كتابتوحي و كاتبان قرآن
دكتر محسن صمدانيان عضو هيأتعلمي دانشگاه اصفهان قرآن به عنوانآخرين كتاب آسماني و قانون اساسي براي رشد و تعالي بشر در بين مسلمانانجايگاه منحصر به فردي دارد. پيامبر اسلام آخرين پيامآور الهي است. «ما كان محمد ابا احدمن رجالكم ولكن رسولالله و خاتم النبيين» (احزاب: 40) محمد پدر هيچيك ازمردان شما نيست بلكه رسول خدا و آخرين پيامبر است. اما پيامبر براساسسنت الهي «كل نفس ذائقه الموت» (آل عمران: 185). و نيز اعلام خداوند بهاو كه: «انك ميت و انهم ميتون» (زمر: 30) از دنيا مي رود و اين دين و كتاباوست كه جاودانه و ماندگار است. انسانها در پذيرش هردين نياز به بينه و معجزهاي از سوي آورندة آن دارند، پيامبر اسلام معجزاتحسي از قبيل شقالقمر، تسبيح سنگريزه، ناله ستون، حركت درخت و جوشش آباز ميان انگشتان، سير كردن افراد زيادي با خوراك كم، گفتگو با حيوانات وحركت يك شبه از مسجدالحرام به مسجدالاقصي و آنگاه عروج به آسمان كههمگي به تواتر معنوي رسيده است، ارائه كرد. (لاهيجي، ص 100). ليكن اينهمه موقت بوده و در زمان خاصي بدست آن حضرت صورت گرفته و محدود بهدوران حيات ايشان است. هرچند منكر انجامامور خارقالعاده پس از رحلت آن حضرت، توسط روح بلند او نيستيم ليكن اينامر را نمي توان به عنوان معجزه محسوب داشت وآنچه از معجزات آن حضرتباقي مانده و ميتواند مويد نبوت آن حضرت براي مردم دوران پس از حيات ويباشد به اعتقاد ما قرآن كريم است كه معجزهاي معنوي و ماندگار است. قرآنخود بدين ماندگاري و لزوم آن اشاره كرده است كه «انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون». (حجر: 9) اما چگونگي حفظ آنواسباب و عوامل آن، همانطور كه ميدانيم يكي از احتمالات در مورد دليلنزول قرآن به زبان عربي علاوه بر ظرفيت بالاي معاني نسبت به سايرزبانها، قدرت حافظه اعراب است و با توجه به اين كه همه اعراب حتي سرانبتپرستان، در قرآن حلاوتي يافته بودند كه گاه مخفيانه به استماع آياتقرآني ميپرداختند و استراق سمع ميكردند. اين كلام شيوا و بليغ با توجه بهزيبايي ظاهري و مهمتر از آن زيبايي باطني آن در حافظه و ذاكره اعراب جايگرفت. علاوه بر پيامبر كه به خواست خدا قرآن را از بر ميشدند «سنقرئكفلاتنسي» (اعلي: 6) ساير مسلمانان نيز با نزول تدريجي آيات و سور از شدتعلاقه و ايمان به آن تمام و يا بخش مهمي از آن را از بر ميكردند. اينامر از سالهاي اوليه و در دوران مكي شروع ميشود و در دورانهاي بعد ادامهمييابد. هم از اين روست كهطبق قراين و شواهد در صد زيادي از مسلمانان در صدر اسلام حافظ كل يا بخشياز آيات نازل شده بودند و همانطور كه اشاره شد اين امري طبيعي و عاديبود. اما حفظ قرآن درخاطرهها و حافظهها براي محفوظ بودن آن در اعصار و زمانهاي بعد و نيز حتيدر همان زمان با توجه به نسيان و اشتباهاتي كه طبعاً پيش ميآمد، كافينبود، از اين رو ارادة الهي نسبت به حفظ قرآن با اسباب و لوازم نوشتن ونگارش نيز جريان يافت و از همان آغازين ايام وحي قرآن پيامبر اكرم بهاين امر همت گمارد. اما خود «امي» بود واين امر را به كساني از يارانش كه توانايي نوشتن داشتند سپرد. امي بودن پيامبر
