اخلاق در قرآن کریم جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق در قرآن کریم - جلد 2

ناصر مکارم شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آنها به خاطر همين روح استكبار خود را عقل كل مى پندارند و به گمان اينكه ثروت انبوه آنان كه از طرق حرام به دست آمده نشانه هوشيارى و كاردانى و لياقت آنان است به خود اجازه مى دهند ديگران را تحقير كنند.

در چهارمين آيه زمان نوح(ع) را پشت سر مى گذاريم به عصر قوم عاد و پيامبرشان حضرت هود(ع) مى رسيم در اينجا باز مى بينيم عامل اصلى بدبختى همان استكبار است مى فرمايد: «اما قوم عاد بناحق در زمين استكبار جستند و گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر است؟ آيا آنها نمى دانستند خداوندى كه آنها را آفريده از آنان قوى تر است؟! آنها(به خاطر اين پندار) پيوسته آيات ما را انكار مى كردند»(فاما عاد فاستكبروا فى الارض بغير الحق و قالوا من اشد منا قوة اولم يروا ان الله الذى خلقهم هو اشد منهم قوة و كانوا بآياتنا يجحدون) (10)

باز مى بينيم در اينجا صفت رذيله استكبار سبب شد كه به راستى خود را قوى ترين موجود جهان بدانند و حتى قدرت خدا را فراموش كنند و در نتيجه آيات الهى را انكار نمايند و ميان خود و حق مانع بزرگى ايجاد كنند.

جالب اينكه آيه بعد از آن(آيه 16 سوره فصلت) نشان مى دهد كه خدا براى تحقير اين متكبران لجوج آنها را به وسيله تندبادى شديد و هول انگيز در روزهاى شوم پرغبارى(كه اجساد آنها را مانند پر كاه به اين سو و آن سو پرتاب مى كرد) مجازات نمود! آرى تكبر حجابى است كه به انسان اجازه نمى دهد حتى برترى قدرت خدا را بر نيروى ناچيز خودش ببيند و باور كند!

تعبير «بغير الحق » در واقع قيد توضيحى است چرا كه تكبر و استكبار براى انسانها در هر حال حق نيست و سزاوار نمى باشد اين قبايى است كه بر قامت انسانها نارساست بزرگى تنها به خدا مى برازد و بس!

در پنجمين آيه به زمان «شعيب »(ع) مى رسيم در آنجا نيز مى بينيم عامل اصلى بدبختى و گمراهى قوم شعيب استكبار بود مى فرمايد: «زورمندان قوم شعيب كه تكبر مى ورزيدند گفتند: اى شعيب! سوگند ياد مى كنيم كه تو و كسانى را كه به تو ايمان آورده اند از شهر و آبادى خود بيرون خواهيم كرد مگر اينكه به آيين ما بازگرديد» (قال الملا الذين استكبروا من قومه لنخرجنك يا شعيب و الذين آمنوا معك من قريتنا او لتعودن فى ملتنا قال اولو كنا كارهين) (11)

چرا شعيب به افرادى كه به او ايمان آورده بودند و راه خداپرستى و تقوا را پيش گرفتند بايد از شهر و ديار خود تبعيد شوند؟ آيا دليلى جز اين داشت كه زورمندان و ثروتمندان متكبر كه ايمان آوردن به شعيب و ملحق شدن به مؤمنان را براى خود كوچك مى شمردند به مقابله با او برخاستند؟!

اينكه مى گفتند: او لتعودن فى ملتنا (يا اينكه به آيين ما بازگرديد) نه به خاطر اين بود كه به آيين خود ايمان داشتند بلكه به خاطر اين بود كه منسوب به آنها و متعلق به آنها بود و تكبر و حب ذات ايجاب مى كرد كه آنچه متعلق به آنهاست مورد علاقه آنها باشد!

/ 265