/ سوره اسراء / آيه هاى 89 - 82 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 15

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 15

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره اسراء / آيه هاى 89 - 82

82 . وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْانِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظّالِمينَ اِلاَّ خَساراً.

83 . وَ اِذا اَنْعَمْنا عَلىَ الْاِنْسانِ اَعْرَضَ وَنَا بِجانِبِه وَ اِذامَسَّهُ الشَّرُّ كانَ يَؤُساً.

84 . قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِه فَرَبُّكُمْ اَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ اَهْدى سَبيلاً.

85 . وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ اَمْرِ رَبّى وَ ما اُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلاَّ قَليلاً.

86 . وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذى اَوْحَيْنا اِلَيْكَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ بِه عَلَيْنا وَكيلاً.

87 . اِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ اِنَّ فَضْلَهُ كانَ عَلَيْكَ كَبيراً.

88 . قُلْ لَئِنْ اجْتَمَعَتِ الْاِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى اَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْانِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لَبَعْضٍ ظَهيراً.

89 . وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ فى هذَا الْقُرْانِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَابى اَكْثَرُ النّاسِ اِلاَّ كُفُوراً.

ترجمه

82 - و [اين ] قرآن [شكوهمند] را كه شفا و بخشايشى است براى ايمان آوردگان فرومى فرستيم و جز بر زيان بيدادگران نخواهد افزود.

83 - و هنگامى كه به انسان نعمت ارزانى مى داريم، [از حق ] روى مى گرداند و [مغرورانه ] دورى مى جويد؛ امّا هنگامى كه بدى [و رنجى ] به او مى رسد [از همه چيز و همه جا] نوميد مى گردد.

84 - [هان اى پيامبر!] بگو: هر كسى بر اساس ساختار [انديشه و شخصيت و هماهنگ با راه و رسم ] خويش رفتار مى كند، و پروردگار شما آن كسى را كه راه يافته تر است بهتر مى شناسد.

85 - و از تو [اى پيامبر!] درباره روح مى پرسند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است، و از دانش، جز اندكى به شما ارزانى نشده است.

86 - و اگر بخواهيم آنچه را به تو وحى كرده ايم [از ياد تو] مى بريم، آنگاه براى [به ياد آوردن ] آن در برابر ما، كارسازى براى خود نمى يابى.

87 - مگر بخشايشى از سوى پروردگارت [به تو رسد]، چراكه بخشايش او بر تو بزرگ است.

88 - [اى پيامبر!] بگو: اگر [همه ] جنيان و آدميان گرد آيند تا [كتابى ]نظير اين قرآن را بياورند، هرگز همانند آن را نخواهند آورد، گرچه برخى از آنان پشتيبان برخى [ديگر ]باشند.

89 - و به يقين در اين قرآن براى مردم از هر نمونه اى [از مفاهيم و معارف زندگى ساز به صورت ] گوناگون بيان كرديم، امّا بيشتر مردم جز [حق ستيزى و ]ناسپاسى را نپذيرفتند.

نگرشى بر واژه ها

«شاكله»: راه و روش.

«اعرض»: از ريشه «اعراض» است كه به مفهوم روى گردانيدن آمده است.

«نآ»: به مفهوم «دور شد» مى باشد.

«ظهير»: يار و پشتيبان.

«تصريف»: گردانيدن چيزى را گويند، امّا در سخن به اين معناست كه آن را در قالب هاى گوناگون بياوريم تا مفاهيم گوناگون از آن دريافت داريم.

تفسير

كتاب شفابخش و زندگى ساز

در آيات پيش، از توحيد و تقوا و ايمان و عمل سخن رفت و از شرك و بيداد هشدار داده شد، اينك در اين آيه شريفه به پرتوى از شكوه و عظمت قرآن اشاره مى رود و در اين مورد مى فرمايد:

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْانِ ما هُوَ شِفاءٌ

و اين قرآن پرشكوه را كه نسخه اى شفابخش است...

وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ

و نيز بخشايشى براى مردم توحيدگرا و با ايمان است، فرو مى فرستيم.

