روش‏های آماری ریچارد بولت در کتاب «گروش به اسلام در قرون میانه» نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روش‏های آماری ریچارد بولت در کتاب «گروش به اسلام در قرون میانه» - نسخه متنی

محمد حاجی‏تقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روش‏هاي آماري ريچارد بولت در كتاب «گروش به اسلام در قرون ميانه»

محمد حاجي‏تقي

پروفسور «ريچارد بولت» متخصص تاريخ خاور ميانه، جامعه‏ها و نهادهاي كشورهاي اسلامي و تاريخ تكنولوژي در سال 1940 ميلادي در آمريكا متولد شد. تحصيلات دانشگاهي خود را تا اخذ درجؤ دكترا در رشتؤ تاريخ در دانشگاه «هاروارد» ادامه داد. پس از فراغت از تحصيل مدتي در دانشگاه «هاروارد» و سپس در دانشگاه «بركلي» به تدريس و تحقيق پرداخت. بولت كه در حال حاضر در دانشگاه «كلمبيا» به كار تدريس اشتغال دارد، از اساتيد برجسته و صاحب نظر تاريخ خاورميانه محسوب مي‏گردد. او رياست انستيتوي بررسي مسائل خاورميانه را نيز در دانشگاه كلمبيا به عهده دارد.

براي بولت تاريخ خاورميانه تنها يك رشتؤ تحصيلي نيست بلكه موجودي است كه به آن و تحقيق و تفحص در مورد آن عشق مي‏ورزد. ثمرؤ اين مطالعات مقاله‏هاي مفصلي است كه تا كنون در مجله‏هاي معتبر دنيا به چاپ رسيده است؛ به علاوه چند اثر تحقيقي ارزشمند نيز راجع به تاريخ خاورميانه به رشتؤ تحرير درآورده كه از آن جمله مي‏توان دو كتاب بزرگان نيشابور و گروش به اسلام در قرون ميانه را كه به خصوص به تاريخ ايران مربوط مي‏شود نام برد.

اين مقاله درصدد بررسي و تبيين روش‏هاي تحقيقي بولت در كتاب گروش به اسلام در قرون ميانه است كه ترجمؤ آن را آقاي محمدحسين وقار به جامعؤ علمي ارائه نموده است. بولت در اين كتاب با نگاهي نو و روشي بديع و متفاوت از ديگر تحقيقات تاريخي، به كند و كاو پيرامون موضوع گروش به اسلام در مناطق گوناگون اسلامي به ويژه ايران پرداخته است. در واقع فقدان اطلاعات تاريخي در موضوع گروش، بولت را به تلاش در يافتن روشي نو هدايت كرده است. اين روش، استفاده از كتب تراجم و تجزيه و تحليل تغييرات زمانيِ الگوهاي نامگذاري اسلامي در اين تراجم ـ به عنوان منبع اصلي تحقيق و تحليل اين منابع ـ با تكنيك‏ها و روش‏هاي آماري و علوم اجتماعي مبتني بر فكت‏هاي تاريخي است. روشي ابتكاري و نو كه افتخار پيشگامي در آن نصيب بولت مي‏باشد.

خود بولت در معرفي كار خود مي‏نويسد: «اين كتاب را بهتر است مقاله بناميم؛ زيرا تلاشي است مقدماتي و تجربي جهت تهيه و تدوين يك روش تصوري يكپارچه براي بررسي موضوع گروش و نه بيان تاريخ اجتماعي اسلام».

در ادامه مي‏نويسد: «بسياري از نتيجه‏گيري‏هاي حاصل از اين فرضيه‏ها، مانند اين كه گفته شود كه يك رابطه علّي ميان گروش بيشتر مردم يك منطقه به اسلام و انحلال دولت مركزي‏اسلامي در آن منطقه وجود دارد و يا اين كه در برخي مناطق برخوردهاي فرقه‏اي برخوردهايي است غير قابل اجتناب كه ميان اخلاف نخستين گروندگان به اسلام و اخلاف كساني كه بعدها اسلام را پذيرفته‏اند واقع مي‏شود، نيازمند مدارك بيشتري است تا به مرحلؤ اثبات برسد».

بولت در واقع بر اين باور است كه در اين كتاب درستي استدلال و روش مهم است نه نظريات و يا حتي درستي و غلطي نمودارها. بولت بر اين باور است كه ميان گروش به اسلام و تكوين چيزي كه مي‏توان آن را جامعه اسلامي ناميد، رابطه‏اي مستقيم و اساسي وجود دارد. اين نظريه پايؤ تحليل و تبيين نمودارهاي آماري او را شكل مي‏دهد.

