میثاق با غدیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

میثاق با غدیر - نسخه متنی

محمدتقی رهبر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مسجد؛1907- ش: 56- ميثاق با غدير

ميثاق با غدير

شرح زيارت اميرالمؤمنين(ع) در روز غدير

محمد تقي رهبر محقق حوزه و دانشگاه

کتاب ميثاق با غدير، شرح تحليلي و تاريخي بر زيارت غدير حضرت اميرمؤمنان
علي(ع)، در 310 صفحه چاپ و منتشر شد. صفحات نخستين کتاب، به پاره‌اي روايات در
منقبت مولي الموحدين (ع) آراسته شده است. با سلام عاشقانه به محضر قطب دائر?
ولايت، مي‌خوانيم:«سلام بر علي، تبعيدي خاک، که با اين جزيره بي‌ثبات و
نامردمان بي کفايت همگوني نداشت، و از غربت تنهايي به جان آمده بود، و دردها و
ناله‌هاي شبگيرش را با چاه در ميان مي‌گذاشت، و روزگار وصل خويش را انتظار
مي‌کشيد تا آن سحرگاه که آب حياتش دادند و معراجش فرا رسيد، و نغم?:«فزت و رب
الکعبة» او ملک تا ملکوت را درنورديد و در عرش و فرش طنين افکن شد.

سلام بر نخستين مظلوم، که شهادت مظلومانه‌اش و مظلوميت دلخراش‌تر از
شهادتش، تسلي بخش مظلومان تاريخ و دوزخيان زمين شد که ارزشهاي انساني را تاراج
اهريمنان مي‌بينند، و حقوق مستضعفان را پايمال ستم مستکبران مي‌نگرند تا از
مظلوميت خويش دلگير نباشند؛ که فرجام نيک از آن متقين است، و غرامت حق پرستي
سنگين».

غدير عيد الله الاکبر

غدير در آسمانها، عهد معهود و در زمين ميثاق مأخوذ و جمع مشهود است. غدير روز
اکمال دين، اتمام نعمت و تکميل تبليغ رسالت محمدي(ص) است.

اگر غدير نبود، اسلام نبود. و اگر اسلام نبود، از رسالت پيامبران اثري باقي
نمي‌ماند. غدير قل? بلند تابش خورشيد ولايت، و ولايت ادام? تجلي اعظم نبوت
ورشت? ارتباط ملک با ملکوت است.اگر غدير نبود قابيليان زمان، سفاکان زمين و
پرچمداران جهل و جور، ساي? حاکميت اهريمني خويش را تا ابد بر بستر گسترده
بودند، مجالي براي ظهور عدل و داد باقي نمي‌گذاشتند، و اميد مظلومان عالم براي
هميشه با يأس و حرمان روبرو بود.

غدير آمد تا حاکميت عدل و علم و داد و دانايي را که شرط امامت و خلافت به شمار
مي‌روند، استمرار بخشد. پيامبر اکرم (ص) در خطب? غدير فرمودند: «معاشر الناس!
اني ادعها امامة و وراثة فى عقبى الى يوم القيامة و سيجعلونها ملكا و انتصابا
الا لعنة الله على الغاصبين و المغتصبين» (هان اي مردم! من خلافت و رهبري را به
صورت امامت و وراثت در دودمان خويش تا روز قيامت به وديعه نهادم. و زود باشد که
آن را به صورت سلطنت و سلطه در آورند. لعنت خدا بر غاصبان و سلطه‌گران باد)
[طبرسي، احتجاج، 62]

دفاع از ولايت که در غدير تبلور يافت، در گذرگاه تاريخ بهاي سنگيني را پرداخت.
چه جانهاي پاک، که در راه اعلاي امر ولايت و احياي غدير فدا نشدند. چه پيکرهاي
مطهر، که به چوبه‌هاي دار بالا نرفتند، در گوشه زندانهاي مخوف حاکمان جور،زير
شکنج? جلادان حاکم جان نباختند يا زنده به گور نشدند. و اين بود، غرامت حق باوري
و باطل ستيزي. و اين است، بهاي عشق و شيفتگي در برابر حق، که حاملان امانتش
پروانه‌وار به پاي اين شمع جمع بسوزند و بگدازند، و راه و رسم شيدايي و آزادگي
را بياموزند.

نگارش اين سطور، درآمدي است بر شرح «زيارت غدير»، نگارنده از ديرباز، انتظار
فرصتي را داشت تا به آن بپردازد؛ که بحمدالله، اين آرزو تحقق يافت. چنين شرحي،
هدي? ناچيزي است از اين بي‌بضاعت، به کليد دار گنجينه‌هاي علم و حکمت. و اين
توفيق را، نتيجه فضل و عنايت آن ولي خدا مي‌داند؛ همانگونه که در روايات آمده
است:«ذکر فضايل امير مؤمنان (ع)، از بزرگترين عبادتهاست، و ذخير? يوم المعاد
خواهد بود».

در بخشي ديگر از مقدمه، آمده است: «منابع عامه نيز فضايل مولي الموحدين (ع) را
ضبط کرده، و در اين مقال سعي نگارنده بر اين بوده که بيشتر مطالب از منابع اهل
سنت نقل شود؛ که در اين خصوص بيشماري از عالمان، محدثان، مورخان و مفسران، به
نقل روايت آن پرداخته و کتابها به رشت? تحرير در آورده‌اند. و به اقرار اين
مورخان و محدثان، دربار? احدي با اين کثرت و تواتر نقل نشده است.

احمد بن حنبل، يکي از پيشوايان اهل سنت، مي‌گويد: «ماجاء لاحد من اصحاب رسول
الله ما جاء لعلي بن ابي طالب من الفضائل» (فضايلي که براي علي بن ابي طالب به
ثبت رسيده، دربار? احدي از صحاب? پيغمبر (ص) نرسيده است [ابن حجر، الصواعق، 353].

ابن حجر عسقلاني نيز گفتار احمد بن حنبل را نقل مي‌کند، و سپس مي‌نويسد:«و
همين امر سبب بغض و عداوت بني‌اميه، نسبت به علي(ع) بود. و هر اندازه کوشيدند آن
را خاموش کنند و راويان فضايل او را تهديد به قتل نمايند، آن فضايل بيشتر آشکار
گرديد» [ابن حجر عسقلاني، الاصابة فى معرفة الصحابه، ج2، 508].

خليل بن احمد فراهيدي در اين باره مي‌گويد: «دوستان علي (ع) از بيم جان
نتوانستند فضايل آن حضرت را بازگو کنند و دشمنان از روي حقد و حسد در کتمان آن
کوشيدند، با اينهمه فضايل و مآثر حضرتش شرق و غرب عالم را گرفت».

خوارزمي از علماي عامه مي‌نويسد: «شخصي به ابن عباس گفت: سبحان الله، که
فضايل و مناقب علي (ع) آنقدر زياد است، که به گمانم به سه هزار مي‌رسد. ابن عباس
گفت: چرا نمي‌گويي 30 هزار، که به واقعيت نزديکتر باشد» [خوارزمي، مناقب ،20]

حقيقت اين است که بيان فضايل اميرمؤمنان (ع) که مداحش خدا و رسول او(ص) است، از
عهد? ديگران ساخته نيست. و به آنچه گفته يا نوشته‌اند، جز توصيفي ناقص از آن
نسخه برتر انساني نخواهد بود.

