فصل چهارم: آلودگى و طهارت روح - مبادی اخلاق در قرآن کریم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبادی اخلاق در قرآن کریم - نسخه متنی

عبد الله جوادی آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصل چهارم: آلودگى و طهارت روح

همان طور كه داروشناسان و پزشكان، خواص اشيا را بازگو مى كنند، انبيا كه طبيبان روحند نيز آمدند تا خواص افعال و اوصاف انسان را به انسان بفهمانند. يكى از ره آوردهاى نبوت عامه اين است كه گناه، سم است و تدريجا انسان رامسموم مى كند. پس از آن هيچ كارى از انسان مسموم، ساخته نيست و قدرت دفاع ندارد; اگر بدن، مسموم شود، روح، بدن را ترك مى كندو در نتيجه، بدن مى پوسد و روح مى ماند. رنج بدن محدود به مدتى است كه بدن مسموم، رنجور است، ولى اگر روح مسموم شد، حدى براى رنج آن نيست; زيرا روح، ابدى و تاثير سم بر آن نيز ابدى است. از اين رو انبيا (عليهم السلام) سعى كردند مردم را ازسم خورى برهانند و نفوس را مهذب كنند. در تعبيرات بلند اميرالمؤمنين (صلوات الله و سلامه عليه) آمده است كه:

مثل الدنيا كمثل الحية لين مسها قاتل سمها (1)

يعنى دنيا با زرق و برق فريبايى كه دارد مانند مارى است كه ظاهرى خوش خط و خال دارد و درونش سم است.

دنيا در فرهنگ وحى

آنچه انسان را از ياد خدا غافل كند و رنگ گناه داشته باشد و بوى بد معصيت از آن استشمام شود، دنياست; بنابر اين، دنياى مذموم در فرهنگ وحى غير ازآسمان، زمين، دريا و صحراست، اينها مخلوقات و آيات الهى است و قرآن ازاينها به عظمت ياد مى كند:

ان فى السموات و الارض لايات للمؤمنين و فى خلقكم و ما يبث من دابة ايات لقوم يوقنون (2)

و فى انفسكم ا فلا تبصرون (3)

ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اليل و النهار لايات لاولى الالباب (4) .

قرآن كريم از زيبايى آسمان و زمين، مكرر سخن گفته است. دريا، صحرا،سلسله جبال، درختان ماهيهاى دريا، اختران آسمان و ... در فرهنگ وحى، آيت الهى است نه دنيا. گرچه حيات دنيا در مقابل حيات آخرت، بر اينهااطلاق مى شود; ولى از هيچ يك آنها نكوهش نشده است. دنيا تعلقات،اعتبارات و ما و من هايى است كه آدمى را به گناه وادار مى كند.دنيا، عبارت از لهو و لعب، زينت، تفاخر و تكاثر در اموال و اولاداست:

و اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال و الاولاد (5)

دنيا، در اين مراحل پنجگانه خلاصه مى شود و هر كسى رادرهر سنى با ابزار خاصى فريب مى دهد و اين فريب، سم روح است و روح مسموم براى ابد در رنج است و ذات اقدس خداوند از آن جهت كه ارحم الراحمين است، پاكترين و شايسته ترين انسانها را به عنوان پزشكان روح فرستاده است.

دوام طهارت و ادامه رزق

يكى از اصحاب رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نزد آن حضرت از تنگدستى شكايت كرد. آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

ادم الطهارة يديم عليك الرزق (6)

اگر دائما با طهارت باشى، روزى تو ادامه مى يابد. خداوند كه رازق است بر طبق مصلحت، براى برخى، روزى زياد و براى بعضى، روزى كم مقدر مى كند; ولى انسان طاهر و پاكدامن را تهى دست نمى گذارد و روزى او را تامين مى كند. البته از آن جا كه آلودگى دركات دارد، طهارت نيز درجات خواهد داشت; بنابراين، رزق هم اقسامى پيدا مى كند.

