نقدى برتاريخگذارى قرآن از ديدگاه برخى خاورشناسان (قسمت دوم)
محمّد جواد اسكندرلووى در ادامه پيرامون ويژگى سورهها در مرحله نخست از دوران مكه اينچنين ديدگاه خود را مطرح مىكند:
ويژگيهاى سورهها در مرحله نخست از دوران مكه
«در سورههاى مربوط به مرحله اول از وحى دوران مكّى، هيجان پيامبر، اغلب خود را با شدّت و حرارت فراوان نشان مىدهد. اين هيجان و احساس به قدرى شديد بوده كه او نمىتوانسته سخنان خود را با انتخاب مطرح كند، بلكه آن سخنان به صورت ناگهانى از زبان او لبريز و صادر مىشدهاند. بسيارى از اين گونه فرازهاى وحى، يادآور غيبگوييها و پيشگوييهاى كاهنان ملحدى است كه سبك آنها براى ما معلوم است؛ هر چند كه احتمالاً نمونه كاملاً معتبرى در دست نداريم. سورههاى اين مقطع از وحى، نظير آن غيبگوييهاى كاهنان، هرگز طولانى نبوده، بلكه مركّب از جملاتى كوتاه هستند، ولى سجعها به سرعت تغيير مىيابند. نعمتهاى بهشت و رنج و عذابهاى دوزخ به گونه پرشور و هيجانانگيزى مطرح شدهاند. البته تمام سورههاى اين دوره داراى چنين شدّت نبوده، بلكه آخرين سورههاى آن به گونه آرامترى بيان شدهاند. با اين همه بايد اذعان نمود كه تعيين نزول دقيق آنها فوقالعاده دشوار است؛ به عنوان مثال از هيچ طريقى نمىتوان اطمينان حاصل نمود كه آيا آغاز سوره «علق» قديمترين قسمت وحى قرآنى باشد. روايتى كه مىگويد سوره علق نخستين سوره نازله بوده است به عايشه همسر مورد علاقه پيامبر برمىگردد، در حالى كه او هنگام نزول وحى هنوز به دنيا نيامده بود. علاوه بر اينكه عايشه به هيچ وجه از وثاقت و اعتبار كافى برخوردار نيست و دليل ديگر اينكه سورههاى ديگرى وجود دارد كه توسّط ديگران به عنوان نخستين واحدهاى نزول معرّفى شدهاند. در هر صورت بر اساس ديدگاه روايى آيات نخستين سوره علق، در اوايل دوران وحى نازل شدهاند. لحن سورههاى مكّى درست از هنگامى شدّت يافت كه پيامبر با مقاومت سرسختانه دشمنانش روبرو گرديد. در چنين شرايطى او ديگر نمىتوانست با كسانى كه تبليغ و ترويج پيامبر را در موضوعات مربوط به مبدأ و معاد به استهزا مىگرفتند به نرمى سخن گويد. و از آنجا كه عموى پيامبر ـ ابو لهب ـ به شدّت او را از خود رانده بود، لذا در قالب يك سوره كوتاه ـ سوره تبّت ـ او و همسرش محكوم به آتش دوزخ شدند. سورههاى اين مقطع از دوران وحى مكّى بخش مهمّى از قسمتهاى قرآن را تشكيل مىدهند». نولدكه ويژگيهاى سورههاى دوره ميانى مكّه را به گونهاى متفاوت ارزيابى مىكند: «در اين دوره، شيوه تخيّل به گونه محسوسى كاهش مىيابد؛ هر چند كه هنوز داراى حرارت و هيجان هستند. لحن و آهنگ آنها به تدريج به نثر نزديكتر مىشود. اضطراب و نگرانى فروكش مىكند. آيات طولانىتر مىشوند. محلّ سوگندها در عناوين ابتدايى آيات، انتخاب شدهاند. كاربرد مكرّر «قل» ـ كه به منظور اعلام پيام خاص قرآنى است كه محمّد صلىاللهعليهوآله مأمور به ابلاغ آن مىگردد ـ در اين سورهها به چشم مىخورد. نام «الرّحمن» كه يكى از اسامى خداوند است و از دوران پيش از اسلام در قسمت جنوبى و مركزى حجاز به كار مىرفته، در اين سورهها فراوان به كار رفته است. در اين دسته از سورهها كه تعدادشان بيست و يك سوره است، روى هم رفته، زيبايى و جذابيت سبك آيات وحى از بين مىرود. يك سوره از قرآن به نام فاتحه به آغاز همين مرحله مربوط مىشود. اين سوره بيانگر دعا و نماز مسلمانان است و نيز جوهره قرآن را تشكيل مىدهد. چند واژه آن مستقيما از يهود اقتباس شده است؛ مانند معرفى خدا به عنوان «رحمن» كه همان «رحمانا»ى يهود است و نام معروف خدا در دوران تلمودى بوده است. به نظر مىرسد كه محمّد صلىاللهعليهوآله واژه «رحمن» را به عنوان اسم خاص پروردگار به جاى «اللّه» كه قبلاً توسّط مشركان به كار مىرفت، برگزيده است. لذا در سورههاى اين مرحله از وحى به طور فراوان با كاربرد «رحمن» روبهرو مىشويم». در مورد ويژگيهاى سورهها در مرحله پايانى وحى مكّى نيز چنين تحليل مىكند: «سورهها در اين مرحله تقريبا به طور كامل منثور هستند كه البته نمونههاى مسجّعى را نشان مىدهند كه رفته رفته به حالت كليشهاى درآمده، نوعا به «ون» و «ين» ختم مىشوند. سخنان توصيفى و تخيّلى كمرنگ شده و آيات وحى، شكل خطابى به خود مىگيرند. قصص انبياء، افكار و ايدههاى پيشين را تكرار مىكند. برخى از سورهها حجم زيادى دارند. گاهى بارقهاى از نيروى شعرى نمايان مىشود. اين دسته از سورهها كه تعدادشان باز بيست و يك سوره است، مىتواند به عنوان نمايى از خشم يا رنجش پيامبر در برابر برخى از همقبيلههاى مكّى نسبت به پيام او بهشمار آيد. اين سورهها براى كسى كه با مفادشان پيشاپيش آشنا باشد، آموزنده و اصلاحگر است، ولى ابتدا به نظر مىرسد كه دست كم براى اذهان كافران در ايجاد اعتقادى راسخ چندان مناسب نباشد. در حالى كه چنين تصوّرى درست نيست؛ چرا كه در واقع بيانات و مطالب اين سورههاى طولانى مكّى ظاهرا تأثير و نقش فوقالعادهاى در تبليغ اسلام داشته است». و بالاخره درباره ساختار شكلى و محتوايى سورهها در دوران وحى مدنى معتقد است: «سبك سورههاى مدنى شباهت نسبتا نزديكى به سورههاى آخرين مرحله از دوران مكه دارد. در بيشتر نثرهاى آن، جلوهها و زيباييهاى فصيح فراوانى به چشم مىخورد. اين سورهها كه تعدادشان بيست و چهار سوره است و به ترتيب زمانمند خاصّى يكى پس از ديگرى قرار گرفتهاند بيانگر قدرت فزاينده سياسى پيامبر و تشكيل چارچوب اجتماعى امّت اسلامى او هستند. در ديدگاه مسلمانان، محمّد صلىاللهعليهوآله رسالت و مسئوليتهاى گوناگونى دارد. در يك زمان او فقط براى مؤمنان وعظ و سخنرانى مىكرد. در برههاى ديگر در برابر شكستها يا پيروزيهاى بهدست آمده واكنش مناسب نشان مىداد يا به سرزنش و توبيخ نسبت به ضعف ايمان برخى افراد مىپرداخت و يا مردم را به خوبيها و فضائل اخلاقى دعوت مىكرد. او حتّى از ارشاد و نصيحت به منافقان دريغ نمىورزيد. البته با يهوديان كه تعدادشان در مدينه