در ادام? بحث از فضايل اميرالمؤمنين، گفتار زيبايي از ابن ابي الحديد معتزلي
در شرح نهج البلاغه، سپس گفتار ضرار بن حمزه نزد معاويه و اعتراف معاويه به
فضايل امام(ع)، و آنگاه اشعاري از اميرمؤمنان(ع) در پاره‌اي افتخارات که ديگران
فاقد آن بودند، آمده است. همچنين، شعري از خواهر عمرو بن عبدود که پس از قتل
برادرش افتخار مي‌کرد که علي(ع) او را به قتل رسانيده، بيان شده است. در بخشي از
سخن آمده است: «در کدامين اسطور? شجاعان و جوانمردان، ديده يا شنيده شده که
خواهر يا مادر مقتول به شخصيت قاتل او مباهات کند، جز اسدالله الغالب علي بن ابي
طالب (ع)، که چون در غزو? احزاب، عمرو از پاي درآمد، خواهرش گفت: چه کسي جرئت آن را
داشت که به مصاف عمرو بيايد؟

گفتند: علي بن ابي طالب

گفت: قتل او به دست همآوردي کريم بود. و افتخاري بالاتر از اين نشنيده‌ام اي
بني‌عامر!

آنگاه اشعاري سرود از جمله:

لو کان قاتل عمرو غير قاتله

لكنت ابكى عليه آخر الابد

لكن قاتل عمرو لايعاب به

من كان يدعى قديماً بيضة البلد

اگر قاتل عمرو ديگري بود تا ابد بر او مي‌گريستم. لکن قاتل عمرو کسي است، که
براي وي ماي? سرشکستگي نيست؛ آن کس که از ديرزمان مهتر شهر بود.

خاستگاه و زادگاه اميرمؤمنان (ع)

در ادام? بحث، شمه‌اي از فضايل ابوطالب و فاطمه بنت اسد آمده است در
خلاصه‌اي از اين بخش، مي‌خوانيم: ابوطالب استوان? شهر مکه بود که تا نفس در تن
داشت، از رسول خدا (ص) حمايت کرد. اشعار نغز او در وصف آن حضرت (ص) ، معروف است که
بر نبوتش تصريح دارد؛ هر چند ستم تاريکدلان اينجا نيز ابوطالب را شامل گشته
است، و در ايمان وي ترديد کرده‌اند. اسحاق بن جعفر از پدرش نقل مي‌کند که در
مقام رد کساني که گمان مي‌کردند ابوطالب کافر بود، فرمود:«کذبوا والله کيف
يکون کافراً و هو يقول:

ألم تعلموا انا وجدنا محمداً

نبياً کموسي خط في اول الکتب»

(به خدا دروغ مي‌گويند. چگونه او کافر بود، در حالي که مي‌گفت: آيا نمي‌دانيد
که ما حضرت محمد (ص) را همانند موسي (ع) پيامبري مي‌دانيم، که نامش سرلوح?
پيامبران است) [کليني، اصول کافي، ج1، 448].

و اما فاطمه بنت اسد، بانوي بزرگ هاشمي که پيامبر خدا(ص) او را مادر مي‌خواند
و براي وي احترامي ويژه قائل بود، هنگام ولادت علي(ع) خدايش به درون خانه خود
فراخواند تا مولود کعبه را بزايد؛ حادثه‌اي که فقط يک بار در تاريخ اتفاق
افتاد. ابن عباس گويد:«چون فاطمه، مادر علي(ع)، بدرود حيات گفت، پيامبر خدا(ص)
پيراهن خود را از تن برون کرد و بر جناز? فاطمه پوشانيد و در قبر او آرميد.

پرسيدند: يا رسول الله(ص)! کاري کرديد، که دربار? هيچ کس نکرده بوديد.

فرمودند: پيراهنم را به او پوشانيدم تا او را از جامه‌هاي بهشت در بر کنند. و
در قبرش آرميدم تا از فشار قبر او کاسته شود. او نيکوکارترين و مهربانترين خلق
خدا نسبت به من ، پس از ابوطالب بود[متقي هندي،‌کنز العمال، ج 13، 636؛ مفيد،
ارشاد، 3].

سيد حميري، شاعر آزاده و بلند آواز? شيعه، در ميلاد خجسته اميرمؤمنان (ع)
گويد:

ولدته في حرم الا له و أمنه

و البيت حيث فنائه و المسجد

بيضاء طاهرة الشياب نقيه

طابت و طاب و ليدها و المولد

فى ‌ليلة غابت نحوس نجومها

و بدت مع القمر الميزان سعد

مالف فى خرق القوابل مثله

الا ابن آمنة النبى محمد

در حرم امن الهي و در خان? کعبه و حريم قدس الهي، مادري نوراني، پاکدامن و
پاکيزه گوهر او را بزاييد؛ که همو پاک بود، هم فرزندش و هم زادگاهش. در شبي که
ستاره‌هاي ناميمون آن پنهان شدند و اختران خوش اقبال همراه با ماه چهره
گشودند، کودکي مانند او را قابله‌ها جامه نپوشيدند؛ مگر فرزند آمنه، حضرت
محمد(ص) را).

اين ماجرا، مطلع الفجر ولادت اميرمؤمنان بود. او در خان? کعبه ديده به جهان
گشود، ودر محراب عبادت پس از 63 سال در حالي که چهره گلگونش به روي مرگ متبسم بود،
ديده از جهان فروبست. هر چند طلوع مهر آسايش از بعد زماني به 13 ماه رجب 30 سال پس از
عام الفيل و غروبش به سحرگاه 21 رمضان سال چهلم هجري محدود مي‌شود. اما علي(ع) آن
مهر جهان تابي است، که هرگز غروب ندارد. تا نام محمد(ص) بر تارک جهان مي‌درخشد،
علي(ع) نيز او را همراهي مي‌کند.

علي(ع) همسفر پيامبر(ص)

در همان دوران کودکي، علي(ع) به خان? پيامبر (ص) راه يافت. رسول خدا (ص) پسر عم
خويش را تحت حمايت و تربيت خود گرفت. اخلاق و فضايل معنوي، سرمايه عظيمي براي
شکل‌گيري شخصيت اميرمؤمنان بود؛ چنانکه خود به اين مطلب پرداخته‌اند:«شما خود
موقعيت مرا با رسول خدا، از نظر خويشاوندي و عنايت خاص او مي‌دانيد. کودک بودم و
مرا بر دامن مي‌نهاد، به سينه مي‌چسبانيد و در بستر خود جاي مي‌داد. بدنش را
لمس مي‌کردم و بوي خوش او را مي‌بوييدم. غذا را مي‌جويد و به دهانم مي‌گذاشت.
هرگز، دروغي در گفتارم و اشتباهي در رفتارم نديد. من همچون سايه، به دنبال آن
حضرت بودم. هر روز، نشان? هدايت تازه‌اي از اخلاق به من مي‌نماياند، و مرا به
پيروي آن مي‌خواند. در اسلام جز يک خانه وجود نداشت، که پيامبر و خديجه را
دربرمي‌گرفت و من سومين آنها بودم. نور وحي و رسالت را مشاهده مي‌کردم، و بوي
نبوت را استشمام مي‌کردم» [نهج البلاغه، خطب? 192].

اشاره‌اي به فلسف? زيارت

يکي از گنجينه‌هاي علم، حکمت، معارف، حقايق دين و اسرار آفرينش، ادعيه و
زياراتي است که از زبان طلايه‌داران وحي و امامان معصوم (ع) روايت شده است.
بسياري از معارف الهي و رمز و رازهاي عرفان، سلوک، آداب و سنن ديني، دستور
کارهاي زندگي و حتي درسهاي سياسي و اجتماعي، در اين گنجينه‌ها يافت مي‌شوند،
که در شرايط اختناق حاکم، پيامهاي رهنمونگر و سرنوشت سازي را براي رهروان راه
حق در قالب زيارت و دعا همراه داشته است بدون ترديد در انتقال فرهنگ امامت
اسلام، زيارت نقش بسيار مهمي ايفا کرده و يکي از عوامل صيانت فرهنگ شيعه در طول
تاريخ نيز همين زيارتها، توسلات و دعاها بوده است.

