لذت امساك - مبادی اخلاق در قرآن کریم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبادی اخلاق در قرآن کریم - نسخه متنی

عبد الله جوادی آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

لذت امساك

برخى مى خورند تا لذت ببرند و برخى امساك مى كنند تا لذت ببرند، كه اولى لذت انفعالى است و دومى لذت عملى. يكى از اقسام روزه اى كه به حرمت آن فتوا داده اند صوم الوصال است. از تفاسير صوم الوصال يكى اين است كه كسى نيت كند از اول اذان صبح امروز تا اول اذان مغرب فردا، يعنى دو روز و يك شب، روزه بگيرد كه جمعا يك عبادت شود و شب هم جزو روزه او قرار بگيرد.

مرحوم ابن بابويه قمى (رضوان الله عليه) به طور مرسل از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل مى كند كه نهى رسول الله عن صوم الوصال (6)

ولى ديدند خود پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم اين كار را مى كند، چون رسول خدا مختصاتى دارد; مثل اينكه، نماز شب بر پيغمبر واجب است و بر ديگران واجب نيست، به آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم عرض كردند: چطور شما مردم را از صوم وصال نهى مى كنيد، ولى خودتان آن را انجام مى دهيد؟ آن حضرت طبق اين نقل، فرمود:اني لست كاحدكم اني اظل عند ربي فيطعمني و يسقيني (7) :

من مانند يكى از شماها نيستيم; من نزد پروردگار خودم به سر مى برم و او مرا طعام و آب مى دهد و از اين رو احساس گرسنگى و تشنگى نمى كنم; ولى شما چنين نيستيد، اگر دو روز، و يك شب پشت سر هم، روزه بگيريد و در اين مدت متصل غذا و آب نخوريد، براى شما درد آور است.

اين سخن حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم كه فرمود:من مانند يكى از شماها نيستم به اين معناست كه شما از خوردن لذت مى بريد، ولى من از نخوردن لذت مى برم. البته نسبت به ماسوى الله او لذت فاعلى دارد، و گرنه نسبت به ذات اقدس اله، از آن جهت كه بنده او و مستفيض است، لذت انفعالى دارد.

اين حديث، تفسير لطيفى براى آياتى است كه قرآن كريم از زبان ابراهيم خليل (عليه السلام)، نقل مى كند:الذى خلقنى فهو يهدين و الذى يطعمنى و يسقين و اذا مرضت فهو يشفين (8)خدا خالق، هادى، مطعم، ساقى و شافى من است.

اين آيات، درجات گوناگونى را تحمل مى كند كه همه آنها صحيح است. درجه ظاهريش، اين است كه خدا، مطعم اين غذاى ظاهرى است كه ما مى خوريم: ... يرزق و لا يرزق و يطعم و لا يطعم (9)

نيز خداوند دستگاه جهاز هاضمه و گوارش و نيروى لذت بردن را به ما عطا كرده است; اما معناى لطيفى را كه در حديث رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آمده، مى توان در باره ابراهيم خليل (عليه السلام) بيان كرد كه ابراهيم خليل، تنها نمى خواهد بگويد كه غذا و آب ظاهرى مرا خدا مى دهد

 و بيمارى ظاهرى مرا خدا شفا مى دهد، بلكه مى گويد همان گونه كه او غذا و آب ظاهرى را عطا مى كند و بيمارى ظاهرى را شفا مى دهد، غذا و آب باطنى را نيز مى دهد و بيمارى باطنى را هم شفا مى دهد.

روشن شد كه گاهى انسان از نخوردن و گاهى از خوردن، لذت مى برد. غالب انسانها كه گرفتار لذت برى از خوردن و نوشيدن هستند، اين لذتها، انفعالى است، نه فاعلى; ولى كسانى كه از نخوردن و ننوشيدن و روزه گرفتن لذت مى برند، لذتهاى آنها لذتهاى فاعلى است.

اشتباه در مصداق لذت و درد

همه ما مى دانيم لذت رياست و فتح و پيروزى، خوب و درد مرئوس بودن و شكست، بد است; ولى مهم، تطبيق اين مفاهيم بر مصداق است. كسى كه عالم است، هم معناى لذت را به خوبى تحليل مى كند و هم مصداق آن را مى چشد و كسى كه جاهل است، معناى آن را درست تحليل نمى كند

 و درد را به جاى لذت مى چشد، انسان عاقل معناى رياست را خوب تحليل مى كند و لذت رياست را مى چشد; اما غير عاقل در تحليل معناى رياست، عاجز است و درد مرئوس و زير فرمان بودن را به عنوان لذت رياست تلقى مى كند.

تهذيب اخلاق براى اين است كه انسان، هم در تحليل اين معانى و مفاهيم عقلى به مقصد برسد و هم در تطبيق اين معانى بر مصداقها اشتباه نكند.

