رهبري امام خميني در دوران دفاع مقدس
ابوالفضل هدايتي بروز جنگ تحميلي در بامداد انقلاب، دوران ديگري را در رهبري امام خميني پديد آورد. ملت فداكار ايران كه به تازگي از استبداد داخلي رهيده بود و ميرفت تا بشارتهاي جمهوريت و اسلاميت را تجربه كند، با جنگي ناخواسته روبهرو گشت. همراهي امام و امت در ساليان دفاع مقدس ـ كه دوستان و دشمنان دين و وطن را شگفتزده ساخته بود ـ در حقيقت، نمودار خودآگاهي سياسي و تاريخي به شمار ميآمد. ناكاميهاي گذشته، اين آموزه را خاطرنشان ميساخت كه فقط در پرتو انديشههاي زندگيسازانة اسلام و رهبري زمانشناسانه و پارسايانه ميتوان بر نظام سلطه و فريب چيرگي يافت. تأمل در چند و چونيِ دوران جنگ تحميلي و فرماندهي امام و بسيج همگاني در جهت فراخواني دفاع از كيش و وطن، رهتوشههاي بسياري براي نسل امروز و آيندگان به همراه دارد. پرسشانگيزيِ گفتار و نوشتار تحليلگران دربارة ايام دفاع مقدس، ميبايد نمودار واقعيتهايي باشد كه سبب تداوم انقلاب شده است. اظهارنظرهايي كه حاصل آن چيزي به جز انتقال پندارهاي بيگانه با ايثار و امامتِ عدالتخواهانه و مسالمتجويانه نيست، چندان نميپابد. زيرا آن چه در آن روزگار رخ داد، همان بود كه حركت ديني و ملي مردم ايران ميطلبيد. آنان پس از پيروزي و دستيابي به حاكميت، در قبال تهاجم هماهنگ شدة صدام راهي جز مقاومت نداشتند. پذيرش صلح تحميلي ـ كه يك ترفند استكباري بود ـ پيامدهاي ناگواري به همراه داشت كه از نگاه مخالفان جنگ پنهان مانده بود. در اين مقال با اشارههايي چند به شاخصههاي دوران دفاع مقدس، رهبري امام را در عبور ملت از بحرانهاي آن روزگار خواهيم نگريست. همخواني شاخصهها از ويژگيهاي زعامت امام همچون قاطعيت در مواضع و موفقيت در جذب نيروهاي انساني و كارآمد و مرزبانِ انديشههاي والاي ديني و سياسي حكايت دارد. 1. آرمانگرايي در جنگ و دفاع
جنگ و دفاع در منظر رهبر فقيد انقلاب، فراتر از گرايشهاي ناسيوناليستي بوده و نمودار آرمانهاي ديني و عدالتخواهي پيامبران ابراهيمي است. هجوم ارتش بعثي عراق به مرزهاي ايران، در حقيقت تهديدي براي اسلام و مسلمانان منطقه به شمار ميآمد. زيرا صدام با جلب حمايت سياسي و تسليحاتي قدرتهاي غربي و امريكا و اسرائيل، قصد براندازي جمهوري اسلامي را داشت. انقلابي كه در ايران بروز كرده بود، دير يا زود حاكميتهاي استبدادي منطقه را رسوا و بياعتبار ميساخت و خيزش همگاني مسلمانان را سبب ميگشت. جنگ تحميلي كه در سالهاي نخستين پيروزي ملت بر سلطهگران داخلي و خارجي، رخ داد ميتوانست از فروپاشي سياستها و قدرتهاي تزويرگرانه پيشگيري نمايد و ملتها را از خودآگاهي تاريخي و اجتماعي و حماسهآفريني در عرصة سرنوشت جمعي دور نگاه دارد. اگر به ابعاد تبليغات رسانهاي عراق و حاميان او نگريسته و آثار رواني آن را بررسي كنيم، به روشني ميتوان از توطئة بازدارندگيِ ملت ايران از صدور انقلاب ياد كرد. آنان آرامش و حضور تعيينكنندة ايرانيانِ ايثارگر و بيدارگر در جهان اسلام را مغاير با منفعتطلبي درازمدت خود ميدانستند. با طرح تهاجم نظامي گسترده، نظام جمهوري اسلامي و رهبري آن ناگزير از دفاع و حفظ تماميت ارضي در برابر اشغالگران بود و مانور سياسي ـ ديني و افكندن طرح نو براي زندگي مسلمان امروز ناممكن ميشد. چنان كه تاريخ جنگ تحميلي به دست ميدهد، عراق با مشاهدة ناكامي در تجاوز نظامي خود ناگزير از مظلومنمايي و صلحطلبي شد كه حاصل آن طرح مقولة جنگافروزي جمهوري اسلامي بود. اين همه بيگمان انقلاب ايران را از گسترش و نفوذ در حيات سياسي مسلمانان بازميداشت و چهرة آن را ناسازگار با واقعيتها و پيشرفت و امنيت مينماياند. امام خميني از همان آغاز جنگ تحميلي، واكنشهاي ملت ايران در برابر تجاوزگران بعثي را دفاعي و اسلامي تلقي مينمود. دعوت رهبري به حضور در جبههها، بر پاية ايمان به خدا و آخرت صورت ميگرفت و پيكارگريشان به عنوان يك تكليف ديني ـ سياسي شناخته ميشد. معروفگرايي و منكرستيزي ـ كه ميبايد محور كوششها و زندگي يك مسلمان باشد ـ در منظر امام خميني، در عرصة سياست و قدرت حاكم بر جامعة مسلمانان است. خودكامگي و عدالتگرايي حاكمان، مصاديق بنيادي معروف و منكر به شمار ميآيند. فلسفة قيام و نهضت امامان و پيامبران را ميتوان در چهارچوب اصل فراموش شدة امر به معروف و نهي از منكر گنجانيد، مشروط بر اين كه شناختي ژرف و اساسي از اين آموزة سياسي ـ اجتماعي در دست داشته باشيم. «سيدالشهداء ـ سلامالله عليه ـ كه همة عمرش را و زندگياش را براي رفع منكر و جلوگيري از حكومت ظلم [نهاد، ميخواست كه] ... معروف در كار باشد، منكرات از بين بروند. حضرت صاحب ـ سلامالله عليه و ارواحناه فداه ـ هم كه تشريف ميآورند براي همين معناست. تمام انبيا كه قيام كردهاند در عالم طبيعت... مقابله با طاغوت [كردهاند]... تمام اينها قيام كردند در مقابل جور، در مقابل ظلم... ما سرمشق بايد بگيريم از اينها و ما بايد قيام كنيم در مقابل ظلم. مسلمانها بايد در مقابل جورها، در مقابل ظلمها، در مقابل منكرات قيام كنند، همانطوري كه ملت شريف ايران بحمدلله قيام كرد... من بايد تشكر كنم از اين ملت... خصوصاً از كساني كه در جبههها مشغول هستند يا پشت جبههها.»