زيارت اميرمؤمنان (ع) در روايات

فضيلت زيارت پيامبر اکرم (ص) و ائم? هدي(ع) را، در سنت و سير? نبوي بروشني
مي‌توان يافت. اسناد فراواني، چه در حياتشان و چه پس از رحلتشان، وجود دارد. در
خصوص زيارت اميرمؤمنان(ع) نيز از زبان نبي اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) آثار
فراواني نقل شده است. شيخ صدوق از پيامبر اکرم (ص) روايت کرده است: «يا علي من
زارني في حياتي او بعد وفاتي او زارک في حياتک او بعد وفاتک او زار ابنيک في
حياتهما او بعد وفاتهما ضمنت له يوم القيامه ان اخلصه من اهوالها و شدائدها حتي
اصيره معي في درجتي» (اي علي! کسي که مرا در حيات يا پس از مرگم زيارت کند، يا تو
را در حيات ياس از مرگت زيارت کند يا فرزندان تورا در حيات يا مماتشان زيارت
کند، من ضمانت کنم که در قيامت او را از هول، هراس و سختيهاي آن نجات دهم تا
اينکه با خود و در درجه خود قرار دهم» [صدوق، من لا يحضره الفقيه، 346].

امام صادق(ع) فرمودند: «من زار علياً بعد وفاته فله الجنة» (آن کسي که علي(ع) را
پس از مرگش زيارت کند، براي او بهشت خواهد بود).

و نيز فرمودند:«ان ابواب السماء تفتح عند دعاء الزائر لاميرالمؤمنين»
(هنگامي که زائر براي اميرمؤمنان(ع) دعا مي‌کند، درهاي آسمان گشوده مي‌شود)
[نوري، مستدرک الوسائل، ج10، 212 ـ 213].

براي زيارت اميرمؤمنان (ع) در روز غدير، عيد ولايت، توصيه‌هاي موکدي وجود
دارد. امام علي بن موسي الرضا(ع) در روايتي مي‌فرمايند:«روز غدير در آسمانها،
مشهورتر است تا زمين، هر کجا هستي، روز غدير به محضر اميرمؤمنان(ع) برو، که
خداوند از مردان و زنان مسلمان، گناهان 60 ساله را بيامرزد و دو برابر آنچه در
ماه رمضان، شب قدر و شب عيد فطر از آتش دوزخ آزاد کرده است، آزاد کند»[طوسي،
تهذيب، ج 6، 24 ـ 25].

يکي از متون ارزشمند شيعه، زيارت غدير است که در آن روز و هر زمان ديگر،
مي‌توان آن را خواند؛ با آن طلايه‌دار ايمان و جهاد، اسو? عبوديت و سرچشم?
فياض حکمت تجديد عهد کرد. بر سوابق درخشان آن حضرت در اسلام مروري دوباره داشت،
تاريخ پرماجراي زندگي مظلومانه‌اش را از نظر گذرانيد و بر صبر و بردباري‌اش
گريست. اين زيارت به نقل علام? مجلسي از شيخ مفيد، زيارتي است که امام حسن
عسکري(ع) از پدرش امام هادي(ع) نقل کرده‌اند. در اين زيارت پرشور، عاشقانه و
حماسي از سوابق اميرمؤمنان در اسلام، و از فضايل، علم، تقوا، جهاد، ديدگاه
پيامبر(ص)، مقامات معنوي، مظلوميت، آزمايشهاي دشوار، صبر و پايداري، زهد و
عبادت، و غربت امام (ع) تا مرام روحاني ايشان، مطالب بسيار متنوعي گفته شده است
که خواننده را در فضاي معنوي ولايت به پرواز مي‌آورد.

در نگارش شرح اين زيارت، باختصار وقايع تاريخي و مقامات معنوي با ذکر
پاره‌اي اسناد روايي ـ عمدتاً از منابع اهل سنت ـ در 35 فصل عرضه شده است.

1ـ درود اسلام بر پيامبر (ص)

نخستين بخش زيارت، درود و سلام بر برگزيد? انبيا، زبد? اصفيا، حضرت ختمي
مرتبت، امين خدا بر وحي او، و پيامبري است که پايان بخش رسالتهاي پيشين و
کشانيده راه آينده بود. همچنين، بر پيام‌آوران گذشته،‌فرشتگان خداوند و
بندگان صالح او، درود و سلام فرستاده شده؛ چنانکه آمده است:«السلام علي محمد
رسول الله خاتم النبيين و سيد المرسلين و صفوة رب العالمين ...».

2ـ درود و سلام بر علي(ع) و تأکيد بر ولايت ايشان

«السلام عليک يا اميرالمؤمنين و سيد الوصيين و وارث علم النبيين و ولي رب
العالمين و مولاي و مولي المؤمنين و رحمة الله و بركاته»

الف: خلاصه اين فصل به قرار ذيل عبارت است از: نام مبارک«اميرالمؤمنين» که به
آن حضرت اختصاص دارد، عنواني است که از سوي خداوند براي حضرتش برگزيده شد. در شب
معراج، خداوند بر پيامبر اکرم(ص) فرمود:«اي محمد! علي بن ابي طالب را
امير‌المؤمنين بخوان، که قبل از او کسي را به اين نام نناميده‌ام، و بعد از او
نيز نخواهم ناميد»[نوري، مستدرک الوسائل، ج 10، 398].

اين مطلب، در برخي منابع عامه نيز آمده است امارت و ولايت اميرالمؤمنين همان
ميثاق الهي و امانتي است که خداوند بر آسمانها و زمين و کوهها عرضه داشت، و آنها
از پذيرش آن عاجز و هراسان شدند. اما انسان آن را بر دوش گرفت؛ چنانکه امام
صادق(ع) در تفسير آي? کريم?: «انا عرضنا الامانه» فرمودند: «هى ولاية على بن ابى
طالب»[نورى، مستدرك الوسائل، ج 10، 212].

ب:«سيد الوصيين» عنوان ديگري براي آن حضرت است: او وصي هم? انبيا، بويژه
پيامبر خاتم(ص) به شمار مي‌رود؛ چنانکه در روايات متواتر از جمله در حديث
معروف«الدار» آمده است که پيامبر(ص) دعوت خويش را با بني‌هاشم براي نخستين بار
مطرح کردند. هر چند آنان پاسخ مثبت ندادند، ولي علي(ع) تنها کسي بود که در آن
مجلس، دعوت رسول الله(ص) را پذيرفتند و آنگاه، رسول گرامي فرمودند:«ان هذا اخي و
وصيي و خليفتي فيکم فاسمعوا له واطيعوا» [متقي هندي، کنز العمال، ج 13، 131 ـ 133].