زياد بود، در موارد متعدّدى سختگيرى مىكرد، ولى كمتر سخنى عليه مسيحيان مىگفت؛ امّا بتپرستان در مدينه بسيار كم بودند، لذا سخن چندانى درباره آنها بيان نمىكرد. در هر حال پيامبر به عنوان رهبرى شناخته شده و رسمى در دين و امور اجتماعى جامعه مدينه مطرح مىشود. آيات قرآنى او در ارتباط با تشريع احكام كيفرى، امور داخلى، همچون قوانين ازدواج و طلاق و ارث، مقررات راجع به آداب و مراسم گوناگون، امور شخصى، رهنمودهايى درباره مشكلات مقطعى بود و نيز آياتى درباره دعوت به جهاد در راه خدا نازل گرديد. دسته مهمى از آيات مدنى اشاره دارد به قطع رابطه پيامبر با قبايل يهود و سپس مطرح ساختن شخصيّت ابراهيم به عنوان بنيانگذار خانه كعبه و نخستين اسوه مسلمانان حنيف كه بيانگر دين خالص الهى است»(8).
نقد و بررسى
نولدكه معتقد بوده است كه ترتيب زمانى آيات و سورههاى قرآن را بر خلاف شيوه اسلامى آن بايد تنظيم نمود. همانگونه كه ملاحظه شد، او براى خودش روش نوينى برگزيد كه بسيارى از خاورشناسان تحت تأثير او قرار گرفتند و از او پيروى كردند؛ هر چند كه همگى به نتايج مشتركى دست نيافتند. اين نوع تاريخگذارى قرآن، اندك اندك اذهان همه خاورشناسان را به خود مشغول ساخت و سهمگينترين اشتباهات را پديد آورد. اين پيشفرض كه تغيير وحىها مبتنى بر تغيير روانشناختى شخصيّت پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله بوده است، پايه و اساس قابل دفاعى ندارد؛ زيرا اوّلاً چنين نبوده كه تجربه وحيانى پيامبر بر اثر تكرار و استمرار وحىها طويل المدّتتر شده باشد تا بتوان رشد طول سورهها را از همين رهگذر ادّعا و اثبات نمود. ثانيا خداوند حكيم بر اساس مقتضيات و نيازها و مسائل اجتماعى، كوتاهى و بلندى سورهها را تعيين نموده است، نه آنكه وحى تابع حالات عرفانى شخص پيامبر صلىاللهعليهوآله بوده باشد؛ چرا كه آن حضرت صرفا دريافتكننده و ابلاغكننده وحى بوده است. لذا هيچ گونه حقّ تصرّف و ايجاد تغيير در كمّ و كيف وحى نداشته است. بنابراين نمىتوان ادّعا نمود كه طول وحى لزوما سانتيمترى افزايش مىيافته و هر واحد نزول حدّاقل يك سانتيمتر نسبت به وحى پيش از خود طولانىتر بوده است. البته اين سخن صادق است كه تطويل سورهها فى الجمله افزايش مىيافته، نه آنكه افزايش آنها به صورت وحدت رويه ثابتى درآمده باشد. لذا گاهى سورهاى كوتاه پس از سورهاى بلند نازل شده است؛ مثلاً سوره اعراف كه سى و نهمين واحد نزول بوده، شامل 206 آيه است، در حالى كه چهلمين واحد نزول؛ يعنى سوره جنّ تنها 28 آيه دارد و بسيار كوتاهتر از سوره پيش از خود مىباشد. نولدكه تاريخ مربوط به دوران پيش از هجرت پيامبر از مكه به مدينه از جمله سال نبوت پيامبر صلىاللهعليهوآله را مبهم و نامشخّص خوانده است. در پاسخ او مىگوييم: در مورد اينكه بعثت پيامبر صلىاللهعليهوآله در بيست و هفتم ماه رجب، سيزده سال پيش از هجرت (برابر با 609 ميلادى) صورت پذيرفته، روايات بسيار