حديث لقمان با پسرش «5»
امّا ايزد تبارك و تعالى بدين سورة اندر حديث لقمن كرده است «6» و پند دادن وى پسرش را و اين عظه وى بواضح اندر بگفته آمده است، و لكن لقمن مردى بود حكيم و خداى عزّ و جلّ او را حكمت داده بود چنان كه گفت عزّ و جلّ: وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ: 12. «7»و اين لقمان مردى بود حكيم و بروزگار داود پيغامبر (عليه السلام) بود، و مردى بود سياه و ازان گاه كه بود مولا بود. «8» و از پيغامبرى داود (عليه السلام) ده سال «9» گذشته بود كه خداى عزّ و جلّ لقمن را حكمت داده بود، و سى سال در صحبت داود (عليه السلام) بود. «10» و از پس داود (عليه السلام) تا بعهد يونس بن متى (عليه السلام) بزيست. و داود (عليه السلام) را از حكمت(1) مه فريباد. (بو)- تا نفريبدا شما را. (آ)- مفريباند. (صو)(2) و نفريباند شما را بخداى فريبها. (آ)- و مه فريباناد شما را بخداى ديو فريبنده. (بو)- و مفريباند شما را بخداى ديو فريبنده. (صو)(3) زهدانها است. (بو. صو)(4) كه چه چيز كند. (بو. صو)- كه چه سازد. (آ)(5) حديث لقمان. (آ)- ترجمه سوره لقمن. (بو)(6) ياد كرده است. (بو. صو)(7) سورة لقمان 12(8) سياه و بر روى زخم آبله داشت و مولا بود. (بو)(9) ده روز. (آ)(10) و با داود سى سال بود بيكجاى. (بو)