/ سوره كهف / آيه هاى 27 - 25 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 15

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 15

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره كهف / آيه هاى 27 - 25

25 . وَ لَبِثُوا في كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنينَ وَ ازْدادُوا تِسْعاً.

26 . قُلِ اللَّهُ اَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ اَبْصِرْ بِه وَ اَسْمِعْ مالَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِىٍّ وَ لا يُشْرِكَ في حُكْمِهِ اَحَداً.

27 . وَ اتْلُ ما اُوحِىَ اِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِه وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً.

ترجمه

25 - و آنان سيصد سال در غارشان به سر بردند و نه [سال ديگر نيز بر مدت درنگ خود در آن پناهگاه شگفت انگيز] افزودند.

26 - [هان اى پيامبر!] بگو: خدا به آنچه درنگ نمودند [و به سر بردند ]داناتر است؛ آگاهى از نهان آسمان ها و زمين تنها از آن اوست؛ راستى كه [خدا] چه بينا و [چه ]شنواست! آنان جز [ذات پاك ] او [يار و] سرپرستى ندارند [و] او هيچ كس را در فرمانروايى خود شريك نمى سازد.

27 - و آنچه از كتاب پروردگارت به تو وحى شده است تلاوت كن؛ سخنان او را دگرگون كننده اى نيست، و هرگز پناهى جز او نخواهى يافت.

تفسير

خواب طولانى آنان

در آخرين فراز از سرگذشت درس آموز «اصحاب كهف» اينك قرآن به ترسيم مدت خواب طولانى آنان پرداخته و مى فرمايد:

وَ لَبِثُوا في كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنينَ وَ ازْدادُوا تِسْعاً.

از روزى كه «اصحاب كهف» وارد آن غار شدند و در آنجا خفتند، تا آنگاه كه خدا آنان را بيدار كرد و مردم را از سرنوشت عجيب و خواب شگفت انگيزشان آگاه ساخت، سيصد و نه سال بر آنان گذشت.

در آيه شريفه براى واژه «تسعاً» تميز نياورده است، چراكه با آمدن «سنين» ديگر نيازى به تكرار آن به عنوان تميز نيست؛ و بسان اين جمله است «عندى مأة درهم و خمس» كه نياز به تميز ندارد.

در ادامه سخن مى افزايد:

قُلِ اللَّهُ اَعْلَمُ بِما لَبِثُوا

اى پيامبر! اگر پيروان كتاب هاى پيشين آسمانى با تو در اين مورد به گفتگو و كشمكش پرداختند، بگو: خدا به مدت درنگ آنان در غار داناتر است.

گفتنى است كه اين در پاسخ مسيحيان «نجران» بود كه مى گفتند: به باور ما آنان سيصد سال در غار خوابيدند و نه بيشتر، و قرآن روشنگرى كرد كه نه بلكه سيصد و نه سال.

پاره اى برآنند كه منظور آيه شريفه اين است كه: خدا بهتر مى داند كه آنان تا آن زمان كه جهان را به درود گفتند، چقدر در آن غار بودند.

از «قتاده» آورده اند كه آغاز آيه شريفه، گفتار يهود است و قرآن گفتار آنان را ترسيم مى كند، و دليل اين نظر نيز ادامه آيه است كه مى فرمايد: خدا به مدت درنگ آنان در غار داناتر است و تنها او مى داند كه چه مدت را در آنجا سپرى كردند.

امّا اين ديدگاه درست به نظر نمى رسد، چراكه از آيه چنين دريافت مى گردد كه خدا از مدت خواب آنان خبر مى دهد و بدون دليل نمى توان از ظاهر آيه دست كشيد و آن را به نكته ديگرى سوق داد.

افزون بر ظاهر آيه شريفه، هدف از بيان اين حقيقت، نشان دادن قدرت بى كران و شگفت انگيز خدا و علم بى پايان اوست، و اين هنگامى درست مى شود كه مدت خواب آنان روشن شود. بنابراين خدا در آغاز آيه مدت خواب آنان را ترسيم مى كند و از پى آن پندارهاى اهل كتاب را كه در اين مورد دستخوش كشمكش بودند بى اساس اعلان مى نمايد و منظور اين است كه: هان اى پيامبر! بگو: خدا به مدت خواب آنان داناتر است؛ بر اين باور هرآنچه او خبر مى دهد، همان را بپذيريد و پندارهاى اهل كتاب را واگذاريد...