[1] امام خميني چه در جنگ و چه در صلح، همواره به انبيا و اولياي حق نظر دوخته و پيروي از آنان را سياست خود در رهبري ملت گرفته و بر روشهاي پيشنهادي ديگران ترجيح ميداده است. الگوپذيري از پيامبران و امامان شيعه، به ويژه حضرت حسين بن علي(ع) در دوران دفاع مقدس، به روشني نمودار آرمانگرايي رهبري انقلاب بود و بسا خوشايند دولتهاي دست نشاندة منطقه نبود. زيرا آنان اسلام را به صورت يك دين عبادي و شخصي درآورده و مسلمان را بيگانه با مفاهيم و اصول اجتماعي و حماسي اسلام پرورش داده بودند. افزون بر انقلاب اسلامي و پيروزي غيرمنتظرة ملت ايران، جنگ تحميلي و پايداري شگفتانگيز رهبري و مردم در جبههها و پشت جبههها، بسترساز بيداري مسلمانان گشت. آيات جهادي و دفاعي قرآن كريم ـ كه در سنت نبوي تجلي يافته بود ـ بار ديگر در ميدانهاي نبرد حق و باطل كاربرد عيني يافت. بيترديد اين همه با حاكميت طاغوتهاي منطقه ناسازگاري داشت و آنان را به حمايت از صدام و سپس تلاش در ختم ماجراي جنگ برمي انگيخت. آنچه دل مشغولي قدرتهاي كوچك و بزرگ را پديد ميآورد، همانا آسيبپذيري دولت نامشروع اسرائيل در برابر گسترش فرهنگ و حماسة مسلماني بود كه رزمندگان مسلمان ايراني در تبعيت از قرآن و رسول اكرم(ص) به نمايش گذاشته بودند. صهيونيستها هيچگاه توان مقابله با آرمانخواهي امت اسلام را نداشته و هماره سعي در بيهويتيِ جوانان مسلمان داشتهاند. اسلامزدايي از زندگي و برنامهريزيهاي كلانِ امت مسلمان، سياست هميشگيِ اشغالگران قدس بوده و هست. امام خميني با اشارت به آية كريمة «و من يقاتل في سبيلالله فيقتل او يغلب فسوف نؤتيه اجراً عظيماً»[2] ـ كه از پاداش چشمگير پروردگار براي مجاهدان پيروز يا شهيد ياد كرده است ـ محبت خداوند نسبت به آنان را خاطرنشان ميسازد. ترديدي نيست كه اين همه حاكي از اسلامگرايي و آرمان بلند شهادت در راه خدا و دين حنيف ابراهيمي است و پيكارگري رزمندگان مدافع آيين و وطن را فراتر از عامل ماده و طبيعت ميبرد و تقرب و محبوبيت نزد حق متعال را سبب ميشود. «اين اجر عظيم كه به قلم با عظمت عظيم مطلق وعده داده شده است، چگونه آن را با فكر ناچيز بشر ميتوان تحليل كرد؟ گويي اين اجر عظيم همان حُب خداوند تعالي است كه در سورة مباركة صف آمده است: «ان الله يحب الذين يقاتلون فيسبيله صفا كانهم بنيان مرصوص.»[3] محبوبيت نزد بارگاه احدي را كدام فيلسوف توانا يا عارف علمي بزرگ دانا ميتواند درك كند تا از آن سخن گويد و يا به سخن قلم درآورد؟... بارالها اين وصف مجاهدان فيسبيلالله و اجر عظيم آنان است كه در صحنههاي كارزار با دشمنان تو و دشمنان رسول معظم تو و دشمنان قرآن كريم تو به شهادت رسيدهاند يا در اين راه پيروز گرديدهاند.»[4] نگرش بلند رهبر فقيد انقلاب نسبت به اسلام و آرمانطلبيِ مسلمانان مجاهد و محبوب حق و رسول مكرم او سبب ميشود كه دولتهاي اسلامي را مكلف به مقابله با طاغوت عراق سازد و سران بيتفاوت يا همكار در يورش صدام را سرزنش نموده و از فرجام كارشان بترساند. «در قرآن كريم است كه اگر دو طايفهاي از مسلمين با هم اختلاف كردند شما مصالحه بدهيد بين آنها را و اگر يكي از آنها ياغي باشد و طاغي باشد، با او قتال كنيد تا اين كه سر نهد به احكام خدا. كدام يك از كشورهاي اسلامي بررسي كردند در اين كه طاغي و ياغي كيست؟... بر كدام مملكت اسلامي پوشيده است اين معنا كه صدام به ما [تجاوز] ... كرده است و طغيان كرده؟... بر همه دولتهاي اسلامي به نص قرآن واجب است كه مقاتله كنند با دولت عراق تا برگردد به ذكر خدا و به امر خدا.»[5] «و من به همه دولتهايي كه در جنگ تحميلي و يورش غيرانساني به ايران، با دولت كافر بعث همكاري ميكنند، چه همكاري تبليغاتي و چه نظامي... اخطار ميكنم كه علاوه بر خذلان الهي و ننگ ابدي از جزاي عاجل به دست ملتهاي خود و ارتش نيرومند كشور اسلامي ما غافل نباشيد و خود را به هلاكت نكشيد.»[6] رهبر فقيد انقلاب پس از يادكرد غدير ـ كه در حقيقت آرماننامة تشيع علوي و مرزبان اسلام محمدي است ـ مسألة حكومت و نظام جامعه را طرح ميكند. از آن پس خطر مقدسين را يادآور ميشود كه با انديشة سياسي اسلام بيگانه بوده و سعي در سياستزدايي از امت اسلام داشتهاند. حكميت و صلح تحميلي در دوران خلافت اميرمؤمنان(ع) و امام حسن(ع)، در واقع كوشش مقدسنماهايي بود كه عافيتطلبي را بر جهاد و شهادت در راه خدا و تعالي كلمة او ترجيح داده بودند. در دوران جنگ تحميلي عراق و ايران نيز پارهاي از متحجران و مقدسان، ادامة نبرد را به مصلحت ندانسته و از صلح سخن راندند. امام خميني آنان را وارثان مقدسان نهرواني ميشمارد. «غدير آمده است... [تا] بفهماند كه سياست به همه مربوط است، در هر عصري بايد حكومتي باشد با سياست، منتها سياست عادلانه كه بتواند به واسطة آن سياست، اقامة صلوة كند، اقامة صوم كند، اقامة حج كند، اقامة همة