ترجمه تفسیر طبری جلد 3

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر طبری - جلد 3

به تصحیح و اهتمام حبیب یغمایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مادر يوسف بمرد، و ابن يامين و يوسف هر دو بى‏مادر بماندند. و يعقوب را خواهرى بود نام او ابناس بود، اين ابناس خواهر يعقوب بود نزد يعقوب آمد گفت يوسف را مادر نيست او را بمن ده تا من او را بدارمش.

يعقوب گفت من از اين فرزند نشكيبم. خواهر گفت من هروزى او نزديك تو آورم تا او را ببينى. پس يعقوب او را بخواهر خويش سپرد.

و اين خواهر يعقوب هر شبانروزى يك بار او بنزديك «1» يعقوب آوردى تا او را بديدى. چون يك چند برآمد يعقوب او را از يوسف مى‏صبر نبود بدانك اندر شبانروزى يك بار همى‏ديد، خواست كه شب و روز پيش او بودى. پس يعقوب گفت مرين خواهر را، كه من ازين فرزند همى‏نشكيبم، بايد كه تو او را بمن باز دهى. و اين خواهرش مر يوسف را دوست همى‏داشت و نخواست كه مرو را بيعقوب باز دهد، بدان حيلت اندر ايستاد تا مگر چيزى تواند كردن كه مر يوسف را بپدر باز ندهد.

تدبير آن كار همى‏ساخت.

و بدان زمانه حكم چنان بودى كه هران كسى كه برو دزدى پيدا آمدى آن كس كه دزدى كرده بودى بنده خداوند آن چيز گشتى، اگر خواستى او را بفروختى و گر نه همى‏داشتى.

پس اين خواهر يعقوب كمرى داشت بصندوق اندر از دوال، آن كمر آن اسحق بوده بود. آن كمر بيرون آورد و بزير جامه بر ميان يوسف بست. همانگه خبر اندر افكند كه كمرى بود مرا از آن اسحق پدرم، آن كمر بدزديدند. يوسف را نزديك پدرش باز برد و آن كمر را همى‏جست. پس خواهر يعقوب روزى دو آن كمر را طلب‏

(1)- هر شب و هر روز يوسف را بنزديك. (خ)

/ 272