ترجمه تفسیر طبری جلد 3

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر طبری - جلد 3

به تصحیح و اهتمام حبیب یغمایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيغامبر (عليه السلام) بتن خويش بدين انواط رفت، و چون آنجا رفت ايشان ندر گذشته بودند، و پيغامبر (عليه السلام) بمدينه باز آمد و يك چند آنجا بود.

«1» پس از ان پيغامبر [را] (عليه السلام) خبر آوردند كز شام كاروانى همى آيد با خواسته بسيار. پس پيغامبر (عليه السلام) ابو سلمة بن عبد الامين «2» را خليفت كرد بر مدينه، و خود بتن خويش بدين غزو رفت با گروهى از مهاجريان و انصاريان. و دهى است و آن را ينبوع خوانند، و چاهى است بنزديك آن ديه، ينبوع ذات العشير «3» خوانند. و خبر چنان بود كه كاروان قريش بدين ذات العشير است.

و چون پيغامبر (عليه السلام) آنجا رسيد كاروان آنجا نبود. پيغامبر آنجا رفت بجايگاهى كه آنجا فيقاع «4» خوانند و آنجا درختان خرما بود بسيار، و آنجا يكى بود درختى بزرگ آن را ذات السّاق خوانند «5».

و پيغامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) بسايه آن درخت فرو آمدند «6» و آنجا مزكتى «7» بود از سنگ و آنجا نماز كرد، و آنجا نان ديك پختند و هنوز آنجا بجايست كان را هنوز نجنبانيده‏اند «8». پس ازنجا بجاى ديگر رفته‏اند. «9»

(1)- در متن عنوان ندارد و همچنين در نسخه (صو)- ولى در نسخه «خ» غزوه ينبوع.

(2)- ابو سلمة بن عبد الامين. (خ)- ابو سلمة بن عبد اللَّه الامين. (صو)

(3)- و چاهى است بنزديك آن ده، آن را ينبوع ذات العشيره. (خ)- ينبوع ذات العشير. (صو)- حتى نزل العشيرة من بطن ينبع. (تاريخ طبرى)

(4)- آن را بنى قنفاع. (خ)- رفت بجايگاهى كان را «فيقناع» خوانند. (صو)

(5)- ثم على فيفاء الخبار فنزل تحت شجرة ببطحاء، و ابن ازهر يقال لها ذات الساق. (تاريخ طبرى)- ذات الساق گفتند. (خ)- ذات الساق همى گفتند. (صو)- ذات الساق مى‏گفتند. (نا)

(6)- فرو آمد. (خ. صو)- فرود آمد. (نا)

(7)- مسجدى. (خ)

(8)- و آنجا نان ديگ و نان پختند و هنوز آن بجايست كان را هيچ نجنبانيده‏اند. (صو)- و هنوز آن جايگاه ديك پختن و نان پختن بجايست. (خ)

(9)- پس از انجا بجاى ديگر رفتند. (خ)- ... رفته‏اند. (صو)

/ 272