ج:«وارث علم النبيين»، عنواني است که وراثت علي(ع) را براي هم? پيامبران بيان
مي‌کند. اين علم، علم تحصيلي و اکتسابي نيست، بلکه دانشي سرچشمه گرفته از مصدر
ربوبي و ميراثي از آدم (ع) تا خاتم (ص) است. اگر خداوند دربار? حضرت آدم (ع) فرمود:
«و علم آدم الاسماء کلها» [بقره/31]، اين مختص به آدم نبود، بلکه در نسل آدم بويژه
مخلصين جاري گشت و در مقام جمع الجمعي‌اش، به حضرت خاتم (ص) رسيد و پيامبر ابواب
آن علم را بر علي(ع) گشود. اسرار عالم غيب از نخستين تا آخرين آن، عالم امر و عالم
خلق، ملاحم و مغيبات، معارف، سياسات، تربيت، تکامل و هر آنچه در مجموع? اسما به
آدم و آدميان تعليم شد، به صورت عيني و در گنجين? اسرار وجود او و روح و روان
ملکوتي ولي الله الاعظم تعبير گرديد. و رشحه‌اي از آن، تراويد و جانهاي تشنه را
سيراب کرد؛ هر چند بسيار کسان ظرفيت تحمل آن را نداشتند، جز معدودي از پيروان
صديق که به قدر سع? وجودي‌شان بهره‌ بردند.

عبدالله بن مسعود گويد: «من در محضر پيامبر (ص) بودم. دربار? علي (ع)، از آن حضرت
پرسيدند. رسول خدا فرمودند: قسمت الحكمة عشرة اجزاء فاعطى على تسعة اجزاء و
الناس جزءاً واحداً و علي اعلم بالواحد منهم» [متقي هندي، کنز العمال، ج 13،
146].

روايات در اين خصوص بسيار است، که برخي از آنها در کتاب آمده است:

د: «ولي خدا و ولي مؤمنان»، از ويژگيهاي امام علي (ع) است، که به مقام ولايت
اشاره مي‌کند. ولايت او بر خلق، جلو? ولايت الهي? او است؛ زيرا ولايت خلق کسي را
شايسته است، که داراي ولايت الهيه باشد، و اين درست نيايد، مگر براي کسي که در
عالي‌ترين مدارج ايمان قرار دارد؛ «الله ولي الذين آمنوا». چنين کسي، شايستگي
آن را دارد که تالي تلو رسول الله (ص) باشد؛ چنانکه ولايت رسول الله؛ تالي تلو
ولايت الله است. در اين بخش، به برخي آيات باب ولايت و نيز روايات اشاره شده، نقش
کليدي ولايت تشريح گرديده و اثبات شده آنچه در غدير خم باعنوان:«من کنت مولاه
فعلي مولاه» آمده، همان خلافت اسلامي است. اقوال برخي از عامه نيز در معناي ولي
نقد گرديده، برخي از اسناد روايت غدير از منابع خاصه و اهل سنت که به تواتر
آورده‌اند به تحرير آمده، و به تفصيل بحث شده است.

3ـ نامها و القاب اميرمؤمنان

«السلام عليك يا امين الله فى ارضه و سفيره فى‌ خلقه و حجته البالغة على
عباده. السلام عليك يا دين الله القويم و صراط المستقيم. السلام عليك ايها النبأ
العظيم الذى هم فيه مختلفون و عنه يسئلون».

الف:«امين الله»: در اين بخش زيارت، لقب«امين الله» تشريح شده است. همچنين
بااشاره به آي? کريم?:«انا عرضنا الامانة»، استفاده شده که امانت همان ولايت، و
شايست? کساني است که از«علم و امانت» برخوردار باشند و ظلوم و جهول نباشند. اين
دو شرط در عاليترين مرحله، براي اميرالمؤمنين (ع) و از آن پس، براي فرزندان
معصوم حضرتش تحقق يافته است؛ چنانکه علي بن موسي الرضا (ع) فرمودند: «حضرت محمد
(ص)، امين خدا در ميان خلق بود. و چون رحلت کردند، ما خاندان و وارثان او در زمين
هستيم. علم غيب و اخبار آينده، نزد ماست» [کليني، اصول کافي، ج2، 291]. در شرايطي که
دين ملعب? ايادي فاسد حکام جور بود، فقط علي(ع) و فرزندان او بودند که بر حقانيت
دين، حجت و حافظ نواميس الهي بودند. همچنين، مؤمنان و منافقان با اين علامت
شناخته مي‌شدند، که به ولايت اهل بيت (ع) متمسک باشند يا دست رد بزنند. ابوسعيد
خدري، از صحابه پيامبر(ص)، مي‌گفت: «کنا نعرف المنافقين ببغضهم علياً» (ما
منافقان را با نشان? دشمني‌شان با علي بن ابي طالب(ع) مي‌شناختيم» [متقي هندي،
کنز العمال، ج 13، 106؛ ابن حجر، صواعق، 357].

ب: «صراط مستقيم»: علي(ع) دين استوار و صراط مستقيم خداست. دين در وجود
عيني‌اش، در سيماي اولياي خدا متجلي است. لذا آنان دين مجسم به شمار مي‌روند.
پس از پيامبر اکرم(ص) تنها چهر? جامعي که دين را در اصول، فروع و هم? محتواي آن به
تصوير کشيد، علي(ع) بود. پيامبر اکرم (ص) علي (ع) را ستون استوار دين ناميدند: «علي
عمود الدين» [کليني، کافي، ج1، 294].

حضرت موسي بن جعفر(ع) مي‌فرمايند:«کتاب مبين، اميرمؤمنان است»[کليني،‌اصول
کافي، ج1، 479].

ابن عباس در اين باره مي‌گفت:«خداوند آيه‌اي با عنوان«يا ايها الذين آمنوا»
نازل نفرمود، مگر اينکه مصداق بارز و برجست? آن علي بن ابي طالب بود[ابن حجر،
صواعق، 372].

ج:«نبأ عظيم»: خداي را در آفاق و انفس، و ملک و ملکوت خبرها و اثرهاست. طنين
قدرت او، در آفرينش پيچيده است. جهان آفرينش با خلقت علي(ع)، خبر بزرگي را
دريافت کرد؛ خبري که هرگز کهنه نمي‌شود.

4ـ پيشگامي علي (ع) در هم? عرصه‌ها

«السلام عليک يا اميرالمؤمنين آمنت بالله و هم مشرکون....» (سلام بر تو اي
اميرمؤمنان! به خدا ايمان آوردي، در حالي که ديگران مشرک بودند و حق را تصديق
کردي، حال آنکه ديگران تکذيب کردند و جهاد کردي،در حالي که ديگران عقب نشيني
کردند و خدا را با اخلاص تمام بندگي کردي. و در اين راه، صبر و پايداري کردي تا تو
را يقين آمد. همانا لعنت خدا بر ستمگران باد».

در اين بخش از زيارت، به پيشگامي اميرمؤمنان(ع) در اسلام، ايمان، تصديق حق،
جهاد در راه خدا و پرستش خالصان? او تا آخرين لحظ? حيات، اشاره شده است. اين، يک
حقيقت تاريخي است که بر هيچ محدث و مورخي پوشيده نيست؛ چنانکه روايات بسياري بر
آن دلالت دارد، و عامه و خاصه آن را نقل کرده‌اند. ابن اسحاق، مورخ معروف، از
عبدالله بن بريده نقل کرد، که گفت: اول الرجال اسلاماً علي بن ابي طالب ثم الرهط
الثلاثة ابوذر و بريده و ابن عم لابى ذر» [ابن اسحاق، سيره، 119]

نيز، نخستين فردي که با پيامبر (ص) نماز خواند، علي(ع) بود. متقي در کنز العمال
از ابن نجار روايتي را از قول عمر بن خطاب آورده، که خلاص? آن چنين است:‌ «هرگز
شما به منزلت علي (ع) نمي‌رسيد. من، ابوبکر، ابوعبيد? جراح و گروهي از صحابه،
نزد پيغمبر(ص) نشسته بوديم که آن حضرت دست بر شان? علي(ع) نهادند و گفتند: تو پيش
از هم? مردم اسلام آوردي و قبل از همه پذيراي ايمان شدي. و تو براي من، همانند
هارون براي موسايي»[متقي هندي، کنزالعمال، ج 13، 124].