اين حديث، معارف زيادى را دربر دارد. معناى دوام طهارت تنها اين نيست كه انسان، هميشه با وضو باشد; وضوى دائم يكى از اقسام طهارت است; مثلا، كسى كه اهل كار و كسب نيست، طاهر نيست. چون براى كسى كه بخواهد خود و عايله خود را تامين كند كسب، واجب است و او هرگز آلودگى ترك كسب را نمى تواند با وضوى دايمى ترميم كند. چون دائم الوضو بودن، كارى مستحب و ترك كسب، كارى حرام است و حرام را نمى شود با مستحب جبران كرد. اگر كسى دائم الطهاره باشد، اولا وظيفه هاى فقهى خود را مى شناسد و آنگاه به آنها عمل مى كند. كاسب طاهر، حلال مى خرد و حلال مى فروشد و احتكار، گران فروشى و كم فروشى نمى كند:

ويل للمطففين الذين اذا اكتالوا على الناس يستوفون و اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون (7) .

قرآن كريم هشدار مى دهد كه روزى وافر و فراوان، مصلحت همه نيست:

و لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فى الارض (8) :

اگر وضع مالى گروه خاصى در جامعه، رو به تكاثر برود، فساد آنان دامنگير عده اى مى شود. در جاى ديگر مى فرمايد:

ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس (9)

يا مى فرمايد:

ان الانسان ليطغى ان راه استغنى (10) :

انسان، طغيان مى كند و طغيانش بر اثر بى نياز ديدن خود از خدا يا از خلق است. تكاثر زمينه اى براى طغيان است. پس مصلحت نيست كه همگان با تكاثر به سر برند; ولى كوثر كه مال حلال كافى، براى اداره يك زندگى متوسط آبرومندانه است با مواظبت بر طهارت، تحصيل مى شود.

راههاى تحصيل طهارت

قرآن كريم، ايمان و اعتقاد را طهارت مى داند و شرك را آلودگى معرفى مى كند:

كذلك يجعل الله الرجس على الذين لا يؤمنون (11)

و با خطاب به پيغمبر به همه دستور مى دهد كه از رجس و آلودگى هجرت كنيد:

و الرجز فاهجر (12)

هجرت از رجس، به طهارت معنوى، مهم است نه هجرت جغرافيايى. اگر كسى از جهل به علم و از كفر به ايمان، و از رذايل اخلاقى به فضايل اخلاقى هجرت كند، چنين سير و سلوكى، هجرت كبرى و يا هجرت وسطى است. براى پرهيز از آلودگى و حصول پاكى نيز چند راه وجود دارد. گاهى آلودگى، تبديل به طهارت و گاهى محو مى شود.

گاهى جرم آلوده اى در پاى بوته گلى قرار مى گيرد و كم كم جذب و به طاهر تبديل مى شود و به صورت گل معطرى در مى آيد. همان جرم آلوده اى كه شامه رهگذرى را مى آزرد آنگاه كه به گل معطرى تبديل شود عابر منزجر را وادار به استشمام مى كند.

خداى سبحان آلودگيها را از دو راه محو و تبديل برطرف مى كند، درباره محو مى فرمايد:

ان الحسنات يذهبن السيئات (13)

كارهاى خير، بديها را از بين مى برد; و درباره تبديل مى فرمايد:

فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات (14) .

خداوند، بديهاى انسانى را كه در مسير مستقيم حركت مى كند، به خوبى تبديل مى كند. بنابراين، گاهى پاكها آلوده، وگاهى آلوده ها پاك مى شوند. اگر آلوده ها پاك شوند، به طبيعت اولى خود برمى گردند. از اين رو آلودگيها و روث را رجيع (برگردانده) مى گويند.

مراتب دوام طهارت

نكته مهم آن است كه روا نيست نيت شخص طاهر از طهارت، رسيدن به روزى فراوان باشد، چون او طهارت جان را وسيله رفاه تن قرار مى دهد. به عبارت ديگر اگر كسى سعى كند، گناه نكند و جانش را از آلودگى برهاند به اين منظور كه روزى مادى او زياد بشود، او هدف والايى را وسيله چيزى پست قرار داده و درست مانند اين است كه به حكيم فرزانه اى دستور دهند اتاقى را رفت و روب كند. پس انسان بايد بكوشد اين طهارت را وسيله رزق مادى قرار ندهد.

