بخش يكم: جهان بينى و اخلاق - مبادی اخلاق در قرآن کریم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبادی اخلاق در قرآن کریم - نسخه متنی

عبد الله جوادی آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بخش يكم: جهان بينى و اخلاق

فصل يكم: تاثير متقابل جهان بينى و علم اخلاق

بين جهان بينى و علم اخلاق تاثير و تاثر متقابل وجود دارد; زيرا از يك سواخلاقيات (علم اخلاق) مانند منطقيات، طبيعيات و رياضيات از علوم جزئى است و زير پوشش علم كلى (جهان بينى) قرار دارد;چون اين علم موضوع خود راكه نفس و قواى آن است اثبات مى كند (1) ، چنانكه بخشى از اينها را هم علوم طبيعى اثبات مى كند، و از سوى ديگر علم اخلاق نيز درباره جهان بينى اظهار نظر مى كند; به اين معنا كه در علم اخلاق، ثابت مى شود جهان بينى توحيدى، خير، ملايم با روح و امرى ارزشى و كمال روح است ولى جهان بينى الحادى، شر، زيانبار و قبيح است و براى روح پيامد ناگوارى دربر دارد.

در علم اخلاق، علوم نافع از علوم غيرنافع شناخته مى شود. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به ذات اقدس اله پناه مى برد و مى فرمايد: اعوذ بك من علم لا ينفع، وقلب لا يخشع، ونفس لا تشبع (2) چون علوم از نظر نفع و ضرر به چند قسم تقسيم مى شود، بعضى از علمها نافعند و بعضى نه; بعضى از علوم مانند علوم الحادى، نه تنها نافع نيستند بلكه ضرر هم دارند و بعضى از علوم نه نافع هستند و نه ضار، مانند تاريخ بعضى از اقوام جاهلى كه هيچ نكته آموزنده اى در دانستن آن وجود ندارد و هيچ اثر فقهى هم بر آن مترتب نيست.

البته برخى از بخشهاى علم تاريخ و نسب، فوايد فراوانى دارد و از علوم نافع به شمار مى آيد اما آشنايى با قواعد علمى مربوط به انساب و تاريخ اقوامى كه آثار علمى يا صنعتى و هنرى از خود به يادگار نگذاشتند، صرف بيهوده عمر و اتلاف وقت است و مصداق علمى است كه رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم و امام هفتم (عليه السلام) در باره آن فرموده اند: لا يضر من جهله ولا ينفع من علمه (3) .

بعضى از علوم فى نفسه نافعند ولى چون به مرحله عمل ننشسته اند علم نافع به شمار نمى آيند و اين همان است كه در بيان حضرت على (عليه السلام) آمده: لا تجعلوا علمكم جهلا ويقينكم شكا اذا علمتم فاعملوا واذا تيقنتم فاقدموا (4) و نيز مى فرمايد: رب عالم قد قتله جهله وعلمه معه لا ينفعه (5)

. بعضى از دانشمندان در عين حال كه عالمند، جاهلند. چون عاقل نيستند كشته جهلند و علم آنان به حالشان نافع نيست. كسى كه علم را براى مقامهاى دنيا، جلب توجه و احترام مردم و يا برخوردارى از زرق و برق بيشتر طلب كند، خود را ارزان مى فروشد. او عالم است ولى عاقل نيست. و ديگران كه راه دنيا را طى كرده اند، بيشتر و بهتر از اين شخص، حطام دنيا را فراهم كرده اند و از آن لذت مى برند. پس اين گونه از علوم هم علوم غير نافع به شمار مى آيد.

نيز حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در خطبه همام در وصف متقيان مى فرمايد: ووقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم (6) و اين تنها در باره سامعه نيست بلكه در مورد ساير اعضا هم هست، يعنى جز به علم نافع، به چيز ديگرى گوش نمى دهند; به اين معنا كه الفاظ آن را مى شنوند و معانى را ادراك مى كنند ولى وقتى سودمند نبودن آن را ببينند رها مى كنند; مثلا، درسوره زمر مى فرمايد: فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه (7) آنان، نخست اقوال و مكاتب گوناگون را مى شنوند و سپس تشخيص مى دهند كه كدام زيانبار و كدام نافع است و آنگاه به آنچه نافع است دل مى سپارند و گوش مى دهند. گوش فرادادن يعنى اطاعت كردن و پذيرش.

قرآن كريم در اين زمينه مى فرمايد: لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير (8) يعنى اگر گوش شنوا مى داشتيم و اطاعت مى كرديم از اصحاب آتش نبوديم. بنابراين، علم اخلاق گرچه جزو علوم جزئى به شمار مى آيد ولى در باره كلى ترين علم، اظهار نظر مى كند و مى گويد فراگيرى اين علم، نافع است، توحيد براى نفس خير و شرك براى آن شر است.

مسئله توحيد و شرك، جزو جهان بينى و مسائل الهى به شمار مى آيد و در علم كلى مطرح است ولى مسئله پذيرش توحيد يا شرك را علم اخلاق بر عهده مى گيرد و جايگاه علم اخلاق از نظر اشراف بر همه علوم و مسائل، جايگاه بلندى است.

در بحثهاى آينده كاملا روشن مى شود كه هدف نهايى نبوت، نيل انسان متعالى به لقاء الله است به طورى كه نه ملاقات كننده و نه اصل ملاقات ملحوظ باشد و نه مقصود، بلكه تنها خداوند كه ملاقات مى شود، مشهود و مقصود باشد، و به تعبير ديگر، رهنمود نبوت در ارائه روش روشن و هدف آشكار خلاصه مى شود و آن روش، مجاهدت و اين هدف، مشاهدت است، به طورى كه نه اصل جهاد اكبر، كه راه است مقصود خواهد بود; زيرا جهاد وسيله است نه هدف; و نه اصل شهود، مطلوب بالذات است; زيرا آنچه مطلوب ذاتى است مشهود است نه شهود و نه شاهد، چون سالك واصل فانى، نه فناى خود را مى نگرد و نه خود را كه فانى است مى بيند و پژوهش مى كند و مى طلبد بلكه فقط ذات بى كران الهى را كه مشهود است مى نگرد و ديگر هيچ. اين مطلب در طليعه اين كتاب سنگ زيربناى همه مطالب بعدى است; زيرا اخلاق الهى بر پايه وحدت پى ريزى شده و با دستمايه توحيد، كه اساس و محور جهان بينى اسلامى است، استقرار مى يابد و لازم توحيد به نحو اجمال همين است كه بازگو شد و به نحو تفصيل در جاى جاى متن كتاب به لطف الهى خواهد آمد.

1. مراد از علم كلى كه عهده دار اثبات موضوع علم اخلاق و ساير علوم جزئى است همان فلسفه نظرى است كه متكفل هستى شناسى و شناخت حقايق (جهان بينى) است و از آن به علم اعلى نيز تعبير مى شود.

2. بحار، ج 83، ص 94.
3. همان، ج 1، ص 221.

4. نهج البلاغه، حكمت 274.

5. همان، حكمت 107.

6. نهج البلاغه، خطبه 193.

7. سوره زمر، آيات 17-18.

8. سوره ملك، آيه 10.

/ 35