پرواز سبکبالان در دولت قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پرواز سبکبالان در دولت قرآن - نسخه متنی

عبدالله جوادی آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پرواز سبكبالان در دولت قرآن

قرآن

آيت الله جوادي آملي

در شب قدر پس از توسل به پيشگاه اهل بيت ـ ع ـ نوبت تكريم قرآن است كه با عترت همراه است . جريان قدر و اِحياء و گرامي داشت قرآن و بهره برداري از فضل لِيلة قدر جزء دولت قرآن است كه اين دولت همواره مورد درخواست ماست و از ذات أقدس إله مسئلت مي كنيم ، نَسئَلُكَ دُولَهً كَرِيمَهً تُعِزُّ بِهَا الإسلامَ وَ أهلَه وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ أهلَه . و هنگام ظهور بقيّه الله ـ أرواحُ مَن سِواهُ فِداه ـ اين دولت تجلّي مي كند . بحث شب قدر بررسي عناصر محوري دولت قرآن است . كه اين چه دولتي است جهان شمول ؟ چه دولتي است فراگير كه همه دُوَل و مِلل را زير پوشش خود مي گيرد ؟ لِيُظهِرَهُ عَلَي الدِينِ كُلِّهِ وَ لُو كَرِهَ الكافِرُون. (1) وَ لُو كَرِهَ المُشرِكُون وَ كَفي بِاللهِ شَهِيداً و مانند آن .

نموداري از دولت قرآن را ذات أقدس إله در دولت سليمان و مُلك سليمان ذكر كرد . فرمود : گوشه اي از دولت الهي را ما به سليمان داده ايم ، ولي به شما صدها برابر و اضافه خواهيم داد . دولت سليمان غُدُوُّها شَهرٌ وَ رَواحُها شَهر (2 ) بود . مُلك سليمان بر اين محور بود كه آن حضرت بامداد راه يك ماهه مي رفت . شامگاه راه يك ماهه مي رفت . دولتي كه بر باد مستقر باشد اينقدر قدرت دارد كه مسافر خود را در يك نيم روز به اندازه يك ماه راه ببرد . سالكِ خود را در پگاه يا شامگاه به اندازه يك ماه راه ببرد . امّا دولت قرآن يك شبه ره صد ساله مي رود . اين هزار ماه كه در طي يك قرن در حدود هشتاد سال خلاصه مي شود ، دولت قرآن است . اگر قرآن در لِيلة قدر نازل شد، اِدراك لِيلة قدر كار آساني نيست ؛ فهم اش آسان نيست چه رسد به حضور و ظهور و نيل اش . وَ مَا أدراكَ مَا لِيلَه القَدر. (3)

خاصيّت اين دولت آن است كه لَيلَه القَدرِ خِيرٌ مِنْ ألفِ شَهر. (4) اين كه در اين كريمه فرمود : إنّا أنزَلناهُ فِي لَيلَهِ القَدرْ. (5) وَ مَا أدراكَ مَا لَيلَه القَدر ، تحليل اش را تَصقيل كرده است. فرمود : درك اين معنا مشكل است ، چه رسد به نيل اين معنا . تو چه مي داني كه دولت قرآن يك شبه ره هشتاد ساله مي رود ؟ ! اگر بزرگاني گفتند : هرچه دارند همه از دولت قرآن دارند و اگر همين بزرگان گفته اند : يك بيت از اين قصيده بِه از صد رساله بود و اگر همين ها سروده اند: اين طفل يك شبه ره صد ساله مي رود ، نشأت گرفته از همين دولت قرآن است . فرمود : درك اين معنا مشكل است ، چه رسد به داشتن اين معنا ! از مناجات هاي لطيف و ظريف خواجه هَروي اين است كه دارا شدن مهمّ است ، نه دانا شدن ! آن مناجات هاي لطيف خواجه انصاري را كه مي خوانيد ، مي بينيد به خدا عرض مي كند كه دانا شدن مهم نيست . اگركسي زحمت بكشد ، دانا بشود ؛ فقيه بشود ، حكيم بشود ، اديب بشود ، متكلّم بشود ، محدّث بشود ، اين داناي علم است و اين مهم نيست . به دليل اينكه صدها نفر در طول سال ها به حوزه ها و دانشگاه ها راه يافتند و دانا شدند. عمده دارا شدن است نه دانا شدن . اگر كسي مفهوم را داشته باشد ، داناست . و اگر كسي معلوم را واجد باشد ، نه علم را او داراست . مناجات خواجه انصاري اين است : خدايا ! ما را دارا كن و نه دانا ! يعني ما آن معلوم را داشته باشيم . دانايي لِيلَهُ القَدرِ خِيرٌ مِنْ ألفِ شَهر دشوار است ، چه رسد به دارائي اش . اگر كسي بخواهد ادراك كند ، بفهمد كه چگونه يك بيت از اين قصيده بِه از صد رساله بود ، يا ادراك كند كه اين طفل يك شبه ره صد ساله مي رود ، اگر خودش بخواهد اين راه صد ساله را طي كند خيلي سخت است . خودش بخواهد طرزي زندگي كند كه يك بيت از اين قصيده بِه از صد رساله بود ، بسيار دشوار است .

