/ سوره احزاب / آيه هاى 20 - 11
11. هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا
12. وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا
13. وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا
14. وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا يَسِيرًا
15. وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولًا
16. قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمْ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ الْمَوْتِ أَوْ الْقَتْلِ وَإِذًا لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا
17. قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنْ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا
18. قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا
19. أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنْ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُوْلَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا
20. يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِنْ يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُمْ مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا
ترجمه
11 - آنجا بود كه ايمان آوردگان آزمون شدند و سخت [برخود ]لرزيدند.
12 - و هنگامى [را به ياد آور] كه نفاقگرايان و كسانى كه در دلهايشان بيمارى است، مى گفتند: خدا و پيامبرش جز فريب [و دروغ ] به ما وعده [پيروزى و سرفرازى ] ندادند.
13 - و آن گاه كه گروهى از آنان گفتند: هان اى مردم يثرب! [ديگر در اين شرايط و در اين ميدان كار زار] جاى ماندنى براى شما نيست؛ بنابراين [به خانه هاى خود] باز گرديد! و گروهى از آنان از پيامبر اجازه [بازگشت ] مى خواستند [و] دزدان، [بى دفاع است ]؛ در صورتى كه [سراهاى ] آنها بى حفاظ نبود؛ [آرى،]
آنان جز فرار [از ميدان كار زار] چيزى نمى خواستند؛
14 - و [از نظر روانى به گونه اى بودند كه ] اگر از كرانه هاى آن [شهر ]بر آنان وارد مى شدند [و مى تاختند]، آن گاه [روى گردانى از دين و آزادگى و پذيرش تباهى هاى شرك و] فتنه از آنان خواسته مى شد، به سوى آن مى آمدند، و در [پذيرش ] آن جز اندكى درنگ نمى كردند؛
15 - و [اين در حالى بود كه ] پيشتر با خدا سخت پيمان بسته بودند كه [به ميدان جهاد] پشت نكنند [و تا پاى جان فداكارى نمايند]؛ و [بايد بدانند كه ] پيمان خدا هماره باز خواست [به دنبال ] دارد.
16 - [هان اى پيامبر! به آنان ] بگو: اگر از مردن يا كشته شدن فرار كنيد، هرگز اين گريز [از مرگ ] براى شما سودى نمى بخشد، و در آن صورت هم [از زندگى زودگذر اين جهان ] جز اندكى بهره ور نمى گرديد.
17 - [و] بگو: اگر [خدا] گزندى را براى شما اراده كند، يا [بخشايش و] رحمتى را برايتان بخواهد، كيست آن كه مى تواند شما را در برابر اراده خدانگاه دارد، [و از شما دفاع كند]؟! و آنان جز خدا، سر رشته دار و ياورى براى خود نمى يابند.
18 - بى ترديد خداوند [يكتا] از ميان شما [مردم، كارشكنان و ]بازدارندگان [از جهاد و دفاع ] و كسانى را كه به برادران [و هم مسلكان ] خويش مى گويند: بى سوى ما بياييد [و از برابر دشمنى بگريزيد، همه را خوب ] مى شناسد، و [مى داند كه ] آنان جز اندكى به [ميدان ] كار زار نمى آيند.
19 - اين در حالى است كه بر شما تنگ چشم وآزمندند؛ از اين رو هنگامى كه [بحران و] ترس فرا رسد، آنان را مى نگرى كه [ناخواسته ] به سوى تو مى نگرند در حالى كه چشمان شان در حدقه مى چرخد؛ [درست ] بسان كسى كه از [فرا رسيدن بيهوشى هاى ] مرگ بى هوش مى شود، امّا هنگامى كه ترس [و بحران رخت بر بست و] رفت، از سرآزمندى و بخل بر ما، با زبان هاى تيز [و گزنده خويش ] شما را [نيش مى زنند و ]مى آزارند؛ آنان هرگز ايمان نياورده اند، از اين رو خدا عملكردشان را تباه ساخته، و اين [كار] براى خدا آسان است.