زيادى وارد شده است و در آنها عبادات ويژهاى سفارش گرديده؛ زيرا آن روز را پيوسته باب فتح بركات دانستهاند(9). نولدكه سخنان قرآن را در سورههاى مرحله نخست مكّه در سجع گونگى و كوتاهى و همراهى با سوگند به كهانت كاهنان ملحد و غيبگويان پيش از نزول قرآن تشبيه نموده است. گر چه به لحاظ سبك بين اين دو نوع سخن تشابه وجود دارد، ولى نبايد تفاوتهاى قرآن با كهانت را ناديده انگاشت؛ چرا كه در كهانت، تكلّف و گنگى و اباطيل به كار مىرفت، در حالى كه در قرآن مجيد هيچ يك از اين نقصها وجود ندارد؛ چنان كه وليد بن مغيره كه از ناموران بلندپايه عرب بهشمار مىرفت، پس از شنيدن سخنان قرآن چنين اذعان نمود: «يا عجبا لما يقول ابن أبى كبشه فواللّه ما هو بشعر و لا بسحر و لا بهذى جنونٍ و انّ قوله لمن كلام اللّه»(10). آنچه فرزند ابى كبشه مىسرايد، به خدا سوگند نه شعر است و نه سحر است و نه گزافهگويى بىخردان، بىگمان گفته او سخن خداست. بنابراين تشابه بين آيات قرآن و سخنان كاهنان به لحاظ وجود سجع و كوتاهى سخن، دليل بر همسانى آن دو نيست. نولدكه در مورد سوره علق مىگويد اين سوره نمىتواند نخستين سوره نازله باشد؛ زيرا روايتى كه مىگويد «علق» نخستين سوره نازله بوده فقط از طريق عايشه نقل شده است. پاسخ آن است كه اوّلاً در منابع اهل سنّت اين روايت را از طريق غير عايشه نيز نقل كردهاند؛ به عنوان مثال، طبرانى در المعجم الكبير، به سند صحيح از ابى رجاء عطاردى نقل مىكند: «ابو موسى اشعرى براى ما محفل قرآن تشكيل مىداد و اقراء مىنمود. موقعى كه به تلاوت سوره علق رسيد، چنين گفت: «اين نخستين سورهاى است كه بر محمّد صلىاللهعليهوآله نازل شده است» و نظير اين معنى را ابن اشته در كتاب المصاحف از قول عبيد بن عمير روايت كرده است»(11). ثانيا در منابع شيعى نيز رواياتى وارد شده كه به نزول سوره علق به عنوان نخستين سوره تصريح نمودهاند(12). اين پيشفرض كه رفتار پيامبر صلىاللهعليهوآله با قومش به تدريج سرسختانهتر مىشد، محل تأمّل و اشكال است. به چه دليل رفتار آن حضرت بايد به مرور زمان خشنتر شده و مثلاً فراز و نشيب نداشته باشد؟ ترديدى نيست كه قرآن كريم برترين سخن بليغ است كه با مقتضاى حال مخاطبان و شرايط زمان و مكان سازگار مىباشد و باز بديهى است كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در طول دوران رسالت خويش با افراد گوناگونى از جهت نوع برخورد و روحيه و ايمان متفاوت روبهرو بوده است. بنابراين به طور مسلّم نوع سخن گفتن آن حضرت با مخاطبان متعدّد، فراز و نشيب و نوساناتى بر حسب مقتضاى حال داشته است. ثانيا اگر اين پيشفرض را ـ كه رفتار پيامبر صلىاللهعليهوآله با قومش به تدريج سرسختانهتر مىشد ـ نولدكه خود پذيرفته است، چرا سوره تبّت را سومين سوره نازل شده دانسته و حال آنكه به جهت خشونتآميزى سوره بايد ترتيبى متأخرتر داشته باشد! بنابراين آشكار مىگردد كه بسيارى از سخنان نولدكه ـ همانگونه كه