ما كه در كنار حرمِ بارگاه ملكوتي كريمه اهل بيت ـ سلام الله عليهم ـ جمع شديم و همچنين ساير برادران و خواهران بزرگوار ايران اسلامي و يا ساير كشورهاي اسلامي در اماكن متبرّكه جمع شدند ، براي آن است كه همه يا لااقل نمايندگان آنها يك شبه ره صد ساله را طي كنند ، كه بشود دولت قرآن . تا زمينه اي باشد ، انسان ادراك كند دولت مهدي ـ عليه آلاف التحيّه والثناء ـ را . كه چه مرد و زني در آن زمان ظهور مي كنند ، چه كساني جزء عناصر محوري حكومت آن حضرت اند . سخن از غُدُوُّهَا شَهرٌ وَ رَواحُها شَهر نيست . سخن از لَيلَه القَدرِ خِيرٌ مِنْ ألفِ شَهر است . اين راه دشوار نيست . اگر دشوار بود ما را اَمر نمي كردند ، دعوت نمي كردند . دشواري مال كسي است كه كوله باري سنگين خود را بر دوش دارد . اگر بار خود بيني را به زمين بگذارد ، سبك مي شود . وقتي سبك شد ، تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا. (6) وجود مبارك رسول گرامي ـ عليه و علي آله آلاف التحيّه والثناء ـ فرمود : نَجَي المُخَفَّفُون . آنها كه سبك بال اند نجات پيدا كرده اند .

همين معناي بلند نبوي را وجود مبارك عليّ بن أبيطالب ـ عليه أفضلُ صلوات المُصلّين ـ كه اين ايّام متعلّق به آن حضرت است ، فرمود : تَخَفَّفُوا ، تَلْحَقُوا . سبك بار بشويد ، پرواز اش آسان است ! اين پركشيدن با سنگين بال و سنگين بار بودن ممكن نيست . كار جعفر طَرّار نيست كه يك شبه ره صد ساله را طي كند . اين كار جعفر طَيّار است . طَرّاري را كنار گذاشتن و طَيّار شدن با مراسم اِحياء هماهنگ است و اين شدني است . ايران نشان داد كه جعفر طيّار دارد . نشان داد كه عدّه اي يك شبه ره صد ساله را طي كردند . همين جانبازان ، همين شهداء ، همين آزادگان و بسيجيان ، اينها اهل نِصاب اند، اهل ايثار اند ، اهل طيّاري اند ، طرد طَرّاري اند . همه كارها را به بركت قرآن و عترت فهميدند و كردند . پس مي شود انسان سبك بال و سبك بار شد ، تَخَفَّفُوا ، تَلْحَقُوا. اگر قرآن به سر مي گذاريم ، هدف تنها اين نباشد كه خدا گناهان ما را بيامرزد ، ما را به جهنّم نبرد ، ما را به بهشت ببرد .

