بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بچشم سر ببينيم پس من ايشان را از بهر اين هلاك كردم.پس گفت يا ربّ من بنزديك بنى اسرايل نتوانم رفتن بى اين هفتاد تن، كه ايشان مرا گويند پيران ما را ببردى و هلاك كردى. پس خداى عزّ و جلّ ايشان را زنده گردانيد. پس موسى بازگشت و اين هفتاد تن را كه برده بود باز آورد. چون باز جاى رسيد آن قوم خويش را ديد گوساله همىپرستيدند. موسى را از آن سخت عجب همى آمد، آن گوساله را بسوختند [و] آن كسها را «1» كه گوساله پرستيده بودند همه را گفت اگر خويشتن را بكشيد توبه شما قبول باشد. پس آن كسها كه گوساله [نه] پرستيده بودند آن كسها را كه گوساله پرستيده بودند همه را همى كشتند تا خلقى از بنى اسرايل كشته شدند. پس خداى عزّ و جلّ توبه ايشان قبول كرد چنانك گفت: فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ: 54 «2».الى الايه. و اين قصهها بسورة البقره گفته آمده است «3» پس چون خداى عزّ و جلّ توبه ايشان پذيرفت، موسى تورية بر ايشان خواند گفت شريعتها اين شما را فريضه كردند. ايشان گفتند ما بشنيديم و لكن فرمان نكنيم كه ما اين بجاى نتوانيم آوردن. خداى عزّ و جلّ فرمود آن كوه را تا بيامد و بر سر ايشان بيستاد. گفت اگر بپذيريد و گر نه اين كوه بر شما افكنم. چنانك كه گفت «4»: وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ.: 171 «5» الى الايه.اكنون ياد كنيم قصه ذريّه آدم و اقرار ايشان بخداى عزّ و جلّ.(1)- و آن گوساله را بسوخت و آن كسها را. (خ. صو. خ)(2)- البقرة 54(3)- جلد اول، صفحه 65(4)- چنان كه گفت. (خ. نا). و رجوع شود بصفحه 558 يادداشت شماره 3(5)- الاعراف 171