73 - و چيزى نمانده بود كه [شرك گرايان ] تو را از آنچه به تو وحى فرستاده ايم بلغزانند [و دستخوش انحراف سازند] تا غير از آن را [كه بر تو وحى نموديم ] بر ما ببندى و آنگاه تو را به دوستى برگيرند.74 - و اگر تو را [استوارى و] پايدارى نبخشيده بوديم، چيزى نمانده بود كه اندكى به سوى آنان گرايش يابى.75 - در آن هنگام بود كه [طعم عذاب را] دو چندان [در] زندگى [اين جهان ]، و دو چندان [پس از] مرگ [و جهان ديگر] به تو مى چشانديم؛ آنگاه در برابر ما براى خود [يار و] ياورى نمى يافتى.76 - و نزديك بود كه تو را از اين زمين بركنند [و كوچ دهند] تا تو را از آنجا بيرون كنند و در آن صورت آنان [نيز] پس از تو جز اندكى درنگ نمى كردند [و بر اساس سنّت ما نابود مى شدند]!77 - [بسان ] سنّت [و روش ] ما [در مورد جامعه ها و امت هاى ] آن پيامبرانمان كه پيش از تو فرستاديم؛ و براى سنّت [و روش ] ما هيچ گونه دگرگونى نخواهى يافت.
شأن نزول
در شأن نزول و داستان فرود اين آيات پنج روايت آورده اند:1 - «سعيد بن جبير» در اين مورد آورده است كه: شرك گرايان قريش به پيامبر گفتند: اگر از اين پس حرمت خدايان ما را نگاه ندارى و به آنها احترام نكنى تو را از نزديك شدن به «حجرالاسود» و دست رساندن به آن باز مى داريم؛ و آن حضرت براى برطرف ساختن شرّ آنان به اين انديشه فرو رفت كه با و جود ايمان به خداى يكتا و نفرت قلبى از بت پرستى، آيا مانعى دارد نگاهى به خدايان دروغين آنان كنم؟ اينجا بود كه فرشته وحى فرود آمد و اين آيات را آورد كه:وَ اِنْ كادُوا...(64)2 - سردمداران شرك نزد پيامبر رفتند و پيشنهاد كردند كه اى محمد! اگر از بدگويى و نفى خدايان ما دست بردارى و بت پرستان را سبك مغز و نادان نخوانى و اين افراد بى هويت و بى سر و پا را كه بوى نامطبوع بدنشان ما را آزار مى دهد، همه را از خود برانى و از محفل و مسجدت دور سازى، در آن صورت ما بر گردت حلقه خواهيم زد و گفتارت را گوش خواهيم سپرد.پيامبر گرامى به اميد حق پذيرى و هدايت آنان در اين مورد مى انديشيد، كه اين آيات فرود آمد و به آن حضرت هشدار داد.3 - به هنگام برچيدن بت ها از خانه خدا و درهم شكستن آنها سردمداران شرك و استبداد از او تقاضا نمودند كه بت بزرگ آنان را واگذارد و از مسجد بيرون نيفكند. پيامبر به منظور هدايت آنان به اين انديشه فرو رفت كه تا توجيه فكرى بيشتر آنان چند روزى خواسته آنان را بپذيرد، امّا دگرباره تصميم آن حضرت بى درنگ عوض شد و فرمان شكستن و بيرون افكندن آن را نيز صادر فرمود، و آنگاه بود كه اين آيات فرود آمد... اين روايت را «عياشى» آورده است.4 - «ابن عباس» آورده است كه اين آيات در مورد گروهى از شرك گرايان «ثقيف» فرود آمد، چراكه سركردگان آنان به حضور پيامبر شرفياب شدند و گفتند: اى پيامبر خدا! ما حاضريم با سه شرط دست بيعت به دست شما گذاريم و نيرو و امكانات خويش را به خدمت راه و رسمِ خداى تو در آوريم.پيامبر فرمود: با كدامين شرط؟