قرآن كريم پيامبر راامي و برانگيخته از ميان اميها معرفي ميكند: «الذين يتبعونالرسول النبي الامي الذي...» (اعراف: 157) آنانكه از پيامبر ونبي امي... پيروي ميكنند. «هو الذي بعث فيالاميينرسولا منهم» (جمعه: 2) او خدايي است كهبين اميها رسولي برانگيخت. مفسرين و محققين درمورد اين كلمه و معناي آن دو نظر دارند: علامه طباطبايي درتفسير شريف الميزان ذيل آيه دوم سوره جمعه در اين زمينه بحث كردهاند واز بين دو نظر كه يكي امي بودن را منسوب به امالقري (مكه) و ديگري بيسواديميداند، با استناد به آية «و لا تخطه بيمينك» (عنكبوت: 48) نظر دوم راترجيح دادهاند. (الميزان، ج 19، ص 264) در مورد محدوده بيسواديپيامبر نظرات مختلفي مطرح شده، گروهي پيامبر را چه قبل و چه بعد از نبوتبيسواد، يعني ناتوان از خواندن و نوشتن ميدانند و برخي اين مطلب را مربوطبه قبل از نبوت ميدانند و با توجه به قراين و شواهدي، از قبيل دستوراتيكه در مورد رسمالخط دادند (السيوطي، ج 1، ص 28 و 27) يا آنكه در صلح نامهحديبيه خود عنوان رسولالله را محو كردند، احتمال داشتن توانايي نسبت بهخواندن در دوران نبوت و نيز درخواست قلم و دوات در پايان عمر براي نوشتنرا قرينهاي بر قدرت نوشتن دانستهاند. اما قدر مسلم آن كه پيامبر در مكتبو كلاس حاضر نشده و در طول عمر نيز دست به قلم نبردند و چيزي ننوشتند.«نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت». آنچه قرآن به آنتصريح دارد نيز همين است؛ امي به معناي نزد مادر بودن و به مكتب و مدرسهجهت سوادآموزي نرفتن و خط ننوشتن. در مورد دليل و حكمتاين امر بسيار سخن گفته شده، ليكن عقل نيز همان دليل قرآن را تاييد ميكندكه «اذا لارتاب المبطلون» (عنكبوت: 48). زيرا از طرفي اينبار و تنها در مورد پيامبر است كه كتابي به عنوان معجزه (اصلي) ارائه شدهاست و از طرف ديگر هر كس كتاب يا نوشتهاي را ارائه كند تصور اين مطلب كهاو با اطلاعات اكتسابي خود آن را فراهم كرده كاملاً طبيعي است، اين بود كهخداوند پيامبرش را ناخوانده و نانويس قرار داد تا اين شبهه برطرف و وحيانيبودن آن كتاب اثبات شود. پيامبر خود هيچگاهدست به قلم نبرد و كلام الهي و هيچ چيز ديگري را ننگاشت و نگارش آن رابه مسلمانان باسواد سپرد البته خود نظارت دقيقي بر كار آنان داشت (راميار،1362 هـ ش، ص 260) و طبق برخي روايات پس از املاء براي آنان از ايشان ميخواستآنچه را نوشتهاند براي او بخوانند و اشكالات احتمالي را برطرف ميكرد و گاهيانگشتش را روي كلمهاي ميگذارد و در مورد آن سوال ميكرد. (همان)نويسندگان (كاتبان)
