بار امانت
تفسير آيه «امانت»
چكيده
آيات متشابه قرآن همواره محل بحث و طرح ديدگاههاى مختلف مفسّران بودهاند و برگزيدن يك رأى مستلزم كنكاش و بررسى در آراء گوناگون تفسيرى است. در اين نوشتار، به بررسى نظرات متفاوت و بعضا متضاد برخى مفسّران پيرامون آيه 72 سوره احزاب كه به آيه «امانت» مشهور است، پرداخته شده. برخى از مباحثى كه در اين مقاله مطرح شدهاند، عبارتند از: معناى عرضه امانت، حقيقت امانت، منظور از حمل امانت، حامل حقيقى امانت، علت امتناع آسمانها و زمين و كوهها از پذيرفتن امانت و مفهوم آيه از لحاظ مدح يا ذم بودن. اين آيه با آيات ديگر قرآن همچون آيه «فطرت» «فطرت اللّه الّتى فطرَ الناس عليها» (روم: 30) آيه «اخذ ميثاق» «و اذ اَخذ ربُّكَ من بنى آدم»(اعراف: 162)، آيه «تعليم اسماء» «و علّم آدم الاسماءَ كلَّها...» (بقره: 31) و آيه «خلافت» «و اِذ قالَ ربُّكَ للملائكةِ انّى جاعلٌ فى الارضِ خليفةً»(بقره: 30) ارتباط مفهومى و تنگاتنگى دارد. مقدّمه
«انّا عرَضنا الامانةَ عَلَى السّمواتِ و الارضِ و الجبالِ فابينَ ان يَحملنها و اشفق مِنها و حَملَها الانسانُ انّه كانَ ظلوما جهولاً لِيُعذِّبَ اللّهُ المنافقين و المنافقاتِ و المشركينَ و المشركاتِ و يتوبَ اللّه على المؤمنينَ و المؤمناتِ و كانَ اللّه غفورا رحيما»(احزاب: 72 و 73) ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم، پس، از برداشتن آن سرباز زدند و از آن هراسيدند و انسان آن را برداشت. به راستى، او بسيار ستمگر و نادان است. تا خداوند مردان منافق و زنان منافق و مردان مشرك و زنان مشرك را عذاب كند و از مردان باايمان و زنان با ايمان درگذرد و خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است. «آدم صفى كه بديع فطرت بود و نسيج ارادت، چون ديد كه
آسمان و زمين بار امانت برنداشتند، مردانه درآمد و بار امانت برداشت، گفت: ايشان به عظيمى بار نگريستند از آن سر وازدند، و ما به كريمى نهنده امانت نگريستيم، و بار امانتِ كريمان به همّت كشند، نه به قوّت.»(1) آيه مذكور يكى از آيات عرفانى قرآن كريم و از غرر آيات الهى است كه به آيه «امانت» مشهور است. اما در عين حال، اجمال آن باعث پديد آمدن برخى ابهامات و به دنبال آن، طرح برخى ديدگاهها از جانب مفسّران گرديد. و از اينرو، آن را از آيات متشابه قرآن كريم دانستهاند.(2) در اين نوشتار، به برخى از مهمترين مباحث پيرامون آيه مزبور، به اختصار اشاره مىشود:
1. منظور از «عرضه»
«عرضه» در لغت، به معناى ارائه و آشكار ساختن آمده است: «عَرَضتُ له الشىء، اىْ اظهرته له؛ عرض الشىء عليه: اراهُ ايّاه.»(3) بيشتر مفسّران عرضه در اين آيه را به همين معنا دانستهاند و به همين معنا در آيات ديگر نيز آمده است؛ نظير آيه «وَ عَرضنا جهنَم يومئذٍ لِلكافرينَ عَرضا» (كهف: 100) و آيه «و عَلَّمَ آدمَ الاسماءَ كلَّها ثُمَّ عَرضَهم على الملائِكةِ.»(بقره: 31) اما برخى مفسّران ـ همچون ابومسلم ـ «عرضنا» را به معناى عارضنا و قابلنا دانستهاند؛ يعنى امانت را «مقابله» كرديم. (بعدا خواهد آمد منظور از «مقابله» چيست.)(4) 2. منظور از عرضه بر آسمانها و زمين و كوهها
در پاسخ به اين سؤال كه منظور از عرضه بر آسمانها و زمين و كوهها چه بوده، اقوال متفاوت و جالبى از سوى مفسّران مطرح گرديده است: الف. برخى گفتهاند: «عرضه» به معناى مجازى آن مىباشد و آيه تنها يك تمثيل و فرض و به نوعى بيان حال است. و منظور آيه اين است كه اگر عرضه مىكرديم و شعور داشتند ـ به خاطر عظمت امانت و سختى حمل آن ـ نمىپذيرفتند و هراسان مىشدند. پس بر خلاف آنچه از ظاهر آيه استفاده مىشود، مخاطبهاى ميان خداوند و جمادات نبوده است.