بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
من اين كار با خداى تعالى انداختم و اين حوالت با او كردم و اوميد چنين دارم كه حق جلّ جلاله اين بيچاره را فرو نگذارد و اين كار روشن باز كند «1» و اين بگفت و سر باز جاى نهاد و روى در ديوار كرد و هم چنان مىگريست.و عايشه رضى اللَّه عنها چنين گويد كه من خويشتن را نزديك خداى عزّ و جلّ آن منزلت و مرتبت ندانستم كه از بهر من آيتهاى قرآن فرستد كه در مجلسها و محرابها تا قيامة السّاعة «2» خوانند و لكن چشم همى داشتم كه حق تعالى پيغامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را در خواب بنمايد يا بر زبان جبريل (عليه السلام) وى را آگاه كند، و شك از دل وى برخيزد. ندانستم كه قرآن فرستد.پس چون عايشه رضى اللَّه عنها اين سخن بگفت و روى در ديوار كرد، هم آن گاه اثر وحى بر پيغامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) پديدار آمد و زمانى اندر آن بود. و چون وحى بر پيغامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرو آمد عايشه رضى اللَّه عنها چنين گويد كه من در روى پدر و مادر نگاه همى كردم رويهاى ايشان زرد گشته بود و لرزه بر اندامشان افتاده كه مبادا كه خداى عزّ و جلّ پيغامبر (عليه السلام) را چيزى فرستد كه ايشان اندوه گن شوند و مرا دل بدان مشغول نبود كه من دانستم كه از آسمان هيچ چيز بجز راستى نيايد و من از آن كار بر خود ايمن بودم.پس چون پيغامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) از وحى فارغ شد روى سوى عايشه رضى اللَّه عنها كرد و گفت،
ابشرى يا عايشه
، گفت يا عايشه ترا بشارت باد كه خداى عزّ و جلّ از بهر تو قرآن فرستاد و پاكى تو ياد كرد و ترا(1) كه خداى عز و جل اين كار پيدا كند. (صو. بو)(2) تا قيامت. (بو)