معارف را بكند... ما الان مبتلاي به جنگيم. يك دستهاي در همين قضيه هم دارند اشكالتراشي ميكنند... اشخاصي [هستند] كه ميگويند كه بياييد صلح بكنيم، بياييد يك سازشي بكنيم. ما از تاريخ بايد اين امور را ياد بگيريم. به حضرت امير تحميل كردند، مقدسين تحميل كردند، آنهايي كه... [پيشانيشان] داغ [سجده] داشت... آنها تحميل كردند به حضرت امير حكميت را... اين ابتلا را حضرت امير داشت، الان نظير... [آن را] ما داريم... دنيا نميداند كه كي متجاوز است. ما از آن قضيه بايد عبرت بگيريم و زير بار حكميت [نرويم]. ما در اين هفت سالي كه [جنگ] بوده است فهميديم كه اين حَكَمها كيها هستند... قضية امام حسن و قضية صلح، اين هم صلح تحميلي بود... اين [رخدادها] ما را هدايت ميكند به اين كه نه زير بار صلح تحميلي برويم و نه زير بار حكميت تحميلي.»[7] مبارزه و دفاع در نگاه امام خميني به ايران اختصاص نداشت. همان زمان كه رهبري انقلاب در جنگ تحميلي عراق و ايران، به مسلمانان ايراني ميانديشيد، از حمايت مسلمانان فلسطيني و لبناني دريغ نميورزيد. زيرا جمهوري اسلامي، نظامي سياسي ـ آرماني تلقي ميشد و رهبري نظام به پيروزي و شكست اسلام نظر داشت. بيگمان اين سياست، خشم و كين نظام استكباري جهان را برميانگيزد و قدرتها را به سمت اسلام ستيزي و تفرقهافكني در ميان مسلمانها ميراند. از اين منظر، پديدة جنگ تحميلي را بايد در چهارچوب آرمانگرايي و دفاع ديني ـ سياسي، تجزيه و تحليل نمود. چنان كه مواضع سياسي امام به دست ميدهد، او در ساليان پيش از انقلاب و جنگ، دغدغة قدس و نجات مسلمانان را داشت و از منافع آنان همواره جانبداري ميكرد. به سخني ديگر آرمانگرايي بنيانگذار جمهوري اسلامي، شاخصة مرجعيت ديني ـ سياسي شيعه بوده و در هر زمان و مكان در شكل دفاع از كيان اسلام و مسلمانان مظلوم و استعمار شده ظهور مييافته است. با بروز جنگ تحميلي در مرزهايي جغرافيايي ايران، امام خميني حركت اسلامي ـ انقلابي ملت را در خطر نابودي نگريسته و ايرانيان را به پيكار در راه خدا و دين فراخواند. «امروز همه قدرتها و ابرقدرتها دست به دست يكديگر دادهاند كه نگذارند فلسطينيهاي مسلمان به هدفشان برسند... چرا كه پيروزي آنان پيروزي اسلام است... همه شياطين مجتمعاند كه نگذارند اسلام رشد كند و ما بايد اين معنا را در نظر داشته باشيم كه با تمام قوا و تا آخرين نفرمان مهيا شويم و در راه خــدا جهاد كنيـــم. دفاع از نواميس مسلمين و دفاع از بلاد مسلمين و دفاع از همة حيثيات مسلمين امري است لازم، و ما بايد خودمان را براي مقاصد الهي و دفاع از مسلمين مهيا كنيم.»[8] 2. توكل و اتكال به خداوند
چنان كه از آيات جهادي و دفاعي قرآن كريم برميآيد، پيامبر و مسلمانان صدر اسلام در جنگها تكليف توكل و اعتماد به نصرت و حمايت الهي داشتهاند. امام خميني نيز همواره به پروردگار توكل داشته و ملت و رزمندگان را به نيرومندسازي خويشتن در پرتو ايمان به خدا و امدادهاي غيبي فراميخواند. «من از ملت بزرگ ايران خواهانم كه در هر مسألهاي كه پيش ميآيد قوي باشند، قدرتمند باشند، متكي به خداي تبارك و تعالي باشند و از هيچ چيز باك نداشته باشند. ما از آن قدرتهاي بزرگ نترسيديم، اين [صدام] كه قدرتي ندارد... با تأييد خـــداي تبارك و تعالي اين ريشههاي فساد قطع خواهد شد و اسلام گسترش پيدا خواهد كرد در همه جا. و ما متكي به خدا هستيم و با اتكا به خدا از هيچ چيز ترسي نداريم.»[9] «ملت ما... با اين اتكال به ذات مقدس حق تعالي ميتواند... لشكرهاي زياد را شكست دهد... مثل سربازهاي صدر اسلام الان داريد عمل ميكنيد. و به آنها [رزمندگان] بشارت ميدهم كه شما اگر بكشيد آنها را، شما به بهشت ميرويد و اگر آنها هم شما را بكشند، شما به بهشت ميرويد.»[10] 3. عنايتهاي غيبي
پيروزي نظامي رزمندگان در منظر رهبري انقلاب، پديدهاي شگفتانگيز و الهي تلقي شده است. نابرابري در تسليحات و حمايتهاي نظامي و تبليغاتي، واقعيتي انكارناپذير بوده و با اين همه آنان از توان روحي و رزمي بالايي برخوردار بودهاند. «اين خداي تبارك و تعالي است كه اين پيروزيها را نصيب شما و نصيب ملت شما كرده است... [بعثيها] در سنگرهاي از پيشساخته نشستهاند... و به همه جور مهمات مجهز هستند... آن وقت يك عده از اين طرف در بيابانها راه بيفتند و آنها را از سنگرها بيرون كنند و سنگرها را خالي كنند و از آنها آنقدر اسير بگيرند كه شما ميدانيد، يك مسألهاي نيست كه ما [آن را] يك امر عادي حساب بكنيم و پاي خودمان حساب كنيم. اين مسأله مافوق طبيعت است. اين مسأله روي عناياتي است كه خدا به شما كرده است و دارد و براي ما همة اين عنايت خداي تبارك و تعالي بالاترين درجه است.»[11] امام خميني شهادتطلبي جوانان ايراني در دوران دفاع مقدس را پارهاي از عنايتهاي الهي برميشمارد و با يادكرد دوران انحطاط اخلاقي پيشين، اين همه را تحول و نعمت بزرگ ميخواند. «جوانهايي كه ميرفت به كلي از دست اسلام و از دست مسلمين بروند، خداوند به ما برگرداند و آنها را... [چنان] متعهد كرد كه الان براي شهادت داوطلب ميروند و در جبههها در حالي كه جنگ ميكنند تكبير ميگويند، نماز ميخوانند و در شبها مناجات با خدا ميكنند.»