(5) ب. برخى ديگر «عرضنا» را به معناى عارضنا گرفتهاند؛ يعنى نوعى مقابله و مقايسه بين آسمانها و زمين و كوهها با امانت مىباشد و منظور آيه اين است كه در اين سنجش و سبك و سنگين كردن، معلوم مىشود كه امانت سنگينتر از آسمانها و زمين و كوههاست و اينها توان حمل آن را ندارند. (اين قول را به ابومسلم نسبت دادهاند.)(6) مرحوم علّامه طباطبائى نيز كلامى نزديك به اين قول دارد. ايشان مىفرمايد: مراد از «عرضه» مقايسه اين امانت با وضع آسمانها و زمين است.(7) ج. برخى ديگر ـ همچون ابوعلى جبّائى ـ گفتهاند: عرضه به معناى حقيقى آن مىباشد و منظور اين است كه امانت بر اهل آسمانها و زمين و كوهها عرضه شد و تنها انسان آن را پذيرفت و برداشت.(8) د. بيشتر مفسّرانى كه داراى ذوق و مشرب عرفانى هستند، معتقدند: «عرضه» به معناى حقيقى آن مراد است و چون در ديدگاه قرآن، همه هستى داراى شعور است، بدين روى، مخاطبه بين خداوند و موجودات عالم هيچ بُعدى ندارد. اين آيه نيز حاكى از نوعى مخاطبه حقيقى ميان خداوند و آسمان و زمين مىباشد، البته به لسان متناسب با آنها. محىالدين عربى مىگويد: «گفتوگوى خدا با موجودات صامت نزد عامّه از علماى رسوم، حديث حال است و از اين رو، اينان آياتى نظير «انّا عرضَنا الامانَة...»را تأويل مىكنند و مىگويند: اباء در اينجا بيان حال است، اما نزد اهل كشف صامتى وجود ندارد و همه هستى، اعم از جماد و نبات و حيوان، سخن خداوند را به اذن او در عالم حس و نه عالم خيال مىشنوند.»(9) بايد گفت: قرآن كريم براى همه هستى حيات و شعور و ادراك قايل است. در قرآن، سخن از تحميد و تسبيح و تسليم و سجود همه موجودات است و در اين آيه نيز هم صدر آن دلالت بر نوعى مخاطبه ميان خداوند و آسمان و زمين دارد و هم ذيل آيه كه سخن از اباء و اشفاق از حمل امانت دليلى بر شعور موجودات عالم و تأييدى براى قول اخير است. 3. منظور از امانت
بحث محورى و مهم در تفسير اين آيه، تبيين حقيقت امانت است. مفسّران شيعه و سنّى در بيان ماهيت امانت، احتمالات زيادى بيان كردهاند كه برخى از آنها از روايات اهلبيت عليهمالسلام اخذ شده است. در اينجا، به چند قول و ديدگاه اشاره مىشود: الف. مراد، اوامر و نواهى الهى مىباشد. اين قول را به ابوالعاليه نسبت دادهاند.(10) ابن عباس و مجاهد نيز امانت را احكام و واجبات مىدانند.(11) ب. مقصود، اعضاى بدن مىباشد.(12) ج. منظور همان امانتهاى مردم است. در تهذيب، از امام صادق عليهالسلام روايتى نقل شده است كه در زمينه عدم غش در معامله به اين آيه استدلال شده است.(13) در نهجالبلاغه نيز پس از بيان اهميت امانت و امانتدارى، به اين آيه استشهاد شده است.(14) امين الاسلام طبرسى اين قول را به صخّاك و سدّى نسبت مىدهد.(15) د. منظور از امانت «نماز» است. در روايتى آمده است كه هنگامى وقت نماز مىرسيد، رنگ اميرالمؤمنين عليهالسلام تغيير مىكرد و لرزه بر اندام حضرت مىافتاد. از او سؤال مىشد: چه شده است؟ امام مىفرمود: وقت نماز است، وقت اداى امانتى است كه خدا بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرد و آنها نپذيرفتند.(16) ه. مقصود عقل، اختيار يا تكليف مىباشد. در تفسير نمونه اين موارد به عنوان اقوالى ذكر شده و البته به قايل آن اشارهاى نشده است.(17) در رواياتى از اهلبيت عليهمالسلام آمده است كه وقتى خداوند امانت را بر آسمانها و زمين عرضه كرد، گفتند: پروردگارا، ما از ابتداى خلقت مسخر و تحت فرمان بودهايم، اما نمىتوانيم فريضهاى را قبول كنيم. ما آن را بدون ثواب و عقاب مىپذيريم، اما نمىتوانيم در مقابل ثواب و عقاب حمل كنيم.(18) و. خلافت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله است. در برخى روايات، كه ذيل اين آيه و در تفسير آن آمد، اشاره شده است كه منظور از امانت همان «خلافت غصب شده» مىباشد (كه توضيح آن خواهد آمد.)