و نيز، احمد بن حنبل از قول اميرمؤمنان(ع) روايت کرد، که فرمودند: «انا اول من
صلي مع رسول الله» (من نخستين کسي بودم که با پيامبر(ص) نماز خواند) [ابن حنبل،
مسند، حديث 1191].

اين، در حالي بود که پيامبر اکرم(ص) در غربت و تنهايي به سر مي‌بردند، و از سوي
مشرکان آزار و اذيت مي‌شدند.

5ـ سرور و سالار مؤمنان

«السلام عليک يا سيد المسلمين و يعسوب المؤمنين و امام المتقين و قائد العز
المحجلين ....» (سلام بر تو اي آقاي مسلمانان، پيشواي مؤمنان، رهبر پرهيزگاران و
قائد سفيدرويان ... گواهي مي‌دهم که تو برادر رسول خدا (ص)، و وصي او، وارث دانش
او، امين او بر شرع و خليف? او در ميان امت هستي).

در اين فقر? زيارت، القاب و صفاتي چند براي اميرمؤمنان آمده است. اسعد بن
زراره از پدرش نقل مي‌کند که گفت:«شنيدم از پيامبر خدا(ص) که فرمودند: شبي که مرا
به معراج بردند، از طرف پروردگار اين گونه وحي شد: او آقاي مسلمانان، امام
پرهيزکاران و رهبر سفيدرويان است»[ابن بطريق، عمده، 418].

در محشر نيز، علي(ع) پيشواي اهل نماز است؛ آنان که نور ايمان در سيمايشان
مي‌درخشد. علي(ع) به عنوان پيشواي اهل ايمان، بيشترين درخشندگي را دارد. رسول
گرامي فرمودند: «علي يزهر فى الجنة ككوكب الصبح» (علي در بهشت، همانند ستاره صبح
نورافشاني مي‌کند) [ابن حجر، صواعق، 366؛ متقي هندي، کنزالعمال، حديث 32957].

اخوت و وصايت، ديگر مطلبي است که در زيارت بدان توجه شده است. ترمذي از
عبدالله بن عمر نقل کرده است که چون پيامبر(ص) ميان ياران خود برادري برقرار
کردند، علي(ع) در حالي که ديدگانش اشکبار بود، آمدند و عرض کردند: يا رسول الله!
ميان هم? ياران پيوند برادري منعقد کرديد، اما مرا با کسي برادر نساختيد!
پيامبر(ص) فرمودند: «انت اخى فى الدنيا و الاخرة» (تو در دنيا و آخرت برادر من
هستي) [ابن حجر، صواعق، 357؛ ابن کثير، البداية، ج 7، 336].

همچنين، در اين بخش، به خلافت نيز اشاره شده است. نبي اکرم (ص) از همان آغاز
دعوت، بر خلافت علي (ع) پس از خود تصريح و تأکيد کردند. در نخستين روز دعوت
فرمودند: «ان هذا اخى و وصيى و خليفتى فيكم فاسمعوا له و اطيعوا» [متقي هندي،
کنزالعمال، ج 13، 133؛ ابن اسحاق، سيره، 119].

به نقل عامه و خاصه از گروهي از صحابه، در داستان تبوک آمده است که چون رسول
خدا(ص) اميرمؤمنان را جانشين خود در مدينه تعيين کردند، علي (ع) گفتند: اي رسول
الله! مرا در جمع کودکان و زنان مي‌گذاريد؟ پيامبر(ص) فرمودند:«اما ترضى ان تكون
منى بمنزلة هارون من موسى غير انه لانبى بعدى» (آيا راضي نيستي براي من، همانند
هارون براي موسي(ع) باشي؟ جز اينکه پس از من پيامبري نيست). و مي‌دانيم که هارون،
خليف? موسي (ع) بود. متقي به حديث فوق، جملات زير را مي‌افزايد:«انه لا ينبغي ان
اذهب الا و انت خليفتي»[متقي هندي، کنز العمال، ج11، 606].

6ـ غدير و تبليغ ولايت

فصل ششم، با اين جملات زيارت آغاز مي‌شود:«و اشهد انه قد بلغ عن الله ما انزله
فيك و صدع بامره...»(شهادت مي‌دهم که پيامبر گرامي(ص) آنچه را که خداوند دربار? تو
بر او نازل نمود، ابلاغ کرد، فرمان حق را آشکار ساختند، فريض? طاعت و ولايت تو را
بر همه واجب نمودند، تو را اولي و احق از مؤمنان بر خودشان قرار دادند و آنان را
بر بيعت با تو ملزم ساختند، همان گونه که خداوند چنين امري را براي آن حضرت مقرر
کرده بود. آنگاه، خدا را بر آنان گواه گرفتند و گفتند: خدايا! شاهد باش، و گواهي و
داوري تو در ميان بندگان کافي است. پس، خدا لعنت کند کسي را که ولايت تو را پس از
اقرار انکار کرد، و عهد تو را پس از ميثاق شکست».

اين قسمت از زيارت، به بيان اجمالي واقع? غدير خم مي‌پردازد که قل? بلند
اعلام رسمي ولايت و خلافت اميرمؤمنان در ميان انبوه زائران بيت الله در حجة
الوداع در سرزمين غدير خم است. تفصيل وقايع آن با ذکر اسناد روايي، از منابع
عامه و خاصه در کتاب آمده است. همچنين، در تشريح روايت متواتر: «من کنت مولاه
فعلي مولاه» که در خطب? تاريخي و بسيار مهم رسول اکرم عنوان شده، ثابت گرديده
است که چيزي جز خلافت و حکومت علي (ع) پس از آن حضرت، مقصود نبوده است.

بزرگترين ستم تاريخ بر اهل بيت(ع) ناديده گرفتن پيام غدير بود که نگون بختي
امت اسلامي را در پي داشت. ابوجعفر طبري گويد: «هناد بن سري گفت اميرمؤمنان را در
خواب ديدم.

فرمودند: يا هناد!

گفتم: لبيک اي اميرمؤمنان

فرمودند: شعر کميت را براي من بخوان.

من خواندم:

و يوم الدوح دوح غدير خم ابان له الولاية لو اطيعا

ولكن الرجال بتابعوها فلم ارمثله امراً شنيعا

(در آن روز بزرگ و با عظمت، غدير خم، ولايت را براي او آشکار کرد اگر اطاعت
مي‌شد. اما مردان بر سر آن سودا کردند، و کاري به اين زشتي نديدم).

سپس، حضرت فرمودند: يا هناد! بشنو.

گفتم: بفرماييد.

فرمودند:

ولم ار مثل ذلک اليوم يوما و لم ارمثله حقاً اضيعاً»

(روزي مانند آن روز نديدم)، و حقي پايمال شده مانند آن را مشاهده نکردم)[نوري،
مستدرک الوسائل، ج10، 389].

7ـ ولايت، ميثاق الهي

قرآن، ولايت را ميثاق الهي برمي‌شمرد، و رسول خدا(ص) بر آن پيمان گرفته است:«و
اشهد انک يا اميرالمؤمنين الحق الذى نطق بولايتك التنزيل و اخذ لك العهد على
الامة بذلك الرسول».

لازم است به اين نکته توجه شود که بسياري از آنان که ميثاق الهي را پذيرفتند،
بزودي آن را به دست فراموشي سپردند و پيمان شکني نمودند؛ که رنجنام? آن، در
تاريخ ثبت است.