مزاياي اين كتاب از نظر بولت بدين قرار است:

1. مطالعه و تحقيق در پديدؤ گروش جمعي مذهبي براي اولين بار.

2. تشويق نويسندگان خاورميانه به تجربؤ روش‏هاي كمي.

نقطؤ آغاز مطالعؤ گروش به اسلام

بولت نقطه آغاز مطالعه گروش به اسلام را ترسيم نمايشي كمي از وجود گونه گوني‏هاي اهميت منطقه‏اي در سراسر يك مقطع زماني از تاريخ اسلام (100 تا 1000هـ .ق) مي‏داند.

بولت براي ترسيم نمودار نمايش كمي از يك كتاب معتبر تراجم عمومي به نام شذرات الذهب في اخبار من ذهب از ابن عماد متوفي سال 1687م استفاده مي‏كند كه شامل 6113 شرح حال مربوط به سال‏هاي 100 تا 1000هـ .ق است. بولت بر اين باور است كه توزيع شرح احوال مسلمانان مشهور در يك تذكرؤ معتبر و عمومي مي‏تواند بازتابندؤ روند كلي تاريخ اسلام باشد. اين نظريه بر اين فرض استوار است كه اگر در هر پنج هزار نفر يك ذهن قادر باشد در زمينؤ مذهبي به درجات عالي نايل شود؛ منطقاً مي‏توان فرض كرد كه در منطقه‏اي با يك ميليون مسلمان، دويست عالم وجود دارد. پس نسبت اشارات به يك منطقه بر مبناي دوره‏هاي زماني مي‏تواند اين گونه‏گوني را نشان دهد.

عملياتي كه بولت براي ترسيم نمودار طي مي‏كند از اين قرار است:

1. مطابق با سنت نامگذاري عربي اسلامي، نسبت اشخاص به محل تولد بخشي از نام او را تشكيل مي‏دهد.

هم‏چون البغدادي، النيشابوري يا الأصبهاني؛ مرحله اول تفكيك نام‏ها بر اساس انتسابشان به مناطق مختلف است. بر اين اساس نام‏ها به هشت منطقؤ اصلي جغرافيايي تفكيك مي‏شوند اين مناطق عبارتند از:

عربستان، عراق، ايران، سوريه (ساحلي و غير ساحلي)، مصر، مغرب (شرقي و غربي)، اندلس، روم.

2. در مرحله دوم، نام‏هاي هر يك از مناطق هشتگانه در گروه‏هاي 25 ساله به تفكيك و براساس تاريخ‏هاي وفات (از 100 تا 1000هـ .ق) گردآوري شده و سپس به منظور سهولت استفاده از نمودارها دوره‏هاي 25 ساله به 50 ساله تبديل شده است.

3. در مرحله سوم و نهايي تاريخ قطعي مرگ را به تاريخ تقريبي ميان‏سالي تبديل مي‏كنيم. تنظيم تاريخ‏ها بر اين اساس از 100 تا 150هـ .ق به 75 تا 125هـ .ق تبديل مي‏شود.

تفسير نمودار به اين گونه است كه يك دورؤ پنجاه ساله (مثلاً از 75 تا 125هـ .ق) يك ستون آماري را تشكيل مي‏دهد. مجموعؤ اين ستون صددرصد اشارات در پنجاه سالؤ مذكور را در بر دارد و به ميزان اشاره به هر منطقه‏اي، آن منطقه سهمي از صددرصد را به خود اختصاص مي‏دهد. براي عدم خلط مناطق با يكديگر، بولت از هاشورهاي كم رنگ و پررنگ استفاده مي‏كند. براي وضوح بيشتر مثالي را ذكر مي‏كنيم. ستون سال‏هاي 75 تا 125:

1. عربستان: 37%

2. عراق: 39%

3. سوريه غير ساحلي: 9%

4. سوريه ساحلي: 1%

5. ايران: 3%

6. مغرب: 1%

7. الجزاير: 1%

8. مصر: 9%

9. اسپانيا ندارد

10. روم ندارد

از نظر روش‏شناسي، كتاب بولت از دو روش كلي پيروي مي‏كند: بخش اول. عملياتي است كه به ترسيم نمودار ختم مي‏شود و بخش دوم. تطبيق تحليلي نمودار با تاريخ سياسي، اجتماعي و مذهبي منطقه‏اي كه نمودار به آن متعلق است. با اتمام بخش اول نوبت به بخش دوم نمودار كه بر مبناي تاريخ سياسي اجتماعي و مذهبي است مي‏رسد.