گفتند: از ما نماز خواندن نخواهى و از اين برنامه معاف باشيم؛خدايان خود را به دست خويشتن درهم نشكنيم.پس از اسلام و ايمان تا يك سال ديگر بت بزرگ خود كه «لات» نام دارد، بپرستيم و پس از آن دست برداريم.آن حضرت در پاسخ آنان فرمود: لا خير في دين ليس فيها ركوع و لا سجود،فأما كسر اصنامكم بايديكم فذاك لكم، و امّا الطّاعة للاّت، فانى غير متمتعكم بها و قام رسول اللّه صلى الله عليه وآله...(65)آن دين باورى و دين دارى كه در آن ركوع و سجود و نماز و ياد خدا نباشد، در آن خير و سودى نيست؛ امّا در مورد شكستن بتها آزاد هستيد، مى توانيد خود آنها را درهم شكنيد و دور بريزيد و مى توانيد به ما واگذار كنيد؛ امّا پرستش بت بزرگتان به مدت يك سال ديگر، هرگز من چنين اجازه اى را به شما نخواهم داد كه در برابر بت كرنش كنيد.در اين هنگام پيامبر براى وضو به پاخاست، و «عمر» به آنان گفت: شما امروز پيامبر را آزرديد، چراكه آن حضرت در قلمرو اسلام و ايمان بت و بت پرستى را باقى نمى گذارد و درخواست و پافشارى شما به بت پرستى بيهوده و احمقانه است؛ امّا آنان همچنان در تقاضاى خويش اصرار مى ورزيدند كه فرشته وحى فرود آمد و اين آيات را بر قلب پاك پيامبر فرود آورد...5 - و «عطيّه» آورده است كه گروهى از سردمداران قبيله «ثقيف» به حضور پيامبر آمدند و تقاضا كردند كه به آنان مدتى مهلت دهد تا هديه ها و نذرهايى كه براى بت ها و بتخانه آنان مى آورند، دريافت گردد، آنگاه آنان آنها را درهم شكنند و ايمان آورند.پيامبر در اين انديشه فرو رفت كه با آنان چگونه رفتار شود، كه اين آيات فرود آمد...
تفسير
شرك و پرستش هاى ذلّت بار هرگز!
در آيات پيش، از آفت شرك و بيداد سخن رفت، اينك در اين آيات به پيامبر گرامى هشدار مى رسد كه كمترين انعطاف و سازش در برابر شرك و بيداد كيفر خدا را در پى دارد و نبايد به وسوسه ها و گمراهگرى هاى بت پرستان كمترين بها و مهلتى داد؛ در اين مورد مى فرمايد: وَ اِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذى اَوْحَيْنا اِلَيْكَ شرك گرايان و گمراهانى كه در اين سوره به خصلت هاى آنان اشاره رفت، در اين انديشه شيطانى هستند كه تو را اى پيامبر از آنچه ما به سوى تو وحى نموديم باز دارند و به بيراهه كشند واز راه و رسم توحيدگرايى و يكتاپرستى منحرف سازند...لِتَفْتَرِىَ عَلَيْنا غَيْرَهُ تا به ما دروغ بربندى و جز آنچه وحى شده است انجام دهى؛ امّا هشدارت باد كه اگر ذرّه اى از هوس هاى آنان پيروى كنى يا چنين بينديشى كه تقاضاى نارواى آنان را مى توانى به گونه اى با دين خدا كنار هم گذارى و براى هدايت آنان از اين راه تلاش كنى، كارت بسان دروغ بستن به خداست و سخت كيفر خواهى شد.وَ اِذاً لاَتَّخَذُوكَ خَليلاًروشن است كه اگر خود را با خواسته نارواى آنان هماهنگ سازى به تو نزديك مى شوند و تو را دوست خود مى گيرند، امّا اين دوستى بهايش دروغ بستن به خداست كه تو نخواهى پذيرفت و چنين نخواهى كرد و همان را خواهى گفت و طبق همان برنامه رفتار خواهى نمود كه از راه وحى دريافت داشته اى.