بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
شهرستان خيبر گشوده بود و پس آن گشود، و چون آن نيز بپرداخته شد بدين «1» حصار فدك اندر زنكى بود جهود، نام وى زينب بنت الحارث بود «2» و آن زنك زن سلّام بن مشكم بود و مردى بود بزرگ كشته، و اين زنك بحصار فدك اندر بودى.و چون پيغامبر (صلّى الله عليه وسلّم) بفدك اندر رفت اين زنك برهاى بريان فرستاد او را، و بزهر آلوده كرده بود. و پيغامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) از همه اندام گوسفند ذراع دوستتر داشتى. و اين زنك زهر بدان ذراع اندر آلوده بود، و آن بره پيش پيغامبر (صلّى الله عليه وسلّم) بنهادند.و پيغامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) نشسته بود با مردى نام وى بشر بن البراء، مردى بود از انصار. پس پيغامبر (صلّى الله عليه وسلّم) دست دراز كرد و يك لقمه از آن بگسست و بدهان اندر نهاد و همى خاييد و هنوز فرو نبرده بود.بشر بن البراء نيز دست دراز كرد و يك لقمه از آن بگسست و بدهان اندر نهاد و فرو برد. و پيغامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) آن لقمه هنوز همى خاييد و نتوانست فرو بردن، و بيرون انداخت، و گفت مرا بدل همى آيد كه اين بزهر آلوده است. و آن بوى زهر بگلوا «3» پيغامبر فرو شد و بدانست، و پس دست از آن بداشت، و از آن خود هيچ بنخورد.پس پيغامبر (عليه السلام) بفرستاد و آن زنك را «4» بخواند و گفت كه چرا اين چنين كردى؟ آن زنك گفت كه مىخواستم كه تو را بيازمايم، گفتم كه اگر چنانست كه تو پيغامبر خدايى خود زهر بر تو كار نكند، و اگر(1) فدك بگشاد، نخست شهرستان خيبر گشاده بود، پس بفدك رفت و از فدك نيز پرداخته شد و بدين. (بو)(2) زنى بود نام وى زينب بنت الحرث. (بو)(3) بگلوى. (بو. صو)(4) و بدانست. پس آن را از پيش پيغامبر (صلوات اللَّه عليه) برداشتند و پيغامبر (صلوات اللَّه عليه) آن زنك جهود را. (بو. صو)