حديث زهر دادن امير المؤمنين ابو بكر صديق رضى اللَّه عنه «4»
امّا «5» زهر دادن امير المؤمنين ابو بكر الصدّيق رضى اللَّه عنه چنان بود كه او بخانه جهودى از جهودان خيبر بمهمان بود از پس آن كه به خليفتى بنشست بيك سال و حارث بن كلده طبيب همه عرب بود و او نيز هم آنجا مهمان بود.پس طبقى برنج، «6» بياوردند و بنهادند. و ابو بكر رضى اللَّه عنه دست فراز كرد و يك لقمه از آن برداشت و بدهان اندر نهاد. حارث نيز دست فراز كرد و يك لقمه برداشت و بدهان اندر نهاد. پس حارث آن لقمه از دهان بيرون انداخت، و گفت: هذا مسموم بسمّ سنة. گفتا اين بزهر آلوده است بدان زهر كه مردم را از پس يك سال بكشد. و هم چنان بود كه او گفت كه ابو بكر رضى اللَّه عنه از پس يك سال بيمار گشت(1) مغازى چنين. (بو)- مغازى بزرگ چنين. (صو)(2) بسخن آمد و گفت:يا رسول اللَّه لا تأكل منى فانى مسموم. گفت از من. (بو. صو)(3) ديگر روز بمرد. (بو)(4) زهر دادن ابو بكر الصديق را رضى اللَّه عنه. (بو)(5) و اما اين حديث. (بو)(6) كرنج. (بو)