[12] همراهي و همدلي زنان و مردان پشت جبهه ـ كه در تقويت روحية رزمندگان و برانگيختن حس فداكاري در جوانان تأثيرگذار بوده است ـ نمونة ديگري از امدادهاي خداوند نسبت به ملت ايران به شمار ميآيد. مشاهدههاي عيني آن روزها در سرتاسر كشور به دست ميدهد كه جنگ و دفاع در ايران برخلاف ديگر كشورهاي در حال جنگ، به نظاميان محدود نشده و دغدغهاي ملي بوده است. «بحمدلله امروز ايران، تمام مردم، زن و مرد و كوچك و بزرگ با هم هستند. يك طايفهاي از اين واحد مشغول جهاد هستند در راه خدا در جبههها، و دسته [هايي]... هم در پشت جبههها با شما هم پيوند و همرأي هستند و... [چنين] ملتي كه اينطور با هم پيوند... [دارند] ممكن نيست، مورد آسيب واقع بشود و تا اين توجه به خدا، اتكال به خدا [هست]... هر قدرتي در مقابل او نابود است، هيچ است.»[13] امام خميني با مقايسهاي كه بين رزمندگان جنگ تحميلي با مسلمانان عصر پيامبر و ائمة اطهار (عليهم السلام) دارد، برتري آنان را در ايثارگري مينماياند. «پيغمبر اسلام چقدر خون دل از اين مردم همان بلاد خودشان ميخورد؟ اميرالمؤمنين چقدر شكايت كرده است؟ قرآن چقدر شكايت كرده است؛ شكايت از همان مسلمانها. اميرالمؤمنين... منبر ميرفت و آرزوي مرگ ميكرد... ميخواستند يك ارتش را... براي دفاع از اسلام راه بيندازند... چقدر خون دل ميخوردند، چقدر زحمت ميكشيدند، [برخي مسلمانها] نميآمدند. امروز داوطلب [براي جهاد و شهادت] شما داريد ميرويد. داوطلب طرف شهادت ميرويد؛ طرف مرگ ميرويد.»[14] «حماسههايي كه شماها در كردستان و نيز دوستان شما در جاهاي ديگر و از قبيل «جبهة مسلم» و «محرم» و ساير جبههها آفريديد، قابلتوصيف نيست و شما مستعد اين باشيد كه امام زمان (سلامالله عليه) از شما توصيف كند و خداي تبارك و تعالي به شما عنايات خاصة خودش را بكند.»[15] در پيامي كه رهبر فقيد انقلاب خطاب به خانوادة شهيدان و ايثارگران جنگ تحميلي دارد، فرزندان برومندشان را وارثان ايمان و عزت خوانده و آنان را به سلوك مؤمنانه در طريق پدران فداكار دعوت ميكند. «شما گواهان صادق و يادگار عزمها و ارادههاي استوار و آهنين، نمونهترين بندگان مخلص حقيد كه مراتب انقياد و تعبد خويش را به درگاه اقدس حق تعالي با نثار خون و جان به اثبات رسانيدند و در ميدان جهاد اكبر با نفس و جهاد اصغر با خصم، واقعيت پيروزي خون بر شمشير و غلبة ارادة انسان را بر شيطان مجسم كردند... عزيزانم... بار امانت پدرانتان را كه ميراث عزت و راه و رسم زندگي آنان بوده است، به خوبي بر دوش كشيد و تقوا و پاكي و پاكدامني را پيشه كنيد و نظم در زندگي و تمامي مراحل آن حكمفرما سازيد و با جديت به تحصيل علوم و كسب معارف و بهرهوري از استعدادهاي الهي خود بپردازيد و هيچگاه سلاح مبارزه با ظلم و استكبار و استضعاف را بر زمين نگذاريد.»[16] امام خميني در جهت تداوم عنايتهاي الهي نسبت به ملت ايران همواره مواضع خاضعانه و شاكرانه داشته و از همة كساني كه به نوعي در دفاع از اسلام و ايران مشاركت عملي و خالصانه داشتهاند، قدرداني مينمود. محبت و حمايت معظمله نسبت به خانوادة شهيدان قابل تأمل است. «من وقتي اين صحنههاي اسفآور و افتخارآميز را ميبينم، عاجزم از اين كه در مقابل آنها مطلبي بگويم، شما خودتان زبان گوياي افتخار هستيد.»[17] 4. آزمون و شكيبايي
جنگ تحميلي، آزموني براي همگان بود. هر كس و هر گروهي در دوران هشت سال دفاع مقدس، ماهيت خود را نماياندند. امام خميني با ذكر اصل امتحان و ابتلاي ايمان آورندگان به كاهش در جان و مال و ثمرات زندگي و امنيت، مقام بندگان خالص را خاطرنشان ميسازد. رزمندگان و مرزنشينان جمهوري اسلامي و ديگر ايرانيان هر يك در آزمون خود سرافرازانه جلوهگر شدند و برگ افتخاري ديگر افزودند. آنان در حقيقت رهروان انبيا و اولياي حق در امتحانهاي الهي بودند. «امتحان ملازم با وجود انسان است و هيچ انساني بدون امتحان نخواهد [بود]. گاهي امتحان به خوف، به جوع، به نقص در اموال و انفس، به نقص در ثمرات و امثال اينهاست... بشر در امتحان واقع است. با ادعاي اين كه من مؤمن هستم رها نميشود. پيغمبرهاي بزرگ امتحان شدند... حضرت سيدالشهداء (سلامالله عليه) امتحان شد... شما دزفوليها و اهوازيها و سوسنگرديها امتحان داديد و خوب از امتحان بيرون درآمديد.»[18] امام خميني استقامت و شكيبايي در مواضع را شرط پيروزي و دستيابي به آرمانهاي بلند انساني و اجتماعي ميداند. معظمله با ذكر آية كريمة «واستقم كما امرت و من تاب معك»[19] از دشواري و ضرورت آن ياد كرده و همگان را مخاطب فرمان الهي استقامت ميشمارد. در تجليل از شهيدان نيروي هوايي و خانوادة آنان، استقامت در راه اسلام و عزت يادآور ميشود كه آنان در گفتار و رفتارشان متجلي ساختهاند. «من از شما بانوان محترم، بازماندگان شهداي نيروي هوايي و اقرباي معلولين نيروي هوايي تشكر ميكنم كه با روي گشاده و با روحية قوي با من مواجه هستيد و به مخالفين نهضت با شجاعت و استقامت نمايش ميدهيد كه شما شيرزنان مثل شيرمردان در راه اسلام و در راه كشور اسلامي براي فداكاري و براي مجاهدت حاضريد... بحمدلله امروز ملت ما عموماً و ارتش و قواي مسلح ما خصوصاً و نيروي هوايي بالاخص، اين امتحان را و اين مأموريت الهي را عمل كردند، هم فداكاري كردند و هم استقامت.»[20] 5. قداست كلمه و مقام شهيد
