بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
با آن كه با وى بودند از مؤمنان، بخشايشى از ما مؤمنانرا، و برهانيديم ايشان را از آن عذاب درشت بزرگ. و اين غليظ اين جا معنى «1» عظيم است.پس اين سه تن كه بمكّه اندر نشسته بودند هنوز آگاهى نداشتند از هلاك شدن قوم ايشان. پس چون آگاه شدند اين لقمن و مرثد كه مسلمان بودند اين قيل را گفتند، كه كافر بود، كه تو نيز مسلمان شو و اگر نه هلاك شوى. او گفت كه مرا از پس قوم من زندگانى نمىبايد.و روى سوى آسمان كرد و گفت كه اى خداى آسمان چون قوم مرا هلاك كردى مرا نيز هلاك گردان. پس بادى اندر آمد و آن قيل را برداشت و بهوا اندر ببرد و باز بر زمين زد تا پاره پاره كردش. پس اين لقمن و مرثد كه مسلمان بودند برخاستند و بكوه برشدند و قربانهاى خويش بكردند و آوازى شنيدند كه شما نيز حاجت بخواهيد.اين لقمن گفت كه من زندگانى دراز خواهم با حكمت، و مرا بايد زندگانى هفت كركس بدهى، و هر كركسى را پانصد سال زندگانى باشد، و آوازى آمد كه هر چند بسيار بخواهى زيست عاقبت هم ببايد مرد. «2»لقمن گفتا روا باشد. پس او را اجابت كردند، و زندگانى هفت كركس او را بداد. و پس لقمن بچهاى كركس بگرفت و همى داشت تا بمرد، و از پس آن يكى ديگر بگرفت و هم چنان همى داشت تا هفت از پس يك ديگر بگرفت، چنان كه سه هزار و پانصد سال لقمن بزيسته بود و آن گاه از دنيا برفت.و اين مرثد حاجت خواست و گفت كه مرا نان گندمين مىبايد از جهت آن كه ايشان را همه نان جوين بودى. پس حق تعالى دعاى او نيز(1) بمعنى. (بو. صو)- معنى. (آ)(2) كه هر چند بزيى هم ببايد مرد. (بو)