بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
منافقان گفتند پيغامبر پندارد كه اين حرب روم همچون حرب عرب است، تا اكنون اينجا چه پيش آيدش. پيغامبر (عليه السلام) ازين حديث ايشان آگاه شد. ايشان را گفت شما چنين گفتيد. ايشان گفتند ما مزاح كرديم. خداى عزّ و جلّ بر دروغ ايشان اين آيت بفرستاد: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّما.: 65 «1» الآيه. گفت چون پيغامبر (عليه السلام) شما را گفت كه شما چنين سخن گفتيد، شما گفتيد ما بازى همى كرديم.خداى گفت كه شما بخداى و آيتها همى فسوس كنيد؟ «2» پس پيغامبر (عليه السلام) هم چنان همى رفت تا بتبوك رسيد. چون آنجا رسيد هيچ خلق از روميان آنجا نيامده بودند مهتر تبوك بخواند و با او صلح كردند. و از انجا پنج «3» فرسنگ، حصارى بود استوار، وز كسهاى ملك روم سرهنگى آنجا بود با بسيار خواسته، و لكن آن حصار سخت استوار بود، و آن سرهنگ هروزى از بامداد تا چاشتگاه بشكار بيرون آمدى، و پيغامبر (عليه السلام) خالد بن الوليد با بيست سوار آنجا فرستاد، و خالد پنهان آنجا بنشست تا وقت روز. چون آن ملك بيرون آمد او در آن حصار بگرفت، و آن سرهنگ را استوار كرد، و پيش پيغامبر آورد. و پيغامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) با آن سرهنگ صلح كرد، و صلح نامه بستد از پيغامبر و پيغامبر [را] «4» جزيت داد.پس پيغامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) از تبوك برگشت و روى بمدينه باز نهاد، و بنخستين منزل كه فرو آمد آب نبود، مگر يك لخت «5» بچشمه اندر. منافقان بيامد [ند] «6» و آن چشمه تاريك كردند. پس پيغامبر (عليه السلام) بيامد و دست بدان چشمه بر نهاد، و دعا كرد، چندان آب از چشمه بيرون آمد كان(1)- التوبة 65(2)- گفت كه شما همى فسوس كنيد بخداى و آيتهاى او. (خ)(3)- بر پنج. (خ. نا)(4) (صو. نا)(5)- لختك. (نا)(6) (خ. نا. صو)