كمتر واژهاي به اندازة واژگان شهادت و شهيد و در دوران دفاع مقدس، كاربرد داشته است. موافق و مخالف در برابر نام و تصوير و مزار شهيد، ناگزير از خضوع و تكريم مقام والاي او بودهاند. زيرا شهادت آگاهانه در راه آرمان انساني و الهي، با عشق و اخلاص آميخته بوده و بسترساز خوبيها و سرافرازيهاي يك ملت بيدار است. امام خميني بارها از شهيد و شهيدان راه خدا ياد كرده و در حقيقت از چشم يك عارف به حقيقتِ شهادت و قداست مقام شهيد نگريسته است كه درخور بيان است. ترديدي نيست كه چنين نگاهي در تشويق و ترغيب جوانان و بزرگسالان به حضور عاشقانه در جبههها و همچنين در شكيبايي همسران و مادران و پدران تأثير گذاشته است. امام خميني محصول روايتهايي كه دربارة مقام شهيد آمده است، حيرتآور ميخواند، به ويژه از سخن رسول اكرم(ص) ياد ميكند كه آن حضرت فرمود: «شهيد به وجهالله مينگرد.»[21] آسان بودن چنين نگاهي عارفانه ـ كه ويژة نبي و شهيد است ـ از نزديكي منزلت شهيد به منزلت نبي حكايت دارد. شهيد در حقيقت حجابهاي ميان خود و پروردگارش را ـ كه خطرسازترين آن حجاب خود و جان است ـ درهم فروشكسته و از عالم طبيعت سر بركشيده است. او ديگر جز خدا و نور او نمينگرد و نميطلبد. «انسان خودش حجاب بزرگي است... همه حجابهايي كه هست، چه آن حجابهايي كه از ظلمت باشند و چه آن حجابهايي كه از نور باشند، منتهي ميشود به اين... حجابي كه خود انسان است. ما خودمان حجاب هستيم بين خودمان و وجهالله... و اگر كسي فيسبيلالله و در راه خدا اين حجاب را... شكست و آن چه كه داشت... تقديم [خداوند] كرد، اين [شهيد است و] مبدأ همه حجابها را شكسته است، خود [خاكياش را براي خود ملكوتياش] شكسته است. خودبيني و شخصيت [بازدارنده از تقرب] خودش را شكسته است و تقديم كرده است... وقتي كه [انسان] شهيد شد چون همه چيز را در راه خدا داده است، خداي تبارك و تعالي جلوه ميكند به او... اين... آخر كمالي است كه براي انسان هست.»[22] در جاي ديگر، رهبري انقلاب عظمت مقام شهيد را نمايانده و بشر را از تصوير كردن شهيد در ضيافت خاص خداوند ناتوان ميخواند. نوع بهشت و سكونت و رزق شهيد در جهان آخرت نيز قابل تأمل است و در تصور خاكيان نميگنجد. زيرا پروردگار در قرآن كريم نسبت به آنان، خطاب دوستانهاي دارد كه ديگر مؤمنان از آن درجه بينصيب بوده و بدان غبطه ميخورند. «از شهيدان ارجمندي كه خداوند تعالي در شأن آنان كلمة بزرگ «احيا عند ربهم ترزقون»[23] را فرموده است، بشري قاصر مثل من چه تواند گفت؟ آيا بار يافتن نزد خداوند و ضيافت مقام ربوبي از آنان را ميتوان با قلم و بيان و گفت و شنود توضيح داد؟ آيا اين همان مقام «فادخلي في عبادي وادخلي جنتي»[24] نيست كه حديث شريف بر سيد شهيدان و سرور مظلومان منطبق نموده است؟ آيا اين جنت همان است كه مؤمنان در آن راه دارند يا لطيفة الهي آن است؟»[25] همراهي شهادتطلبي و عزتگرايي در رزمندگان جنگ تحميلي، شهيد را در عين حال كه در مرتبة والايي مينماياند، او را هدايتگر انسانها و نسلها به سمت حقيقت حيات و خلقت ميشناساند. اساساً عشق و عرفان در اسلام با عزتخواهي عارف براي خود و ديگران در دنيا و آخرت، از مكتبها و گرايشهاي عرفاني ديگر متمايز ميشود. شهيدان همچون پيامبران از يك سو به كمال و قرب و حب و مقام محمود ميانديشند و از ديگر سو پاي در خاك و ماده داشته و مشعلدار طريق همنوعان گشتهاند. بدينسان نميتوان كمترين خودبيني را به آنان نسبت داد. به سخني ديگر عرفان شهيد در عمل او متجلي شده و روشنبيني او و ديگران را سبب گشته، و در قطرههاي زلال خون او شكوفا ميشود. جاودانگي نام و مرام حسين بن علي و همراهان او را ميبايد از اين منظر نگريست. امام خميني نظارة شهيدان بر خاكيان را خاطرنشان ميسازد كه نمودار آرمانها و سلوكهاي خالصانه و باطلستيزانهشان است و بشارت دهندة آيندهاي سرشار از عزت و عدالت. «و اينك ما شاهد آنيم كه سبكبالان عاشق شهادت بر توسن شرف و عزت به معراج خون تافتهاند و در پيشگاه عظمت حق و مقام جمعالجمع به شهود و حضور رسيدهاند و بر بسيط ارض ثمرات رشادتها و ايثارهاي خود را نظاره ميكنند كه از همت بلندشان، جمهوري اسلامي ايران پايدار و انقلاب ما در اوج قلة عزت و شرافت مشعلدار هدايت نسلهاي تشنه است و قطرات خونشان سيلابي عظيم و طوفاني سهمناك را برپا كرده است و اركان كاخهاي ظلم و ستم شرق و غرب را به لرزه انداخته است.»