19ـ يك كرامت تازه
آيت الله مسعودي خميني توليت محترم آستانه حضرت معصومه(ع) در حدود ساعت 5/9 صبح روز جمعه 21 دي سال 1380 در جلسه اي كه در سيماي تلويزيون قم كانال يك، پخش مي شد چنين فرمود:پانزده روز قبل چند نفر ترك زبان، به دفتر من آمدند، چون فارسي نمي دانستند، يك نفر مترجم خواستيم، او آمد و سخنان آنها را برايم ترجمه مي كرد، ماجرا از ا ين قرار بود:
دختر پانزده ساله اي كنار مادرش، در روبروي من ايستادند، مادر گفت: اي دختر من، يك سال است كه بيمار رواني بود، و حال غير عادي داشت.
گفتم: مدارك داريد؟ او مدارك متعدد نشان داد، همراه عكس ها و فيلم ها و نسخه ها و نظريه پزشك ها و... مدارك مورد بررسي قرار گرفت، و همه آنها صحيح بود، و بر بيماري رواني آن دختر دلالت داشت.
مادر افزود: يك شب همين دخترم از خواب برخاست و گفت:"مرا به قم ببر!"
ما در اطراف زنجان سكونت داريم، بي بضاعت مي باشيم، به دخترم گفتم: پول نداريم كه خرج سفر را تأمين كنم و شما را به قم ببرم، دخترم گفت: گوشواره ام را بفروشيد، من قبول كرد، گوشواره اش را فروختم و با پول آن، همراه دختر به قم سفر كرديم، صبح زود وارد حرم شديم، كنار ضريح به حضرت معصومه(ع) متوسل شده، و باز سوز و گداز و گريه، شفاي دخترم را طلبيدم، دخترم نيز همين سوز و گداز را داشت، ولي همان حالت بيماري رواني او در چهره او ديده مي شد، ناگاه ديدم دخترم جيغ و فرياد زد، گفتم چه شد؟گفت: ده دوازده نفر مرد را در اينجا مي بينم به من مي گويند: برخيز، به آنها مي گويم نمي توانم برخيزم، باز دختر به حالت رواني خود فرو رفت و سكوت كرد.
پس از مدتي با جيغ و فرياد برخاست و گفت: خوب شدم، آن ده دوازده نفر به من گفتند، خانمي مي آيد و تو به دست او شفا مي يابي، آنها رفتند، و خانمي آمد و به من فرمود:"برخيز!"، گفتم: نمي توانم، فرمود:"برخيز تو ديگر بيمار نيستي".
در اين هنگام دختر كه در دفتر بود، گريه كرد و گفت:"من يك سال بود، چيزي را درك نمي كردم، اكنون همه چيز را درك مي كنم."
من به مادر دختر گفتم: شايد اين دختر، امروز خوب شده باشد، شما برويد، و پس از يك هفته به اينجا بياييد، و گزارش كار را بدهيد، آنها قبلو كردند، مخارج سفر را به آنها دادم، آنها رفتند، و پس از هفت روز از زنجان بازگشتند، و دختر گفت: از آن لحظه شفا تاكنون كاملاً خوب شده ام و هيچ گونه عارضه ندارم." در اين هنگام اطمينان به شفا دادن حضرت معصومه(ع) پيدا كرديم، و گفتم: براي اطلاع مردم، نقاره را به صدا درآورند. نقاره چند روز قبل، به صدا درآمد و آنها كه در اطراف حرم بودند، صداي آن را شنيدند، و از كرامت، اطلاع يافتند.