قصه يونس بن متى (عليه السلام) «4»
و از اخبارهاى عجب «5» كه بودست بجهان اندر، بروزگار ملوك طايف، «6» سه قصّه بودست. يكى اين قصّه بودست، «7» و ديگر قصّه جرجيس، و سديگر قصه شمسون «8». و اين هر سه ياد كرده آيد.امّا يونس بن متى (عليه السلام) پيغامبرى بود مرسل، چنانك گفت عزّ و جلّ: وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ.: 139 «9» و يونس از شهر نينو [ى] «10» بود و آنجا نشستى. و اين نينوى ناحيتى است بزمين موصل، و هفت شهر بود و همه بت پرست بودند. خداى عزّ و جلّ يونس را بديشان فرستاد.يونس پيغامبرى خويش بر ايشان عرضه كرد، و ايشان را از بت پرستيدن نهى كرد، و بخداى عزّ و جلّ باز خواند «11» بيست سال، و ايشان هيچ سخن وى نشنيدند و دست از بت پرستيدن باز نداشتند.(1)- از مردم. (خ. نا)(2)- الحج 75(3)- روزگار ما. (خ. نا)- روزگارها.(صو)(4)- اين عنوان در نسخه متن نيست و در نسخ ديگر هست.(5)- و از اخبارهاى عجايب. (خ. نا. صو)(6)- ملوك طوايف. (خ. نا)- ملوك طايف.(صو)(7)- يكى اين قصه يونس. (خ. نا)(8)- در هر سه نسخه «شمسون».(9)- الصافات 139(10)- نينوى. (خ. نا)، در متن در جملههاى بعد: «نينوى»(11)- همى باز خواند. (صو. نا)