لَهُ غَيْبُ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ

واژه «غيب» به مفهوم نهان و چيزى است كه از قلمرو دريافت انسان فراتر است. با اين بيان منظور اين است كه آگاهى از نهان آسمان ها و زمين تنها از آن اوست، و چيزى در كران تا كران هستى وجود ندارد كه خدا از آن بى خبر باشد. آرى هرآنچه در آسمان ها و زمين براى انسان نهان است و دريافت آن ممكن نيست براى او كه آفريدگار و تدبيرگر هستى است عيان مى باشد.

اَبْصِرْ بِه وَ اَسْمِعْ

راستى چه آفريدگار بينا و شگفت چه خداى شنوايى است!

او همه چيز را مى داند و مى بيند و مى شنود و در كران تا كران هستى چيزى بر او پوشيده نيست.

اين جمله براى بيان شگفتى و تعجّب از شكوه و عظمت و دانايى و شنوايى خدا آمده و در مقام ستايش ذات پاك اوست.

در روايت است كه يكى از يهوديان از اميرمؤمنان عليه السلام در مورد مدت درنگ «اصحاب كهف» در غار پرسيد، كه آن حضرت فرمود سيصد و نه سال، و آنگاه همين آيه را براى او تلاوت كرد.

او گفت: در كتاب ما سيصد سال آمده است.

حضرت فرمود: آنچه در كتاب شما آمده، بر اساس سال هاى شمسى است و آنچه در قرآن آمده هماهنگ با سال هاى قمرى است.

مالَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِىٍ

همه كسانى كه در آسمان ها و زمين هستند، جز ذات پاك او يار و سرپرستى ندارند كه آنان را يارى نمايند.

وَ لا يُشْرِكُ في حُكْمِهِ اَحَداً.

و او هيچ كس را در فرمانروايى خود شريك نمى سازد، و كسى را نرسد كه بر خلاف فرمان و داورى او حكم كند.

به باور برخى منظور اين است كه خدا هيچ كس را در آنچه از غيب خبر مى دهد، شريك خود نمى سازد.

و بنا به قرائت ديگر منظور اين است كه: هان اى انسان! كسى را در فرمانروايى و داورى شريك و همتاى خدا مساز.

و در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ اتْلُ ما اُوحِىَ اِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ

هان اى پيامبر! آنچه خدا در باره اصحاب كهف به سوى تو فرو فرستاده است همه را براى مردم بخوان، چراكه حقيقت سرگذشت آنان در اين آيات است.

به باور پاره اى منظور اين است كه: از قرآن و آيات آن پيروى كن و به مقررات آن احترام گذار و در پرتو آن رفتار نما.

لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِه

براى مقررات خدا و پيشگويى هايى كه او مى كند و از آينده خبر مى دهد، تغيير دهنده و دگرگونسازى نيست، و كسى نمى تواند سنت ها و قراين جاودانه و جهان شمول حاكم بر روند جامعه و تاريخ را كه او مقرر فرموده است، دگرگون سازد.

وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً.

به باور «مجاهد» منظور اين است كه: اگر از قرآن پيروى نكنى، جز ذات پاك خدا پناهگاهى نخواهى يافت.

امّا به باور «ابن عباس»، جايگاه و پناهگاه استوارى نخواهى يافت.

«قتاده» مى گويد: بازگشتگاهى نخواهى يافت.

به باور ما همه اين ديدگاه ها به هم نزديك هستند و تفاوت چندانى ندارند.

پرتوى از آيات

آيات هيجده گانه اى كه سرگذشت شگفت انگيز «اصحاب كهف» يا آن جوانان توحيدگرا و آزاديخواه را به تابلو مى برد، از نظر شما خواننده قرآن پژوه گذشت؛ و بدين سان داستان درس آموز و پراسرار آنان در چندين فراز و چندين پرده ترسيم گرديد، اينك به پاره اى ديگر از نكات درس آموز آن اشاره مى رود:

1 - به هيچ انگاشتن افسانه جبر محيط و حاكميت بيداد

داستان شگفت انگيز اصحاب كهف، پيش از هر درس و هر پيام، اين درس را به انسان هاى آزاده و تاريخ ساز مى آموزد كه هرگز نبايد تن به ذلّت سپرد و به افسانه جبر محيط يا استبداد و اختناق و اسارت، سر فرود آورد؛ بلكه بايد از بهترين و مؤثرترين شيوه ها براى دگرگونى مطلوب جامعه و محيط و روزگار خويش بهره گرفت و آراست و درست كرد و تاريخ ساخت، و اگر همه راه ها را هم بيدادگران به طور موقّت بستند بايد از محيط اختناق و تباهى و جامعه ذلت زده و زور پرست دورى گزيد و دست به هجرت زد، و هجرت سازنده و هدفدار و حساب شده يكى از راه هاى مبارزه با بيداد و از مقدمات پيروزى بر ظلم است: و اذ اعتزلتموهم و ما يعبدون الا اللّه فأوا الى الكهف...(102)

2 - از تو حركت، از او يارى بسيار

از جاى جاى اين سرگذشت، اين پيام اميدبخش و حركت آفرين به گوش جان طنين انداز است كه: هان اى بندگان خدا! اى انسان ها! از شما بيدارى و حركت و قيام و تلاش براى خودسازى، جهاد با نفس، پيكار با شيطان، رويارويى با ضد ارزش ها، ايستادگى در برابر ذلّت و اسارت، و آنگاه يارى از آفريدگار تواناى هستى،

انّهم فتية آمنوا بربّهم و زدناهم هدى.(103)

آنان جوانان و جوانمردانى بودند كه به پروردگار خويش ايمان آوردند و ما نيز بر راهيابى و هدايت و رشد آنان افزوديم. و ربطنا على قلوبهم...(104)

و ما دل هاى آنان را استوارى بخشيديم آنگاه كه به پاخاستند و گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمان ها و زمين است و ما هرگز جز او را نخواهيم پرستيد...

و الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا...(105)

و كسانى كه در راه ما كوشيده اند، بى گمان ما راه هاى رستگارى و نجات خود را به آنان مى نماييم...

3 - حركت، تنها در پرتو آگاهى و منطق نه پرخاشگرى

سومين درس داستان انسانساز جوانمردان آزادى خواه اين است كه حركت هاى فردى، خانوادگى، اجتماعى، اخلاقى، فرهنگى، سياسى و هنرى، همه جا بايد بر اساس آگاهى عميق و ژرف انديشى و منطق استوار و هدف مقدس و وسيله عادلانه باشد و نه به دنباله روى ناآگاهانه، حركت هاى كور و برخاسته از طوفانى كه احساسات و تعصّبات و بدانديشى ها و غرض ها و مرض ها و پندارها... كه ره آوردى جز ندامت و نگونسارى نخواهد داشت.

و ربطنا على قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربّنا ربّ السّموات و الأرض لن ندعوا من دونه الهاً لقد قلنا اذاً شططا. هؤلاء قومنا اتخذوا من دونه آلهة لولا يأتون عليهم بسلطان بين...

جوانمردان آزادى خواه پايه و اساس حركت و قيام اصلاحى شان بر اين بنيان استوار و خداپسندانه بود كه:

الف - پروردگار ما همان پروردگار آسمان ها و زمين است و او ما را آزاد و سرفراز خواسته است و ما جز او معبود ديگرى نخواهيم گرفت و بندگى و بردگى هيچ بت چوبى و گوشتى و سنگى را نخواهيم پذيرفت، چرا كه در آن صورت به انحراف و كژى بافته هاى بى اساس در غلطيده و به نگونسارى افتاده ايم.

ب - استبداد حاكم كه جز اين مى گويد، چرا دليل روشنى بر درستى پندار و كردارش نمى آورد؟ و ما هرگز كوركورانه و بدون دليل و برهان چيزى را نخواهيم پذيرفت.

ج - كسى كه بخواهد بافته هاى بى اساس خود را به زور و فريب به مردم تحميل كند و آنها را به خدا هم نسبت دهد اين بيدادترين انسان هاست، و ما با بهترين و شايسته ترين شيوه ها در برابر او خواهيم ايستاد.

4 - غار و زندان به از تحمّل اختناق و استبداد

چهارمين درس انسانساز و جامعه پرداز اين داستان اين نكته ژرف و بنيادى است كه زندگى در غار با سرفرازى و آزادى براى انسان - اگرچه محروم از امكانات هم باشد - به از اسارت و تحمل اختناق در كاخ هاى سر به آسمان كشيده و زندگى خفت آور با تجاوزكاران به حقوق و آزادى و امنيت انسان هاست. به همين جهت است كه جوانمردان آزادى خواه تاريكى و سرما و گرما و خطر حيوانات وحشى و جانوران موذى را به جان مى خرند تا با ددمنشان سياهكار نباشند فاوا الى الكهف...(106)

و از همين زاويه است كه قهرمان بهترين داستان ها رو به بارگاه خدا مى آورد كه:

پروردگارا زندان با آن همه دردها و رنج هاى جانكاهش، از نظر من محبوب تر از اين اسارت ها و آلودگى هايى است كه زورپرستان مرا بدانها مى خوانند...