اگر حقيقت ما مركب از روح و بدن نبود يا اصالت از آن روح نبود، همه لذتها و دردهاى ما در محور بدن خلاصه مى شد; اما وقتى انسان، داراى روح و بدن است و اصالت از آن روح اوست، لذتها هم از آن روح بوده، لذايذ روحانى اصيل و لذايذ بدنى فرع است.

 آن لذتى را بايد امضا كرد كه مستقيما روح و به تبع آن بدن از آن بهره مند شود و اگر كارى، مايه لذت بدن باشد، ولى روح را برنجاند در حقيقت درد است نه لذت; مثلا لذت معتادى كه به خيال خام خود از مواد مخدر لذت مى برد، لذت كاذب است كه سلامت او را به مرض تبديل كرده و حيات او را به مرگ تهديد مى كند; گرچه در ذائقه و شامه او موقتا ايجاد تخدير كند.

رياست يا اسارت روح

آنها كه عاقل، زاهد،عارف، عابد و بنده خدا هستند و طعم رياست را به خوبى چشيده اند، قبل از اين كه در باره مسائل اجتماعى، سياسى و... سخن بگويند، در محيط داخلى روح خود، تكليف رئيس و مرئوس را مشخص مى كنند و مى گويند روح، بايد فرمان بدهد و بدن بايد اطاعت كند و اين گونه رياست، لذت است; مثلا، روح دستور مى دهد كه شما روزه بگيريد، ولى بدن رنج مى برد و اطاعت مى كند و روح از اين فرمانروايى بر بدن لذت مى برد يا روح در حالت دفاع و جهاد و نبرد با بيگانه ها به بدن دستور مى دهد و بدن اطاعت نموده و از جايى به جايى حركت و جهاد را آغاز و رنج تير و دشنه را تحمل مى كند و زخمى مى شود. اين جا روح، خدا را شكر مى كند كه من فرمان دادم و بدن اطاعت كرد. نيز چنين است در نگاه نكردن به نامحرم يا گوش ندادن به آهنگهاى حرام و يا نخوردن مالهاى حرام و صدها دستورهاى دينى ديگر.

ولى جاهل، كه معناى رياست واقعى را نمى داند، هم در تحليل و تبيين حقيقت آن اشتباه مى كند و هم در تطبيقش بر مصداق در مى ماند. او بدن را بر روح، مسلط كرده و آن را امير و رئيس مى كند و بر كرسى رياست مى نشاند و روح الهى را تحت اسارت بدن مى گيرد. بدن، لذت جسمانى طلب مى كند و بدين جهت روح را وادار مى كند كه براى تامين رفاه بدن بينديشد و راه حل ارائه كند تا بدن به آن لذت جسمانى برسد. از آن به بعد نقشه هايى كه كشيده مى شود، براى آن است كه بدن، فرمان دهد و روح اسير شده، بايد اطاعت كند; به عنوان مثال، روح نقشه مى كشد هر درس و بحثى را كه خوانده، به پاى لذت بدن بريزد و بدن را اطاعت كند.

اگر درس خوانده ها بخواهند به نظام اسلامى خيانت كنند و به جامعه مسلمين آسيب برسانند، بيشتر از درس نخوانده ها آسيب مى رسانند. همه سلاحهاى خانمان سوز توسط درس خوانده ها اختراع و شناخته شده است. بديهى است كه انسان درس خوانده آشنا به مسائل حقوق، وقتى در تحت اسارت بدن قرار بگيرد، همه رشوه ها، كارشكنى هاو اختلاسها را قانونى مى كند.

پيروزى روح يا بدن؟

فتح و پيروزى، بسيار خوب، و شكست و ذلت، بسيار بد است، اما قبل از اينكه به بيگانه ها بپردازيم، بايد از درون خود شروع كنيم. در جنگ روح و بدن، آيا روح بايد شكست بخورد يا بدن؟

گاهى كسى مانند على (عليه السلام) صريحا اعلام مى كند: و انما هي نفسي اروضها بالتقوى (10) من اين نفس اماره را با تقوا، رياضت مى دهم و قهرا آن را شكست خواهد داد. اين طرز فكر علوى است و شاگردان آن حضرت نيز اين راه را ادامه مى دهند.راه ديگر، راه اموى است، راه كسانى كه دانش، فرزانگى و همه علوم دوران تحصيل خود را به كار مى گيرند تا خواسته هاى بدن را فراهم كنند.

برخى مى گويند من هرچه بخواهم مى گويم يا هرچه بخواهم مى كنم من هر دستورى كه بدهم، روح و انديشه من اطاعت مى كند; يعنى در جبهه داخلى بدن را فاتح كرده ام و روح من مغلوب بدن است، ولى مردان الهى در جهاد اكبر، بدن را شكست مى دهند.