نماز استسقاء نيز، همين گونه است: كسانى كه گرفتار خشكسالى هستند، اگر نماز باران بخوانند، دعايشان مستجاب مى شود ولى آنان نبايد نماز را براى باران بخوانند. گرچه چنين نمازى باطل نيست و هدفشان هم برآورده مى شود; ولى اين، مرحله نازله اخلاق است. نماز استسقاء را معصومين (عليهم السلام) نيز مى خواندند; اما فرقى هست

بين اين كه انسان، نماز بخواند براى اين كه باران بيايد و بين اين كه نماز مى خواند و مى داند كه خدا به وعده اش وفا مى كند; ولى او به اين قصد نماز نمى خواند و چو گدايان به شرط مزد عبادت نمى كند. گرچه مى داند كه خدا پاسخ نمازگزاران را با بارش باران مى دهد كه در اين صورت، آنان خدا را شكر مى كنند و اگر باران نداد، شكر آميخته با صبر دارند كه اين مرحله براى افراد عادى آسان نيست; اما براى سالكان كوى حق، يعنى كسانى كه راه را مدتى طى كرده اند، آسان است.

مرحله بالاتر آن است كه نه تنها انسان، نماز استسقا يا دوام طهارت را وسيله رزق مادى قرار ندهد بلكه وسيله بودن آن را نيز از ياد ببرد; چنين شخصى اصلا غافل از آن است كه اين نماز براى ريزش باران است.

طهارت روح

ذات اقدس اله در قرآن كريم، هدف بسيارى از احكام را تحصيل طهارت روح مى داند; منظور از طهارت، بهداشت بدنى نيست; گرچه رعايت احكام، آن را هم به همراه دارد; زيرا خداى سبحان در قرآن، پس از ذكر احكام وضو، غسل و تيمم مى فرمايد: خدا مى خواهد شما را تطهير كند. اگر در آيه مذكور، فقط وضو و غسل ذكر مى شد، ممكن بود پنداشته شود منظور از اين طهارت، تنها شستشو و نظافت ظاهرى است; ولى در كنار وضو و غسل تيمم را هم مطرح مى كند:

فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم و ايديكم منه :

اگر آب براى وضو يا غسل نيافتيد خدا به شما امر مى كند كه صورتها و دستها را به خاك بماليد تا پاك شويد. آنگاه مى فرمايد:

... ولكن يريد ليطهركم (15)

معلوم مى شود كه منظور، طهارت بدنى محض نيست; زيرا روشن است انسانى كه ست خاك آلود به صورت مى كشد، از گرد و غبار ظاهرى پاك نمى شود بلكه از رذايل اخلاقى چون تكبر و منيت پاك مى شود. چنانكه در حال سجده، كه انسان پيشانى را بر خاك مى نهد، از منيت و تكبر، طاهر مى شود.

البته شايسته است نمازگزار، ذكر سجود را طولانى تر از ذكر ركوع كند. و نيز شايسته است وقتى نعمتى به انسان مى رسد يا مصيبت و بلايى از او دور مى شود يا خبر خوبى را مى شنود سجده شكر كند; اما درباره ركوع چنين دستورى داده نشده; زيرا عظمت سجده، بيش از عظمت ركوع، است. گرچه در ركوع انسان سر به پيشگاه ذات اقدس اله خم مى كند ولى در سجده، پيشانى را بر خاك مى نهد كه اين نشانه تذلل بنده در ساحت قدس خداى سبحان است و لذا انسان در سجده پاكتر از ركوع است. و از اين آيه استفاده مى شود كه احكام الهى براى تحصيل طهارت است.

طهارت در اخلاق

طهارت بر سه گونه است; چنانكه آلودگى هم بر سه قسم است. دو قسم آن در فقه مطرح شده كه عبارت است از طهارت از خبث و طهارت از، حدث . غسل يا شستن ظاهرعضو آلوده شده، طهارت خبثى، و وضو يا غسل، طهارت حدثى مى آورد; اما آنچه در اخلاق مطرح است اين است كه آلودگى گناه با وضو و غسل پاك نمى شود، بلكه با توبه و كفاره تطهير مى گردد و احكام الهى براى تامين اين طهارتهاست. با اين توضيح معلوم مى شود خضوع مستمر انسان در برابر اوامر الهى او را از هر گناهى هم پاك مى كند، يعنى اگر گناهى دارد همين خضوع و توبه و انابه او را تطهير مى كند و اگر گناهى ندارد همين خضوع مانع بزهكارى او مى شود، پس تاثير خضوع براى دفع گناه يا رفع آن مؤثر است.