رب السّجن احبّ الىّ مما يدعونني اليه...(107)

5 - معيار و ملاك شخصيت و برترى

گروهى ملاك برترى و فروترى انسان ها را در گرو برخوردارى و يا محروميت آنان از ثروت و امكانات مادّى و نعمت هاى زندگى مى نگرند و بر اين اساس به زورداران بها مى دهند و به محرومان ارجى نمى گذارند؛ و گروهى ديگر برترى و فروترى را در گرو برخوردارى از زور و قدرت و مقام و موقعيت هاى اجتماعى مى پندارند.

پاره اى اين را در گرو نژاد و تبار ارزيابى مى كنند و پاره اى ديگر در اين مورد موقعيت جغرافيايى و منطقه زندگى را بسيار كارساز مى دانند.

امّا اين داستان نشانگر آن است كه ملاك برترى و كمال بزرگى، توسعه فكر و گسترش شخصيت معنوى و عقيدتى و فرهنگى و انسانى است نه امتيازهاى ظاهرى و برخوردارى از زر و زور؛ چراكه در اينجا فردى را كه به ظاهر چوپان و بيابان زاده است، در صف گروهى از جوانان و جوانمردان آزادى خواه و برخوردار از امتيازات ظاهرى و معنوى مى نگريم كه بر سر دوراهى زندگى معنويت و كمال را برگزيده اند، و آن چوپان محروم از امتيازات ظاهرى، به دليل بهره ورى از فكر و فهم و آگاهى و گزينش درست مسير زندگى، همرديف و همتا و همراه آنان مى شود؛ چراكه راه توحيد و تقوا، راه برادرى و برابرى و راه زندگى انسانى است.

6 - راز جاودانگى ها و ماندگارى ها

از دورترين كرانه هاى تاريخ انسان تا جهان معاصر سرگذشت ها و داستان ها و چهره ها و شخصيت هاى بسيارى ظهور نموده و هر كدام بر اساس ديدگاه خويش در مورد هستى و هستى بخش و انسان و زندگى در خور شأن انسان، و به تناسب برنامه ها، هدف ها و آرمان هاى خويش اثرات گوناگونى در اين سراى فانى نهاده و گاه مسير تاريخ و راه جامعه اى را تغيير داده اند؛ امّا همه آنها سرانجام پس از پشت سر نهادن مراحل گوناگون زندگى، به تدريج رو به ضعف و پيرى نهاده و پس از پيمايش فراز و نشيب هاى زندگى سرانجام به پايان خط رسيده و جاى خود را به چهره هاى جديد و رخدادها و داستان هاى نوين داده و خود به موزه ها و به بايگانى تاريخ پيوسته اند، چرا كه گذشت زمان و گردش روزگار بر چهره هر پديده جديد و رويداد تازه اى گرد كهنگى و غبار فرسودگى و فراموشى مى پراكند؛ و تنها راز ماندگارى و جاودانگى، به نوعى پيوند با آفريدگار هستى و گرداننده جهان است.

آرى، اين راز جاودانه است كه جوانمردان آزادى خواه را جاودانگى مى بخشد، و نه تنها آنان كه حتى سگ آنان نيز كه همراهى و نگهبانى آنان را به عهده مى گيرد، رنگ ماندگارى به خود مى گيرد؛ و اين درس ديگر اين سرگذشت عبرت آموز و عبرت انگيز است كه راز صعودها و ماندگارى ها پيوند با حق و عدالت و سرچشمه آنهاست.

7 - نقش سازنده يا ويرانگر غذاهاى پاكيزه و يا ناپاك

درس ديگر اين سرگذشت پر راز و رمز، نمايش اهميّت تغذيه جسم و جان و تن و روان و نقش بهداشت جسم و روح و اثر سرنوشت ساز غذاهاى پاك و پاكيزه و يا آلوده و حرام، در سازمان وجود انسان هاست كه آن يكى انسان را به سلامت جسم و سلامت روان و قلب حق پذير و گوش شنواى حق رهنمون و مجهّز مى سازد، و اين يك او را مسخ مى كند.