نمودار فوق تا حدود زيادي با تاريخ سياسي و مذهبي مناطق مذكور تطبيق دارد.

رشد درصد اشارات به عراق در عهد خلفاي عباسي (132ـ623هـ .ق)، در دورؤ سلسله‏هاي مستقل ايراني به ايران (205ـ616هـ .ق)، دورؤ سلسله رسوليان يمن و پيدايش شريف‏هاي مكه به عربستان (650ـ975هـ .ق)، دورؤ سلسله ايوبيان و مماليك به مصر و سوريه (564ـ922هـ .ق)، تشكيل امپراتوري عثماني به آسياي صغير (680ـ975هـ .ق)، دورؤ موحدون به اسپانيا (138ـ536هـ .ق) و كاهش شديد درصد اشارات به ايران و عراق در حملات مغول و تيمور و عربستان در عهد خلافت عباسي و مصر با قدرت يابي عثماني‏ها و اسپانيا با پايان حكومت موحدون بر اين كشور تطبيق دارد.

البته توجيه درصد پايين اشارات به سوريه در طول دوره فاطميان و يا سوريه در خلال دورؤ 50 سالؤ اول كه مركز خلافت امويان بوده، بر اساس استدلال فوق دشوار است. در واقع به نظر مي‏رسد نمودار، بيشتر منعكس كنندؤ فراز و نشيب‏هاي اهميت مذهبي تسنن است تا قدرت سياسي كه رابطؤ غير قابل انكاري با قدرت سياسي دارد. نتيجه آن كه شهرت مذهبي و اهميت تاريخي مستقيماً به درصد مسلمانان در درون جمعيت يك منطقه مربوط است و طبيعتاً هر چه جمعيت منطقه‏اي بيشتر باشد افراد برجسته و قدرت سياسي آن بيشتر است. از اين رو، نمودار شماره يك مي‏تواند نشان‏دهندؤ سير كلي گروش به اسلام در مناطق اسلامي و سرعت گروش باشد. از اين نظر ايران و عراق از اولويتي غير قابل انكار برخودارند.

منحني گروش به اسلام در ايران

نمودار شمارؤ يك در واقع نقطؤ آغاز مطالعه در موضوع گروش به اسلام است و اولويت‏هاي تحقيقي ما را مشخص مي‏كند. بولت ايران را با اهميت‏ترين منطقه از ديدگاه گروش مي‏داند و هم‏چون سابق، تحقيق در موضوع گروش به اسلام در ايران را در دو بخش متمركز مي‏كند:

بخش اول. عملياتي كه منتهي به رسم نمودار گروش در ايران مي‏گردد. اين بخش از مراحل ذيل تشكيل شده است:

1. مبناي تحقيق تراجم تاريخ نيشابور ابوعبداللّه محمد الحكيم النيشابوري و ابوالحسن عبدالغافر الفارسي و ذكر اخبار اصبهان مي‏باشد. بولت 4299 شرح احوال نيشابوري و 1635 اصبهاني را از اين كتب احصاء مي‏كند.

2. در وهله بعدي تراجمي كه به يك نام فارسي ختم مي‏شوند تفكيك مي‏گردند. با اين فرض كه نام فارسي آغازگر توالي اسامي، نام نخستين عضو مسلمان خاندان است (البته فرضي منطقي و محتمل است) كه حاصل 469 شرح احوال مي‏باشد. براي مثال: محمد بن احمد بن عبدالوهاب بن داود بن بهرام (نخستين عضو مسلمان در اين‏جا بهرام است).

3. تدوين يك دوره مسلسل براي 469 شرح احوال كه:

الف. براساس تاريخ‏هاي وفيات، چندين دوره متناوب تشكيل گردد.

ب. با كاستن رقم هفتاد به عنوان عمر متوسط از تاريخ وفات تاريخ تولد شخص حاصل شود و با رقم 34 به عنوان عمر متوسط يك نسل، تاريخ تولد پدر وي نيز به دست آيد.

نتيجؤ اين عمل تفريق، آن است كه براي هر نسل در هر نسب نامه يك دوره مسلسل فرضي تدوين مي‏گردد كه ما را تا نسل گرونده به اسلام هدايت مي‏كند.