مهمترين قسم از اقسام طهارت، طهارت روح از مشاهده غير خداست. توضيح اين كه: ذات اقدس اله، خود را رزاق و زمامدار كل هستى معرفى مى كند:

و ما من دابة فى الارض الا على الله رزقها (16)

و ما من دابة الا هو اخذ بناصيتها (17) .

اين كه مى فرمايد: زمام هر جنبنده اى به دست خداست، معنايش اين نيست كه فقط جانداران، داراى زمامند و زمام آنها به دست خداست بلكه به اين معناست كه آنچه بر روى زمين يا در زير زمين است زمامى دارد و زمام آنها به دست خداست.

قرآن كريم در باره راهيابى نهرهاى موجود در دل زمين مى فرمايد:

الم تر ان الله انزل من السماء ماء فسلكه ينابيع فى الارض (18) :

خداوند باران را از آسمان، نازل و راههاى زيرزمين را براى قناتها، چاهها و چشمه ها مشخص كرده است كه اين آبهاى زيرزمين، از كجا شروع و چه مسير را طى كنند و كجا به صورت چشمه و چاه و قنات، سربرآورند. پس زمام همه آبهاى زيرزمينى هم به دست خداست; چنانكه زمام موجودات آسمانى به دست اوست و مدبرات را او اداره مى كند:

و اوحى فى كل سماء امرها (19) .

درك خاص موجودات

از مجموعه اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه زمامدار كل، خداست; با اين تفاوت كه هر موجودى، خدا را از راه زمامدارى خاص خود، درك مى كند و مى داند كه زمام او به دست خداست و به همان اندازه خداوند نيز براى او ظاهر مى شود; اما اين كه زمامدار موجود ديگر هم خداست، درك نمى كند. البته فرشته ها كه مدبرات امر و مجراى فيضند و انسان كامل كه برتر از فرشتگان است، درك مى كنند كه زمامدار كل، خداست. از اين رو هر موجودى خدا را از راه زمامدارى خاصى كه براى خود مشاهده مى كند تسبيح مى كند. اگر تسبيح گوى او نه بنى آدمند و بس و هر بلبلى است كه زمزمه بر شاخسار مى كند آنان گرچه مسبح خدايند اما مانند انسان سبوح قدوس نمى گويند.

در سوره مباركه اسراء مى فرمايد:

و ان من شى ء الا يسبح بحمده (20) :

هر چيزى تسبيح گوى و حامد خداست; يعنى، هر چيزى از راهى كه در تحت زمامدارى داست خدا را مى شناسد و تسبيح گوى اوست و او را حمد مى كند; اما فرشته ها و انسان كامل زمامدارى خدا را درباره جمادات، نباتات، حيوانات و انسانهاى عادى و نيز زمامدارى ذات اقدس اله را درباره خودشان مشاهده مى كنندچنانكه قرآن از قول فرشتگان مى گويد:

نحن نسبح بحمدك ونقدس لك (21) ولى اگر كسى به كل نظام امكانى بنگرد و زمامدارى خود و ساير موجودات را در اختيار ذات اقدس اله بداند، خدا را با معرفت برين مى شناسد و در نتيجه تسبيح و تقديس او هم برتر و والاتر خواهد بود. سخن هر كسى نمايانگر مقدار معرفت اوست. خدا براهينى را از حيوانات و فرشته ها بازگو مى كند و درباره انسان نيز سخن مى گويد.