(19) ز. امانت همان «ولايت اهلبيت عليهمالسلام » مىباشد. در برخى از روايات، تصريح شده است كه «الامانةُ هى الولايةُ» و در برخى روايات ديگر نيز امانت را ولايت على عليهالسلام ذكر نمودهاند(20) كه شايد منظور بيان مصداقهاى اتم و اكمل آن باشد و اولين نفر از اين امّت، كه به آن ولايت رسيد، اميرالمؤمنين عليهالسلام بود و ايشان فتح باب كرد.(21) ح. امين الاسلام طبرسى امانت را «معرفت خدا» و «دلايل يكسانى پروردگار» مىداند.(22) صاحب الميزان نيز يكى از اقوال را در بيان حقيقت امانت قول «لا اله الاّ اللّه» ذكر مىكند.(23) ط. امانت همان «ولايت الهيه» مىباشد.علامهطباطبائى پس از بيان پنج احتمال در معناى امانت و ردّ آنها مىفرمايد: «مىماند احتمال ششم و آن اين است كه مراد از امانت مزبور كمالى باشد كه از ناحيه تلبّس و داشتن اعتقادات حق و نيز تلبّس به اعمال صالح و سلوك طريقه كمال حاصل مىشود به اينكه از حضيض ماده به اوج اخلاق ارتقا پيدا كند و خداوند، انسان حامل آن امانت را براى خود خالص كند و اين است آن احتمالى كه مىتواند مراد از امانت باشد؛ چون در اين كمال، هيچ موجودى نه آسمان و نه زمين و نه غير آن دو شريك انسان نيست. از سويى ديگر، چنين كسى تنها خدا متولّى امور اوست و جز ولايت الهى هيچ موجودى از آسمان و زمين در امور او دخالت ندارد... پس مراد از امانت عبارت شد از ولايت الهى.»(24) ى. محىالدين عربى امانت را «نيابت از خداوند در بندگان» و همان مقام «خلافت الهى» مىداند: «انّا عرضَنا الامانةَ على السّموات... و اىُّ لَمانةٍ اعظم مِن النيابةِ عنِ الخلقِ فى عبادهِ فلا يَصرفَهم الاّ بالحقِ فلا بُدّ مِن الحضورِ الدائِم و مِن مراقبة التصريف...؟»(25) ك. امانت «نور محمد و آل محمد صلىاللهعليهوآله َ» مىباشد.(26) شايد مأخذ اين قول حديثى باشد كه از امام صادق عليهالسلام نقل شده است كه فرمود: «خداوند ارواح محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين و ائمّه بعد از يشان عليهمالسلام را بر آسمانها عرضه كرد. پس نور آنها آسمانها را پوشانده پس خداوند فرمود: «... اينان حجّت من در ميان مخلوقات هستتند...»(27) ل. امانت «شهادت امام حسين عليهالسلام » مىباشد.(28) اينها مجموعهاى از اقوال و احتمالات هستند كه در مورد حقيقت امانت ذكر شدهاند. البته اقوال و وجوه ديگرى نيز ذكر شدهاند كه ذكر آنها ضرورى نمىنمايد.(29) در يك جمعبندى، مىتوان گفت: از مفاد آيه استفاده مىشود كه «امانت» عطيهاى گرانبها و گوهرى نورانى از خزانه الهى بوده است كه تنها انسان مفطور به فطرت الهى به مدد اين فطرت نورانى، توان حمل آن را دارد و پذيرفتن اين امانت مستلزم خروج از تقيّدات و وصول به فناء فى الله و بقاء بالله است و حفظ آن از دست حسودان و سارقان بسيار مشكل است. از اينرو، خداوند كسانى كه مشتاقانه آن را برمىدارند با جنود خويش محافظت خواهد كرد. با اين بيان، امانت «عقل» نيست؛ چرا كه ملائكه نيز از آن برخوردارند، «تكليف و اختيار» هم نيست؛ چرا كه انس و جن در آن مشتركند. ولايت «اهلبيت» و «خلافت اميرالمؤمنين عليهالسلام » بيان مصداق اكمل آن است. «نماز» و «اوامر و نواهى الهى» و «امانتدارى» از لوازم شكوفا شدن اين استعداد است. «معرفت به خدا» و «توحيد» و «نيابت از حق» از ثمرات آن امانت هستند كه همان رسيدن به مقام ولايت الهى مىباشد. و «شهادت و ايثار امام حسين عليهالسلام » زيباترين صحنه براى تجلّى اين حقيقت و نمايش بهترين امانتدارى است. 4. امانت بر چه كسانى عرضه شد؟