چگونه شفابخش است؟

قرآن شريف در ابعاد گوناگون و جهات مختلفى براى مردم حق جو و درست انديش، سرمايه هدايت و نسخه اى شفابخش است؛ براى نمونه:

1 - اين كتاب پرمعنويت با رهنمودهاى راستين خود بيمارى مرگبار كورى، نادانى و جهل، و آفت ويرانگر ترديد و حيرت را از دل ها و مزرعه جان ها و جامعه ها مى زدايد.

2 - از چنان نظم شگفت انگيز، هماهنگى و همسويى در هدف، زيبايى واژه ها و قالب ها و آيات، مفاهيم بلند و پرمحتوا، و فصاحتى اعجاز آميز موج مى زند كه به روشنى رسالت و دعوت پيامبر را گواهى مى نمايد و از اين زاويه مردم را از آفت نادانى و ناآگاهى در راه شناخت دينِ حق و گزينش دين درست و دين باورى و دين دارى واقعى، شفا مى بخشد.

3 - قرآن كتابى است كه ايمان آوردگان راستين از آن شفا مى جويند و شفا مى طلبند و با خواندن آن براى برطرف شدن بيمارى ها، از فروفرستنده اش مى خواهند كه به بركت كتابش، لطف و مهرش را ارزانى دارد و او نيز بر اساس حكمت و مصلحت بسيارى از رنج ها و زيان ها و بيمارى ها و آفت ها را از مردم دور مى سازد.

4 - و نيز بدان دليل كه در كران تا كران مفاهيم بلند، معارف انسانساز، مقررات سازنده، پندها و اندرزهاى جانبخش و مثال هاى هدفدار و روشنگرش، مردم را به توحيد و تقوا، عدل و داد و ارزش ها فرا مى خواند و از زشتى و گناه و ضد ارزش ها هشدار مى دهد، به راستى شفابخشِ دردهاى بى درمان جامعه ها و تمدن ها و رنج هاى دنيوى و اخروى مردم است.

چرا تنها براى ايمان آورندگان؟

آرى، قرآن شفابخش دردهاست، امّا زمانى كه به اين نسخه شفابخش، دور از بازيگرى ها عمل شود، و بدان دليل تنها براى مردم با ايمان رحمت و بخشايش و نعمت گران است كه تنها ايمان آوردگان راستين از آن بهره ور مى گردند و با ايمان به مفاهيم و مقررات و پند و اندرزهاى آن، از مشعل نورافشانش چراغ زندگى برمى افروزند.

وَ لا يَزيدُ الظّالِمينَ اِلاَّ خَساراً.

و بيدادگران نه تنها از قرآن بهره ور نمى گردند، كه بر زيانكارى آنان نيز افزون مى گردد، هم پاداشى را كه مردم شايسته كردار در خور آن مى گردند، از دست مى دهند، و هم در خور كيفر و عذاب مى شوند، چراكه بدون تفكّر در آن، آن را انكار مى كنند و حقيقت را نمى پذيرند؛ درست نظير جامعه سركش و گناهكار عصر نوح كه دعوت طولانى و خيرخواهانه پيامبرشان جز بر زيان حق ستيزان نيفزود(74).

به باور پاره اى منظور اين است كه: قرآن پليدى درونى حق ستيزان را رو مى كند و از نيرنگ ها و بيدادشان در برابر پيامبر، پرده برمى دارد و آنان را رسوا مى سازد.

آفت غرور و فراموش ساختن ارزانى دارنده نعمت ها

پس از اشاره به نعمت گران قرآن شريف و آورنده اش پيامبر گرامى، اينك در دومين آيه مورد بحث د رهشدار از آفت غرور و فراموش ساختن نعمت و ارزانى دارنده نعمت ها، مى فرمايد:

وَ اِذا اَنْعَمْنا عَلىَ الْاِنْسانِ اَعْرَضَ وَنَا بِجانِبِه

و هنگامى كه به انسان نعمت ارزانى مى داريم، از ياد ما و از سپاس نعمت ها روى بر مى گرداند، به گونه اى كه گويى هرگز به بارگاه ما روى نياز و يارى خواهى نياورده است، و از انجام وظايف و اداى حقوق و سپاسى كه در برابر اين نعمت ها بر عهده دارد، خود را دور مى سازد و ناسپاسى مى كند، همان گونه كه از نعمت ارجدار قرآن نيز روى برمى تابد.