8ـ معاهده با خدا

«و اشهد انک و فيت بحمد الله تعالي و ان الله تعالي موف لک بعهده و من اوفي بما
عاهد عليه الله فسيؤتيه اجراً عظيما».

وفاداري اميرمؤمنان (ع) به عهد و ميثاق الهي، در اين بخش گواهي مي‌شود؛
ميثاقي که با خدا در عهد«الست» بسته بود، که جز خدا را بندگي نکند؛ عهدي که با
رسول خدا (ص) بست، که تا آخرين نفس در صراط مستقيم رسالت ثابت قدم بماند. ميثاق
فطرت که جز طريق حق و عدل نپويد؛ عهدي که با اين امت داشت که جز مصلحت آنان، به
چيزي نينديشد. و خدا نيز به عهد خويش دربار? اميرمؤمنان وفا خواهد کرد؛ چه در
اين جهان که جايگاه او را در دلها قرار داد، و چه در آخرت که پرچم رسول الله (ص)به
دست گيرد وتقسيم کنند? بهشت ودوزخ باشد از نبي اکرم(ص)پرسيدند: چه کسي پرچم شما
را در قيامت حمل کند؟

فرمودند: «من يحسن ان يحملها الا من حملها في الدنيا علي بن ابي طالب» (چه کسي
شايست? حمل آن است، جز آنکه در دنيا حمل کرده است؛ علي فرزند ابيطالب) [متقي
هندي، کنز العمال، ج 13، 136].

و نيز پيامبر (ص) فرمودند: «يا على انت قسيم الجنة و النار يوم القيامة» (اي
علي! تو در قيامت، تقسيم کنند? بهشت و دوزخ خواهي بود» [ابن حجر، صواعق ، 369]

9ـ مجاهدت در راه خدا

در اين بخش، به مجاهدت و جانبازي اميرمؤمنان، عمويش حمزه و برادرش جعفر طيار،
اشاره شده است؛ آنان که هستي خويش را در طبق اخلاص نهادند و پذيراي شهادت شدند.
سپس، به آياتي از قرآن که از جهاد و شهادت آنان سخن مي‌گويد، استناد گرديده و
صفات مجاهدان راه حق تفسير و تبيين شده است.

10ـ صراط مستقيم ولايت

«صراط مستقيم ولايت» عنوان ديگري است از زيارت، که در بخشي از آن
مي‌خوانيم:«گواهي مي‌دهم اي اميرمؤمنان که هر کس در حقانيت تو شک کند، به
پيامبر امين ايمان نياورده و آن کس که ديگري را به جاي تو برگزيند، از دين قويم
منحرف شده است».

همچنين، اشاره شده که مقصود از آي?: «و ان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه» همانا
راه علي(ع) است، که بدون ولايتش، اعمال بي‌ارزش است؛ چنانکه نبي خاتم فرمودند:
«عنوان صحيفة المؤمن حب على بن ابى طالب» [ابن حجر، صواعق، 365]

و نيز پيامبر فرمودند: «لولاک يا علي ما عرف المؤمنون بعدي»[متقي هندي، کنز
العمال، ج11، 152].

از قول امام صادق(ع) در تفسير آي?: «اهدنا الصراط المستقيم» آمده است که
فرمودند: «يعني محمداً و ذريته» [تفسير برهان، ج1، 114]. و نيز فرمودند: «هو والله
علي بن ابيطالب هو و الله الصراط المستقيم» [تفسير برهان، ج2، 498].

11ـ اسو? فضايل

«و اشهد انک لم تزل للهوي مخالفاً و للتقي محالفاً و علي کظم الغيظ قادراً و
عن الناس عافياً و اذا عصي الله ساخطاً و اذا اطيع الله راضياً...»(گواهي مي‌دهم
که تو همواره با هواي نفس مخالف و باتقوا هم سوگند و هم پيمان بودي، خشم را فرو
نشاندي، از خطاي مردم درگذشتي، هرگاه معصيت خدا مي‌شد خشمگين مي‌شدي، و هرگاه
بندگي خدا مي‌شد خشنود بودي، به عهدي که خدا با تو نمود عمل کردي، امانتي را که
به تو سپردند پاس داشتي و در حفظ آن کوشيدي، آنچه را مأمور ابلاغش بودي رساندي،
و در انتظار وعد? الهي به سر بردي).

سپس، موارد فوق تشريح شده و عهد و ميثاق اشاره شده تبيين گرديده است.

12ـ نخستين مظلوم

ذيل اين عنوان با توجه به بخشي از زيارت، بزرگترين ستم در تاريخ اسلام، غصب
خلافت و مظلوميت اميرمؤمنان(ع) در برابر اين ماجراي تلخ عنوان شده است. اگرچه
خليف? بر حق پيامبر (ص) صرفاً به دليل مصلحت اسلام از حق خود گذشت، ولي با اتمام
حجت و بيان حقيقت، توطئه شوم توطئه‌گران را افشا کرد. امام(ع) فريادي داشت، در
عين سکوت و اعتراض، در عين آرامش و بردباري و تلخ کامي. سپس، ماجراي سقيفه از
منابع اهل سنت نقل مي‌شود، و بيعت اجباري حضرت (ع) تشريح مي‌گردد. در بخشي از
مقال، اعتذار سياسي کاران? غاصبان و مبارزات حضرت زهرا (س) آمده است که تفصيلش
در اين مختصر نمي‌گنجد.

13ـ نخستين مجاهد في سبيل الله

«و اشهد انک يا اميرالمؤمنين جاهدت في الله حق جهاده حتي دعاک الله الي جواره
...» (گواهي مي‌دهم اي اميرمؤمنان! که تو در راه خدا آن گونه که شايسته بود، جهاد
کردي تا اينکه تو را به جوار خويش فرا خواند و به اراد? خود، به حضور طلبيد و با
شهادت تو به دست دشمنانت، حجت را بر آنان تمام کرد تا تو را بر آنان حجت باشد؛ با
اينکه تو را حجتهايي است که به هم? خلق خدا ابلاغ شده است).

علي(ع)، در بستر حوادث ناگوار تربيت شد، و روزهاي سختي را در زندگي پشت سر
گذاشت. از روزهاي نخستين دعوت و دشمني مشرکان با دعوت توحيد و رسالت محمد (ص) تا
عرصه‌هاي جنگ و جهاد که اسلام و کفر در تقابل بودند، حماسه‌ساز اين عرصه‌ها در
مصاف با خصم، علي (ع) بود. امام (ع) در کنار رسول خدا(ص) خالصانه و عاشقانه فداکاري
کردند.

همچنين، در مجاهده با نفس، امير مجاهدان پرشکوه‌ترين آزمايش را از خود به
يادگار گذاشت. زيباييهاي دنيا، رعد و برق قدرت، از ديد مادي و جلوه‌هاي زندگي،
نتوانست در قلب بزرگ علي(ع) نفوذ کند. و سرانجام زندگي سراسر افتخار و مجاهدت علي
(ع)، تصوير مجاهدي را به نمايش گذاشت که تاريخ نظير و بديل آن را نديده است.

14ـ عابد مخلص و مجاهد صابر

علي (ع) خدا را با اخلاص تمام بندگي کردند و در عبادتهاي خود، هيچ چيز را جز
رضاي او نخواستند. اقام? نماز، ايتاي زکات، امر به معروف و نهي از منکر، سرلوح?
عملشان بود. امام (ع) در برابر ناملايمات از پاي نيفتادند، و در شدايد سستي
ننموده اند واز جنگ نگريختند.کسي،جز اين دربار? امام پرهيزکاران و سيد مجاهدان
نگفته و ننوشته است. حتي بيگانگان از اسلام، به تحرير فضايل و مناقبش پرداخته، و
از اين اسو? عدالت، اسطور? شجاعت، و گنجين? دانش، حکمت، سياست، کياست، زهد،
ايثار، انسان دوستي، عدالت و علم سخنها گفته‌اند.

