بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
و پريان، كه اگر ديوان و پريان غيب دانستندى بدانستند كه سليمان يك سالست تا نمانده است، و آنچه چندان رنج و سختى از بيم سليمان بر خود ننهادندى و اندران سختى نبودندى.پس آدميان ندانستند كه سليمان (عليه السلام) از كى باز از دنيا برفته است، فرزانگان گرد آمدند و آن مورچه هم چنان بران چوب رها كردند تا همى خورد و حساب آن بر مىگرفتند و بمدّت يك سال آن تمام بخورد، پس بدانستند كه سليمان (عليه السلام) مدت يك سال گذشته است تا فرمان يافته و روح تسليم كرده. اكنون «1» هر كجا آن مورچه سپيد چوبها بخورد گل را بدانجايگاه اندر آكند، و آن آب و گل ديوان ايشان را برند تا رستاخيز، شكر آن را كه آن مورچه ايشان را از عذاب و رنج و سختى باز خريد، و ازان رنجشان برهانيد. و اگر نه آن مورچه اندر ميان آن چوب آب و گل از كجا آورد.پس چون سليمان (عليه السلام) را چنان مرده يافتند آدميان گرد آمدند و خواستند كه او را دفن كنند. «2» پس ديوان و پريان گرد آمدند و سليمان (عليه السلام) را برداشتند هم چنان با تخت آراسته برداشتند و او را بدرياى قلزم بردند، و آن بزرگترين همه درياهاست و اندر ميان آن در، جزيرهايست از سنگ خارا. پس آنجايگاه بر مثال كوشكى بدان سنگ اندر بكندند، «3» و او را آن چنان بر تخت در آن كوشك بنهادند.و اكنون سليمان (عليه السلام) با آن تخت ملك و با آن انگشترى كه خاتم(1) از كى باز مرده است آن مورچه را هم چنان دست باز داشتند تا آن چوب همى خورد. پس قياس كردند كه آن عصا بچند روز خورده است مر ايشان را پديدار آمد كه سليمان از يك سال باز مرده است. اكنون. (آ. صو)(2) بگور كنند.(آ. بو)(3) خاره، پس آنجا بسنگ اندر چون كوشكى بكندند. (بو)