بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
صفحهى 191باطن مستلزم آن است كه ملك ظاهر هم باشد- نه عكس آن- از اين روى برخى از مردمان را مىبينيم كه وقتى كسى را دوست داشت، به ظاهر و باطنش انفعال مىپذيرد، اگر چه محبوب نه ملك و نه سلطان و نه سرور و نه مالك او- به اصطلاح رايج- نمىباشد، و تحقيق كشفى اين را مىرساند كه هر محبّى در واقع خود را دوست دارد، ولى در صورت معشوق، مانند آينه براى مشاهده خودش از حيث مناسبت تام و محاذات و برابرى روحانى، بنابر اين معشوق شرطى است در حبّ محبّ خود را و شرط در تأثير او در خودش.و از اسرار اين آن كه انسان رونوشتى جامع و مختصر است از مرتبه الهى و كونى- و كل شئى فيه كل شئى، يعنى: هر چيزى در آن همه چيز هست- اگر چه ادراك آن به گونه تعين براى هر كس به واسطه نزديكى و قرب زياد و در نور ديدنى كه موجب آن غلبه حكم وحدت است بر كثرت ميسّر نيست، و چون چيزى به چيزى در مقام محاذات و برابرى معنوى و روحانى- مانند آينه- قيام پيدا كرد يا از جانب آن (شئى) و يا از جانب آن چه كه مناسبش است اين مقدار از امتياز و دورى ميانه- همراه با هم سمتى- سببى براى ظهور صورت شئى در آن چه كه بدان از وى و يا از مثل وى امتياز يافته گردد، خودش را در امتياز يافته از خود ادراك مىكند، و به واسطه از بين رفتن حجاب قرب و احديت آن را شهود مىكند، لذا خودش را در اين امرى كه مجلايش گرديده دوست مىدارد، اين را نيك بفهم. و اين مقام را اسرار ديگرى است كه جدا شريف و ارجمنداند و اينجا اقتضاى بيانش را ندارد، و اين تنها يك هشدار و يك اشاره بود.سپس گوييم: اين آيه هم چنان كه ميدانى «ملك يوم الدين» و «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» قرائت شده، و براى هر يك از اين دو از حيث لغت معانىاى هست كه بدان معانى يگانه است و هيچ كس را در آنها غير او (تعالى) مشاركتى نيست.اهل ظاهر بين آن دو فرقهاى گوناگونى بيان داشتهاند و برخى قرائت «ملك» را ترجيح دادهاند و ديگران «مالك» را، و هر كدام از آنان بر درستى آن چه كه اختيار كردهاند بوجوهى چند كه زبان آنها را اقتضا دارد استدلال كردهاند، و من كسى نيستم كه تفاصيل گفتار آنان را