اينها ريخت و پاش سفره شب قدر است . وقتي يك دولتي سفره اي پهن كرد ، مائده الهي و مَأدُبة الهي چيد ، مهمان هاي خود را به بهترين وجه پذيرائي مي كند . وقتي مهمان ها برخواستند ، سفره برچيده مي شود ، آن ريزه هاي سفره را مي ريزند . مرغ ها آن ريزه هاي سفره را مي چينند . ريزه سفره شب قدر اين است كه كسي نسوزد ، به جهنّم نرود . اينها شب قدر نيست . شب قدر آن است كه انسان طيّار گونه دست هزارها نفر را بگيرد و به بهشت ببرد . در دنيا رفتار او ، گفتار او ، سيرت او ، سَريرت او ، سنّت او آموزنده باشد . هزارها نفر را زنده كند و در آخرت هم هزارها نفر را به همراه خود به بهشت ببرد . اگر ما بتوانيم در كنار سفره الهي و دولت قرآن بنشينيم ، چرا در تَه صفوف و صَفُّ النِعال قرار بگيريم ؟ به دنبال آن ريزه هاي سفره تكان ها باشيم كه از سفره تكانده شده چيزي به ما برسد؟

به ما گفتند : هر كسي به اندازه قدر خود شب قدر را درك مي كند و قدر هر كسي هم به اندازه قدر همّت اوست. اگر ما به اندازه همّت مان دولت قرآن را و دولت قدر را مي توانيم اِدراك كنيم ، چرا همّت نطلبيم ؟ ما قبل از اينكه از خدا مظروف بخواهيم ، ظرف و ظرفيّت هم طلب بكنيم . هرگز نمي توان گفت : چون ما ظرفيّت مان اينقدر بود ، خدا به ما اينقدر داد . اين سخن نيمي از ثواب است ، نه هر ثوابي و همه ثواب . سخن ثائب ، ثواب ، منزّه از خطا و مُبرّاي از اشتباه آن است كه هم ظرف بخواهيم ، هم مظروف . آن يكي فيض اش گِدا آرد پديد؛ اين مال مصرع قبل است و آن دگر بخشد گدايان را مَزيد ، اين طليعه بيت ديگر است . اين دو مصرع يك بيت نيست كه شهرت يافته است . آن يكي فيض اش گِدا آرد پديد ، مربوط به بيت قبل است و آن دگر بخشد گدايان را مَزيد طليعه بيت بعد . يعني خدا دوتا فيض دارد : با يك فيض ظرفيّت مي دهد . با فيض ديگر اين ظرف را پُرِ از مظروف مي كند و به تعبير اهل معرفت اگر هر فيضي به اندازه ظرفيّت باشد كه ما اِبداع نخواهيم داشت. ما «لِيس» ي تامّه را به «كان» ي تامّ نمي توانيم تبديل بكنيم . اين كه خدا لِيسِ ي تامّ را كانِ ي تامّ مي كند ، يعني از كَتم عدم به وجود مي آورد ، نشانه آن است كه داد او را قابليّت شرط نيست ، بلكه شرط قابليّت داد اوست . ما هم از خدا قابليّت طلب بكنيم ، هم مقبول را بخواهيم . هم ظرف طلب بكنيم ، هم مظروف طلب بكنيم . اين همّت اگر در ما زنده شد هرگز نمي گوييم لياقت ما همين مقدار بود بلكه از ما خواستن و از ذات أقدس إله اِجابت كردن !

