فصل سوم: مقامات عارفان در نگاه ابن سينا - مبادی اخلاق در قرآن کریم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبادی اخلاق در قرآن کریم - نسخه متنی

عبد الله جوادی آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصل سوم: مقامات عارفان در نگاه ابن سينا

جناب ابن سينا (رحمه الله) همان طور كه در نوشته هاى منطقى، فلسفى، طبى و... سرآمد بود، در تبيين مقامات عارفان هم سرآمد ديگر تحليل گران عرفانى بود. ممكن است قبل و بعد از او كسانى آمده باشند يا بيايند كه مقامات عارفان را به صورت مستدل و مبرهن بازگو كنند، ولى همان طور كه فخر رازى اعتراف كرده، قبل و بعد از مرحوم بوعلى تا عصر فخررازى كسى مقامات عارفان را اين گونه منظم، مبرهن و مستدل نكرده است.

البته فخر رازى معاصر جناب ابن عربى است و عرفانى كه ابن عربى ارائه كرد، با آنچه كه قبل بود يا بعد آمد قابل قياس نيست; زيرا وحدت شخصى حقيقت وجود، با بنان و بيان اين عارف نامور و سالك و منادى معرفت در بيداء حيرت و هاتف تعالوا، در وادى كثرت، و امام انسجام در جماعت متشتتان به عارفان و نيز به حكيمان متاله رسيده و او در اين باب، بى نظير است; ولى تا آن روزى كه جناب فخر رازى اين مطالب را از بوعلى به ياد داشت،كسى به اين نظم رياضى و منطقى، درجات عارفين را بازگو نكرده بود. گرچه مطالب عميق عرفانى بلندى در كلمات عرفاى نامى بعد از ابن سينا آمده ليكن به اين نظم نضد يافت نمى شود. حتى در رساله هاى ابن تركه مانند قواعد التوحيد و شرح آن تمهيد القواعد گرچه در باره وحدت وجود سخن گفته شده است، در بخش پايانى آن كه مربوط به انسان كامل است و تا حدودى سير و سلوك عارفان را گوشزد مى كند، باز هم مجموعه منظمى همانند مقامات عارفان ابن سينا ارائه نشده است. به هر تقدير تحليل اجمالى مقامات عارفان جناب بوعلى سودمند است.

هماهنگى عرفان با نظام آفرينش

خلاصه سخن جناب بوعلى اين است: كسى كه در سير و سلوك حركت مى كند، بايد حركتش مطابق نظم كل جهان باشد. اين اصل مورد پذيرش همه سالكان كوى حق است. ولى هر كس بر اساس جهان بينى خاص خود، حركت و سير و سلوكى دارد.

 حد اكثر ديد عده اى پرهيز از عذاب است; يعنى خدا را به عنوان قهار مى شناسند. از اين رو كوشش آنها اين است كه كارى كنند كه در دنيا حيثيت آنان از بين نرود و در قيامت با شعله آتش دوزخ نسوزند. اينها خائفانه سير و سلوك دارند وقانون اساسى سير و سلوك آنان را ترس كه از شئون دفاع و جنود نيروى خشم است تدوين مى كند!

جهان بينى گروهى ديگر تا بدين پايه رسيده است كه خدا را به عنوان منعم، رزاق، شافى، كافى، حسب، باسط و... مى شناسند و به همين جهت، همه محورهاى سير و سلوك و حركتهاى آنها در همين راستاست. آنان مى كوشند تا در دنيا يا آخرت نفعى ببرند.

 در دنيا روزى مادى يا حيثيت اجتماعى آنان كه آن هم يك نوع رزق مادى است بيشتر شود و بعد از مرگ نيز بهشت بروند و كامياب گردند كه به اين ترتيب، قانون اساسى سير و سلوك اين گونه از افراد را طمع كه از شئون شهوت و جنود جذب است تدوين مى كند. آنان آزمندانه حركت مى كنند

. در بيان نورانى اميرالمؤمنين و ائمه ديگر (عليهم السلام) هست كه عده اى از روى ترس وعده ديگرى بر اساس طمع، خدا را عبادت مى كنند كه گروه اول، چون بردگان و گروه دوم، سوداگرانه عبادت مى كنند; ولى اين گونه سير و سلوك با واقعيات جهان هماهنگ نيست و جهان بينى اينها محدود و مدار بسته است.

راه سير و سلوك

قرآن كريم در آياتى چند، جهان بينى صحيح را ترسيم و راه سير و سلوك را به عارفان سالك نشان مى دهد; زيرا اولا خدا را به عنوان هو الاخر (1)

معرفى مى كند; يعنى دورترين مقصد و عاليترين مقصود، اوست. اما كسى كه همتش متوسط است بالاترين مقصود او ورود به بهشت است و خدا را از اين جهت مى خواهد كه او را به بهشت ببرد; مثل اين كه انسان، راهنما را دوست دارد; زيرا او را به مقصد مى رساند. بنابر اين چنين كسى خدا را به عنوان هو الهادى قبول دارد; اما به عنوان هو الاخر نمى پذيرد.

ثانيا مى فرمايد: كاروان هستى به سمت لقاى حق در حال صيرورت و شدن استالا الى الله تصير الامور (2) ولى شخصى كه همتش نجات از دوزخ يا ورود به بهشت است، هماهنگ با قافله هستى نيست. ثالثا مى فرمايد: و ابتغوا اليه الوسيلة (3) :

براى لقاى حق، وسيله اتخاذ كنيد كه خدا هدف است و غير خدا (هرگونه عمل قربى) وسيله; ولى اين شخص خدا را وسيله، و ورود به بهشت را هدف قرار مى دهد. به عبارت ديگر، اين شخص مى گويد: و ابتغوا الله وسيلة ; در حالى كه كلام خدا در قرآن اين است كه براى رسيدن به لقاى خدا وسيله بجوييد. بنابر اين كسى كه همتش بلند نيست با اين سه آيه، مخالف است; يعنى عملا به گونه اى حركت مى كند كه با محتواى اين گونه از آيات، هماهنگ نيست.