فرجام ايستادگى در برابر دين

بايد توجه داشت كه علاوه بر آنچه آينده در معاد صورت مى گيرد، جريان دنيا هم، راه آموزش خوبى است; در همين دنيا هم هيچ كس از راه باطل به مقصد نرسيده، زيرا با دين و عقل جنگيدن، گويا با دوا جنگيدن است. شمشير، وسيله خوبى براى زدن دشمن است، اما اگر كسى با خود شمشير بجنگد، سرانجام سرش مى شكند. دين، شمشير خداست تا انسان با آن، دشمن درون و بيرون را بشكند:

و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم (11) و درافتادن با دين جنگيدن با شمشير است. ابو الحسن عامرى از نصوص دينى لطيفه شيرينى استخراج كرده كه شرح آن چنين است:

انسان در برابر آب سه حالت دارد: عاقل، نيمه عاقل و جاهل محض. عاقل، قدر آب را مى شناسد و مى داند كه آب مايه حيات است، لذا سعى مى كند هنگام تشنگى به اندازه لازم از آن استفاده كند و هرگاه و هرجا هم كه تشنه نيست آب را ذخيره مى كند.

انسان نيمه عاقل، وقتى در كنار سفره چرب مى نشيند، اصلا در اين فكر نيست كه چگونه غذا بخورد. براى اينكه زودتر تهاجم كند، تمام تلاشش اين است كه لقمه هاى چرب را بخورد، اما دفعتا غذا در گلويش گير مى كند و در اين هنگام او به سراغ آب مى رود و با، غذايى كه در گلوى او گير كرده فرو مى برد، اما آب را فقط براى اين كه غذا گلوگير نشود مى خورد.

گروه سوم كسانى هستند كه حتى وقتى كه غذا گلوگير مى شود، روش آب خوردن را هم نمى دانند. از اين رو تمام فضاى دهان را باز مى كنند و تمام آب را در آن مى ريزند.

انسان جاهلى كه نمى داند چگونه آب بنوشد، آن را يكجا در دهان خود خالى مى كند و در نتيجه، آب گلوگير او مى شود. غذاى گلوگير با آب، فرو مى رود; آب گلوگير، با چه چيز پايين مى رود؟

آنگاه مى فرمايد: كسى كه دين را سبك مى شمرد و در برابر آن مى ايستد، مانند كسى است كه در برابر آب مى ايستد. آب حيات در حقيقت، همان دين است و انسانها در برابر آن بر سه گونه اند: انسانهاى عاقل، دستورهاى دين را مى شناسند و به موقع آنها را انجام مى دهند (12) .

كسانى كه متدين محض وعاقل صرف نيستند، اما بى ارتباط با مسائل دينى هم نيستند، به مجرد اين كه فشارى بر آنان وارد شود فشار بدنى، روحى، اقتصادى و... به اهل بيت (عليهم السلام) متوسل، مى شوند و نماز حاجت مى خوانند; در حالى كه به ما گفته اند قبل از اينكه مشكلات دامنگير شما شود،

 ارتباط خود را با خدا و احكام و حكم او قوى كنيد; وگرنه هنگامى كه مشكلى براى كسى پيش آيد و مراجعه كند، فرشته ها مى گويند: خدايا! ما اين صدا و صاحب آن را نمى شناسيم. گروه سوم كسانى هستند كه به گونه اى تنگاتنگ در برابر دين ايستاده اند در اين صورت دين، مهلك آنان مى شود; زيرا آنها با آب حيات مى جنگند.

شرط رياست

كسى كه در درون خود به مقام رياست رسيده، مجاز است كه خود را براى رياست بيرون عرضه كند. اين شرط در موارد گوناگون، در تعبيرات دينى ما آمده است كه اگر كسى مى خواهد امام جماعت شود، نخست بايد ببيند بين خود و خداى خود ذنب مطالب دارد يا نه؟ اگر دارد، اقدام نكند!

در زمينه تجليل از معلم نيز، در بيانات نورانى اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده است كه: و معلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم (13) بايد از كسى كه قبل از ديگران، خودش را تربيت كرده، بيشتر تجليل كنيم; زيرا همان ادب او آموزنده افراد فراوانى است: و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس (14) حركت او در جامعه ادب و هنر مى آموزد.

آن كس كه مى خواهد رياست جامعه اى را بپذيرد، حتما بايد بكوشد قبل از رياست جامعه، در درون خود رياست بر همه قوا را فراهم كند در بخشهاى ادراكى بر وهم و خيال، و در بخشهاى تحريكى بر شهوت و غضب فرمانروا باشد. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:

اگر من بخواهم، عسل مصفا و گندمهاى خالص و حلال از دسترنج خود فراهم كنم، مى توانم، ولى نمى خواهم . آنگاه فرمود: اين راهى نيست كه شما بتوانيد آن را طى كنيد (15) ما هم آن را از خود و ديگران توقع نداريم ولى بايد بكوشيم تا نخست خودمان آن راه را طى كنيم و دست ما به حرام، دراز نشود

/ 35