بنابراين دولت قرآن دولتي است كه لِيله القَدرِ خِيرٌ مِنْ ألفِ شَهر است . ريزه هاي اين سفره ، ريخت و پاش اين مائده ، هم آن است كه كسي نسوزد ، حوائج اش برطرف بشود ، بيماران شِفا پيدا كنند ، دُيون تَعديه بشود ، مشكلات معيشت و تورّم و مسكن و ازدواج حلّ بشود ؛ اينها ريخت و پاش مائده لِيلة قدر است . اينچنين نيست كه اگر ذات أقدس إله به ما آن دولت يك شبه داد ، چيزي كم بيايد . آنها كه گوشه اي از دولت قرآن را اِدراك كرده اند ، مي گويند : اين سماوات سَبع و أرضين و ما فِيهِنَّ ، مَا بِينَهُنَّ ، اينها ريخت و پاش مائده خداست . مُلك خدا را هم بخواهيد ، مي رسيد به جايي كه به هر نفر از اهالي بهشت، آنقدر عطا مي كنند كه عَرضُهَا السَّمواتِ والأرض. (7) وَاستَبِقُوا الخِيرات ، (8) سابِقُوا إلي مَغفِرَهٍ وَ جَنَّهٍ عَرضُهَا السَّمواتِ والأرض. (9) اگر اين جام شكوفا شد ، آنگاه معلوم مي شود كه مجموعه آسمان ها و زمين ريزه اين مائده است و بي ارزشي نشئه ناسُوت براي او روشن مي شود و ارجمندي ملكوت و فرا طبيعت براي او معلوم. لِيلة قدر يعني لِيله اي است كه خِيرٌ مِنْ ألفِ شَهر . اگر وَ مَا أدراكَ مَا لِيلَهُ القَدر ، اگر فهميدن او مشكل است ، پيدا كردن اش هم مشكل تر . منتها اگر كسي با مفهوم اُنس گرفت ، درك اين معاني براي او مشكل است . اگر كوله بار خود بيني و خود خواهي و دنيا طلبي بر دوش او بسته است ، طي اين راه براي او مشكل است . اينها را كه بگذارد كنار هم فهميدن اش آسان است ، هم پركشيدن اش آسان .

مطلب ديگر اين كه آيا ما ابزاري داريم كه با آن ابزار به خوبي بفهميم يك شبه مي شود ره هشتاد سال را رفت ؟ آيا در درون ما اين وسيله هست يا نه ؟ يا يك صِرف آرمان دوري است كه فقط انسان مفهوم اش را در سر مي پروراند ، دستي به مصداق ندارد ! اين چنين نيست! در درون جان ما بسياري از اين مرغ هاي ملكوتي پر بسته هستند . انبياي الهي عموماً ، وجود مبارك رسول گرامي ـ عليهم آلاف التحيّه والثناء ـ خصوصاً ، آمدند كه پر و بال اين مرغ ملكوت را باز كنند تا انسان بفهمد و ببيند چه خبر است ، آنگاه خود پرواز كند . به عنوان نمونه يك سلسله اعضائي در دستگاه بدن ماست كه كارهاي تحريكي انجام مي دهند و اِدراك مقدور آنها نيست . دست نمي تواند بفهمد ، پا نمي تواند بفهمد . اينها نيروهاي تحريكي اند . يعني به منزله نيروي اجرائي دولت تن اند . بخشي از نيروهاي ما وظيفه آنها اِدراك كردن است ؛ مثل چشم ، مثل گوش ، مثل حسّ ، مثل خيال ، مثل وَهم . چه درون ، چه بيرون اينها كارهاي ادراكي دارند . اينها كارشان رفتن و جابجا شدن نيست . كارشان فهميدن است . امّا اين دست كه نمي فهمد ، چشم در كنار او هدايت اش مي كند و مي فهمد و دستور مي دهد .

يك سلسله كارها و اِدراكاتي است كه از چشم و گوش ساخته نيست ، از حِسّ و خيال و وَهم ساخته است . يك سلسله معارف برتر است كه از حِسّ و خيال و وَهم ساخته نيست ، كار عاقله است كه عقل دور انديش و انديشور بايد بفهمد . هر كدام از اينها يك وظيفه و قلمروي دارند . يك چيزهائي هم هست كه كار عقل نيست . همانطوري كه دست نمي تواند ببيند ، بينايي كار چشم است و همانطوري كه پا نمي تواند بشنود ، شنوايي كار گوش است .