[26] هنرمندان شهيد، گروه ديگري از شهيدان راه اسلاماند كه به سبب آميختگي هنر و عرفان در نگاههاي خويشتن، جايگاه خاصي در كلام امام يافتهاند. چنين هنري كه در عرصههاي گوناگون خود نميتواند با تعهد و مردم و آرمانهاي آنان بيگانه يا در ستيز باشد، بيگمان همواركننده و روشنگر نسلي خواهد بود كه در پي هويت خويش بوده و عزم بازگشت به ميراثهاي معنوي ـ هنري فراموش شدهشان را دارند. آنان همراه با هنرشان به معراج راه ميگشايند و قطرههاي خونشان را بسان آينهاي، بازتاب دهندة انديشههاي بيدارگرايانة خود ميسازند و خواب بيدادگران فريبكار را آشفته مينمايند. «خون پاك صدها هنرمند فرزانه در جبهههاي عشق و شهادت و شرف و عزت، سرماية زوالناپذير آنگونه هنري است كه بايد به تناسب عظمت و زيبايي انقلاب اسلامي، هميشه مشام جان زيباپسند طالبان جمال حق را معطر كند... هنر در مدرسة عشق نشاندهندة نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعي، اقتصادي، سياسي و نظامي است. هنر در عرفان اسلامي، ترسيم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسم تلخكامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.»[27] 6. رفتار انساني با اسيران جنگي
در مشاهدههايي كه دوست و دشمن از ميدانها و فتح و حماسههاي رزمندگان مسلمان ايراني داشتهاند، كسي گزارش از برخورد غيرانساني با اسيران جنگي نداشته است. همانگونه كه نبرد عقيدتي در چهارچوب آموزههاي توحيدي و عدالتطلبانه صورت ميپذيرد، طبعاً پس از پيروزي و چيرگي مجاهدان راه خدا بر تجاوزپيشگان، آنان رفتارهايي متناسب با انصاف و هدايتگري گمراهان و فريبخوردگان خواهند داشت. امام خميني تربيت انساني و الهي را هدف نهايي علم و تعليم دانسته و ظهور عيني آن در جبههها؛ در برخورد با اسيران جنگ را از ويژگيهاي پيكارگران راه انبيا ميشمارد. از ديدگاه معظمله، انسانيت برخورد شايسته با مخالفان را ميطلبد و ميبايد خير و عدل و انصاف را در گفتار و رفتار با آنان به نمايش نهاد. زيرا هدايتگري ـ كه شيوة پيامبران است ـ بدون محبت و شفقت ممكن نيست. البته اين همه در ارتباط با مخالفاني است كه دست به سلاح نبرده و در شمار محاربان نبودهاند. «اگر ما تربيت بشويم... با همه اشخاصي كه با ما هم حتي مخالف هستند به طور [عادلانه و هماهنگ با] انسانيت عمل ميكنبم، چنان كه الان ميبينيد كه ارتش ما و پاسدارهاي ما با اين اسرايي كه آوردند، به طور انسانيت عمل ميكنند و بايد بيشتر عمل كنند. من سفارش ميكنم تمام كساني را كه اين [اسيران]... در اسارت آنها هستند؛ به حسن سلوك و به رفتار انساني. [زيرا آنان] مهماناند... اسلحه داشتن دليل بر خيانت است و توطئه... اگر هر يك از [سپاهيان] ... عراق كه به روي ما اسلحه كشيده است، اسلحه را كنار بگذارد و پناه بياورد به مملكت اسلامي ما، آنها را مثل مهمانان عزيز ميپذيريم.»[28] 7. حمايت دولت خدمتگزار از رزمندگان
دولتهاي شهيد رجايي و مهندس ميرحسين موسوي در دوران دفاع مقدس، سياستهايي درخور تقدير داشته و بار سنگين جنگ و جبههها را تحمل كردهاند. «من ميخواهم حالا... [براي] شما [بازاريان]... بعضي گرفتاريهايي كه دولت الان با آن مواجه است عرض كنم... در سرتاسر كشور [اعضاي دولت] خدمتهايي كردهاند كه در اين پنجاه سال نشده است. اين [همه] آيا سزاوار اين نيست كه ما تقدير كنيم از آنها و [نيز] تشكر؟ يك قضيه الان قضية جنگ است. شما شايد بعضيتان بدانند كه جنگ در هر روز چقدر خرج دارد، چقدر مهمات ميخواهد؟ [افزون بر آن همه]... آن خرابيهايي كه در جنگ به ما وارد شده است... آوارههايي كه [در شهرها اسكان دادهاند]... دولت... هر روز مواجه با يك مشكلات عظيم است... [با اين همه] با تمام قوا جنگ را مقدم ميدارد.»[29] رهبر فقيد انقلاب كه همواره پشتيبان دولت مهندس ميرحسين موسوي بوده و كفايت و مديريت او و همكارانش را ستوده است، در برابر پارهاي مواضع جناحي، آن مجموعه را موفق و كارآمد ميخواند. «ما بايد عملكرد دولت را روي هم رفته حساب كنيم، ببينيم كه آيا اين دولت در اين مدتي كه در جنگ بوده است و در محاصرة اقتصادي بوده است... موفق بوده روي هم رفته يا نه؟ بيانصافي است كه ما بگوييم [دولت ميرحسين موسوي] موفق نبوده، بيانصافي است كه ما بگوييم كه [اين] دولت [كارآمد نبوده است]...»[30] 8 . دستاوردهاي دفاع مقدس
رسوايي صدام
امام خميني در بيان دستاوردهاي دفاع مقدس يا به تعبير ديگر؛ بركات جنگ تحميلي به آثار درون مرزي و برونمرزي آن اشاره كرده است. آشكـــار شــــدن چهـــرة فريبكارانة صدام و رژيم بعث عراق ـ كه مدعي حمايت و رهبري اعراب و صهيونيسمستيزي بود ـ بيش از ديگر بركات جنگ خودنمايي ميكند. تهاجم به خوزستان و ظلم و قتل همسايگان عرب به دست داد كه صدام در راه دستيبابي به قدرت، اعراب را نيز قرباني ميكند. «يكي از آثار... [جنگ تحميلي] اين است كه دشمن ما [صدام] را روسياه كرد در دنيا. اين [شخص] ميخواست كه براي خودش يك حيثيتي پيدا كند... حالا هم هرچه ميخواهد سالوسي كند و نماز بخواند و اظهار اسلاميت بكند... ديگر فايده ندارد... [در] اين خوزستان عربها را غالباً كشتند. اگر ايشان با عرب موافق است، چطور عربكُشي ميكند؟»[31] اسلام و بسيج مردمي
