بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
پس يونس ازيشان بستوه آمد، هر چند صبر همىكرد هيچ سود نداشت. پس چون اندر ماند آن مردمان را بخداى عزّ و جلّ سپرد گفت يا ربّ، تو دانى كه من جهد خويش بكردم و اين مردمان همىنكردند فرمان و همى نبرند فرمان، «1» و دست از بت پرستيدن باز مىندارند.يا ربّ تو بفرست بر ايشان عذاب. خداى عزّ و جلّ وعده كرد با يونس كه من بفلان وقت بر ايشان عذاب فرستم.پس چون آن وقت بود كه خداى عزّ و جلّ وعده كرده بود با يونس كه ايشان را عذاب فرستد، «2» يونس عيال و كودكان خويش برداشت وز ميان ايشان بيرون شد، وزيشان بكريخت، پنهان شد. خداى عزّ و جلّ ابرى سرخ بفرستاد با عذاب، و زان ابر زفانه آتش همى بيرون آمد.پس مردمان نينوى چون آن ابر نگاه كردند، و آن بديدند يونس (عليه السلام) طلب كردند و نيافتند، دانستند كه عذاب آمد، همه اهل نينوى برفتند بطلب يونس بن متى. همه نواحيها بجستند، هيچ جاى او را نيافتند.آن سال «3» ملكى بود بدين هفت شهر اندر، نام ان ملك قسطين بود. و اين ملك مرين مردمان نينوى را گفت، يا مردمان بدانيد كه يونس روى از ما بگردانيد، و عذاب بما اندر رسيد، و گر يونس از ما بگريخت خداى يونس بجاى است. اكنون همه گرد آييد تا ما دعا كنيم، و او را بخوانيم، و توبه كنيم، و دست از بت پرستيدن باز داريم، و بخداى باز گرديم، مگر اين عذاب از ما بگرداند.(1)- همىنگروند و فرمان همىنبرند. (صو)(2)- پس چون وقت وعده ببود. (خ)(3)- ايشان را. (خ. نا)- آن سال. (صو)