15ـ طلايه‌دار ايمان و زهد

و باز هم، سخن از پيشگامي علي (ع) در اسلام، و ايمان او به رسالت نبوي و اقام?
نماز در کنار رسول خدا (ص) است. آنگاه که زمين از شرک و ضلالت آکنده بود و شيطان
آشکارا پرستش مي‌شد، علي (ع) مي‌فرمودند: «اجتماع مردم در پيرامون من، مرا عزت
نيفزايد. و پراکندگي‌شان از گرد من، موجب وحشت من نگردد. و اگر تمام مردم مرا
ترک گويند، التماس و تضرع نکنم».

در افعال امام(ع) مناقض نبود، و در اقوالش اختلاف ديده نشد. ايشان به کالاي
دنيا حرص نورزيدند. آلودگي گناه، پيرامونش راه نيافت. علي (ع) همواره با دلايل
روشن الهي، يقين و پايداري، راه درست را پيمودند تا به جوار حضرت دوست
شتافتند.

16ـ قبله نماي هدايت

در اين بخش از زيارت، به چند نکته عنايت است:

محمد(ص) و خاندان او سادات و سروران خلق به شمار مي‌روند. اين آقايي و سيادت،
به اصطفاي الهي و شايستگيهاي ذاتي و اکتسابي است.

علي(ع) از شجر? پاک نبوتند، که افتخار برادري، وصايت و خلافت پيغمبر (ص) را
احراز کردند. پيامبر(ص) دربار? ايشان فرمودند: «قسم به آن کس که مرا به حق
برانگيخت. به من ايمان نياورد، کسي که به تو کفر ورزد و به خدا اقرار نکرد، کسي
که تو را انکار کند و گمراه است، کسي که سد راه تو شود و به خدا و رسالت هدايت
نشد، کسي که به وسيله علي (ع) هدايت نشود».

و نيز پيامبر(ص) مي‌فرمايند:«من مات ببغضك مات ميتة جاهلية»[متقي هندي،
کنزالعمال، حديث 36491].

17ـ حجت بالغ? الهي

«مولاي من! فضيلت تو پوشيده نيست، و نور تو خاموش نمي‌گردد. و آن کس که تو را
انکار کند، ستمکاري است نگون بخت. تو حجت خدايي بر بندگان، هدايتگر اويي در طريق
رستگاري و ذخير? بندگاني در يوم المعاد... خدا در دنيا مقام تو را بلند ساخته، و
در آخرت درجه‌ات را بالا برده و تو را به چيزي بينا ساخته که بر مخالفان و آنان
که مانع مواهب الهي بر تو شدند، پنهان مانده است.

امام علي(ع) حجت خدا بر خلق بودند. ديدارش، انسانها را به ياد خدا مي‌آورد.
آيات و بينات الهي، در وجودش مشاهده مي‌شد؛ چرا که شاهد صدق بر ولايت او، گواه
صادق بر رسالت و آيت حق در صفات جمال و جلال بود. امام(ع) آيين? کبريايي، مصداق
تجلي واجب در ممکن، مظهر العجائب آفرينش، و امير و سالار مؤمنان و پارسايانند،
همچنانکه رسول گرامي فرمودند:«علي امام البررة و قاتل الفجره، منصور من نصره
مخذول من خذله» [ابن حجر، صواعق، 366؛ متقي هندي، کنز العمال، ج 11، 604].

18ـ حديث منزلت

در اين بخش از زيارت، به حديث منزلت اشاره شده است. امام علي(ع) به کاري اقدام
نکردند، از کاري بازنايستادند، سخني نگفتند و سکوت ننمودند، جز اينکه امر خدا و
رسول خدا(ص) را در نظر داشتند. يک روز امام(ع) با شمشير به مصاف خصم رفتند و اقطاب
شرک را به خاک هلاکت کشاندند. و روزي ديگر، علي(ع) ذوالفقار در نيام کشيدند و با
بازوان بي‌حرکت، شاهد مظلوميت خود و همسر گرامي‌اش شدند. اينهمه فقط به حساب
خدا، آيين امامت و در راستاي حفظ شريعت و تبيين حقيقت بود. همچنين، اشارتي است
به سخن پيامبر(ص) با علي(ع) که فرمودند:«حيات و مرگ تو، با من است و بر سنت من». و
علي(ع) در اين باره فرمودند: «به خدا سوگند، دروغ نگفته‌ام و به من دروغ گفته نشد
و گمراه نيستم و با من کسي گمراه نشود. و عهد الهي را فراموش نکرده‌ام. و مرا بينه
و دليلي است آشکار، که پيامبر (ص) براي من بيان فرمودند. و بدينسان، در طريق روشن
قرار دارم و در اين راه گمراهي نيست».

19ـ دلايل برتري اميرمؤمنان

در شرح اين فقره زيارت، به دو مطلب اساسي توجه شده است:

1ـ معيار ارزشها، همانا علم و ايمان مي‌باشد، که خداوند تعيين کرده است. پس،
هر که جز اين را معيار ارزشها و فضيلت بداند، مرتکب ستم و جفا کاري شده است.

2ـ برتري مجاهدان، يک اصل مسلم قرآني است. امام علي (ع) در هم? عرصه‌ها، گوي
سبقت را از ديگران ربودند. لذا مقايس? آن حضرت با ديگران، ظلم نابخشودني است.
هنگامي که علي به خلافت ظاهريه رسيدند، حکيمي از عرب به محضر امام آمد و گفت:«و
الله يا اميرالمؤمنين لقد زينت الخلافة و مازينتك و رفعتها ما رفعتك و هي كانت
احرج اليك منك اليها»(به خدا تو زينت بخش خلافت شدي و خلافت تو را زيور نبود، و
تو منزلت خلافت را بالا بردي نه اينکه خلافت تو را بالا برده باشد. و او بيشتر به
تو، از تو به آن، نياز دارد)[ابن حجر، صواعق، 374].

20ـ ولايت مکمل رسالت

امام علي (ع) مخصوص به مدح و منقبت الهي است. آيات فراواني از قرآن، به ستايش
حضرت(ع) پرداخته‌اند. ابن عساکر از علماي عامه، از ابن عباس نقل مي‌کند که گفت:
«دربار? هيچ کس آي? قرآن نازل نشده، آنقدر که دربار? علي نازل شده است»

در اين بخش، به اجابت دعاي پيامبر(ص) دربار? علي(ع) اشاره شده، که به قرين?
مقام، همان ولايت علي(ع) است، که خدايش براي اين منصب برگزيد. امام صادق(ع)
فرمودند:«به خدا، ولايت علي(ع) از زمين نيامده، بلکه از آسمان و سخن الهي آمده
است».

21ـ ارتداد از ولايت

آنان که از ولايت شانه خالي کردند، به نوعي به ارتداد کشيده شدند؛ زيرا دست رد
بر حکم الهي در مهمترين مسئل? رسالت زدند. بدين گونه، منافقان چهر? باطني خود را
آشکار ساختند. از همين جا، مي‌توان دريافت که اکثريت، ملاک حق نيست؛ همان گونه
که قرآن کريم مي‌فرمايد: «اکثر هم لا يعلمون» و «اکثرهم للحق کارهون» در اين
فصل، بحث نسبتاً گسترده‌اي دربار? ولايت و معناي ولي شده است.

