بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
كردند، و رسولان فرستادند، و از همه اهل كوفه نامها بستدند سوى حسين، و گفتند بايد برخيزى و بيايى. و دو رسول بيامد و آن نامهاى مهتران كوفه بخطهاى ايشان بدادند. حسين آن نامها بر عبد اللَّه بن عباس عرضه كرد. عبد اللَّه گفت من صواب نه بينم رفتن تو بكوفه كه ايشان مردمانى غدارند، و امير المؤمنين پدرت را نه شايستند.حسين گفت ايشان همى گويند دوازده هزار مردم را بيعت كردند. عبد اللَّه گفت بدين حديث غره مشو، پس اگر چاره نيست كسى را اختيار كن و بفرست، اگر آن كس ترا فرمان كنند و نامه كس تو باز آيد آن گاه تو بشو.حسين مسلم بن عقيل بن ابى طالب را بخواند و گفت برو و بكوفه شو، و آنجا پنهان بنشين تا بيعت ما بر تو گرد آيند، و با ايشان بيعت كن، و بنگر با تو چندى بيعت كنند، و از عدد ايشان و نام ايشان مرا آگاه كن تا اگر مرا ببايد آمدن، بيايم.مسلم از مكه بر نشست با دو تن پنهان از عبد اللَّه بن الزبير، و بمدينه آمد، و از آنجا دليل گرفت تا او را بىراه ببرد تا بكوفه، و اندر راه بسيار رنج رسيد او را از تشنگى.پس مسلم بكوفه آمد و بخانه مردى فرو آمد پنهان، و خبر بكوفه اندر افتاد كه مسلم بن عقيل آمده است و همى بيعت حسين بستاند، و حسين از پس وى همى آيد. و خلق همى آمدند و بيعت همى كردند تا دوازده هزار مرد بيعت كردند.و مسلم نامه كرد بحسين، و نامه آن مهتران بستد بخط ايشان، و اندر نامه گفتند بايد كه هيچ سستى نكنى بآمدن. و اين نامها با دو رسول بفرستادند يكى قيس بن مسى (؟) و ديگر عبد الرحمن بن عبد اللَّه. «1» و ايشان بمكه شدند و آن نامها بدادند. حسين شاد شد و نامه مسلم و نامه مهتران را جواب كرد كه من اينك آمدم. و رسولان بازگشتند.و ديگر روز دو رسول ديگر آمدند و صد و پنجاه نامه بياوردند از مهتران كوفه با سختيها بآمدن، و گفتند چون اينجا آمدى صد هزار مرد ترا بيعت كنند. حسين ايشان را نيز جواب كرد كه من اينك آمدم. و رسولان بازگشتند. و حسين را نيز به بصره بسيار شيعت بود، مولاى خويش را نامش سليمان به بصره فرستاد، و نامه كرد بآن مردمان بصره كه شيعت وى بودند، و بفرمود كه بكوفه آيند كه من آنجا همى روم. و حسين آهنگ رفتن كرد.و چون اهل كوفه بيعت تمام بكردند مردى بود بكوفه نامش عبد اللَّه بن مسلم بود و از هواخواهان يزيد بود. نامه كرد سوى يزيد كه حسين بن على از مكه برفت و آهنگ كوفه كرد و اگر وى بكوفه آيد كار دشوار شود. و عمر بن سعد نيز نامه كرد بدين سبب. پس يزيد سرحون را بخواند و او مولاى معويه بود و يزيد او را پرورده بود، و معاويه با وى بسيار تدبير كردى. يزيد او را گفت حسين بن على از(1) قيس بن مسهر الصيداوى و عبد الرحمن بن عبد اللَّه بن الكدن الارحبى. (تاريخ طبرى)