بر اين اساس است كه جوانمردان آزادى خواه درس بهره ورى از پاك ترين و پاكيزه ترين غذاها را مى دهند.

فلينظر ايها ازكى طعاما...(108)

و در آيه ديگرى از قرآن همه انسان ها به نگرش و تعمّق در غذاى جسم و روح فرمان مى يابند:

فلينظر الإنسان الى طعامه...(109)

امير مؤمنان عليه السلام در اين مورد به بهره ورى از غذاى حلال و پاكيزه و دورى گزيدن از غذاى حرام و ناپاك و غذايى كه در روا و حلال بودن آن ترديد و چون و چراست، سفارش مى كند و مى فرمايد:

و ما ظننت انّك تجيب الى طعام قوم عائلهم مجفّوا و غنيهم مدعوّ فانظر الى ما تقضمه من هذا المقضم فما اشتبه عليك علمه فالفظه و ما ايقنت بطيب وجهه فَنَلْ منه.(110)

...من گمان نمى بردم كه تو استاندار و نماينده دولت من، دعوت كسانى را بپذيرى كه محرومان جامعه را از خود مى رانند و گرسنگان را سير نمى كنند و برخوردارانشان را گرامى مى دارند و پذيرايى مى نمايند.

هان اى فرزند «حنيف»! هماره به آنچه مى خواهى بخورى، نيك بنگر كه حلال است يا حرام؟ روا و عادلانه و پاكيزه است يا ناپاك...؟ آنگاه آنچه روا و شايسته بودنش براى تو روشن نبود و در آن جاى ترديد و چون و چرا بود، آن را دور بيفكن و آنچه پاكيزگى و روا بودنش روشن بود از آن بهره ور باش.

و سالار شايستگان حضرت حسين عليه السلام يكى از علل حق ستيزى و كوردلى و حق ناپذيرى سياه تبهكار يزيد را همين حرامخوارگى و بهره ورى از غذاهاى حرام و اثر منفى آن ارزيابى مى كند و مى فرمايد:

...و قد ملئت بطونكم من الحرام...(111)

آرى يكى از رازهاى حق ستيزى و حق ناپذيرى شما اين است كه شكم هاى شما از حرام آكنده شده است.

8 - از شمار اندك حق طلبان نبايد دلسرد شد

انسان ها در گزينش راه زندگى به چند دسته قابل تقسيم اند:

1 - گروهى كه در زندگى هرگز داراى انديشه و انتخاب نيستند و به حق و باطل و درست و نادرست نمى انديشند و بسان چهارپايان زندگى را با دنباله روى سپرى مى كنند.

لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم آذان لا يسمعون بها و لهم اعين لا يبصرون بها اولئك كالانعام بل هم اضلّ اولئك هم الغافلون.(112)

آنان دل هايى دارند كه با آن حقايق را دريافت نمى دارند و ديدگانى دارند كه به وسيله آنها واقعيت ها را نمى بينند و گوش هايى كه با آنها نداى حق و عدالت را نمى شنوند؛ آنان بسان چارپايان، بلكه گمراه ترند؛ آرى آنان همان غفلت زدگانند.

2 - گروه دوّم كسانى هستند كه توان تفكّر و ارزيابى و گزينش حق از باطل و داد از بيداد و درست از نادرست و ارزش ها از ضد ارزش ها را دارند، امّا فرصت طلبان و دنياپرستان و حقيرانى هستند كه براى منافع زودگذر، پا روى خرد و وجدان و انتخاب خود مى گذارند و استدلالشان اين است كه بايد همرنگ زمانه و همرنگ زورداران بود تا بهره ور زيست، خواه آنان درست باشند و يا نادرست...

امير مؤمنان عليه السلام در راز حقارت اين دنياپرستان مى فرمايد:

لانّ النّاس قد اجتمعوا على مائدة شبعها قصير و جوعها طويل...(113)

راز اين حقارت و فرصت طلبى اين است كه مردم بر سر سفره دنيايى نشسته اند كه سيرى آن اندك و گرسنگى اش طولانى است.