در كتب تاريخ و نيزمنابع روايي، بعضي از اصحاب پيامبر با اين عنوان خوانده شدهاند كهتعدادشان در منابع مختلف متفاوت است. البته در مكه و درسالهاي آغاز نبوت ايشان ونزول قرآن، تعداد با سوادان شهر مكه از هفدهنفرتجاوز نميكرد (همان، ص 261) و از اين تعداد، مسلما نفرات قليلي مسلمان شدنداما در مدينه تعداد باسوادان مخصوصا باتوجه به حضور يهوديان اهل علم بيشتربود و طبعا با توجه به توصيههاي مكرر پيامبر و اهميت دادن قرآن به علم ودانش و سوادآموزي، تعداد باسوادان رو به فزوني گذارد و چنانچه ميدانيمپيامبر فديه آزادي اسراي بدر را با سواد كردن حداقل 10 نفر از مسلمانان قرارداد و گفته شده تعداد كاتبان مسلمان در سالهاي اول هجرت از چهل نفر فراتررفت. با توجه به جايگاهقرآن و اهميت كتابت آن، مسلم است كه نخستين دستخط هر مسلمان سوادآموختهاي،آيات كريمه قرآن بوده زيرا نوشتن آن را كاري با ثواب و نگهداري آن راموجب بركت ميدانستند. از اينرو احتمالاينكه همه مسلمانان باسواد، نويسنده حداقل بخشي از قرآن باشند بعيد نيست.اما آنان كه رسما و به عنوان وظيفه، اين امر را از سوي پيامبر برعهدهداشتند تعدادشان معلوم نيست و فقط آنچه مشخص است اين است كه عدهاي اينكار را وظيفه خود ميدانستند و كار اصليشان اين بود، قرآنهايي داشتند وهميشه درصدد تكميل آن بودند و در گوشه و كنار كتابها اشارهاي به مصحفهايآنان و يا دستورات خاص پيامبر به آنان وجود دارد. (رك. راميار، ص 333 تا392)عنوان نويسندگي
پس از رحلت پيامبر(ص) صحابه آن حضرت از عزت و احترام خاصي بهرهمند شدند و هر كسي سعي ميكردكوچكترين همراهي و همنشيني با ايشان را مطرح كند و حديث و سخني از آن حضرتنقل نمايد و بدينوسيله فضيلت و برتري براي خود اثبات كند. اين امر براي آنانكهمقام و سمتي در زمان حيات رسول اكرم داشتند، شدت و فزوني يافت و داشتنپستي همچون جمعآوري زكات و فرماندهي و يا قضاوت حتي بين قوم و قبيلهايكوچك، افتخاري بزرگ بود. مسلمانان چنينافرادي را احترام ميكردند و حتي با سياست خاص خلفا امر به گونهاي شد كهمصاحبت با پيامبر را تا حد عصمت شخص در منقولاتش از پيامبر بالا ميبردند وعدالت صحابه امري پذيرفته شده بود حتي اگر از آنان گناه كبيرهاي چونزنا و سرقت سر ميزد تحت الشعاع مصاحبت با رسولالله قرار ميگرفت و مردمهمچنان او را محترم ميدانستند. در اين ميان آنانكه نوشتهاي از پيامبر را در اختيار داشتند، خود را از نويسندگان مخصوص آن حضرتو حتي نويسنده وحي و قرآن و ملازمان و همراهان دائمي پيامبر معرفي ميكردند،به گونهاي كه تصور ميشد كاري جز نوشتن قرآن براي رسول اسلام نداشتهاندواين امر حتي براي صاحبان نسبها و خاندانهاي بزرگ هم افتخار و شرفي بهحساب ميآمد. هيچگونه سند و مدركيكه مطلب نقل شده و نوشته مورد نظر را به پيامبر منتسب كند، لازم نبود وصرفا اينكه يكي از صحابي چيزي نقل ميكرد و يا حتي ميگفت، مورد قبول مردمقرار ميگرفت و عمق اين فاجعه آنگاه كه به وسعت معناي صحابي توجه شودمشخص ميگردد: «صحابي آن كسي است كه پيامبر را در حال اسلام درك كردهباشد.» كه در اين صورت شامل همه منافقان هم ميشود.نويسندگان پيامبر