نمونه اى از آن، هدهد است كه در مكتب سليمان (عليه السلام) تربيت شده و از او تعليم خاص يافته. هدهد از محضر سليمان (عليه السلام) در فلسطين، حركت كرد تا يمن را زيرپا گذاشت و برگشت و چنين گزارش داد:

انى وجدت امرءة تملكهم و اوتيت من كل شى ء و لها عرش عظيم وجدتها و قومها يسجدون للشمس من دون الله (22) :

من به كشورى رسيدم كه زمامدار آن، يك زن بود و او و قومش آفتاب پرست بودند. آنگاه مى گويد:

الا يسجدوا لله الذى يخرج الخب ء فى السموات و الارض (23) :

چرا آنان خدايى را كه هر نهان و نهفته در آسمان و زمين را آشكار مى كند، عبادت نمى كنند؟

اين مسئله برهانى عميق بر توحيد ربوبى و عبادى است كه هدهد اقامه كرده; ولى حد وسط اين برهان را بينش خاص هدهد تشكيل مى دهد. هدهد، برهان حدوث، امكان، حركت و نظم را در جهان نديد تا برهان عام اقامه كند. او راه خاص خود را طى كرده است. او آن قدرت را دارد كه با ديد تيز و درون بينى كه خدا به او داده، آنچه را كه مخفى است ببيند; يعنى آبهايى كه در زيرزمين، مستور است مى بيند و مى داند; اما نمى داند در كل جهان چه مى گذرد. از اين رو نظم ستاره ها يا سير سپهرى را حد وسط قرار نداده است، چنانكه امكان ماهوى يا امكان فقرى را كه دليل نيازمندى هر موجود اعم از آسمان و نهفته در آن و اعم از زمين و مخبوء در آن است، مدار برهان قرار نداد.

ذات اقدس اله منطق ملائكه را بازگو مى كند كه در هنگام آفرينش آدم، گفتند:

نحن نسبح بحمدك و نقدس لك (24) :

ما اهل تسبيح و تقديسيم. فرشته كه خود منزه از نقص و عيب است و اين نزاهت و قداست را از خدا دارد و از او مى داند، تسبيح و تقديس گوى حق است و حد وسط استدلالش هم همين است.

اما درباره انسان كامل، مى فرمايد:

و علم ادم الاسماء كلها (25) ;

يعنى، همه اين اسماى الهى را انسان كامل دارد; اما انسان كامل در حد هدهد، اقامه برهان يا در حد فرشته، تسبيح و تقديس نمى كند، او همه هستى را از آن خدا و محضر او دانسته و هر موجودى را مظهر نامى از نامهاى الهى مى داند و چنين انسانى، طاهر مطلق است.

طهارت از غفلت

آيه تطهير نيز چنين پيامى دارد. البته طهارت از گناه، از مراحل ابتدايى كمالات اهل بيت (عليهم السلام) است. زيرا فرشته هم معصوم است و گناه نمى كند. پيام آيه تطهير اين است كه اگر كسى غيرخدا را ببيند يا بخشى از اسما و صفات خدا را نبيند، در گناه غفلت و جهل به سر مى برد و چنين انسانى مذنب است و طاهر نيست. آيه تطهير، اهل بيت را كه انسان كاملند از چنين غفلت، حجاب و، رينى هم مطهر مى كند چون آيه، مطلق است و حذف متعلق هم نشانه عموم است:

انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا (26) .

در اين آيه، الرجس و يطهركم تطهيرا، مطلق است، يعنى خداوند شما را از هر رجسى مطهر كرده است.

امام سجاد (عليه السلام) نقل مى كند كه موساى كليم (سلام الله عليه) از خداوند پرسيد: آنها كه در قيامت در سايه عرش تو به سر مى برند كيانند؟ فرمود:

الطاهرة قلوبهم و التربة ايديهم و الذين يذكرون جلالي اذا ذكروا ربهم، و الذين يكتفون بطاعتي كما يكتفي الصبي باللبن و الذين ياوون الى مساجدي كما تاوي النسور الى اوكارها و الذين يغضبون لمحارمي اذا استحلت كما يغضب النمر اذا حرد (27)

يعنى، پاكدلان در سايه عرش به سر مى برند; آنان كه غيرحق را نمى نگرند و نمى خواهند و از هيچ خضوعى و اطاعتى دريغ نمى ورزند، و به همين جهت،

اينما تولوا فثم وجه الله (28)

براى آنها مشهود است، آنگاه كريمه

هو معكم اينما كنتم (29)

براى آنان روشن مى شود; به هر جا بنگرند، چهره رحمت خاص حق را مى بينند و خود را هم در رحمت الهى، غوطه ور مى نگرند.