عقل هم نمي تواند بفهمد يك شبه مي شود ره صد ساله رفت. عقل با مفهوم كار دارد ، با برهان كار دارد ، با استدلال كار دارد . از عميق ترين برهان تا سطحي ترين دليل ، همه را عقل مي تواند درك كند . امّا پر كشيدن ، ديدن ، همين جا كه نشسته است بهشت را ببيند ؛ همين جا كه نشسته است جهنّم را ببيند ، قُواي اهل جهنّم را بشنود ، ناله جهنّمي ها را استماع كند ، اين نه كار دست و پاست ، نه كار چشم و گوش است ، نه كار عقل . اين كار دل است . اين كار در درون انسان ها تعبيه شده است . هيچ كس با دانايي به جايي نرسيد كه عليّ بن أبيطالب ـ سلام الله عليه ـ درباره او بفرمايد : اين كه در دنيا نشسته است ، دارد بهشت را مي بيند ؛ هُمْ وَالجَنَّه كَمَنْ قَدَ رَاها. (10) هركس به اينجا رسيده است از دارايي كه خواجه انصاري مي گويد رسيده است ، نه از دانائي . يعني با مفهوم نمي شود بهشت را ديد . با دل مي شود بهشت را ديد . در ديار دل اين معارف فراوان است . لِيلة قدر براي آن است كه انسان ، اين دل اي كه خوابيده است ، بيدار اش كند . بسته است ، باز اش كند . اين بند را از پاي دل بردارد . اين بند را از دست دل بردارد . اين مرغ باغ ملكوت را آزاد كند تا آنگاه يك شبه ره صد ساله را طي كند .

ما با بارگناه و با بار خيال و وَهم توان اين پَرش را نداريم . بايد شستشو كنيم . آنچه كه به عنوان توبه ، به عنوان نيايش در اين شب ها مطرح است براي اين شستشو و رفت و رُوب و گردگيري است ، منتها شستشوي ملكوتي ، گردگيري ملكوتي ، غبار روبي ملكوتي ، خانه تَكاني ملكوتي و مانند آن . ما مشكل مان در گردگيري ها ، در رفت و رُوب ها ، در جارو كردن هاي مُلكي، نَقل اين آلودگي هاست . اگر كسي گردگيري مي كند ، اينطور نيست كه گرد آئينه را از بين ببرد . بالاخره اين گرد از صفحه آئينه زدوده شد ، لكن به اين پارچه چِسبيد . اگر كسي جايي را جارو مي كند ، اگر جايي را مي رُوبد و مي رُوفد ، اين گردها از اين لباس يا از اين فرش به اين جاروي برقي يا جاروي دستي رسيده است . اينطور نيست كه اين گردها از بين رفته باشد . يا اگر جامه اي را در رودي مي شويد ، اينطور نيست كه اين آلودگي ها مَحو شده باشد .

اين آلودگي ها ، اين غبارها از اين جامه زدوده شد ، به آب منتقل شد . در جهان طبيعت فقط كار براي نقل و انتقال است . امّا كيمياگري و مَحو و اثبات كه كار ملكوتي ذات أقدس إله است و لِيلة قدر هم شب كيمياگري است و شب مَحو و اثبات است ، چيز ديگري است. ما اگر گناهمان را با توبه مي خواهيم شستشو كنيم ، مثل اين نيست كه جامه را بگيريم زير شير ، بشوئيم ، يا در نهر بشوئيم . يا جامه را گردگيري كنيم ، مثل جارو كردن نيست كه اين آلودگي را از خود منتقل كنيم به جاي ديگر . ما تبديل داريم به وسيله مَحو و اثبات . اين كه ذات أقدس إله سيّئات را به حسنات تبديل مي كند مثل كيمياگري . كيمياگر يك مِس را طلا مي كند . اگر وجود مبارك فِضّه ـ سلام الله عليها ـ به تعبير شيخ مشايخ ما مرحوم آيت الله اصفهاني كه فرمود :

مُفتقِرا مَتاب رو از دَرِ او به هيچ سو زان كه مِس وجود را فضه او طلا كند (11)