برخى از مفسّران گفتهاند: در لفظ آيه، مضاف خذف شده است و بايد كلمه «اهل» را به عنوان مضاف در تقدير بگيريم: «انّا عرضنا الامانةَ على [اهلِ [السمواتِ و الارضِ و الجبالِ.» پس امانت بر اهل آسمانها و زمين و كوهها عرضه شد كه منظور از اهل آسمانها همان «فرشتگان» و منظور از اهل زمين و كوهها، «انسانها و اجنّه» مىباشند و علت انحصار در اين سه گروه، آن است كه عرضه امانت و امانتدارى مستلزم شعور و ادراك است و تنها اين موجودات داراى درك و شعور هستند.(30) اما عدهاى از مفسّران بر اين اساس كه براى همه هستى شعور قايلند، معتقدند: امانت بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه شده است. و البته اين قول با منطوق آيه نيز هماهنگ است و نيازى به تقدير محذوف و تأويل آيه نيست.(31) در روايتى از اميرمؤمنان عليهالسلام نقل شده است كه خداوند امانت را بر طيور عرضه كرد كه مؤيّد اين قول مىباشد.(32) 5. علت امتناع آسمانها و زمين از حمل امانت
از ظاهر آيه استفاده مىشود كه آسمان و زمين به خاطر نوعى هراس، از پذيرفتن امانت سرباز زدند. در برخى روايات هم آمده است: هنگامى بر آنها عرضه شد، گفتند: پروردگارا، امانت را بدون ثواب و عقاب حمل مىكنيم، اما در مقابل ثواب و عقاب حمل نمىكنيم. در نهجالبلاغه هم آمده است كه آنها امانت را نپذيرفتند؛ چون از عقوبت آن ترسيدند و به عقل آنها چيزى رسيد كه به عقل انسان، كه ضعيفتر از آنهاست، نرسيد: چون انسان ظلوم و جهول بود.(33) بيشتر مفسّران بخصوص كسانى كه آيه را نوعى تمثيل و مجاز مىدانند، علت نپذيرفتن امانت را همان «عدم استعداد و توان در حمل آن» ذكر كردهاند. به نظر مىرسد جمع بين اين دو قول امكان دارد؛ يعنى آسمان و زمين و ديگر موجودات به عدم استعداد خود در حمل امانت آگاهى داشتند و از حمل آن سرباز زدند. 6. منظور از حمل امانت
در معناى «حمل امانت» معانى متفاوت و بعضا متضادى ذكر شدهاند. امينالاسلام طبرسى منظور از «حمل امانت» را «قبول آن» مىداند(34) علّامه طباطبائى در الميزان حمل امانت را كنايه از وجود استعداد و توان براى اداى آن مىشمارد.(35) اما در مقابل، برخى از مفسّران قول زجاج و ابوعلى جبائى را برگزيدهاند كه حمل امانت را به معناى «تضييع و خيانت در آن» مىدانند؛ «حمَلَها اى لا يؤداها»(36) انسان تا وقتى امانت را ادا نكند، حامل آن است، و وقتى آن را به صاحبش بازگرداند، ديگر حامل آن نخواهد بود. پس منظور آيه اين است كه انسان امانت را اداء نكرد. از اينرو، بلافاصله، فرمود: «انّه كانَ ظلوما جَهولاً.»(37) 7. چه كسى حامل امانت است؟
از ابن عباس نقل شده است كه فرشتگان نيز حامل امانت الهى هستند.(38) اما صرفنظر از اين ديدگاه بيشتر مفسّران تنها حامل امانت را انسان مىدانند، بخصوص با توجه به آيه بعدى كه هدف از عرضه امانت را تمييز مشرك و منافق از مؤمن و به دنبال آن، عذاب مشركان و منافقان و بخشش و عفو مؤمنان ذكر مىكند و ناگفته پيداست كه فرشتگان متّصف به شرك و نفاق نمىشوند. اما كدام انسان حامل امانت مىباشد؟ ظاهر آيه حاكى از پذيرش امانت از طرف همه انسانهاست و استثنايى ذكر نشده، بخصوص كه در ذيل آيه آمده است: «انّه كانَ ظلوما جَهولاً.» پس انسانهاى ظلوم و جهول نيز حامل امانت هستند، هرچند آن را تضييع مىكنند. احتمال ديگرى ذكر شده است كه اين آيه نظير آيات «انّ الانسانَ لَفى خُسرٍ» (عصر: 2) و «اِنَّ الانسانَ لِربّهِ لكنودٌ» (عاديات: 6) شامل گروهى از انسانها مىباشد و منظور از حاملان امانت همان انسانهاى ظلوم و جهول هستند.