حروف الفبا هر كدام نشان دهندؤ يك نسل است. «ن» علامت نيشابور، «اص» علامت اصفهان و « » جايگاه محمد بن احمد بن عبدالوهاب بن داود بن بهرام در جدول است.

براي وضوح بيشتر جدول نسل گرونده يك نمونه از چهارصد و شصت و نه شرح احوال را بر اساس جدول استخراج مي‏نماييم:

محمد بن احمد بن عبدالوهاب بن داود بن بهرام متوفي 355هـ .ق

تاريخ تولد

نسل پنجم

138

بهرام

گ

تاريخ تولد

نسل چهارم

172

داود

تاريخ تولد پدربزرگ

شخص مذكور

216

عبدالوهاب

ک

تاريخ تولد پدر

شخص مذكور

251

احمد

تاريخ تولد

شخص مذكور

285

محمد

چ

تاريخ وفات

شخص مذكور

4. در مرحله بعدي با افزودن رقم فرضي 25، به عنوان سن گروشي نسل گرونده، تاريخ گروش شخص به اسلام بدست مي‏آيد.

(سال گروش) بهرام

163= 25 + 138هـ .ق

5. در مرحله نهايي، براي ايجاد ترتيبي منظم در اطلاعات، سال‏هاي هجري قمري به دوره‏هاي 25 ساله تقسيم شده و تعداد نام‏هاي هر دوره در جدولي تنظيم مي‏گردد. (جدول شماؤ 2)

براي روشن شدن اين جدول جايگاه نمونه سابق «بهرام» را با توجه به سال گروش وي (163هـ .ق) مشخص مي‏كنيم.

بهرام در دوره «اصفهان 5» نسل «ف» دوره 175ـ151 قرار دارد (در جدول با دايره مشخص شده است).

اكنون تمامي اطلاعات براي رسم نمودار گروش به اسلام در ايران مهيا است و حاصل آن نمودار شمارؤ 2 مي‏باشد.

بخش دوم. تشريح و تبيين آماري نمودار گروش بر اساس تاريخ اجتماعي، سياسي و مذهبي ايران. نمودار گروش از نظر رياضي تطبيقي كامل با يك نمودار مشهور در علوم اجتماعي يعني نمودار S مانند منحني لجستيك دارد. منحني لجستيك كاربرد موفقي در تفسير و تبيين اشاعؤ پديده‏هاي نو تكنولوژيك و فرهنگي داشته است تا آن جا كه بسياري از جامعه شناسان آن را قانون طبيعي حاكم بر چنين مواردي مي‏دانند. بر اساس اين نمودار، روال اشاعؤ يك پديدؤ نو بدين‏گونه است كه معمولاً در ابتدا چند نوگرا تكنيك جديد را مي‏پذيرند. پس از آن، تكنيك جديد محبوبيت عام مي‏يابد و بالاخره با اشباع بازار، تعداد پذيرندگان به طور پيوسته و يكنواخت كاهش مي‏يابد.

بولت تطبيق دو نمودار گروش و لجستيك را تصادفي نمي‏داند. علي رغم پيچيده‏تر بودن پديدؤ گروش به دين نو، تشابهات و نزديكي‏هاي فراواني بين گروش و اشاعؤ نوآوري‏ها وجود دارد. استدلال‏هاي بولت در اثبات اين قرابت به اين دليل است كه وي قصد دارد، در تفسير و تبيين نمودار گروش از تكنيك‏ها و قوانين اشاعؤ نوآوري‏ها استفاده كند و با تركيبي از مفروضات استدلالي و رويدادهاي تاريخي، نمودار و تكنيك به كار برده را تحليل و اثبات كند.

وي در ابتدا نيازمند شناخت ماهيت اجتماعي اسلام است تا بتواند واكنش‏ها و فعل و انفعالات اجتماعي حاصل از گروش را بر اساس تكنيك اشاعه نوآوري‏ها تفسير و تبيين كند.

بولت بر اين باور است كه اسلام يك دين اجتماعي و شهري نبوده است و در فرايند گروش ايرانيان زرتشتي و ديگر اقوام مسيحي و يهودي به اسلام است كه ساختار اجتماعي اديان ديگر توسط گروندگان به آن تحميل مي‏شود. براي اثبات اين مدعا وي از دو مقدمه بهره مي‏جويد:

الف. جوامع خاورميانه (قبل از اسلام) هويت اجتماعي مبتني بر مذهب داشته‏اند و ويژگي‏هاي اين هويت اجتماعي، ساختار صوري قدرت متوليان دين، استقلال نسبي در امور حقوقي، آميختگي زبان و مذهب و قبول رهبران مذهبي به عنوان سخنگويان جامعه ديني است.