به باور پاره اى از آنجايى كه واژه «خليل»، از «خلّة» به مفهوم خواسته و نياز است مفهوم آيه اين است كه: و چيزى نمانده بود كه وسوسه شرك گرايان در دل تو اثر نهند و تو را از آنچه به تو وحى نموده ايم بلغزانند و به بيراهه برند تا جز آن را به ما بربندى و نسبت دهى تا در آن صورت نيازمند آنان گردى.به باور ما ديدگاه نخست در تفسير آيه بهتر است.در دوّمين آيه مورد بحث همان هشدار را استوارى بيشترى مى بخشد و يارى خود به پيامبر را خاطرنشان مى سازد و مى فرمايد:وَ لَوْلا اَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ اِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلاًو اگر نه اين بود كه ما قلب و جان تو را در پرتو رسالت و عصمت و نيروى اعجاز و آيات و الطاف نهانى، استوارى بخشيده و تزلزل ناپذير ساخته ايم، چيزى نمانده بود كه اندكى به آنان اعتماد كنى و پاره اى از خواسته هاى آنان را مورد مطالعه قرار دهى و بدانها تمايل نشان دهى؛ امّا اين خداست كه تو را حفظ كرد.از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده اند كه فرمود:«وضع على امتي ما حدثت به نفسها ما تعمل به او تتكلّم به»(66)چيزى كه امت من در دل به آن بينديشد، امّا آن را به زبان نياورد و به كار نبندد، گناه آن برداشته شده و كيفرى ندارد.«ابن عباس» در تفسير آيه مى گويد: منظور اين است كه سكوت پيامبر در برابر تقاضاى شرك گرايان نشانگر اندك تمايل او به راضى ساختن آنان به منظور به راه آوردنشان بود.در ادامه سخن در همين مورد اينك به هشدار آن حضرت پرداخته و مى فرمايد:اِذاً لَاَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَيوةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ اگر چنين كارى كرده بودى و به آنان روى خوش نشان مى دادى، آنگاه ما دو برابر عذاب آنان در دنيا و آخرت به تو مى چشانديم ، چراكه در آن صورت گناه تو بسيار سهمگين بود.برخى مى گويند: منظور اين است كه، در آن صورت عذابى كه درد و رنج آن بسيار و چند برابر بود به تو مى چشانديم، و اين عذاب، هم در دنيا به سراغ تو مى آمد و هم در سراى آخرت بدان گرفتار مى شدى.«ابن عباس» در اين مورد مى گويد: روشن است كه پيامبر به دليل عصمت و حراست الهى از لغزش و گناه مصون است و اين آيات گرچه روى سخن به او دارد، امّا در حقيقت امّت را هشدار مى دهد تا مردم توحيدگرا و سردمداران مسلمان در مقررات اسلام به شرك و بيداد روى نياورند و به آنان اعتماد نكنند.ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنا نَصيراًو آنگاه در برابر عذاب و كيفر ما يار و ياورى براى خود نمى يافتى كه از تو حمايت كند و عذاب را از تو دور سازد.پس از فرود اين آيات پيامبر گرامى رو به بارگاه خدا كرد و خالصانه و نيايشگرانه گفت:اللّهم لا تكلني الى نفسى طرفة عين ابداًبار خدايا! مرا هرگز به اندازه يك چشم به هم زدن، به حال خود وامگذار! و لحظه اى از يارى و مهرت محرومم نساز!
