ترجمه تفسیر طبری جلد 5

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر طبری - جلد 5

به تصحیح و اهتمام حبیب یغمایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پايچه ازار پاى بركشيد تا آن ساق پاى وى پديد آمد. «1» و سليمان (عليه السلام) بديد، و گويند كه هيچ موى بر آن نبود، و آن ديوان از دروغ گفته بودند، و بر چشم سليمان سخت نيكو آمد. اكنون نيز اگر كسى زنى كند «2» روا بود كه آن ساق پاى وى بنگرد.

و آن عرش بلقيس بر آن كناره بساط نهاده بودند، و چون بلقيس اندر آمد گفتند: أَ هكَذا عَرْشُكِ: 42؟ «3» گفتند نه اينست عرش تو؟ گفتا: كانّه هو. گفت گو اى كه آنست.

پس بلقيس چون ساق پاى برهنه كرد و سليمان (عليه السلام) بديده بود گفتند كه ساق بپوش كه اين نه آب است كه اين آب گينه است، از بهر آن كه سليمان (عليه السلام) نخواست كه كسى ديگر آن ساق وى بيند.

و اين آنست كه خداى عزّ و جلّ گفت: فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها، قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ: 44. «4» پس بلقيس پيش سليمان (عليه السلام) اندر آمد و مسلمان شد و گفت: رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ: 44. «5» پس سليمان (عليه السلام) وى را بزنى كرد.

و قومى گويند كه چون سليمان (عليه السلام) ساق وى بديد بران جاى موى بود بسيار دراز و سياه و آن زشت آمد «6» او را، و پس ديوان را

(1) بفرمود ديوان را تا يكى صرح بكردند از آبگينه درازاى آن صدرش و پهناهم چندان. چنان كه گفت تعالى: انه صرح ممرد من قوارير و آن چنان باشد چون جاى پر آب و پوشش از آبگينه، و سليمان بفرمود، تا تخت او بر سر آن آبگينه افكندند و زير آن آبگينه آب بود چنان كه كسى اندر آن نگرستى پنداشتى آن آبست، و تخت سليمان بر سر آبست، و بميان آب اندر همى بايد رفتن. پس بلقيس شلوال پاچه بركشيد و ساق را برهنه كرد. (آ. صو)

(2) اگر مردى زنى بزنى كند. (آ.

صو. بو)

(3) النمل 43

(4) النمل 44

(5) النمل 44

(6) بزرگ و دراز و زشت آمد. (بو)

/ 378