ب. از آن‏جا كه اسلام در ساختاري قبيله‏اي (نه شهري) تكوين يافته و دين نقشي فرعي در اجتماعات قبيله‏اي دارد، پس: اسلام داراي ويژگي‏هاي اجتماعي جوامع مذهبي خاورميانه نيست. بولت براي تأييد اين استدلال خود دلايل و اسنادي از تاريخ نيز عرضه مي‏كند كه البته بسيار سست و لغزانند (مثلاً پيدايش پادشاهي اموي).

با اين مقدمه بولت به معرفي دستاوردهاي تكنيك اشاعؤ نوآورهاي تكنولوژي مي‏پردازد. وي اين دستاوردها را در سه نظريه دسته بندي مي‏كند:

1. پذيرش هر چيز نو تابع موجود بودن اطلاعات راجع به آن چيز نو است.

2. تأخير در موج‏هاي نوآوري زاييدؤ بعد مناطق و آهستگي نفوذ اطلاعات در آن است.

3. پذيرش يك پديدؤ نو بر پايه الگوي استاندارد توزيع صورت مي‏گيرد، بدين گونه كه منحني نمودار را با خطوط عمودي كه فاصلؤ منظم آن‏ها برحسب ارقام آماري تعيين شده است، تقسيم مي‏كنيم. مناطق محصور در زير بخش‏هاي مجزاي منحني ـ كه به انحراف‏هاي استاندارد معروف است ـ هر يك درصد معيني از كل منطقه محصور در زير منحني را تشكيل مي‏دهند. بدين شكل پنج قسمت ايجاد مي‏شود كه متخصصان تكنيك اشاعؤ نوآوري‏ها براي توصيف اين پنج قسمت كه نمايندؤ پنج گروه اجتماعي مي‏باشند اصطلاحاتي را بدين ترتيب بكار مي‏برند:

الف.5/2% نوآوران

ب. 5/13% پذيرندگان متقدم

ج. 34% اكثريت متقدم

د. 34% اكثريت متأخر

هـ . 16% واپس ماندگان

مرحله بعدي كار بولت تطبيق اين دستاوردها بر نمودار گروش ايرانيان و تحليل و تبيين نمودار بر اساس اين دستاوردها و مبتني بر تاريخ اجتماعي، سياسي و مذهبي ايران است. اگر حاصل اين مقايسه (نمودار، دستاوردهاي تكنيك اشاعؤ نوآوري‏ها و كليات تاريخ اجتماعي، سياسي و مذهبي ايران) تطبيق هر سه مورد بر يكديگر باشد، بولت توانسته است ادعاي خود را اثبات كند.

الف. تطبيق با تاريخ سياسي

بولت ابتدا به مقايسه تطبيقي نمودار، تكنيك و كليات تاريخ سياسي ايران مي‏پردازد. نتايج از اين قرارند:

1. تأييد نظريه محققان متاخر مبني بر اين كه انقلاب عباسي يك جنبش عربي بوده بر اين مبنا كه تا آن زمان فقط 8% جامعؤ ايران (ابتداي دوره پذيرندگان متقدم) به اسلام گرويده‏اند.

2. تكميل نيمي از فرايند گروش منطبق است با محو قيام‏هاي ضد اسلامي (سنباد، استادسيس، ابن مقنع و...). اين واقعيت با محاسبات آماري احتمالات هم‏خواني دارد.

3. وقوع انقلابات عليه اسلام در نقاط دور افتادؤ زمان‏هاي متأخر، تأييد نظريه تأخير در موج‏هاي نوآوري است كه باعث كشيدگي S در ميانه منحني مي‏شود.

4. پيدايش سلسله‏هاي مستقل ايراني در نقطه مياني منحني (آغاز دورؤ اكثريت متأخر).

در اين مرحله جامعؤ ايراني تبديل به جامعؤ اسلامي مي‏شود و امكان انقلاب عليه اسلام منتفي مي‏گردد. لذا استقلال سلسله‏ها فزوني مي‏گيرد و نفوذ خلفا تقليل مي‏يابد ؛ طبعاً هرچه روند گروش به تكامل خود نزديك‏تر مي‏شود بر خلاف سابق سنت‏هاي شاهنشاهي ايران باستان و فرهنگ و ادب فارسي رواج و گسترش بيشتري مي‏يابد (سلسله‏هاي سامانيان، آل بويه). اين روند تاريخي با حركت منحني گروش كاملاً منطبق است.