خود تصريح نموده ـ حدس و گمانهايى بيش نيست و مبناى علمى ندارد. از بارزترين شبهات نولدكه اين است كه در مورد قرآن احتمال وقوع تحريف داده است. او در پايان ويژگيهاى سورههاى مرحله نخست وحى آورده بود كه «احتمال مىرود بسيارى از سورهها در همان اوان دوران وحى از دست رفته باشند». اين احتمال دقيقا مستلزم وقوع تحريف در قرآن كريم است كه ادّعايى نادرست و مردود مىباشد. قول حق آن است كه مجموع وحى قرآنى بدون كم و كاست مدوّن شده است و ادلّه قرآنى و روايى و تاريخى و عقلى بر بطلان قول تحريف بيان شده است(13). اين پيشفرض نيز كه سورههاى قرآن به تدريج ويژگى تمثيلى و تخيّلىاش كاهش مىيابد، در خور نقد است. به چه دليل حالت استعارى و تمثيلى قرآن، فراز و نشيب متوالى نداشته باشد و همواره از فراز به نشيب جريان يافته باشد؟ مراد از شيوه تخيّل، به كارگيرى انواع مجاز در سخن است و مىدانيم كه استعاره بهترين نوع مجاز است و ابن رشيق هم گفته است كه استعاره از محاسن كلام بهشمار مىآيد، مشروط بر اينكه در محل و موضع مناسب خود به كار رود. به هر حال هيچ دليلى وجود ندارد كه حالت استعارى و تمثيلى قرآن همواره از فراز به نشيب باشد و به تدريج كاهش يافته باشد، بلكه قرآن كريم طبق مقتضاى حال نازل شده است. نولدكه كاربرد سوگند در عناوين و آيات نخستين سورهها را نشانه تعلّق آن سورهها به دوران ميانى وحى مكّى دانسته است و حال آنكه در نخستين آيه از سورههاى ديگرى مربوط به دوران نخستين وحى مكى نيز سوگند مشاهده مىشود: «والذّاريات ذروا»، «والطور»، «والنجم اذا هوى»، «ن و القلم و ما يسطرون»، «لا أقسم بيوم القيامة»، «والمرسلات عرفا»، «والنازعات غرقا»، «والسّماء ذات البروج»، «والسّماء و الطارق»، «والفجر»، «لا أقسم بهذا البلد»، «والشمس و ضحيها»، «واليل اذا يغشى»، «والضّحى»، «و التين و الزيتون»، «والعاديات ضبحا»، «و العصر». نولدكه همه اين سورهها را كه با سوگند آغاز شدهاند خود جزء سورههاى دوران نخست مكّه ياد كرده است و جالب اينجاست كه تعداد اين سورهها بيشتر از سورههايى است كه جزء دوران ميانى مكّه برشمرده و با سوگند آغاز شدهاند. از ديگر اشتباهات مهم وى اين است كه نزول سوره فاتحه را مربوط به مرحله ميانى از وحى مكّى دانسته و آن را چهل و هشتمين سوره نازل شده معرفى كرده است، در حالى كه مىدانيم سوره فاتحه جزء لاينفك و از شرايط صحّت نماز مىباشد، چنان كه در روايات آمده است: «لا صلاة الاّ بفاتحة الكتاب»(14). از سوى ديگر مسلّم است كه نماز نخستين حكم شرعى بوده كه در صدر اسلام واجب گرديده است و پيامبر و پيروانش مقيّد به اقامه آن بودهاند. از اين رو امكان ندارد آنگونه كه نولدكه تاريخگذارى كرده، «فاتحه» سوره چهل و هشتم از واحدهاى نزول وحى باشد. بنابراين قول حق آن است كه اين سوره پنجمين سورهاى است كه در اوايل وحى مكّى؛ يعنى در همان آغاز بعثت بر پيامبر صلىاللهعليهوآله نازل شده است(15). ادامه دارد ...