نقشه شوم ديگر بيدادگران بر ضد پيامبر
در آيات گذشته از تلاش احمقانه و نقشه شوم شرك و بيداد در وسوسه پيامبر و دستخوش لغزش ساختن آن حضرت از راه و رسم خداپسندانه و وحى الهى - كه ناكام ماندند و خدا هماره پيامبرش را مصون و محفوظ ساخت - سخن رفت، اينك در اين آيات از نقشه شوم آنان در بيرون راندن آن حضرت از شهر و ديار و خانه و كاشانه اش پرده برمى دارد و مى فرمايد:وَ اِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْاَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهااى پيامبر! چيزى نمانده بود كه شرك گرايان تو را از اين سرزمين و از كنار خانه خدا بيرون كنند.برخى برآنند كه اين آيه در مورد شرك گرايان قريش فرود آمد، چراكه آنان نقشه بيرون كردن پيامبر از مكّه را كشيدند و خدا به وسيله فرشته وحى آن حضرت را از نقشه شوم آنان آگاه ساخت.امّا «ابن عباس» آورده است كه اين آيه شريفه در مورد يهوديان مدينه فرود آمد، چراكه آنان نزد پيامبر رفتند و گفتند: اى پيامبر خدا! اين سرزمين جايگاه پيامبران نيست، سرزمين پيامبر شام است؛ از اين رو بجاست كه تو نيز از مدينه به سوى شام بروى، آنگاه بود كه اين آيه بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمد كه: و ان كادوا ليستفزونك من الأرض ليخرجوك منها...به باور «ابن عباس» منظور اين است كه يهود مى خواستند تو را اى پيامبر بيرون كنند.امّا به باور «قتاده» و «مجاهد»، شرك گرايان مكّه تصميم گرفتند كه تو را از اين سرزمين بيرون كنند.«جبايى» مى گويد: منظور اين است كه شرك گرايان مى خواستند تو را از خانه و كاشانه ات بيرون سازند.و «حسن» مى گويد: آنان در اين انديشه بودند كه تو را بكشند.وَ اِذاً لا يَلْبَثُونَ خِلافَكَ اِلاَّ قَليلاًو اگر آنان تو را بيرون مى كردند، پس از آن جز مدت كوتاهى درنگ نمى كردند.«ضحاك» مى گويد: منظور از اين «مدت كوتاه»، فاصله ميان بيرون رفتن پيامبر از مكّه و پيكار بدر بود.به باور برخى، منظور اين است كه آنان پيامبر را از مكّه بيرون كردند و سردمداران اين بيداد و ستم - جز آنانى كه در پيكار بدر ايمان آوردند و نجات يافتند - همگى نابود شدند.در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:سُنَّةَ مَنْ قَدْ اَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنااگر تو را اى پيامبر بيرون مى كردند، آنان را گرفتار عذاب مى ساختيم، و اين سنّت پيامبرانى است كه پيش از تو آنان را به سوى مردم فرستاديم.به باور پاره اى منظور اين است كه: پيش از تو پيامبرى به سوى مردم نفرستاديم و بيدادگران آنان را زير فشار ننهادند و از سرزمين خود نراندند، جز اينكه تجاوزكاران را نابود ساختيم، و اين سنّت و روش هماره ما، در يارى پيامبران و نابودى دشمنان خشن و بيرحم آنان است.وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْويلاًو راهى براى دگرگون ساختن روش و شيوه و سنّت ما نمى يابى.و به بيان ديگر، هيچ كس نمى تواند سنّت خدا را تغيير دهد و باطل سازد.واژه «سنّت» عبارت از شيوه و روش هماره و جارى است.به باور ما اين آيه شريفه در باره شرك گرايان مكّه است. آنان پيامبر گرامى را از خانه و كاشانه اش از مكّه خارج نساختند، بلكه تصميم گرفتند كه آن حضرت را بيرون كنند كه خدا به پيامبرش دستور هجرت داد كه در اين باره قرآن مى فرمايد:و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك او يقتلوك او يخرجوك:(67)و هنگامى را به يادآور كه كفرگرايان در مورد تو نيرنگ مى كردند تا تو را به بند كشند يا بكشند يا از مكه بيرون كنند.با اين بيان هجرت پيامبر به فرمان خدا، به خاطر اين بود كه آنان در نقشه قتل او بودند و مى خواستند آن حضرت را از سر راه خود بردارند، و ميل نداشتند كه پيامبر از مكّه و از دسترس آنان خارج گردد، و زمانى كه خارج شد براى بازگرداندن آن بزرگوار به تلاش و تكاپو پرداختند، و براى كسى كه آن حضرت را نشان دهد، جايزه اى بزرگ مقرر داشتند، امّا به خواسته ددمنشانه خود نرسيدند.آرى، اگر آنان پيامبر را از مكه بيرون كرده بودند، طبق همان سنّت و شيوه ديرينه الهى گرفتار عذاب مى شدند و همگى نابود مى شدند.ترجمه تفسير مجمع البيان