ب. تطبيق با تاريخ اجتماعي

بولت در اين بخش، گروش را بر مبناي الگوي استاندارد و توزيع بدين شرح تبيين مي‏كند:

گروه اول گروندگان، نوآورانند (5/2%) كه شامل افرادي مي‏شوند كه پيش از سال 75هـ .ق به اسلام گرويده‏اند.

ايشان را «موالي» نام نهادند كه در وضعيتي فوق العاده تبعيض‏آميز نسبت به اعراب به سر مي‏بردند. طبيعي است كه گروه دوم ايشان به پايين‏ترين سطوح جامعه (غالباً اسيران جنگي و بردگان) تعلق داشتند.

گروه دوم، پذيرندگان متقدم‏اند (75ـ145هـ .ق). در خلال اين دوره به تدريج داغ ننگي كه كلمه موالي داشت از ميان مي‏رود و زمينه بسط اطلاعات و گروش بيشتر فراهم مي‏گردد، اما هنوز گروندگان بايستي پذيراي محروميت‏هاي اجتماعي‏اي كه اعضاي جامعه سابقشان بر آن‏ها تحميل مي‏كنند، باشند.

از اين رو مهاجرت به شهرهاي عربي رويداد مهم تاريخي اين دوره است. اين گروه بيشتر شامل صنعت‏گران، بازرگانان، كارمندان كشوري و خادمان امور مذهبي اند. با ورود ايشان به شهرهاي عربي، يك دوره گسترش شهرنشيني در جهان اسلام آغاز شد.

گروه سوم اكثريت متقدم و متأخر و واپس ماندگانند. بولت عامل اصلي تعيين فرآيند گروش در طول اين دوره را قانون اشاعه اطلاعات مي‏داند و بر اين باور است كه در اين دوره اسلام به گونه‏اي فزاينده به عنوان يك جنبه هميشگي و برگشت‏ناپذير زندگي ايراني تلقي شد و نيز اين فكر در همه جا رواج يافت كه اسلام خير مطلق است؛ همان طور كه يك فرايند يا وسيله تكنولوژيك برتر يك امتياز مطلق محسوب مي‏شود. حاصل اين دوره گسترش شهرنشيني و اجتماعي و شهري شدن دين اسلام است كه در پيدايش شهرهاي بزرگ اسلامي و نهادهاي اجتماعي مذهبي در اين دوره تجلي مي‏يابد.

ج. تطبيق با تاريخ مذهبي ايران

تحليل اين دوره نيز بر پايه الگوي استاندارد توزيع بدين قرار است:

1. نوآوران و پذيرندگان متقدم، مذهب فقهي حنفي، مذهب كلامي معتزلي و زهد داشتند. تفسير نخبه گرايانه از اسلام، تنگ نظري و سخت‏گيري نسبي در ملاك‏هاي مسلمان بودن، تجويز يك مسجد جامع در هر شهر كه با روان‏شناسي گروندگان اين دوره‏ها مطابقت دارد، از جمله ويژگي‏هاي عقيدتي آن است.

2. اكثريت متقدم و متأخر، مذهب فقهي شافعي، مذهب كلامي اشعري و گرايش به تصوف داشتند. توده گرايي، سهل‏گيري ديني (تصوف)، تجويز چندين مسجد در يك شهر از ويژگي‏هاي ايشان است.

تقسيم بندي فوق تا حدود زيادي بر تاريخ مذهبي ايران و نمودار گروش منطبق است. بولت بر اين باور است كه نوآوران و پذيرندگان متقدم به مرور از امتيازات تقدم خود در گروش سود جستند و به ساختار قدرت نيز راه يافتند و امتيازات خود را از طريق موروثي منتقل مي‏كردند. گروه اكثريت متقدم و متأخر هنگامي كه به اسلام گرويدند حاضر نبودند از موقعيت‏هاي اجتماعي خود به مرتبه‏اي نازل‏تر نزول كنند. بهترين راه حل اين مشكل پيدايش مذهب جديد بود. اين مذهب مي‏توانست منافع گروندگان جديد را تأمين كند و از تسلط گروندگان متقدم بر ايشان جلوگيري كند.

