بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
باين «1» كتاب اندر همى گويد كه زيد را علّتى افتاده بود چنان كه نزديك زنان نتوانستى شدن، و زيد آن علّت همى دانست اندر تن خويشتن و لكن پنهان همى داشت تا آن وقت كه خداى عزّ و جلّ اين آيت بفرستاد بشان زيد و گفت: وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ: 37. «2» و گفتى مر زيد را آن كه خداى عزّ و جلّ منّت نهاد بر وى و بدان كه وى را اسلام داد، وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ: 37، «3» و تو نيز منّت بر وى نهادى بدان كه وى را بفرزندى بپذيرفتى. و خداى عزّ و جلّ وى را اسلام روزى كرد، و پيغامبر (عليه السلام) وى را بفرزندى بپذيرفت، و او را گفتا تو گفتى: أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ: 37. «4»و اين آيت بشان زيد آمده است نه بشان پيغامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم). گفتا يا زيد پنهان همى دارى اين علت اندر تن خويش، و از مردمان همى ترسى و از خداى عزّ و جلّ حق تركه ترسى از آنچه از مردمان.پس زيد با آن علّت طاقت نمىداشت و مر آن زن خويش را طلاق داد چنان كه خداى عزّ و جلّ گفت: فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها: 37. «5» گفتا چون زمانه فراز آمد كه زيد زن خويش را طلاق داد ما وى را از پس عدّت بتو داديم بزنى. و الوطر هاهنا الطّلاق، و اين وطر بدين جايگاه طلاق است.پس اكنون اگر كسى چيزى گويد كه آن بقرآن اندر ناطق نيست آن ازو بنپذيرند. «6» پس پيغامبر (صلّى الله عليه وسلّم) زينب را زن كرد و زينب بر زنان ديگر گردن كشى كردى «7» و گفتى كه مرا خداى(1) جرير الطبرى بدين. (آ. بو)(2، 3، 4، 5) الاحزاب 37(6) فرامه پذيرند. (بو)(7) فخر كردى و گردن كشيدى. (بو. آ)