در كتب تاريخ وتراجم، آمار متفاوتي از كساني كه براي آن حضرت مينوشتهاند، ارائه شده وگاه سهوا و يا عمدا به همه آنان عنوان كاتب وحي داده شده است. حداكثراين رقم را حلبي در حاشيه شفا ذكر كرده كه چهل و سه نفر است، حافظ عراقي42 نفر و ابوشامه در تلخيص تاريخ دمشق 25 نفر را نام ميبرد. ابوعبداللهزنجاني دانشمند شيعي قرن گذشته در كتاب خود نام 29 نفر را به شرح زيرآورده، هرچند تعداد كل را 43 نفر دانسته است: «خلفاي چهارگانه،ابوسفيان و دو پسرش معاويه و يزيد، سعيدبن عاص و دو پسرش ابان و خالد،زيدبن ثابت، زبيربن عوام، طلحةبن عبيدالله، سعدبن ابي وقاص، عامربنفهيره، عبداللهبن ارقم، عبداللهبن رواحه، عبداللهبن سعدبن ابي سرح،ابيبن كعب، ثابتبن قيس، حنظلةبن ربيع، شرحبيلبن حسنة، علاءبن حضرمي،خالدبن وليد، عمروبن عاص، مغيرةبن شعبه، معيقببن ابي فاطمه الدوسي،حذيفةبن يمان، حويطببن عبدالعزي عامري.» (تاريخ القرآن، ص 47) با دقت در موارد فوقو توجه به اين مطلب كه اكثر قرآن قبل از هجرت و در مكه نازل شده است86 سوره قرآني مكي و 28 سوره مدني است. يعني در حدود دو ثلث از كلماتقرآن قبل از هجرت نازل شده است و نيز انصاري بودن تعدادي از نامبردگان وزمان اسلام آوردن برخي از آنان يعني در اواخر عمر پيامبر و اختلاف درجهدينداري اينان، مسئله از چند بعد قابل بررسي است:اولا: معيار نويسندگي
آيا كتابت و نويسندگيبراي پيامبر اسلام ملاك معياري خاص داشته و گزينشي صورت ميگرفته كه دراين صورت ميتوان كاتبان را داراي آن فضيلت و ملاك دانست و اين تصدي وعهدهداري منصب نوشتن را فضيلتي به شمار آورد در اين امر جز تواناييبرنوشتن ديده نميشود، لذا امتياز آنان تنها هنر نوشتن بوده است و اسلامآوردن.ثانيا: معيار دائمي يا موقت
هرچند معياري براينويسندگي يافت نشده اما اگر احتمال فضيلتي را در مورد آنان بدهيم آيا ميتوانآن فضيلت ـ از جمله ايمان وتقوي ـ را دائمي دانست و معتقد شد كه همه آنانافراد پاك و لايقي بودهاند كه پيامبر اجازه نوشتن به آنان داده و اينلياقت و تقوي را تا آخر عمر حفظ كردهاند؟ يا آنكه در آن برهه كه در محضررسول اكرم مشغول نوشتن بودهاند و نه قبل و بعد آن، افرادي مسلمان بودهاند؟ امر نويسندگي و سايرامور از قبيل جمعآوري صدقات، فرماندهي جنگ و حكومت استاني كه از سويپيامبر به افراد واگذار ميشد حتي اگر مبتني بر فضايل باطني افراد در زماننصب بوده باشد، امري ابدي نيست كما اينكه ازلي هم نبوده، زيرا همانطور كهميدانيم برخي از صحابه پيامبر كه عهدهدار مسئوليتهايي از سوي ايشان شدندبخشي از عمر خود را به علت عدم حضور در مكه (انصار) و يا دشمني و محاربه باآن حضرت (طلقاء و مسلمان شدگان پس از فتح مكه) اجبارا و يا اختياراً مسلماننبوده وآلوده به كفر و گناه بودند و گروهي براي مدت كوتاهي آنگاه كهچارهاي جز اسلام آوردن نبود به او گرويدند و بلافاصله پس از رحلت پيامبرراه خود را از وصيت و سفارشهاي او و قرآن نازل شده بر او جدا كردند و باهزاران دسيسه و برنامه كه مهمترين آن جلوگيري از مكتوب شدن سنت آن حضرتبود به تحريف سخنان ايشان از طرق مختلف، اعم از افزودن و كاستن و تعبير وتفسير نادرست آن پرداختند و مصاحبت با پيامبر را فضيلت اصلي و بزرگ، آن همفقط براي خود و همفكرانشان معرفي كردند و مصاحبان اصلي پيامبر كه سالها درمكه و مدينه