کمک غيبي به خادم - عنایات معصومیه از زبان خادمین آستانه مقدسه حضرت معصومه (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عنایات معصومیه از زبان خادمین آستانه مقدسه حضرت معصومه (س) - نسخه متنی

محمد علی زینی وند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

کمک غيبي به خادم

يکي از خدمتگزاران آستانه مبارکه حضرت معصومه به نام رمضان ترابي مي گويد : بيست و هشت سال پيش ، افتخار خدمتگزاري آستانه بي بي را پيدا کردم . به روستا رفتم تعدادي گوسفند داشتم ، آنها را فروختم و خانه کوچکي در قم تهيه کردم . يک بار ، تعدادي از خويشان به ديدن ما آمدند . چيزي در خانه نداشتيم و کسي را هم نمي شناختيم که از او وام بگيرم . با کاسب محل هم آشنايي نداشتم تا از او جنس نسيه بياورم . از خانه بيرون آمدم راه حرم را در پيش گرفتم و خود را به ايوان طلا رساندم . رو به قبله نشستم . حضرت معصومه (ع) را به پدر و مادرش قسم دادم و گفتم : خانم جان ! آبرويم در خطر است . کلي مهمان برايم آمده و چيزي در خانه نداريم . پس از گفتن اين جملات بلند شدم و به سوي ضريح حرکت کردم . در دلم گفتم : خدايا ! به اميد تو ! ناگاه سيد قد بلندي با محاسن انبوه به من نزديک شد . بي اختيار سلام کردم . جوابم را داد . دستم را در دستش فشرد و مقداري پول در دستم گذاشت و به سرعت دور شد . به سمت ضريح رفتم و آن را غرق بوسه کردم و از حضرت معصومه (ع) تشکر نمودم و با عجله به خانه بازگشتم . دوچرخه ام را برداشتم و خود را به يکي از مغازه هاي محل رسانيدم . همه وسايل مورد نياز را تهيه کردم . خورجين پر شده بود ، ولي هنوز پول زيادي در دستم باقي بود . اين پول خيلي برکت داشت . هنگامي که خورجين را در آشپزخانه خالي مي کردم ، همسرم شگفت زده شد . به من نگريست و گفت : شما که پول نداشتيد ، اينها را از کجا آورديد ؟ نکند ضريح را زده باشي ؟! گفتم : به خدا قسم اينها را حضرت معصومه (س) عطا فرموده . بعد تمام ماجرا را براي همسرم بازگو کردم . آن رو ز با عنايت بي بي در مقابل مهمانها سرافراز شديم و مدتها هم با آن پول ، در رفاه بوديم .



/ 94