قصه پيغامبرى داود (عليه السلام)
پس كار بر داود (عليه السلام) راست گشت و ايزد تعالى وى را پيغامبرى داد، و بنى اسرايل همه بر وى گرد آمدند و نام پدر داود (عليه السلام) ايشا بن عوبر بن عابر بن سلعون بن بخسور عمران بن رام بن كمروز بن قارض بن يهود ابن يعقوب بن اسحق بن ابراهيم (عليهم السلام) بود.و داود (عليه السلام) مردى بود سرخ موى و گربه چشم و كوتهبينان بالا و تنگ ريش بود «4» و خداى عزّ و جلّ او را هم پيغامبرى و هم ملوكى و پادشاهى هر دو داده بود، و او را قوّت و نيرو داد، و تا داود (عليه السلام) پادشاه(1) تا ايشان را از خداوند تعالى ملكى خواهد، و طالوت. (آ. بو)(2) و با وى كس نه ماند خداى. (بو. آ)(3) و او را گفته بود هر آن كس كه اين زره بر وى راست آيد جالوت و سپاهش بر دست وى هلاك شوند و از پس آن. (بو. آ)(4) سرخ موى و بلند بالا و تنگ ريش و نيكو چشم. (بو)- سرخ موى و گربه چشم و پست بالا و تنگ ريش. (صو. آ)