«مجاهد» مى گويد: منظور اين است كه: از ما دور مى گردد و دچار غرور و خودپسندى مى گردد، چراكه فرد خودپسند و خودخواه از مردم فاصله مى گيرد.

وَ اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ كانَ يَؤُساً.

امّا هنگامى كه بدى و رنجى به او برسد و دچار تهيدستى و گرفتارى گردد، ناشكيبايى پيشه ساخته و دچار نوميدى مى گردد.

گفتنى است كه اين خصلت انسان هاى ساخته نشده و تربيت نيافته است، امّا مردم با ايمان اين گونه نيستند و هماره اميد به بارگاه خدا دارند و پرنشاط و شادمانند.

با اين بيان آيه شريفه اگرچه به ظاهر عمومى است امّا در حقيقت در مورد مردم تربيت نيافته و فاقد ايمان است.

قرآن بدان دليل بيمارى ها و بلاها را شرّ و بدى مى نامد كه اين چيزها از ديدگاه كفرگرايان بدى و شرّ به حساب مى آيد،چراكه كفرگرايان در برابر آنها اميد پاداش ندارند؛ و افزون برآن انسان به طور طبيعى از آنها بيزار است و گرنه بيمارى ها و فراز و نشيب ها، بر اساس حكمت و مصلحت بوده و نيكو هستند.

يك اصل جهان شمول

در سوّمين آيه مورد بحث روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نموده و مى فرمايد:

قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِه

هان اى محمد! به آنان بگو: هركس بر اساس ساختار انديشه و هماهنگ با راه و رسم خويش عمل مى كند.

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه مردم با ايمان و كفرگرا هر كدام بر اساس فطرت و طبيعت و خوى و خلق و منش و راه و رسم خويش عمل مى كنند.

امّا به باور «فرّاء» و «زجاج» منظور اين است كه هركس طبق روش و راه و رسم خود رفتار مى نمايد.

و «جبايى» مى گويد: منظور اين است كه هركس بر اساس آنچه به نظرش پسنديده تر و بهتر است، رفتار مى كند.

در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:

فَرَبُّكُمْ اَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ اَهْدى سَبيلاً.

و پروردگار شما آن كسى را كه راه يافته تر است بهتر مى شناسد.

به بيان ديگر خدا بهتر از هر كس ديگر مى داند كه چه كسى به راه راست و درست گام سپرده است و چه كسى حق ستيزتر و گمراه تر است.

پاره اى از دانشوران و اهل ادب مى گويند: اين آيه شريفه، اميدواركننده ترين آيات قرآن است، چرا كه آنچه براى كرامت او زيبنده تر است، عفو و گذشت است؛ از اين رو اميد كه او مردم را مورد عفو قرار دهد.

واقعيت مرموز و پر اسرار «روح»

در اين آيه شريفه، قرآن روى سخن را به پيامبر نموده و مى فرمايد:

وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ

هان اى پيامبر! از تو درباره روح مى پرسند:

قُلِ الرُّوحُ مِنْ اَمْرِ رَبّى

بگو: روح، از فرمان پروردگار من است.

در مورد «روح» و تفسير آيه شريفه ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» و «ابن مسعود»، منظور اين است كه، آنان از روح، كه در پيكر انسان است پرسيدند، و پيامبر در پاسخ آنان به انتظار وحى نشست. اين پرسشگران به باور «جبايى» و گروهى ديگر، از يهود بودند.

پيامبر بدان جهت در پاسخ آنان سكوت را برگزيد و چيزى نفرمود، كه در انتظار وحى بود. افزون بر آن سكوت را به صلاح آنان مى ديد، چرا كه مى دانست كه آنان در انديشه حق جويى و حق پويى نبوده، بلكه اين پرسش را با هدف بهانه جويى و حق ستيزى طرح كردند، از اين رو اگر آن حضرت پاسخى هم مى داد بر عناد و كينه آنان افزون مى شد.

