بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
نفتال «1».پس اوليا «2» [را] نيز كنيزكى بود نام او بولهه «3» پس او را بيعقوب بخشيد نبرد خواهر خويش. «4» پس يعقوب را از اين بولهه دو پسر آمد يكى حاد نام كرد و ديگر را داشر «5». و يعقوب را ده پسر تمام شد. بداخر كار «6» يعقوب را از راحيل يكى پسر آمد او را يوسف نام كرد. پس يازده پسر گشتند وز همه يوسف نيكوتر بود.پس چون يعقوب بيست و يك سال بشام ببود، خواسته و فرزندان بسيار گشتند آرزو «7» آمدش كه بخانه باز آيد، مادرش را و برادرش بيند.عيص را نيز آرزوى «8» يعقوب خاسته بود. پس يعقوب از خال دستورى خواست و خال او را دستورى داد. پس يعقوب برخاست و روى باز خانه نهاد با دو زن و دو مادر فرزند و يازده پسر و بسيار خواسته از چهارپايان و زر و سيم. وز عيص همىترسيد.چون يعقوب بزمين كنعان رسيد بر يك روزه راه فرود آمد، و عيص بشكار بيرون شده بود، نگاه كرد از دور كوسپندان ديد، فراز آمد و بپرسيد كه اين گوسفند كرا است. يعقوب چون عيص را از دور بديد، بشناخت، خويشتن از پس مردمان پنهان كرد، و رهى مهتر خويش را گفت اگر اين مرد فراز آيد و بپرسد كه اين كوسپندان كرا است تو بگوى كه عيص را يكى رهى است بشام، نام او يعقوب، اين كوسپندان او را است. پس چون عيص فراز آمد پرسيد، آن رهى اين سخن بگفت،(1)- نفثالى. (تاريخ طبرى)(2)- پس اوليا را خواهر مهتر را. (نا)- پس اين خواهر مهتر را. (خ)(3)- بلهة. (تاريخ طبرى)(4)- بنبرد خواهر خويش. (نا)، و در نسخه «خ» اين جمله نيست.(5)- داشر. (خ. نا)- «حادر» و «اشر». (تاريخ طبرى)(6)- پس بداخر كار. (خ. نا)(7، 8)- آرزو. (خ. نا)