ويژگي‏هاي متضاد اين دو مذهب در راستاي همين اهداف است. طبعاً اين رقابت به درگيري‏هاي مذهبي در دوره گروش اكثريت متقدم و متأخر با دوره‏هاي قبل از خود انجاميد كه تاريخ مذهبي ايران بر آن صحه مي‏گذارد. بولت بر اين باور است كه پيروان اين دو مذهب به تدريج از انگيزه‏ها، تعصبات و دشمني‏هاي خود دور شدند و خود نمي‏دانستند كه عامل تضادشان، تعلقشان به دو گروه متفاوت گروندگان است.

منحني نام‏هاي اسلامي

برخلاف تراجم ايراني كه نام‏هاي ايراني با نام‏هاي عربي در آن متفاوت است، ديگر مناطق اسلامي از چنين امتيازي برخوردار نيستند و تمام سلسله نسب صاحبان شرح احوال به عربي است. از اين رو نمي‏توانيم نسل‏هاي گرونده را تميز دهيم. بولت براي برطرف كردن اين نقيصؤ بزرگ دست به يك ابتكار جالب مي‏زند. وي درصدد بر مي‏آيد نشان دهد كه الگوي نامگذاري نجبا و علماي اسلام (كه قطعاً با گروندگان فاصله زيادي دارند) از همان الگوي نامگذاري فرزندان گروندگان به اسلام پيروي مي‏كند. اگر بتوان چنين فرضيه‏اي را ثابت كرد، مي‏توان روند گروش به اسلام در مناطق ديگر را با اين الگو ترسيم كرد.

منحني‏هاي اين فصل از دو زاويه اهميت بسيار دارد:

1. نمودارهاي اين فصل تصديق كننده درستي نمودار گروش به اسلام در ايران اند .

2. الگوي نامگذاري ديگر مناطق اسلامي، اجازه رسم نمودار گروش (هم‏چون ايران) را براي آنان نمي‏دهد. بولت با روش تصوري و استدلال‏هاي منطقي ثابت مي‏كند كه مي‏توان از منحني نام‏هاي اسلامي براي ترسيم نمودار گروش ديگر مناطق بهره جست. براي اين منظور بولت سه مرحله را طي مي‏كند:

الف. رسم نمودار كثرت نام‏هاي مختلف در ميان نجباي ايراني (صاحبان شرح احوال).

ب. رسم نمودار كثرت نام‏هاي مختلف در ميان فرزندان گروندگان ايراني (نمونه آماري سابق).

ج. تطبيق اين دو نمودار با يكديگر.

بولت چنين استدلال مي‏كند كه اگر ثابت شود الگوي نامگذاري فرزندان گروندگان با نمودار گروش به ايرانيان شباهت دارد و از يك تحليل پيروي مي‏كند، مي‏توان ادعا كرد اين الگو كه حاصل اثر رواني فرايند گروش بر نامگذاري است مي‏تواند به جاي نمودار گروش بنشيند و اگر ثابت گردد كه الگوي نامگذاري نجباي ايراني با الگوي نامگذاري فرزندان گروندگان شباهت دارد، مي‏توان رويه نامگذاري برگزيدگان را با قيد احتياط بازتاب كل جامعه گروندگان تلقي كرد.

اين الگو بسيار مهم است، چراكه اين اجازه را به محققان مي‏دهد كه با احصا و آمارگيري از نجبا و علماي مناطق مختلف، حتي اگر نتوان نسل گرونده را شناسايي كرد، روند كلي گروش به اسلام در كل مناطق را ترسيم كرد.

عمليات ترسيم نمودارها

1. نمودار كثرت نام‏هاي مختلف در ميان نجباي ايراني

براي ترسيم اين نمودار از كتب تراجم العبر في اخبار من غبر، تاريخ نيشابور و تاريخ اصبهان استفاده گرديده و از 6726 شرح حال موجود در اين كتب صاحبان نام‏هاي محمد، احمد، علي، حسن و حسين استخراج شده‏اند. حاصل منحني (آ) در نمودار 7 مي‏باشد.

براي رسم منحني (ب) نمودار، از كتب تاريخ نيشابور و تاريخ اصبهان كه شامل 5934 تراجم بودند، استفاده شد و نام‏هاي مشترك در قرآن و كتاب مقدس استخراج شد.

2. نمودار كثرت نام‏هاي مختلف در ميان فرزندان گروندگان

اين نمودار بر اساس همان 469 شرح احوال نمودار گروش ترسيم شده و سه منحني اين نمودار نشان‏دهندؤ سه گروه اسامي مي‏باشد:

الف. پنج نام مشخصاً اسلامي: (محمد، احمد،علي، حسن، حسين).