رابعا ما سواى حق را هالك و فانى مى شمارد: كل شى ء هالك الا وجهه (4) و نيز مضمون اشعارى مانند الا كل شي ء ما خلا الله باطل (5) مورد تصديق صاحب شريعت است; ولى اين شخص، الله را طلب نمى كند بلكه ماسوى الله را طلب مى كند. امسا از خدا به عنوان خير مطلق ياد مى كند; يعنى گرچه در بخشى از قرآن مى فرمايد: و الاخرة خير و ابقى (6)

در بخشى ديگر سخن از و الله خير و ابقى (7) است. هر چند كه آخرت بهتر از دنياست; ولى خدا بهتر از آخرت و دنياست و اين را كسى درك مى كند كه از هر تعلقى برهد.

ساحران فرعون كه به قصد مبارزه با موساى كليم (عليه السلام) آمده بودند، مشمول عنايت حق شدند و اعجاز آن حضرت براى آنان بينه اى شد و آنان متنبه شدند از اين رو در برابر فرعون و ديگران علنا اعتراف كردند كه: حق با موساى كليم است و به خدايى كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده بودند، ايمان آوردند; با اين كه مى دانستند اين كار براى آنان به قيمت شهادت، تمام خواهد شد; زيرا فرعون آنها را تهديد كرده و گفته بود:

فلاقطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف و لاصلبنكم فى جذوع النخل (8) : دست راست و پاى چپ و دست چپ و پاى راستتان را قطع مى كنم و شما را به دار مى آويزم; اما آنان در جواب گفتند:

فاقض ما انت قاض انما تقضى هذه الحيوة الدنيا (9) .

كسى كه حاضر است بدترين كيفر را براى رضاى خدا تحمل كند و بدن او پاره پاره شود، بدون شهود خير مطلق نخواهد بود. زيرا چنين مقاومتى با ايستادگى صاحب شنود نيست بلكه منطق صاحب شهود است و يافتنى است نه شنيدنى. از اين رو قرآن كريم، سخنان آنان در اين زمينه را چنين نقل مى كند كه گفتند:و الله خير و ابقى (10)

نه اين كه و ما عند الله خير و ابقى (11) آنچه در نزد خداست (بهشت) بهتر و پايدارتر است; بلكه خود خدابهتر و ماندنى تر و بلكه خير مطلق است. در موارد ديگر كه سخن از حفظ يا رزق و يا... است، خدا به عنوان فالله خير حافظا (12) خيرالرازقين (13)

و... معرفى شده است پس خدا خير مطلق است و سالك عارف راستين نيز كسى است كه هدفش خير مطلق باشد; نه خير نسبى و اما زاهد و عابد به اين سمت، حركت نمى كنند.

گروه سوم كسانى هستند كه عارفانه حركت مى كنند، حركتهاى، فكرى و تحريكى آنان بر محور اصلى است كه قانون اساسى جهان نيز بر آن استوار است و آن اين كه خدا اول و آخر يا مبدا و منتهاست نه وسط و واسطه. هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن (14) .

خدا مبدا نخست است و نبايد انسان به وسيله چيزى به خدا برسد و يا كار را از غير بخواهد بلكه بايد از او به غير او رسيد و از غير او كارى نخواست; و اگر خدا هدف نهايى است، نبايد او را واسطه قرار داد.

اما گروه اول و دوم، به تعبير جناب ابن سينا، كسانى هستند كه حق را واسطه قرار مى دهند; نه هدف. خدا را به اين منظور مى خواهند كه آنان را به بهشت برساند و يا از عذاب برهاند. اين دو گروه در حقيقت بر خلاف مسير جهان آفرينش حركت مى كنند در حجابند ولى نمى دانند; اما عارف كسى است كه به همه اين معارف آگاهى دارد و بعد اثباتى اين امور را فراهم و بعد سلبى آن را طرد كرده است; يعنى، زاهد و عابد خائفانه يا تاجرانه زاهد و عابدند ولى عارف، محبانه زاهد و عابد است به طورى كه عبادت، حركت و ادراك خود را هو الوسط و خدا را هو الاول و الاخر تلقى مى كند و مى گويد مبدا نخست كه همه اين فيضها را به ما عطا كرده خداست و هدف نهايى زهد و عبادت و ديگر شئون دينى هم اوست.

عارف عبادت مى كند تا لقاى حق را تلقى كند و اين لقا را هم براى حق، طلب مى كند; نه اين كه خود اين لقا يا ملاقى ، يعنى خود را بخواهد. او كسى است كه در مسير جهان حركت مى كند. كل جهان، خدا را به عنوان آغاز و انجام مى شناسد; عارف نيز خدا را به عنوان هو الاول و الاخر مى شناسد. او در اين فكر است كه كدام عبادت، نيايش، خضوع و كرنش، او را به پيشگاه خدا نزديكتر مى كند. در اين فكر نيست كه براى كدام عبادت، ثواب بيشترى نوشته اند و درجات بيشترى در بهشت مى دهند. كسانى كه خدا را وسط قرار مى دهند از لوث شرك مخفى و روث وثنيت مستور، مصون نيستند.

/ 35