همراه ايشان بودند چون علي (ع)، عمار، مقداد، ابوذر و سلمانرا طرد كردند. حضور ظاهري و فيزيكيهمراه پيامبر و احيانا در دست داشتن امري از امور پيامبر كه علي (ع) چندينبرابر آنان داشته فضيلت شمردند، حال آنكه در دلها چه ميگذشته و چهنيتهايي در سر داشتهاند مطرح نبود و معلوم نيست چرا ايمان و تقوي و ولايتپذيريكه ملاكهاي اصيل اسلامي است با خدمات ظاهري كه در جاي خود توفيقي بهشمار ميآيد مقايسه شده است؟ «اجعلتم سقاية الحاجو عمارة المسجد الحرام كمن امنبالله واليوم الآخر و جاهد في سبيلاللهلايستوون عندالله...»(توبه:19) آيا آب دادن بهحاجيان و آبادان كردن مسجدالحرام همانند كسي است كه به خدا و قيامت ايمانآورده و در راه خدا تلاش كرد؟ (اين دو) نزد خدا مساوي نيستند. حال اگر همين امر راهم ملاكي براي فضيلت و برتري افراد به شمار آوريم، ميبينيم در ميان آنكسكه قدرت و سابقه طولانيتر در اسلام دارد و هم دوران مكه و هم مدينه رادرك كرده و همواره ملازم و همراه پيامبر بود و با ايشان سالها قبل از نبوتدر يك خانه زندگي كرده و در كودكي نبوت پيامبر را شاهد است علي (ع) است. حتي به اعترافهمگان، همو ايشان را پس از رحلت، غسل و كفن و دفن ميكند و بارها وصي وخليفه او معرفي ميشود. او خود در مورد شدت ارتباط و اتصالش به وحي چنينفرموده است: «اري نور الوحي والرسالة، و اشم لريح النبوة، و لقد سمعت رنة الشيطان حين نزل الوحي عليه،فقلت: يا رسولالله ما هذه الرنة؟ فقال: هذا الشيطان قد ايس من عبادته،انك تسمع ما اسمع و تري ما اري، الا انك لست بنبي و لكنك وزير، و انكلعلي خير...» نور وحي و رسالت رامشاهده ميكردم و بوي نيكوي نبوت و پيامبري را استشمام مينمودم و در وقتيكه وحي بر آن حضرت نازل ميشد صداي ناله شيطان را ميشنيدم و چون پرسيدمكهاي رسول خدا اين چه صدايي است؟ فرمود اين شيطان است كه از پرستشنمودنش نوميد گرديده، و تو ميشنوي آنچه را من ميشنوم، و ميبيني آنچه راكه من ميبينم جز آنكه تو پيغمبر نيستي ولي تو وزير (و كمك كار من) هستيو تو بر خير و نيكي هستي... (نهجالبلاغه، خ 190). در حالي كه در موردديگر افراد چنين مطلبي نبوده و خود نيز چنين ادعايي نكردهاند.ثالثا: ديگران چرا؟
سخن ديگري كهشايسته است در مورد آن بحث شود وجه و دليل استفاده پيامبر از افرادي استكه يا سابقه روشن و درستي در اسلام ندارند و يا افراد صالحي در همان زماننبودهاند و يا بعدها به تباهي و فساد كشيده شدهاند. به عبارت ديگر مگرپيامبر كه «مخبر من قبل الله» است و به او وحي ميشود وانسان دانا و آگاهيبود نميتوانست از حضور كساني كه ايمان آنان سست است و يا حتي عناد خاصيبا او و دين او دارند در جمع صحابه خود و يا كارگزارانش مخصوصا در مسئلهنويسندگي قرآن كه كاري بزرگ بود جلوگيري كند؟ چند پاسخ درعلت اينمسئله وجود دارد:نخست آنكه
همراهيبا پيامبر و عهدهدار شدن امور ظاهري ايشان توفيقي است كه بايد همگان راهبدان داشته باشند و اگر كارهاي خوب صرفا به اشخاص خوب اختصاص داشت زمينههايهدايت و گرايش به سوي فضايل از بين ميرفت.
