بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
او آفريدست و او راه نمايد براه راست. پس فرعون گفتا: فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى: 51؟ «1» گفتا چيست كار آن گروهان پيشين؟ موسى (عليه السلام) گفت كه علم آن نزديك «2» خداوند منست اندر لوح محفوظ كه نه گم شود و نه فراموش كند.فرعون روى سوى نديمان خويش كرد و گفت: إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ: 27. «3» گفت اين پيغامبر را كه سوى شما فرستادهاند ديوانه است. و روى سوى موسى (عليه السلام) كرد و گفت: يا موسى لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ: 29. «4» گفت كه اگر تو بجز من خداى ديگر گيرى من ترا در زندان كنم. موسى (عليه السلام) گفت: أَ وَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُبِينٍ: 30. «5» گفت اگر من ترا حجّتى بنمايم هويدا تو مرا بزندان كنى. گفتا، فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ: 31. «6» گفتا بيار و بنماى اگر راست همى گويى.پس موسى (عليه السلام) آن عصا را بيوكند و مارى گشت بزرگ، و يك لب زير تخت فرعون بنهاد و ديگر لب بر كنگره كوشك فرعون برنهاد، و خواست كه جمله كوشك و تخت و فرعون را همه فرو برد. و فرعون بترسيد و بگريخت و بزير تخت خويش اندر پنهان شد، و زنهار خواست از موسى، و خواهش كرد. و موسى (عليه السلام) برگرفت و همان عصا گشت كه بود. و دست بگريبان «7» اندر كرد و بيرون آورد و سپيد و روشن همچون آفتاب همى تافت.پس فرعون روى سوى نديمان خويش كرد و گفت اين را چه بايد(1) طه 51(2) موسى گفت: علمها عند ربى فى كتاب لا يضل ربى و لا ينسى.گفت اين علم نزد. (بو. آ)(3) الشعراء 27(4) الشعراء 29(5) الشعراء 30(6) الشعراء 31(7) بگريبان پيراهن. (بو. آ)