صدرالدين قونوى از برخى عارفان نقل كرده است كه از او پرسيدند: اسم اعظم چيست؟ آن عارف فرمود: شما غير اسم اعظم را به من نشان بدهيد تا من بگويم اسم اعظم چيست (30) . اين گفته با سخن هدهد و يا فرشته، تفاوت فراوانى دارد. اگر كسى به جايى برسد كه

فاينما تولوا فثم وجه الله

براى او حل شود، او همه اسمهاى كوچك را در سايه اسمهاى بزرگ، بزرگ مى بيند و همه اسماى بزرگ را در پرتو اسم اعظم، اعظم مى نگرد. چنين انسانى غرق در اسم اعظم است و چنين مقام والايى، طهارت روح طلب مى كند. اگر ذات اقدس اله در قرآن كريم مى فرمايد: هدف اين احكام آن است كه شما را تطهير كند; يعنى به تدريج شما را به پايگاهى برساند كه غير خدا را نبينيد.

شهود ماوراى طبيعت

صدرالدين قونوى از صحيح بخارى نقل كرده است كه وجود مبارك پيغمبرصلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

لاحدكم اهدى الى منزله في الجنة منه الى منزله في الدنيا (31) :

شماها به جايى مى رسيد كه آدرس خانه خود در بهشت را بهتر از آدرس خانه دنيايتان مى دانيد.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايد:

ايها الناس سلوني قبل ان تفقدوني فلانا بطرق السماء اعلم مني بطرق الارض (32) :

قبل از اين كه مرا از دست بدهيد، هر چه مى خواهيد از من بپرسيد; زيرا من راههاى آسمان را بهتر از راههاى زمين مى دانم. منظور از اين آسمان ظاهرا آسمانى است كه قرآن مى فرمايد:

و فى السماء رزقكم و ما توعدون (33) ;

يعنى، آسمانى است كه در آن به روى كافران باز نمى شود:

لا تفتح لهم ابواب السماء (34) ;

نه اين آسمان ظاهرى. به عبارت ديگر حضرت على (عليه السلام) نمى خواهد بفرمايد من علم نجوم را بهتر از علوم طبيعى ديگر مى دانم بلكه مى فرمايد مسائل مربوط به آسمان غيب، براى من مشهودتر از مسائل طبيعت است. زيرا عالم طبيعت، چيزى جز تيرگى و گنگى نيست.

گاهى مى گوييم فلان شخص در فلان موضوع، عالمتر از موضوعات ديگر است; يعنى مدتها در آن رشته، كار كرده است; اما گاهى مى گوييم: خورشيد بهتر از ستاره، معلوم است. براى اينكه شفافتر و روشنتر است; در ارزيابى ديد، همان ديد است ولى مرئى فرق مى كند. طبيعت، تيره است و آن گونه كه ماوراى طبيعت، مشهود سالك واصل است، خود طبيعت مشهود نيست. اين به آن جهت نيست كه انسان عارف، در ماوراى طبيعت، اعلم است; بلكه براى اين است كه اصولا سهم طبيعت از هستى، كم است و به همان اندازه اندك هم معلوم مى شود، ليكن اگر حديث را بر معناى جامع آن حمل كنيم بهتر است، يعنى از هر دو هت حضرت على (عليه السلام) به راههاى آسمان واقفتر از راههاى زمين است.

اثر شهود

كسى كه به اين بارگاه منيع باريابد، خدا حمد و ثناى او را مى شنود. خداوند، سميع است و همه چيز را مى شنود:

و ان تجهر بالقول فانه يعلم السر و اخفى (35) .

چون علم او شهودى است.

هنگامى كه نمازگزار در ركوع مى گويد:سبحان ربي العظيم و بحمده چون سر از ركوع برمى دارد مى گويد:سمع الله لمن حمده .اين عبارت، از يك نظر دعاست و در بعضى از نصوص، نقل شده كه ذات اقدس اله به زبان بنده اش مى گويد:سمع الله لمن حمده يعنى، خدا ستايش بنده اش را شنيده است.