20 - [نفاقگرايان چنين ] مى پندارند كه [سپاهيان ] احزاب هنوز نرفته اند، و [اينان چنانند كه ] اگر احزاب [دگر باره ] بيايند، آنان آرزو مى كنند كه كاش در صحرا ميان صحرانشينان مى بودند و [از دور] از خبرهاى شما جويا مى شدند؛ و اگر هم در ميان شما بودند، جز اندكى كار زار نمى كردند.
نگرشى بر واژه ها
هنالك: «هنا»، براى اشاره به نزديك آمده است، و «هنالك» براى دور، و «هناك» براى متوسط.
زلزلوا: اين واژه از ريشه «زلزال» برگرفته شده، كه به مفهوم سخت لرزيدن و تكان خوردن آمده است.
شديد: از «شدّت» برگرفته شده و به مفهوم «سخت» و يا نيروى است كه به وسيله حواس چندگانه درك مى گردد، امّا «قوّت» آن توان و نيرويى است كه تنها از دليل و برهان وآثار و نشان ها شناخته مى شود و گرنه به وسيله حواس درك نمى گردد؛ درست به همين جهت است كه ذات پاك و بى همتاى خدا به «قوىّ» وصف مى گردد، امّا به «شديد» وصف نمى شود.
غرور: از ريشه «عار» برگرفته شده و به مفهوم چيزى است كه آشكار شدن آن ناپسند است؛ به همين تناسب به شكاف ها و پاره گى هاى لباس و نقاط آسيب پذير و بى دفاع مرزها نيز گفته مى شود.
معوّقين: اين واژه از ريشه«عُوق» به مفهوم بازداشتن و منصرف ساختن آمده، اسم فاعل آن به مفهوم باز دارنده است.
يأس: در اصل به مفهوم سخت گيرى آمده، كه در آيه شريفه به معناى جنگ و پيكار است.
اشّحة: از ريشه «شُحَّ» به مفهوم بخلِ توأم باحرص و آزار آمده است. يادآورى مى گردد كه اين واژه جمع «شحيح» مى باشد.
سلقوكم: اين واژه از ريشه «سلق» در اصل به مفهوم گشودن چيزى در حال خشم است، و به همين تناسب به گشودن و رها كردن زبان - كه فرياد مى كشد و يا فرمان و هشدار بى جا صادر مى كند - نيز به كار مى رود.
حداد: جمع «حديد» به مفهوم تيز و تند آمده است.
احزاب: به جمعيت ها و گروه هاى همسو گفته مى شود كه مفرد آن «حزب» آمده است.
بادون: جمع واژه «بادى» به مفهوم صحرانشينى است.
تفسير اصل آزمون و امتحان انسانها
قران پس از ترسيم فشارها و مشكلات جنگ «خندق» در آيات گذشته، اينك در نخستين آيه مورد بحث در اشاره به آزمون الهى مى فرمايد:
هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ
در آنجا بود كه ايمان آوردگان در كوره آزمون قرار گرفته و سخت امتحان شدند، تا در پرتو آن، عقيده و ايمان آگاهانه و خالصانه آنان و شكيبايى و پايداريشان در راه حق و عدالت نمايان گردد و برخود آنان و ديگران روشن شود كه در راه انجام فرمان خدا و جهاد با دشمنان حق و عدالت تا كجا ايستاده اند، و كدامين آنان از نظر ايمان و تقوا پرتوان، و كداميك ناتوانند.
وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا
و آنان در آنجا سخت تكان خوردند و به سختى لرزيدند؛ چرا كه انسان ترسو و بزدل، پريشان و ناراحت است و همين پريشانى و دلهره قرار و آرام را از او مى گيرد.
«جبايى» در اين مورد مى گويد: در پيكار «خندق» و جريان محاصره مدينه به وسيله سپاهيان احزاب همه مسلمانان سخت تكان خوردند، و به بيان آيه شريفه بر خود لرزيدند، چرا كه گروهى از آنان از ترس كشته شدن بر خود لرزيدند، و گروهى نيز بر سرنوشت جامعه و دين و آيين خويش پريشان بودند.