دوم آنكه
حضور چنينافرادي براي انجام كارهاي خوب حتي با نيتهاي ناپاك هرچند براي آنان جزخسارت و زيان نيست، ليكن براي افراد قوم و قبيله و فرزندان و خانوادهآنان راه هدايت را باز ميكرد، چنانچه در موارد زيادي ميبينيم كه بامصاحبت و يا كارگزاري پيامبر زمينه هدايت افراد زيادي از اقوام و قبايلفراهم ميآمد و حجت بر سايرين نيز تمام ميشد.
سوم آنكه
آزادگذاردن مصاحبت و همراهي با پيامبر و عهدهدار شدن و يا عهدهدار كردن آنانبه امري از امور ظاهري مسلمانان مخصوصا در زمينه نويسندگي وحي شبههها واشكالاتي را كه معاندان در مورد اسلام ايجاد ميكردند و قرآن را ساخته وپرداخته پيامبر به همراهي شخص ديگري معرفي ميكردند از بين ميبرد، زيرا بهجز در يكي دو مورد، بقيه افراد هيچگاه چنين ادعايي نكردند و اين شبهه كهپيامبر آيات را خود ميسازد با اين وجود كه همگان ميديدند افراد مختلفي باافكار و گرايشهاي مختلف با ايشان در رفت و آمدند، قرآن را به عنوان وحيالهي دانسته و شبههاي در وحي بودن آن نكردهاند به زودي از بين رفت واين خود مسئله بسيار مهمي در استقرار ايمان به نبوت پيامبر در افكار مردمكه از اصول و پايههاي دين به شمار ميرود.
چهارم آنكه
با توجهبه اينكه از طرفي هدف پيامبر اسلام گسترش دين و رسيدن صداي اسلام بهگوش همه و ماندگار شدن قرآن به عنوان معجزه خالده بوده و از طرف ديگرامكانات نگارش و نويسندگي بسيار كم و در سطح ابتدايي بود و افراد با سوادتعداد اندكي بودند، جلوگيري از نوشتن قرآن توسط افراد ناصالح نه تنها كاريغير عاقلانه بود، بلكه تشويق برنوشتن آن ثواب و پاداشي كه براي اين كارطي روايات متعدد چه در زمان پيامبر و چه در زمان ائمه شده، امور لازم ومفيدي بودند كه پيامبر در مدت كوتاه 23 سال وحي و رسالت خود به نحو احسناستفاده نمود. وي از همه امكانات موجود در جهت ثبت و ضبط قرآن بهره برد.هر عقل سليمي حكم ميكند، در چنين شرايطي كه امكان ثبت و ضبط و انتشارقرآن منحصردر اين امر يعني استفاده از صالح و طالح است تعصب به خرجنداده و رسالت خود در ابلاغ وحي را آنطور كه شايسته است به انجام رساند. اكنون نيز اگرمسلماني در يكي از كشورهاي كفر بخواهد پيامي را در فرصتي اندك منتشر كند،طبعا از هر شخص و وسيلهاي استفاده ميكند و زهد و تقوا و گذشته و آيندهعاملين چاپ و نشر را در نظر نميگيرد، زيرا هدف در اين مرحله پيامرساني وثبت و ضبط است.
پنجم آنكه
نفس اينكار درسي مهم براي تبليغ و هدايت است كه نبايد صرفا به دنبال افراد پاكو نيالوده گشت و كار هدايت را متوقف بر وجود تعداد زيادي از افراد صالح وپيراسته نمود هرچند اصل و اساس و پايه حركات وايجاد انقلاب و تحول در هرجامعهاي با پاكان و خوشطينتان خواهد بود، اما اينان تعدادشان اندك است وديگران نيز بايستي جذب شوند. راه ندادن كساني كهقبلا آلوده بودهاند يا در آينده احتمال انحراف آنان وجود دارد نه تنها كاريعاقلانه نيست بلكه با هدف خلقت كه رشد و تعالي بشريت است منافات دارد.