3 - و گروه سوّم انسان هايى آگاه و آزاده و هدفدارند كه با دو ويژگى آگاهى و پاى بندى به حق و عدالت و شيفتگى به ارزش ها و والايى ها راه زندگى را برمى گزينند؛ و جوانمردان آزادى خواه كهف از آنان بودند؛ و آنان اين درس را به عصرها و نسل ها مى دهند كه بايد هم آگاهانه زيست و آگاهانه انتخاب كرد و هم درست و بر اساس حق و عدالت راه زندگى را گام سپرد و از شمار كم حق طلبان و شايستگان در راه حق نهراسيد.

امير مؤمنان عليه السلام در اين مورد روشنگرى مى كند كه:

لا تستوحشوا في طريق الهدى لقلة اهله...(114)

مبادا در راه حق و هدايت از شمار كم حق پذيران و حق طلبان و حق پرستان به وحشت افتيد و به راه بيداد و باطل كه پرهياهوست درغلطيد...

9 - برخورد روشنگرانه و انسانى با ديگران

مرام ها و مسلك هاى گوناگون بشرى و يا مذاهب تحريف شده آسمانى، و نيز گروه هاى سلطه جو و جريان هاى قدرت طلب، هماره در برخورد با ديگران بدون تعمّق شايسته و تفكّر و آگاهى زيبنده، بافته و يافته ها و سليقه ها و برداشت هاى خود را درست و مطابق با حقيقت جا مى زنند و ديگران را نادرست و ناروا و باطل عنوان مى دهند و بدين وسيله بر اصل نفى و طرد و حذف ديگران پاى مى فشارند و بدترين بيدادها را در راه هدف هاى جاه طلبانه خويش روا مى شمارند و حقوق و آزادى و امنيت ديگران را بازيچه خودكامگى هاى خويش مى سازند.

سرگذشت جوانمردان آزادى خواه يا اصحاب كهف اين درس را نيز مى دهد كه انسان شايسته كردار و درست انديش با وجود يقين به برداشت درست خويش از موضوعات و مفاهيم و مسائل گوناگون، بايد با ديگران بر اساس منطق و خرد و روشنگرى و استدلال روبه رو شود(115) و نه با طرد و حذف و فشار... چراكه شيوه فشار و طرد و نفى، نشان بى محتوايى و بى خردى و زورمدارى و پوكى و پوچى خطوط و جريان ها و گروه ها و حكومت هاست.

آرى، آيات اين داستان، نشانگر توسعه شخصيت و گستردگى فكر و انديشه و برخورد شايسته و خردمندانه و انسانى آنان با ديگران بود، امّا در برابر آنان استبداد و اختناقى را نشانگر است كه بر زورمدارى تكيه دارد(116).

10 - قدرت بى كران خدا

در سراسر اين داستان قدرت بى كران گرداننده هستى جلوه گر است و همه جا انسان را به شگفتى و حيرت وا مى دارد كه، چگونه گروهى از انسان ها فراتر از سيصد سال به خواب عميق فرو مى روند؟!

چگونه در آن روزگار طولانى موادّ مورد نياز سازمان وجود آنان تأمين مى گرديد؟!

چگونه از انواع خطرها مصون و محفوظ مى ماندند، و گرما و سرما، جانوران و درندگان و ديگر آفت هاى سلامت و زندگى، به حريم آنان راه نمى يافت؟!

چگونه آفريدگار هستى وحشت و هراس از آنان را به عنوان سپر دفاعى براى آن غار و خفتگان در آن غار، به خدمت گرفت؟!

و چگونه پس از سيصد و چند سال در همان شرايط و سن و سال از خواب بر خاستند و گذشت روزگار و عامل زمان در آنها كارساز نيفتاد؟!

اينها و دهها چرا و چگونه؟ و پرسش تفكّرانگيز ديگر، نشانگر قدرت بى كران گرداننده هستى و اراده توانايى است كه بر كران تا كران طبيعت و جامعه و تاريخ حكومت مى كند.

11 - چرا معاد ممكن نباشد؟

و ديگر اين درس را مى دهد كه رستاخيز جهان و انسان امكان پذير است، و اين بيدارى اصحاب كهف پس از يك خواب عميق چندصد ساله، نمونه اى كوچك از آن بيدارى عمومى و رستاخيز انسان هاست.

و كذلك اعثرنا عليهم ليعلموا انّ وعد اللّه حقّ و انّ الساعة لا ريب فيها...(117)

و بدين سان مردم را بر حال آنان آگاه ساختيم تا بدانند كه وعده خدا حق است و در فرارسيدن رستاخيز هيچ ترديدى نيست...

/ 37