توانمندي اسلام در بسيج نيروهاي انساني و نظامي كشور، يكي ديگر از دستاوردهاي جنگ تحميلي است كه سبب بازدارندگي مهاجمان ديگر ميشود. پيش از انقلاب و دفاع مقدس، اسلام به صورت يك كيش رسمي و شخصي درآمده بود كه تضادي با منافع خودكامگان و استعمارگران نداشت. از اين رو بود كه مكتبهاي الحادي غرب در ميان نسل جوان نفوذ كرده و پرچمدار مبارزه با امپرياليسم شدند. با ظهور پديدة انقلاب اسلامي در ايران، اسلام بار ديگر روح حماسياش را در كالبد مسلمانان دميد و آنان را به ظلم ستيزي و بسترسازي سياسي براي حاكميت آزادي و عدالت فراخواند. دوران درازمدت جنگ تحميلي، عرصة فراختري براي آرمانگراييهاي مسلمانان پديدار ساخت. آنان با عمل و ايثار و استقامت خود نشان دادند كه اسلام هنوز توان رهبري و حماسهآفريني در نسلهاي نو را دارد، هرچند كه سرمايهداري غرب و صهيونيسم آنان را به سمت مصرفگرايي و سكس و خشونت و اعتياد و انتحار راندهاند. «شياطين فهميدند قدرت اسلام در ايران چيست... خليجيها فهميدند كه نه، مسائل آنطورها نيست و اگر خداي نخواسته يك وقت شيطنت كنند، ممكن است عكسالعمل داشته باشد. ديگران هم فهميدند كه نه، قدرت اسلام بيش از اين مسائل است كه اينها خيال ميكنند. قدرت اسلام است كه يك مملكت را يك پارچه بر ضد آنها به راه مياندازند [و] بسيج ميكند. اين قدرت اسلام است. اين هم يكي از بركاتي بود كه از اين جنگ تحميلي براي آنها ننگ به بار آورد و براي ملت ما سلحشوري و قدرتمندي و بيداري.»[32] آنگاه كه رهبر فقيد انقلاب، نيروهاي مردمي و بسيجي را مخاطب خويش ميسازد، خضوع و خشوع رهبري را در برابر ملت پايدار نشان ميدهد و به حمايت خالصانة آنان در جبههها و پشتجبههها، دلگرم و اميدوار و مفتخر است. بيگمان همين نگرش واقعبينانة امام خميني بود كه رهبر ملت ايران را خدمتگزار آنان شناساند و ساحت رهبري انقلاب نظام را از هرگونه خودكامگي پيراست. «در خاتمه به تمامي شما خواهران و برادراني كه در محيط جنگ به زندگاني دلاورانة خود ادامه ميدهيد و از كشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسي نداريد و با چنگ و دندان از ميهن عزيزتان براي رضاي خدا دفاع ميكنيد و موجب دلگرمي رزمندگان اسلام ميشويد و همه چيز را در طبق اخلاص قرار دادهايد و با فداكاريهاي مكرر، شجاعت و شهامت را در تاريخ سراسر مبارزات بيامانتان ثبت نموده و مينماييد و درس فداكاري و رشادت به مستضعفين جهان ميآموزيد كه وعدة خدا بر حكومت پابرهنگان جهان حق است، به شما كه با مبارزات خويش روي ابرقدرتها و قدرتها را سياه كرديد، درود ميفرستم و در مقابل صبر و استقامتتان خاضع و خاشعم.»[33] ظهور ارتش جمهوري اسلامي در عرصة معادلات سياسي
دستاورد ديگر جنگ تحميلي را ميتوان خودنمايي و توانمندي ارتش جمهوري اسلامي به حساب آورد. نيروهاي ارتشي، به خصوص نيروي هوايي سهم بسياري در پيروزيها داشته و همواره دشمنان را دچار وحشت و فروپاشي قدرت ساختهاند. امام خميني با ذكر عبارت معروف «الخير في ماوقع» (خير در رخدادهاست)، جنگ تحميلي را دربردارندة خير و بركت براي ملت ميشمارد و مقاومت ارتش ايران در برابر تهاجم صدام را جلوهاي از آن همه به حساب ميآورد. «ضدانقلاب در ايران شايع ميكردند كه ارتش ايران، ارتشي است كه از بين رفته و ديگر نميتواند در مقابل دشمنها مقاومت كند... ميگفتند كه اصلاً ارتش لازم نيست، [سازمان] ارتش بايد به هم بخورد... در اين جنگ تحميلي ثابت شد كه ارتش نيرومند است... و همة كساني كه در ارتش هستند، در رأس ارتش هستند، وفادارند.»[34] رسوايي سازمانهاي ضدامپرياليستي
نقاب افكندن گروههاي مسلح و ضدامپرياليستي چون فدائيان خلق و مجاهدين خلق در دوران دفاع مقدس را بايد دستاورد ديگري از آن دانست. شعارهاي خلقي و حماسي آنان به هنگام آزمون، بيگانگي خود را با حقيقت و آرمانهاي مردمي نماياند. «اين اشخاصي كه ادعا ميكنند و ادعا ميكردند كه ما طرفدار مظلومين هستيم، طرفدار خلق هستيم، فدايي خلق هستيم، مجاهده براي مردم ميكنيم، ثابت شد به اين كه همة اين حرفها، صحبتهاي خلاف واقع بوده است و الان كه كشور ايران با حزب بعث منحط در جنگ است... از آنها هيچ خبري نيست. اين هم يكي از خيراتي بود كه براي ما در اين جنگ تحميلي حاصل شد.»[35] تجلي همگرايي در روزگار جنگ
پس از پيروزي انقلاب، به تدريج نغمههاي اختلاف و ناهمگرايي ملي در كشور پراكنده گشت. رخداد جنگ تحميلي كه سبب ظهور اتحاد و انسجام ملت در مقابل هجوم بعثيهاي عراق شد، بيبنيادي آن نظرها و خبرها را به دست داد. «يكي ديگر [از بركات جنگ تحميلي، نمايش همگراييها بود]... دائماً ميگفتند كه انقلاب در اول يك چيزي داشت، مردم با هم بودند و حال ديگر [با هم] نيستند... با هم [اختلاف دارند] ... در اين جنگ ثابت شد كه سرتاسر كشور با هم هستند و مردم به همان روح انقلابي باقي هستند و الان از همهجا... جوانهاي ما... [درخواست] ميكنند كه به جنگ بروند، لكن احتياجي نيست.»[36] شادابي شهروندان و نيروهاي مسلح