(39) رواياتى نيز در تفسير اين آيه، امانت را «خلافت پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله » ذكر مىكنند و انسان را همان غاصب خلافت ابوالشرور المنافق(40) ذكر مىنمايند. در توضيح اين روايات، مىتوان گفت: منظور آن است كه خلافت و حكومت از آثار و ثمرات حمل امانت است كه همان ولايت الهيه مىباشد. از اينرو، تنها انسانى كه حامل ولايت الهى است، مىتواند متصدى اين منصب باشد. احتمال سومى هم ذكر شد كه صحيحترين احتمال است و آن اينكه همانگونه كه در آيه «انّى جاعلٌ فى الارضِ خليفةٌ» تنها انسانِ حامل جميع اسماء الهى به مقام خلافت كامل مىرسد، در اينجا نيز تنها انبيا و اوصيا و نيكان از افراد بشر حامل امانت الهى هستند و در حفظ آن كوشايند. مؤيّد اين قول روايتى است از اميرمؤمنان عليهالسلام كه در مقام احتجاج با يك كافر فرمودند: «اين امانت در انبياء عليهمالسلام و اوصياى ايشان قرار داده شده است؛ چرا كه خداوند ايشان را امين خود در خلايق و حجت خود در زمين قرار داده است و تنها كسى كه از هر رجسى پاك باشد، مىتواند آن را حمل كند.»(41) در برخى از اقوال نيز انسان را «آدم عليهالسلام »، «اميرالمؤمنين عليهالسلام » يا «امام حسين عليهالسلام » ذكر كردهاند.(42) [كه همانگونه كه اشاره شد، اينها مصداق اتم و اكمل آيه هستند.] 8. مدح يا ذم؟
آيه درصدد مدح انسان است يا ذم او؟ از مجموع از آنچه ذكر شد، معلوم مىشود كه سه ديدگاه متفاوت وجود دارند: الف. در ديدگاه برخى مفسّران آيه درصدد مدح انسان و بيان عظمت و كرامت اوست و مقام «و لقَد كرَّمنا بنى آدم»(اسراء: 70) را بيان مىكند و به ويژگى ممتاز ايشان بر ساير موجودات اشاره مىكند. در اين ديدگاه، حتى ظلوم و جهول هم مدح انسان است. انسان ظلوم است؛ چرا كه همه حدود و تقيّدات را پاره مىكند و به مقام اطلاق مىرسد، و جهول است؛ چرا كه از هرچه غير خداست غافل مىباشد و به مقام فنا رسيده است.(43) ب. ديدگاه بعضى آن است كه آيه در واقع، مدح گروهى از انسانها و ذمّ گروهى ديگر است. انسان حامل امانت گاهى امين است و گاهى ظلوم و جهول و خائن. همانگونه كه «انَّ الانسانَ لفي خُسرٍ» (عصر: 2) داراى استثناست: «اِلاَ الّذين آمَنوا و عَمِلوا الصّالحاتِ» (عصر: 2) و همانگونه كه انسان «هلوع» است «الاّ المصلين» (معارج 19 و 20) در اينجا نيز انسان حامل امانت خدا و ممدوح است، مگر انسانهاى ظلوم و جهول.(44) مؤيّد اين قول آيه بعدى است كه هدف از عرضه امانت را تميز انسان مؤمن از منافق و مشرك مىداند. ج. برخى از مفسّران نيز آيه را به طور كلى در ذمّ انسان مىدانند و هدف آن را بيان جرئت او بر گناه و نفاق و شرك او به عنوان خصوصيت منحصر به فرد او مىشمارند. اين مفسّران حمل امانت را به معناى «خيانت و تضييع» مىدانند.(45) 9. علت ذكر آسمانها و زمين و كوهها در آيه
نكته پايانى اينكه چرا خداوند فرمود: امانت را بر كوهها و آسمانها و زمين عرضه كرديم و نپذيرفتند، چرا نفرمود بر فرشتگان عرضه كرديم؟ مگر امانت امرى معنوى نيست؟ پاسخ آن است كه خداوند در قرآن، با انسانها با لسان محسوس سخن مىگويد؛ آنجا كه مىخواهد عظمت قرآن را بيان كند مىفرمايد: «لو اَنزَلنا هذا القرآن على جبلٍ لرأيتَه خاشعا متصدّعا مِن خشيةِ اللّه» (حشر: 2) و يا مىفرمايد: «فلمّا تجلّى ربُّه لِلجبِل جعله دكّا.» (اعراف: 143) يعنى كوه كه نماد مقاومت است، توان حمل ندارد و آنجا كه مىخواهد وسعت و عظمت را نشان دهد، از زمين و آسمان نام مىبرد: «وجنّةٍ عرضُها السمواتُ و الارضُ.»(آل عمران: 133) در اين آيه نيز مىفهماند كه امانت را كوهها تحمّل نكردند و زمين و آسمان در خود جاى ندادند، اما قلب مؤمن حامل اين امانت شد كه «القلب يحمل ما لا يحمل البدن» و مصداق بارز آن اين بود كه قول ثقيل را بر قلب پيامبر نازل نمود. كوتاه سخن آنكه اين حديث قدسى معروف تفسير اين آيه است: «لا يسعنى ارضي ولا سمائي ولكن يَسعُنى قلبُ عبدِىَ المؤمن.»(46)
گفت پيغمبر كه حق فرموده است
در زمين و آسمان و عرش نيز من نگنجم
در دل مؤمن بگنجم، اى عجب!