ذات اقدس اله دو سمع دارد: سمع مطلق، كه همه چيز حتى بدگويى بدان را نيز مى شنود. و سمع خاص، همان چيزى كه ما در تعبيرات محاوره اى مى گوييم: فلان كس حرف ما را نشنيده است; يعنى به آن ترتيب اثر نداده است; نه اين كه متوجه نشده. و اين كه گفته مى شود: خدا سميع الدعاء است; يعنى گوش به حرف دعاكننده داده و به آن ترتيب اثر مى دهد، و معناى،سمع الله لمن حمده اين خواهد بود كه خداوند تحميد سالك واصل را شنيده مى گيرد و بر آن، آثار خاص را مترتب مى كند.

حجاب شهود

مهمترين فضيلت اخلاقى، شهود ذات اقدس اله است، و تحصيل ساير فضايل مقدمه اين هدف سامى و عالى است. براى رسيدن به اين هدف بايد هرگونه حجابى چه حجاب ظلمانى و چه حجاب نورى برطرف شود، ما سواى خدا حجاب اين شهود است; ولى براى اين كه انسان به آن مراحل نهايى نزديك شود، ابتدا بايد حجابهاى معروف ظلمانى را، كه جزء رذايل اخلاقى است، برطرف كند سپس به تدريج به رفع حجابهاى نسبى نورى بپردازد.

قبلا، توجه به اين نكته سودمند است كه حجاب در مقابل نيروى ادراكى است. اگر نيروى ادراكى، ادراكى ظاهرى باشد، امور مادى حاجب آن است و اگر نيروى ادراكى امرى باطنى باشد، امور معنوى و باطنى، حجاب آن است; مثلا اگر كسى بخواهد شخصى را ببيند، چنانكه بين ناظر و منظور پرده، يا ديوارى فاصله باشد اين حجاب، حجاب صورى و ظاهرى است كه جلو ديد و نگاه ظاهرى و احيانا جلو شنيدن يا لمس كردن او را مى گيرد.

قرآن درباره حجاب ظاهرى مى فرمايد:

و اذا سالتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب (36) :

اگر خواستيد چيزى را از زنان پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم طلب كنيد از شت حجاب در، پرده و يا ديوار بطلبيد و مستقيما از آنان چيزى را سؤال نكنيد. ساير زنهاى عفيف هم بايد به زنان رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم تاسى و از آنها پيروى كنند.

گاهى حجاب، باطنى و معنوى است. در اين نوع حجاب، سخن از در و ديوار و قرب و بعد زمانى يا زمينى مطرح نيست; ولى وصف ذميمى جلو ديد يا جلو شنيدن انسان را مى گيرد و آن ديد و شنيدن باطنى در اثر آن رذيلت، محجوب مى شود، مثلا همه ما كم وبيش رؤياهايى صادق را سراغ داريم. انسان، چيزهايى را در عالم خواب مى بيند و يا مى شنود. اولياى الهى همان شنيدنيها و ديدنيها را در حالت بيدارى دارند; ولى ما كه از شنيدن آن شنيدنيها و ديدن آن ديدنيها محروميم براى آن است كه در زمان بيدارى محجوبيم. آن امور معنوى به ما خيلى نزديكند ولى ما از آنها دوريم.

خداى سبحان از زبان كافران، در قرآن كريم نقل مى كند كه به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم گفتند:

... و من بيننا و بينك حجاب فاعمل اننا عاملون (37) :

ميان ما و تو حجابى است كه ما حرفهاى تو را نمى شنويم، شخصيت حقوقى و رسالت تو را نمى بينيم. چون آنچه را بايد ببينند بايد با چشم دل ببينند و نابينا محجوب از ديدن و ناشنوا محجوب از شنيدن است. از اين رو ذات اقدس اله در قرآن كريم در همين زمينه مى فرمايد:

و اذا قرات القران جعلنا بينك و بين الذين لا يؤمنون بالاخرة حجابا مستورا (38) :

هنگاميكه قرآن قرائت مى كنى، ميان تو و كسانى كه به قيامت معتقد نيستند حجابى ناديدنى برقرار مى كنيم. يعنى خود آن حجاب هم ديدنى نيست.

/ 35