برخى در اين مورد آورده اند كه يهوديان به كفرگرايان قريش گفتند: از محمد صلى الله عليه وآله در مورد «روح» بپرسيد؛ كه اگر به شما پاسخ داد پيامبر خدا نيست امّا اگر پاسخ نداد و به انتظار وحى نشست، پيامبر خداست، چراكه ما اين نكته را از كتاب هاى خود دريافت داشته ايم؛ از اين رو خدا به پيام آورش فرمان داد كه به پرسش آنان پاسخ ندهد و گشودن اين معمّا را به خرد و انديشه خودشان واگذارد.

2 - امّا به باور برخى آنان از پيامبر پرسيدند: اى محمد صلى الله عليه وآله! روح، پديده است و پديدار شده، يا قديم و ديرين است؟

و آفريدگار هستى به پيامبرش پيام داد كه: اى پيامبر! بگو: «روح»، آفريده پروردگار من است؛ كه با اين بيان پيامبر پرسش آنان را پاسخ گفت.

منظور از «روحِ» مورد پرسش

اينك جاى اين پرسش است كه منظور از اين «روح» كه پيامبر فرمود: «آفريده پروردگار من است» چيست؟

در اين مورد سه نظر آمده است:

الف - از ديدگاه گروهى از جمله «ابن عباس»، منظور «روح» و «روان» انسان است.

ب - امّا از ديدگاه «حسن» و «قتاده» منظور جبرئيل يا فرشته ديگرى است كه از شگفت انگيزترين آفريده هاى خدا و داراى هفتاد هزار چهره، و در هر چهره داراى هفتاد هزار زبان و با همه زبان هايش، هماره ستايشگر آفريدگار خويش است.

اين موضوع در روايتى از امير مؤمنان عليه السلام نيز رسيده است.

ج - و پاره اى برآنند كه ممكن است منظور «مسيح» باشد، چراكه آن حضرت را نيز «روح» ناميده اند.

3 - و از ديدگاه گروهى منظور از «روح»، قرآن است؛ و شرك گرايان از پيامبر مى پرسيدند كه قرآن چگونه به وسيله فرشته وحى به او تلاوت و الهام مى گردد؟ و يا چگونه نظم و ترتيب و قالب و محتواى قرآن، با گفتار و اشعار آنان اين قدر متفاوت، و چگونه سند رسالت و معجزه جاودانه اوست؟

خدا در آيه ديگرى از قرآن شريف، از اين كتاب به روح تعبير نموده و مى فرمايد:

«و كذلك اوحينا اليك روحاً من امرنا»(75)

و همين گونه، روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم....

با اين بيان در آيه مورد بحث به پيامبر فرمان مى رسد كه در پاسخ پرسش آنان - كه از «روح» مى پرسند - پاسخ دهد كه: هان اى مردم! اين قرآن از سوى پروردگار من است و او آن را بر من فرو فرستاده تا سند رسالت من باشد؛ آرى اين قرآن سخن انسان نيست، و كسى نمى تواند همانند آن را بياورد.

و بدين سان اين پاسخ در برابر پرسش آنان است؛ و ديدگاه نخست نيز بيانگر اين واقعيت است كه روح حقيقتى است كه خدا بر آن آگاه است و جز ذات پاك او كسى از اين راز آگاه نيست.

حقيقت روح و ديدگاه ها

در مورد ماهيت پراسرار و پيچيده روح و ويژگى هاى پر راز و رمز آن، ديدگاه ها يكسان نيست:

به باور بيشتر دانشمندان كلام از جمله سيد مرتضى، روح جسمى رقيق و ظريف و بسان هواست كه در ساختمان بدن انسان و ديگر موجودات زنده وارد مى گردد.

«على بن عيسى» مى گويد: «روح»، جسمى هوايى است همانند حيوان كه در كران تا كران آن حيات و زندگى در جريان است.

با اين بيان هر حيوانى داراى روح و جسم است، امّا در پاره اى روح چيره است و در پاره اى ديگر جسم.

گروهى از دانشمندان نيز «روح» را «عرضى» شناخته اند و در تعريف آن تعبيرهاى گوناگونى دارند، براى نمونه:

مرحوم «مفيد» در اين مورد مى گويد: «روح» حيات و حقيقتى است كه به هر كجا وارد شد، فرودگاه و جايگاه خود را در خور دانش و بينش، و شايسته اختيار و اقتدار مى سازد.