22ـ طلايه‌دار ايثار و عدل

در اين بخش، نخست از عبادت و زهد اميرمؤمنان سخن به ميان آمده سپس به ايثار
حضرت(ع) اشاره شده، و نيز از منقبت او و خاندانش در سور? دهر مطالبي مطرح شده است.
آنگاه، عدالت گستري امام در بيت المال و در رفتار با رعيت مطرح مي‌شود، خاطر
نشان مي‌گردد که چگونه چنين امامي را مي‌توان با حاکمان جهل و جور مقايسه
کرد؟

23ـ حماسه‌آفرين عرصه‌ها

اين فصل، از شجاعت، حماسه‌ و دلاوريهاي امير مؤمنان(ع) در مصاف با مشرکان در
غزواتي همچون: بدر، احد، احزاب سخن مي‌گويد، و با استناد به منابع روايي و
تاريخي فريقين، به شرح اين وقايع مي‌پردازد.

24ـ پيام آور فتح و ظفر

در هم? فتوحات اسلام در عصر نبوت، علي(ع) طلايه‌دار پيروزي بودند. آنگاه که
قهرمانان ميدان از صحنه مي‌گريختند، امام علي(ع) صف شکن کارزار بودند؛ به طوري
که حيرت جهانيان را برانگيخت و فرشتگان با ترحيب و تکبير گفتند:«لا سيف الا
ذوالفقار و لا فتي الا علي» [مفيد، ارشاد، 39].

25ـ تدبر و تقواي سياسي امام

در اين بخش از زيارت، به حزم و بصيرت علي (ع) در امور اشاره شده است. به موجب آن،
پيامبر اکرم(ص) به حضرت علي (ع) امارت و فرماندهي دادند،و خاطرنشان کردند که
جاهلان تصور کرده‌اند که اگر مشي سياسي علي(ع) در برخي صحنه‌ها با مشکل مواجه
بود، اين از عجز او است. در حالي که آن حضرت باتقواي سياسي و بصيرت الهي که ويژه
او بود، از ارتکاب به نيرنگ و مکر نفرت داشتند.

26ـ فاتح خيبر و پرچمدار پيغمبر (ص)

در اين فصل، از رشادت و فداکاري علي(ع) در جنگ خيبر سخن به ميان آمده، و نبرد
حضرت (ع) با مرحب، به خاک افکندن او، فتح خيبر و شکست توطئ? يهود، به طور مشروح
تحرير يافته است.

27ـ دو صحابي پيمان شکن

در اين بخش، به طلحه و زبير، و نقض بيعت از سوي آنان اشاره شده است. همين امر،
موجب افروختن آتش فتنه و برپايي جنگ جمل شد. همين فتنه، راه را براي طاغي? شام،
معاويه، گشود تا جنگ صفين را به راه انداخت. و آنگاه، فتن? خوارج و ديگر حوادث به
وجود آمد.

28ـ اميرمؤمنان شاخص حق

در بخشي از اين مقال مي‌خوانيم:«مولاي بک ظهر الحق و قد نبذه الخلق...» (مولاي
من، حق به وسيل? توجلوه گر شد،در حالي که خلق آن را به دور افکنده بودند و تو
سنتهايي را پس از آنکه محو و مندرس شده بود، آشکار کردي. پس، تو را سابق? جهاد
است به حکم قرآن. و تو را فضيلت جهاد است، در تحقق تأويل آن. دشمن تو، دشمن خدا و
رسول خدا (ص) بود که به باطل دعوت کرد، به جور و ستم حکومت نمود، غاصبانه
فرمانروايي کرد و حزب خود را به آتش فراخواند).

سپس، به شهادت عمار ياسر در صفين و به دست سپاه معاويه، اشاره شده است.
همچنين، فتنه ناکثين، قاسطين و مارقين، بحث و بررسي شده است.

29ـ صف بندي نفرين شدگان

در اين قسمت، به مخالفان اميرمؤمنان، گروههاي محارب، و آنان که سکوت کردند،
رضا دادند، کتمان فضايل حضرتش را نمودند و مستوجب نفرين شدند، اشاره شده است.
همچنين، دلايل غربت اميرمؤمنان بحث شده است.

30ـ مصيبت عظما

«و الامر الاعجب و الخطب ان فظع بعد جحدك حقك غصب الصديقة الطاهرة الزهراء
سيدة النساء فدكا...»(امر عجيب‌تر و مصيبت اندوه بارتر پس از انکار حق تو، غصب
فدک از صديق? طاهره حضرت زهرا(س) بود، پس از آنکه گواهي تو و دو بزرگوار از نسل تو
و عترت مصطفي (ص) را رد کردند. در حالي که خداي متعال، درج? شما را بالا برد، منزلت
شما را برتري داد و از آلودگي زدود.

در اين بخش، ماجراي فدک، و تصرف غاصبانه و ابعاد سياسي آن، بحث شده است.

31ـ علي (ع) در دو آزمايش بزرگ

در اين بخش، از دو آزمايش ديگر براي حضرت(ص) سخن گفته شده است: يکي تنهايي
اميرمؤمنان(ع) پس از رحلت پيامبر(ص)، و ديگري ماجراي ليلة المبيت و جانبازي
علي(ع) براي نجات رسول خدا(ص) در شب هجرت.

32ـ صفين و آزمايش ديگر

اين بخش، از ماجراي صفين، نيرنگ عمرو عاص و معاويه در بر نيزه کردن قرآن‌ها،
و ايجاد ترديد در دلهاي ساده‌دلان و نابساماني‌هاي ديگر، سخن مي‌گويد. آنگاه،
به فتن? خوارج در نهروان و تجارب تلخ تاريخي آن اشاره شده است.

33ـ علي فراتر از توصيف

اين جملات زيارت: «فما يحيط المادح وصفك و لا يحبط الطاعن فضلك»، برتري
اميرمؤمنان(ع) را از توصيف بشري و عدم احاطه به مقامات امام(ع) را بيان مي‌کند.
به گفت? مولوي:

رومي نشد از سرّ علي کس گاه

يعني نشد آگه کسي از سرّ اله

يک ممکن و اينهمه صفات واجب

لا حول و لا قوة الا بالله

34ـ در انتظار وصل و شهادت

در اين بخش از شرح زيارت به شهادت اميرمؤمنان (ع) اشاره شده است. پيامبر (ص) از
پيش خبر آن را به حضرت(ع) داده بودند، و علي(ع) نيز لحظ? وصل را انتظار مي‌کشيدند.
تا آن سحرگاه که آب حياتش دادند، و محاسن مولا به خون سرش خضاب گرديد. شهادت پدر
شهيدان و نخستين شهيد محراب، تسلي بخش خاطر مظلومان عالم شد، که غرامت
حق‌پرستي، سنگين است.

35ـ نفرين شدگان امت

عنوان پاياني کتاب، به نفرين شدگان امت اختصاص دارد، که بر قاتلان انبيا و
اوصيا، و قاتلان اميرمؤمنان و فرزندش حسين(ع)، و آنان که از قتل آنان راضي بودند
و از ياريشان دست کشيدند، نفرين مي‌فرستد. در اين مجال، به اين نکته اشاره شده
است که رابط? شهادت امام حسين (ع) با شهادت اميرمؤمنان، شايد همان باشد که شاعر
در شعر خود گفته است:

و اريتكه ان الحسين اصيب فى يوم السقيفة

?. پايان صفحه 63.

?. پايان صفحه 64.

?. پايان صفحه 65.

?. پايان صفحه 66.

?. پايان صفحه 67.

?. پايان صفحه 68.

?. پايان صفحه 69.

?. پايان صفحه 70.

?. پايان صفحه 71.

1

/ 1