اگر خدمتگذار و خادمه حضرت زهرا ـ س ـ اين هنر كيمياگري را دارد كه مِس را طلا كند ، خود آنها چه خواهند كرد ؟ در كيمياگري اين نيست كه اين نقص را منتقل كند به جاي ديگر . در كيمياگري يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات . (12) يك طَرّاري را طَيّار كردن ، يك مِس وجود را طلا كردن . يك گنه كاري را تائب كردن ، كيمياگري مي طلبد و ديگر سخن از نقل و انتقال نيست. اين مثل جارو كردن فرش نيست كه گرد و غبار را از فرش بگيريم ، به جارو منتقل كنيم؛ از اين باب نيست . بلكه گرد و غبار را به پَرنيان تبديل كردن است . اگر گرد فرش را به حرير تبديل كرديد ، مي شود كيميا . كار توبه يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات است . يَمحُوا اللهُ مَا يَشآءُ وَ يُثْبِت است. شما در صحنه نفس تان خيلي از خاطرات است كه با اراده شما پديد مي آيد ، با سَلب توجّه تان رَخت بر مي بندد نه جابجا بشود . كار لِيلة قدر اين است كه يا ما رأساً از همه اينها به عنوان مَحو و اثبات ، از چيزي بگذريم و چيزي را ثابت كنيم . يا به صورت كيمياگري آن سيّئات را به حسنات تبديل كنيم . اين راه شدني است به دليل اين كه گفتند . راه شدني است ، به دليل اينكه بسياري از بزرگان رفتند . راه شدني است ، به دليل اينكه اصرار دارند شما در ليالي قدر اينچنين باشيد و اگر به اندازه همّت ما مراسم احياء را انجام داديم و به استقبال اش رفتيم ، به اندازه همّت ما هم ذات أقدس إله استجابت مي كند . اين كه فرمود : اُدعُونِي اَستَجِب لَكُمْ ، (14) يعني هم ظرف بخواهيد ، هم ظرفيّت طلب بكنيد ، هم مظروف بخواهيد . به اندازه همّت تان كه دعا كرديد ، ما هم به همان اندازه به شما پاسخ مي دهيم .

و چون دولت قرآن زمينه ظهور ولي عصر ـ عج ـ را فراهم مي كند ، اين دولت كريمه ، ما هم ظرفيّت هاي فردي مان را در اين نيايش به حساب بياوريم ، هم ظرفيّت هاي جمعي و عقل جمعي مان را .

هرجا هستيم ، رو به قبله ، قرآن را باز كرده ، خود را در مشهد قرآن قرار بدهيم . توبه مي كنيم ، اِنابه مي كنيم ، يك دست قرآن ، يك دست ولايت . دركنار حديث شريف ثَقلين ، در حقيقت قرآن و عترت را بر بالاي سر مي گذاريم و آن خواسته هايي كه به عرضتان رسيد، همه را از كنار ذهن مان عبور مي دهيم . اين مائيم و اين مَأدُبة گسترده خدا . اين مائيم و اين مائده وسيع الهي . حوائج همه مسلمان ها را و نيازهاي همه محتاجان را ، حلّ مشكلات همه مُعظِل ديده ها را از ذات أقدس إله مسئلت مي كنيم . بالخصوص حكومت اسلامي ، دولت مسلمان ، ملّت مسلمان و ساير مسلمان هايي كه در غير ايران به سر مي برند. الهي به كتابك المنزل ...!

(1) سوره توبه / آيه 33

(2) سوره سبا / آيه 34

(3) سوره قدر / آيه 2

(4) سوره قدر / آيه 3

(5) سوره قدر / آيه 1

(6) نهج البلاغه / خطبه 167

(7) سوره آل عمران / آيه 133

(8) سوره بقره / آيه 148، سوره مائده / آيه 48

(9) سوره حديد / آيه 21

(10) نهج البلاغه / خطبه 193 (همام)

(11) ديوان آيت الله حاج شيخ محمدحسين اصفهاني ـ ره ـ

(12) سوره فرقان / آيه 70

(13) سوره رعد / آيه 39

(14) سوره غافر / آيه 60

/ 1