اين ديدگاه را دانشمندان ديگرى، از جمله گروهى از «معتزله» پذيرفته اند.

«السوارى» مى گويد: روح، واقعيتى مرموز و ناشناخته در قلب و دل انسان است.

«نظام» و «ابن اخشيد» مى گويند: روح، حقيقت انسان است و زندگى انسان و تكاليف او در گرو آن و بر عهده آن است.

پاره اى از دانشمندان آورده اند كه خدا روح را از شش حقيقت پديد آورده است كه عبارتند از:

1 - نور و روشنايى،

2 - عطرآگينى و خوشبويى،

3 - بقا و ماندگارى،

4 - دانش و بينش،

5 - برترى و تعالى جويى،

6 - حيات و زندگى.

بر اين اساس است كه تا آنگاه كه روح در پيكر انسان است، بدن روشن و نورانى است؛ هم پديده ها را مى بيند و هم نداها و دعوت ها را مى شنود، و هم خوشبوست؛ امّا هنگامى كه روح بدن را ترك مى كند، هم پيكر انسان بدبو مى گردد و هم رو به فرسودگى و متلاشى شدن مى گذارد، و همه نشانه هاى حيات و بقا و زندگى را از دست مى دهد.

«روح»، حقيقتى است ظريف و لطيف و از عالم بالا، چراكه خدا در مورد شهيدان راه حق با اينكه پيكرشان در خاك است مى فرمايد:

و لا تحسبنّ الذين قتلوا في سبيل اللّه امواتاً بل احياء عند ربّهم يرزقون(76)

و هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند، مرده مپندار، بلكه زنده اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.

در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:

وَ ما اُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلاَّ قَليلاً.

و از دانش جز اندكى به شما ارزانى نشده است.

به باور پاره اى روى سخن در اين فراز به پيامبر و همه انسان هاست، و روشنگرى مى كند كه بهره شما از دانش و بينش، ناچيز است؛ چراكه هماره مجهولات انسان در برابر دانايى و آگاهى اش بسيار است، امّا دانش آفريدگار هستى بى كران و وصف ناپذير است و چيزى بر او پوشيده نمى ماند.

به باور پاره اى ديگر، در اينجا روى سخن با همان يهوديانى است كه در باره «روح» پرسش كردند.

به همين جهت آورده اند كه آنان گفتند: اى پيامبر! چگونه با اينكه تورات نزد ماست، دانش و شناخت ما اندك و ناچيز است؟

پيامبر، پاسخ داد: تورات و ديگر كتابها و نوشته ها، در برابر علم بى كران آفريدگار هستى ناچيز است.

در پنجمين آيه مورد بحث باز هم قرآن روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نموده و مى فرمايد:

وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذى اَوْحَيْنا اِلَيْكَ

هان اى پيامبر! اگر بخواهيم همين قرآن پرشكوه را كه به سوى تو وحى نموده ايم، برمى گيريم و از نزدت مى بريم. بدين سان آفريدگار هستى روشنگرى مى كند كه او مى تواند آنچه را به پيامبرش ارزانى داشته است بازپس گيرد، امّا او رحمت و كرامت خود را به آن حضرت ارزانى داشته و آنچه مورد نيازش بوده، به او داده، و آنچه مورد نيازش نيست، از او دريغ داشته است، گرچه پاره اى جز اين پندارند.

بنابراين اى پيامبر! به آن چه خدا برايت پسنديده است خشنود باش و با تلاش و اقتدار، به رساندن پيام او همت گمار.

ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ بِه عَلَيْنا وَكيلاً.

اگر ما قرآن را از تو بازگيريم، آنگاه خواهى ديد كه كسى را نخواهى يافت كه در برابر ما از تو دفاع كند و قرآن را به تو بازگرداند.

از ديدگاه گروهى، منظور اين است كه: اگر ما بخواهيم اين قرآن را از قلب تو و جامعه ات برگيريم و اثرى از آن برجاى نگذاريم، كسى نخواهى يافت كه آن را حفظ كند و به يادت آورد.