گر مرا جوئى در آن دلها طلب.(47)
من نگنجم هيچ در بالا و پست
اين يقين دان، اى عزيز
گر مرا جوئى در آن دلها طلب.(47)
گر مرا جوئى در آن دلها طلب.(47)
10. هدف از عرضه امانت
مطلب اساسى و آموزندهاى كه بايد از اين آيه استفاده كرد اين است كه هدف از عرضه امانت چيست؟ خداوند از عرضه امانت بر آسمانها و زمين و حمل اين امانت توسط انسان چه غايت و حكمتى را مورد نظر قرار داده است؟ آنچه ابتدا از مفهوم «امانت» فهميده مىشود و برخى از مفسّران هم ذكر كردهاند، اين است كه «امانت» ـ هر چه باشدـ چيزى است كه خداوند انسان را امين بر آن قرار داده تا او را حفظ كند و سپس سالم به خداوند برگرداند؛ همانگونه كه در وجود او به وديعه نهاده بود؛ يعنى اين گوهر، كه همان استعداد براى رسيدن به كمال مطلق و بهرهمندى مقام ولايت و خلافت الهى است، امانتى است در وجود انسان و انسان مكلّف است آن را حفظ كند. اما براى درك بهتر هدف و غايت عرضه امانت، آيه 73 سوره احزاب راهگشاست. بيشتر مفسّران اين آيه را به عنوان تكملهاى براى آيه «امانت» دانستهاند. در اين آيه، خداوند غايت و هدف عرضه امانت را چنين بيان فرموده است: «لِيُعذّب اللّه المنافقين و المنافقاتِ والمشركينَ و المشركاتِ و يتوبَ اللّهُ على المؤمنين و المؤمنات و كانَ اللّهُ غفورا رحيما»؛ تا خدا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را عذاب كند و توبه مردان و زنان باايمان را بپذيرد و خدا همواره آمرزنده و مهربان است. بيشتر مفسّران لام در «ليعذّب» را لام غايت گرفتهاند؛ يعنى نتيجه و سرانجام عرضه امانت اين شد كه گروهى منافق و مشرك شدند و اينان كسانى هستند كه در امانت خيانت كردند و آن را ضايع نمودند و در نتيجه، به عذاب الهى گرفتار شدند، و گروهى كه امانت را حفظ كردند همان مؤمنان هستند كه مورد مغفرت و رحمت خدا قرار گرفتهاند. برخى از مفسّران لام را لام علت دانستهاند، اما از آن حيث كه نتيجه است؛ مثل: «ضربتهُ للتأديب» كه تأديب نتيجه ضرب است. پس معناى آيه اين مىشود كه هدف از عرضه امانت اين بود كه انسانها آزموده شوند و گروهى كه خيانت مىكنند عذاب گردند و گروهى كه امانتدار هستند، مورد مغفرت قرار گيرند. پس علت يا نتيجه عرضه امانت اين بود كه خداوند ميان انسانهاى خبيث و انسانهاى طيّب تمايز ايجاد كند و اين معنا در بسيارى از آيات قرآن بيان شده است، نظير دو آيه 5 و 6 سوره «تين» كه همين معنا را بيان مىكنند: «لقَد خلقنَا الانسانَ فى اَحسنِ تقويمٍ ثُمَّ رددناهُ اَسفَل سافلينَ الاّ الّذين آمَنوا وَ عَمِلوا الصّالحاتِ.»(49) 11. حمل امانت در ادبيات عرفانى
مسئله حمل امانت به سبب در برداشتن حقايق ناب عرفانى مورد توجه عارفان صاحب ذوق قرار گرفته است. اين عارفان شوريده به مدد لطف و جاذبهاى كه حضرت واهب العطايا به آنها ارزانى داشته و آنان را كيمياگر سخن قرار داده است، معانى بلند قرآنى را در لباس كلمات موزون و آهنگين مىآرايند. طراوت و تازگى معانى نيز مزيد بر علت شده، به اين كلمات جاذبه و دلستانى خاصى عطا مىكند «و چه بسا سماع بيتى يا نثرى از اين طراز، شوريده گرفتار عشق را بىجان كرده و طاير روحش را از قفس تن پرانده است.» از علامه طباطبائى نقل شده است: «وقتى مريدى از عارف كاملى استجازت خواست كه در حضورش بيتى كه غنى از معرفت بود با آهنگى مناسب خوانده شود، آن عارف بزرگوار پاسخ دادند كه در اين صورت، با استماع آن خواهم جان سپرد، ولى به خواسته آنها احترام نهاد و اجازه داد كه بخوانند. چون خوانده شد، طاير روحش به كنگره عرش طيران نمود و با عرشيان همداستان گرديد.»(50) و اينك نمونههايى از اين لطيفه نهانى در شعر و نثر عارفان شوريده: با حافظ آغاز كنيم:
آسمان بار امانت نتوانست كشيد
قرعه فال به نام من ديوانه زدند
قرعه فال به نام من ديوانه زدند
قرعه فال به نام من ديوانه زدند
12. خلاصه بحث
خداوند گوهرى گرانبها به عنوان امانت بر آسمانها و زمين و كوهها و بر همه موجودات عالم ارائه كرد تا كداميك توان حمل اين امانت و حفظ آن را دارند. همه موجودات از حمل آن سرباز زده، خوفناك شدند و اين به معناى عدم استعداد و توانايى حمل اين امانت در آنهاست، حتى فرشتگان نيز از حمل آن در مقابل ثواب و عقاب خوفناك شدند و اين مخاطبهاى است حقيقى ميان خداوند و موجودات، البته به زبان متناسب با خود آنها و نه فقط يك تمثيل و مجازگويى؛ چرا كه در فرهنگ قرآنى، موجودات همه حامد و ساجد و مطيع و تسبيحگوى خداوندند و با زبان خود «قالتا اَتيناها طائعين»(فصلت: 11) گفتهاند. اما از حمل اين امانت احساس عجز كردند و تنها انسان بود كه استعداد و توان برداشتن اين بار را داشت. اين امانت همان ولايت كلّيه الهيّه است كه در سايه عبوديت خداوند براى انسان حاصل مىشود كه همان مقام تجلّى اول واحديت جمعيه است كه نوع انسان توان رسيدن به اين مقام را متناسب با ظرفيت خود دارد. اما اين مقام تنها نصيب انسان كامل خواهد شد. اوامر و نواهى الهى، تكليف، عقل، امانتدارى و مواردى از اين قبيل همه از لوازم شكوفايى اين استعدادند. معرفت خدا و درك توحيد از ثمرات اين شكوفايى است و تنها انسان كامل، كه حامل اين امانت است، شايستگى خلافت و نيابت در ميان بندگان دارد و حضرت محمد صلىاللهعليهوآله و اهلبيت عليهمالسلام او از مصاديق اكمل اين حقيقت هستند و تنها اينان شايستگى خلافت در امّت ختمى دارند. و بهترين تجلّى امانتدارى و اداى آن در شهادت امام حسين عليهالسلام تجلّى كرد. از اينرو، برخى امانت را «شهادت امام حسين عليهالسلام » ذكر كردهاند. اين امانت بر همه انسانها عرضه شده و تنها به او اين استعداد را اعطا كردهاند. به دنبال اين استعداد، انسانها به دو گروه تقسيم مىشوند. گروهى ظلوم و جهول كه خائن در امانت هستند كه همان منافقان و مشركان هستند، و گروهى امين اين امانت مىباشند كه همان مؤمنان هستند. از آيه 73 سوره احزاب استفاده مىشود كه هدف يا نتيجه اين عرضه امانت همان آزمايش انسانها و تمييز منافقان و مشركان از مؤمنان و به دنبال آن، شقاوت و سعادت انسانها بر اساس اختيار و در نهايت، معذّب شدن گروه اول و مغفرت و بخشش مؤمنان است. اين آيه سراسر مدح مقام انسان است و بيان كرامت او: «و لقَد كرّمنا بنىآدم.» (اسراء: 70) البته اين كرامت براى نوع انسان به صورت بالقوّه و استعدادى قرار داده شده است و برخى اين استعداد را شكوفا كرده، به كمال مىرسانند و برخى نيز ظلوم و جهول بوده، به اسفل سافلين سقوط مىكنند. اين دو آيه ناظر به معناى ديگرى از قرآن مىباشد. آياتى همچون «لَقد خلَقنا الانسانَ في اَحسنِ تقويمٍ ثُمَّ ردَدناهُ اسفلَ سافلينَ الاّ الّذينَ آمَنوا و عَمِلوا الصالحاتِ فَلَهُم اجرٌ غَير ممنونٍ.»(تين: 5ـ7)1ـ ابوالفضل رشيدالدين ميبدى، كشفالاسرار و عدةالابرار، چ پنجم، تهران، اميركبير، 1371، ج 8، ص 102. 2ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، دارالوفاء، 1404 ق، ج 57، ص 277. 3ـ ابنمنظور، لسانالعرب،بيروت،داراحياءالتراث، ج7، ص 167. 4و5ـ ر.ك: امين الاسلام الطبرسى، مجمعالبيان، ترجمه احمد بهشتى و ديگران، تهران، فراهانى، 1360، ج20،ص189/ص190. 6ـ ابراهيم عاملى، تفسيرالعاملى، مشهد، 1363، ج 7، ص 198. 7ـ سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان فى تفسير القرآن، ترجمه سيد محمدباقر موسوى، قم، انتشارات اسلامى، 1363، ج 16، ص 533. 