ب. نام‏هاي مشترك قرآن و كتاب مقدس.

ج. نام‏هاي عربي پيش از اسلام.

اين نمودار را مي‏توانيم بر اساس منحني گروش تشريح كنيم: در مراحل اوليه گروش (نوآوران) موالي به خاطر موقعيت خاصشان، نام‏هاي عربي پيش از اسلام داشتند.

پس از آن (پذيرندگان متقدم) نام‏هايي كه تعلقشان به اديان مختلف به سادگي قابل تميز نبود (براي كاهش فشار هم‏كيشان) به مدت كوتاهي رايج گشت، اما با استقرار اسلام و استحكام آن در نتيجؤ گروش جمعي (اكثريت متقدم و متأخر) تبليغ علني گروش به اسلام و نهادن نام‏هاي اسلامي بر فرزندان گسترش يافت. اين امر با صعود تند منحني در قسمت مياني نشان داده شده است. در نتيجه منحني نام‏هاي اسلامي فرزندان گروندگان با نمودار گروش ايرانيان تطبيق دارد.

به منظور ايجاد ارتباط ميان رويه‏هاي نامگذاري در ميان فرزندان گروندگان و نجباي ايراني نمودار شماره 7 با نمودار شمارؤ 8 مقايسه مي‏شود.

مقايسه نشان مي‏دهد كه روند كلي دو جفت منحني، سواي چند استثناي مهم، تقريباً قابل مقايسه است. به خصوص منحني آ 1 و آ 2 شباهت شگفت آوري تا مرز اكثريت متأخر و واپس ماندگان با يكديگر دارند. اين امر نشان مي‏دهد رويه‏هاي نامگذاري در ميان فرزندان گروندگان با رويه‏هاي نامگذاري برگزيدگان اجتماعي و مذهبي بي شباهت نيست.

بولت از نتايج نمودارها راضي است و در فصل‏هاي بعدي كتاب از الگوي نامگذاري نمودارهاي 7 و 8 براي ترسيم نمودارهاي گروش و تحليل آن بهره مي‏جويد.

نتيجه

هدف بولت در اين كتاب مطالعؤ موضوع گروش به اسلام در قرون ميانه (بخشي از تاريخ اجتماعي اسلام) است.

روش تحقيق وي نيز روشي آماري و تصوري و مبتني بر تذكره‏هاي قرون وسطي است.

تجربه وي را مي‏توان سبكي بديع در شيوؤ تاريخ‏نگاري معاصر دانست.

نظريه اصلي بولت بر اين پايه استوار است كه ميان گروش به اسلام و تكامل جامعؤ اسلامي رابطه‏اي مستقيم و اساسي وجود دارد. بولت سعي مي‏كند اين رابطه پيچيده را از طريق تنظيم جدول زماني فرضي گروش به اسلام و ترسيم نمودار گروش مناطق گوناگون اسلامي بر اساس آن و مقايسه آن جدول‏ها و نمودارها با روند تحولات تاريخي تشريح كرده و ويژگي و پيامدهاي گروش به اسلام را تبيين كند.

بر خلاف شيوؤ متداول تاريخ نگاري كه اساس آن اسناد و فكت‏هاي تاريخي است، در اين شيوه فرضيات و تصورات منطقي ديالكتيك استدلال‏ها را هدايت مي‏كند.

نوآوري ديگر بولت در اين روش، استفاده از تكنيك‏هاي آماري در علوم اجتماعي است. بولت از اين شيوه در تبيين نمودارها به خوبي سود جسته است.

باري اعتراف بولت را مبني بر اين كه مي‏توان ايرادهاي اساسي به فرضيه‏ها و تصورات و نتيجه‏گيري‏هاي وي وارد كرد مي‏توان اعترافي صادقانه دانست كه بجا و صحيح است، اما اصرار و ايمان وي به درستي شيوه استدلال‏ها و روش آماري‏اش نيز ـ به عنوان روشي معتبر در مطالعات تاريخي ـ با مطالعه مدققانؤ اثر وي قابل تصديق است.

بولت افق‏هاي تازه‏اي را فراروي پژوهش‏گران تاريخ اسلام مي‏گشايد كه با بهره‏گيري درست از آن مي‏توان اميد به خلق آثاري بكر و بديع داشت. اين انتظار بعيدي نيست و قدرداني از تلاش محققانه وي بها دادن به شيوه كار وي و به ميدان آزمون و خطا بردن روش پژوهشي وي مي‏باشد.

/ 1