اين ديدگاه از «ابو مسلم»، «حسن» و «اصم» روايت شده است، و اينان برآنند كه از آيه شريفه چنين دريافت مى گردد كه پرسش از «روح» در آيه پيش نيز، همان پرسش از قرآن است.

اِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ

امّا خدا در پرتو رحمت بى كران خود دانش گوناگونى به تو ارزانى داشت، و قرآن را بر گستره قلب تو نوشت و مردم با ايمان را به حفظ آن توفيق بخشيد، و چيزهايى كه مورد نيازت نبود به تو نياموخت.

اِنَّ فَضْلَهُ كانَ عَلَيْكَ كَبيراً.

راستى كه فزون بخشى و كرامت پروردگارت بر تو بزرگ و گران است، چراكه او تو را به رسالت برگزيد و قرآن را به سوى تو وحى كرد، بنابراين او را سپاس گوى و از سپاسگزارى اش غفلت مكن.

«ابن عباس» مى گويد: منظور آيه اين است كه خدا تو را سالار و سرور فرزندان آدم قرار داد و به عنوان آخرين سفير و پيامبر خويش برگزيد و به تو جايگاهى بلند و مقامى ستوده و والا ارزانى داشت.

هماورد طلبى قرآن

اينك در مورد اعجاز قرآن مى فرمايد:

قُلْ لَئِنْ اجْتَمَعَتِ الْاِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى اَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْانِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ

هان اى پيامبر! به شرك گرايان بگو: اگر همه آدميان و پريان گرد آيند و يكديگر را يارى كنند و نيرو و توان خود را روى هم گذارند تا كتابى - از نظر زيبايى قالب و محتوا، نظم و آهنگ دلربا، جاذبه و هماهنگى شگفت انگيز، و بدون ناهماهنگى و تناقض و نداشتن واژه هاى سبك و بى محتوا - بسان اين قرآن پرشكوه را بياورند، هرگز نخواهند توانست و همگى در اين پيكار شكست خواهند خورد.

وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لَبَعْضٍ ظَهيراً.

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه، اگرچه همان گونه كه شعرپردازان در سرودن بندى از شعر، ديگرى را يارى مى كنند، آنان نيز به يارى يكديگر برخيزند.

در اين مورد آورده اند كه يكى از مغزهاى متفكّر شرك و بيداد در عصر رسالت، «نضر بن حارث» بود. او به دروغ به لاف و گزاف پرداخت كه مى تواند كتابى بسان كتاب محمد صلى الله عليه وآله بياورد، و درست آن گاه بود كه قرآن با فرود اين دعوت جهانى، همه را به هماورد فراخواند و بدين وسيله او را رسوا ساخت.

«ابو مسلم» مى گويد: اين آيه نيز نشانگر آن است كه پرسش شرك گرايان و يا يهود از «روح»، در حقيقت پرسش از قرآن و در مورد چگونگى دريافت آن بوده است، چرا كه اين آيه نيز ادامه پاسخ پيامبر به آن پرسش است.

جامعيت قرآن

در آخرين آيه مورد بحث در اشاره به يكى از ويژگى هاى قرآن شريف مى فرمايد:

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ فى هذَا الْقُرْانِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ

و ما در اين قرآن براى مردم از هر مثل و از هر نمونه اى از مفاهيم بلند و معارف پرمحتوا و گوناگون را به روشنى بيان كرديم؛ و هرآنچه مورد نياز فرد و جامعه بود، در قالب دليل هاى روشن و روشنگر، مثال هاى گويا، پندها و اندرزهاى دلنشين، هشدارهاى تكان دهنده و فرمان هاى راهگشا، احكام سازنده و مقررات زندگى، و هرآنچه براى دين و دنياى آنان مورد نياز است، همه را آورديم تا آنان بينديشند و درس گيرند و پند پذيرند.

فَابى اَكْثَرُ النّاسِ اِلاَّ كُفُوراً.

امّا با اين وصف بيشتر مردم راه حق ستيزى و انكار را در پيش گرفتند، و از اين نسخه شفابخش بهره نبردند.

واژه «مثل» گاهى به مفهوم خود يك چيز، گاه به مفهوم وصف آن و گاهى هم به مفهوم مشابه آن آمده است.

/ 37