8ـ امينالاسلام طبرسى، پيشين، ج 20، ص 189. 9ـ محىالدين عربى، فتوحات المكيه، بيروت، دارصادر، ج 2، ص 77. 10ـ حسين بن احمد الخزاعى، روضالجنان و روحالجنان، مشهد، آستان قدس رضوى، 1366، ج 116، ص 26. 11ـ امينالاسلام الطبرسى، پيشين، ج 2، ص 191. 12ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتاب الاسلاميه، 1366، ج 17، ص 451. 13ـ شيخ طوسى، تهذيب الاعمال، چ چهارم، تهرا، دارالكتب الاسلاميه، 1365، ج 6، ص 352، حديث 120. 14ـ نهجالبلاغه، خطبه 199. 15ـ امينالاسلام الطبرسى، پيشين، ج 20، ص 190. 16ـ ابن ابىجمهور اخسائى، عوالى اللئالى، حديث 621، قم، سيدالشهداء، 1405 ق، ج 1، ص 324. 17ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيشين، ج 17، ص 451. 18ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 23، ص 275 و 281. 19ـ سيدهاشم بحرانى، تفسير البرهان، تهران، بعثت، 1415 ق، ج 4، ص 341. 20ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 23، ص 281. 21ـ سيد محمدحسين طباطبائى، پيشين، ج 16، ص 532. 22ـ امينالاسلام الطبرسى، پيشين، ج 20، ص 181. 23ـ سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان فى تفسير القرآن، چ سوم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1397 ق، (غير مترجم)، ج 16، ص 374. 24ـ همو، پيشين، ترجمه سيد محمدباقر موسوى، ج 16، ص 525. 25ـ ابن عربى، پيشين، ج 4، ص 185. 26ـ سلطان عليشاه، بيان السعادة فى مقامات العبادة، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران، 1344، ج 3، ص 257. 27ـ تفسير كنزالدقائن، ج 10، ص 45 به نقل از: شيخ صدوق، معانىالاخبار. 28ـ سلطان عليشاه، ج 3، ص 258. 29ـ ر.ك: تفاسير التبيان شيخ طوسى / همچنين عدةالابرار ابوالفضل ميبدى كه اقوال نادر در آن ذكر شدهاند. 30ـ شيخ طوسى، تفسير التبيان، چ 17، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1409 ق، ج 8، ص 367. 31ـ مرحوم طبرسى مىگويد: از ابن عباس نقل شده كه امانت بر خود آسمانها و زمين عرضه شد. ر.ك: امين الاسلام الطبرسى، پيشين، ج 4، ص 373. 32ـ سيد هاشم بحرانى، پيشين، ج 4، ص 342. 33ـ نهجالبلاغه، خطبه 199. 34ـ امينالاسلام طبرسى، پيشين، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1379 ق، (غير مترجم)، ج 4، ص 373. 35ـ سيد محمدحسين طباطبائى، پيشين، ج 16، ص 370. 36ـ ملافتحالله كاشانى، تفسير منهج الصادقين، چ دوم، تهران، اسلاميه، 1344، ج 7، ص 373. 37ـ امينالدين ابوعلى طبرسى، جوامع الجامع، چ سوم، تهران، دانشگاه تهران، 1412 ق، ج 3، ص 336. 38ـ امين الاسلام طبرسى، پيشين، ج 4، ص 373. 39ـ ملا فتحالله كاشانى، پيشين، ج 7، ص 372. 40ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 23، ص 280. 41ـ احمدبن على الطبرسى، احتجاج، مشهد، مرتضى، 1402 ق، ج 1، ص 252. 42و43ـ سلطان عليشاه، پيشين، ج 3، ص 257. 44ـ اين ديدگاه بيشتر مفسّران است. 45ـ امينالدين ابوعلى طبرسى، جوامع الجامع، ج 3 ،ص 336. 46ـ ابن ابىجمهور اخسائى، پيشين، ج 4، ص 7. 47ـ جلالالدين محمد مولوى، مثنوى معنوى، دفتر اول. 48و49ـ سيد محمدحسين طباطبائى، پيشين، ج 16، ص 357. 50ـ محمد محمدى گيلانى، اسم مستأثر، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1372، ص 11. 51ـ محمدجواد شريعت، سخنان پير هرات، «رساله دل و جان»، تهران، سپهر، 1361، ص 3. 52ـ ابوالفضل رشيدالدين ميبدى، پيشين، ج 8، ص 101 و 102. 53ـ نجيب هروى، در شبستان عرفان (مجوعه رسائل)، رساله تحفةالفقير، تهران، گفتار، 1369، ص 120.