تحرك ملي و نظامي ـ كه شادابي و شكوفايي استعدادها را به همراه خود دارد ـ از خير و بركتهاي ديگر دفاع مقدس است. دوران صلح و آسايش، ملت و به ويژه نيروهاي مسلح را به عافيتطلبي و سستي سوق ميدهد. از اين رو هرچندگاه يك بار، مانورهاي نظامي ضرورت مييابد تا آمادگي دفاعي كشورها سنجيده و تداوم يابد. امام خميني فضاي جنگ تحميلي را شادابكنندة روانهاي خوگرفته به راحت و خمودي ميشمارد و آن را سبب تحرك اجتماعي ميخواند. «وقتي... [جنگ] واقع ميشود، انسان را از آن خستگي و از آن چيزهايي كه سست ميكند انسان را... بيرون ميآورد و او فعاليت ميكند و جوهرة انسان كه بايد هميشه متحرك و فعال باشد، بروز ميكند.»[37] قدرتنمايي ملت ايران
رژيم عراق و نيز رژيمهاي حامي صدام در همان هفتههاي نخستين جنگ تحميلي به دست آوردند كه انقلاب مردم ايران، انگيزة فداكاري و همگرايي را پرورش داده و آنان آزادي و استقلال خود را همواره پاس خواهند داشت. بدين سان دستاورد سياسي يادشده ـ كه بازدارنده از تهاجمهاي نظامي ديگر بود ـ درخور تأمل است. «يكي از امور كه باز خير بود براي ما، اين [بود] كه دولت عراق فهميد كه با كي طرف است. اينها دائماً... ميگفتند كه اگر ما حمله به ايران كنيم، در همان حملة اول ديگر كار تمام است... حالا فهميدند كه نه، مسأله اينطور نيست. در عين حالي كه ما... بسيج عمومي را اجازه نداديم... فهميدند اينها كه خير، كاري از آنها برنميآيد و اگر دولت ايران بخواهد، آنها را انشاءالله به زودي از بين ميبرد.»[38] 9. صلحگرايي
پس از گذشت دوراني از جنگ تحميلي، دستاندركاران حاكميت بعث عراق و همچنين قدرتهاي اروپايي و امريكايي بدينواقعيت پيبردند كه نميتوان جنگ بيحاصل را ادامه داد و امنيت و منافع خود در منطقه را به خطر انداخت. از اين رو كمكم فرياد صلحطلبي صدام و حاميان او در ميان اعراب و غيراعراب در رسانهها آشكار گشت. ترديدي نبود كه آنان ميخواستند صلح تحميلي را جايگزين جنگ تحميلي سازند. امام خميني در صلح و جنگ با دولتها، به تكليف نظر داشت كه اسلام بر دوش حاكمان و مردمان نهاده است. از اين منظر شكست و پيروزي را بايد بر پاية خرسندي و ناخرسندي خداوند محاسبه نمود. بسا شكستهايي كه عين فتح و پيروزي است و بسا فتوحات كه جز شكست و ننگ به همراه ندارد. «براي اسلام بايد جنگ بكنيم، براي اسلام بايد فداكاري بكنيم... اسلام گفته است كه شما بايد پايداري كنيد... ما پيروز هستيم. صدام حسين دستش را دراز كرده براي اين كه با ما مصالحه كند. ما با او مصالحه نداريم. [صدام] يك آدمي است كه كافر است، يك آدمي است كه فاسد است، مفسد است و... ما نميتوانيم با او مصالحه كنيم. ما تا آخر با آنها جنگ خواهيم كرد و انشاءالله پيروز خواهيم شد... ما هدفمان اين است كه تكليفمان را عمل بكنيم. تكليف ما اين است كه از اسلام صيانت كنيم... كشته بشويم تكليف را عمل كردهايم، بكشيم هم تكليف را عمل كردهايم.»[39] امام خميني چنان كه پس از قبول قطعنامة شوراي امنيت خاطرنشان ساخت، به صلح پايدار ميانديشيد. «همانطور كه قبلاً گفتيم ما با مردم خود، با صداقت صحبت ميكنيم. ما در چهارچوب قطعنامة 598 به صلحي پايدار فكر ميكنيم و اين به هيچ وجه تاكتيك نيست... ما خواستيم به دنيا ثابت كنيم كه صدام معتقد به مجامع بينالمللي نيست و ما تا قبول قطعنامه از سوي عراق جواب دشمنان اسلام را در جبههها خواهيم داد.»[40] رهبر فقيد انقلاب در سالگرد فاجعة مكه و يادآوري مظلوميت حاجيان ايراني، پايان تلخ جنگ تحميلي را خاطرنشان ميسازد و ملت را به شكيبايي فراميخواند. «در اين روزها ممكن است بسياري از افراد به خاطر احساسات و عواطف خود، صحبت از چراها و بايدها، نبايدها كنند، هرچند اين مسأله به خودي خود يك ارزش بسيار زيباست، اما اكنون وقت پرداختن به آن نيست... من باز ميگويم كه قبول اين... [قطعنامه] براي من از زهر كشندهتر است، ولي راضي به رضاي خدايم و براي رضايت او اين جرعه را نوشيدم.»[41] [1] . صحيفة امام، 21/ 205. [2] . سورة نساء/ 74. [3] . سورة صف/4. [4] . صحيفة امام، 20/ 391 ـ 390. [5] . همان، 13/ 276. [6] . همان، 269. [7] . همان، 20/ 118 ـ 115. [8] . همان، 286 ـ 285. [9] . همان، 13/ 232. [10] . همان، 235 ـ 234. [11] . همان، 17/ 293. [12] . همان، 369. [13] . همان، 222. [14] . همان، 152 ـ 151. [15] . همان، 108. [16] . همان، 20/ 38 ـ 37. [17] . همان، 13/ 408. [18] . همان، 455 ـ 454. [19] . سورة هود / 112. [20] . صحيفة امام، 13/ 463 ـ 462. [21] . رك: وسائلالشيعه، كتاب جهاد، 15/ 16. [22] . صحيفة امام، 13/ 515 ـ 513. [23] . سورة آل عمران/ 169. [24] . سورة فجر/ 30 ـ 29. [25] . صحيفة امام، 17/ 135. [26] . همان، 20/ 196. [27] . همان، 21/ 145. [28] . همان، 13/ 511. [29] . همان، 17/ 274. [30] . همان، 20/ 126. [31] . همان، 13/ 331. [32] . همان، 332 ـ 331. [33] . همان، 544. [34] . همان، 246. [35] . همان. [36] . همان، 247. [37] . همان. [38] . همان، 248 ـ 247. [39] . همان، 251 ـ 250. [40] . همان، 20/ 101. [41] . همان، 95 ـ 94.