در دومين آيه مورد بحث در ترسيم پندار و گفتار نفاقگرايان و اصلاح ناپذيران در كوران پيكار خندق مى فرمايد:
وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا
و هنگامى را به خاطر بياوريد كه نفاقگرايان و كسانى كه در دل هايشان بيمارى بود، مى گفتند: خدا و پيامبرش چيزى جز وعده هاى بى اساس و دروغين به ما ندادند.
به باور «حسن» منظور از «بيمارى» در آيه شريفه، «بيمارى» ترديد و دو دلى در دين و ايمان است، امّا به باور پاره اى ديگر منظور سستى عقيده و ضعف ايمان مى باشد.
«ابن عباس» آورده است كه پس از سخت شدن كار در جنگ «خندق» نفاقگرايان به تمسخر مى گفتند: محمد (ص) به ما وعده پيروزى بر ايران و روم و گشودن كاخ هاى مدائن را مى دهند در حالى كه ما درخانه و شهر خويش از كمترين امنيت و آرامش بى بهره ايم و از هر سو در محاصره قرار داريم؛ و اين وعده ها، به خداى سوگند پوچ و بى اساس است.
در ادامه سخن در اين مورد به موضع زشت و ظالمانه گروهى از آنان پرداخته مى فرمايد:
وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا
و هنگامى را به ياد آوريد كه گروهى از آنان گفتند: هان اى مردم مدينه! اينجا جاى ماندن شما نيست، بنابراين به خانه هاى خويش بازگرديد و ميدان كارزار را به محمد (ص) و يارانش بگذاريد. به باور پاره اى به خانه هاى خويش بازگرديد و ميدان كارزار را به محمد (ص) و يارانش بگذاريد. به باور پاره اى منظور آنان اين بود كه: در اين جا و در اين شرايط براى شما جاى مناسبى در نظر گرفته نشده است كه دست به پيكار با دشمن بزنيد، بنابراين به خانه هاى خود بازگرديد و با جدا شدن از پيامبر و مسلمانان، جنگ را به آنان واگذاريد
در اينكه اينان چه كسانى بودند، ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور «سدى» گوينده اين سخن زشت و خطرناك «عبدالله بن ابّى» و گروه منافق اصلاح ناپذير او بودند.
2 - امّا به باور پاره اى، گروهى از نفاقگرايانِ قبيله «بنى سالم» اين سخن را گفتند.
3 - و «يزيد بن رومان» برآن است كه گوينده اين سخن «اوس بن قبطى» و هم مسلك هاى او بودند، و منظور همه آنان جدا شدن از ياران اصلاح طلب و توحيد گراى پيامبر و فرار از كار زار بود.
وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ النَّبِيَ
و از دگر سو گروهى از آن نفاقگرايان و سست ايمانها، براى فرار از كارزار از پيامبر گرامى اجازه مى خواستند و عذر و بهانه مى تراشيدند.
يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ
اينان كه گروهى از دو قبيله «بنى حارثه» و «بنى سلمه» بودند، براى ترك جهاد مى گفتند: خانه و كاشانه ما بدون در و پيكرِ درست و بدون ديوار و حفاظ است.
به باور «ابن عباس» منظورشان اين بود كه: خانه هاى ما ديوار درستى ندارد، به همين جهت از نظر امنيت و حفاظت جاى نگرانى است.
امّا به باور «حسن» منظورشان اين بود كه: در خانه هاى ما مردى نمانده است، به همين جهت نگران دارايى و زن و بچه خويش از دستبرد دزدان و راهزنان هستيم.
و از ديدگاه «قتاده» بهانه آنان اين بود كه: خانه هاى ما در نزديكى اردوگاه دشمن است و ما سخت نگران امنيّت خانواده خويش هستيم!
در ادامه آيه شريفه، خداى جهان آفرين به تكذيب آنان پرداخته و مى فرمايد.
وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ
و اين بهانه جويى و عذر تراشى براى فرار از كارزار در حالى بود كه همه بافته هاى آنان بى اساس بود و خانه و كاشانه آنان بدون ديوار و حصار و بى دروپيكر نبود.
از حضرت صادق عليه السلام در تفسير آيه آورده اند كه فرمود: منظور اين است كه خانه هاى آنان، هم داراى پايه ها و ديوارهاى بلند و استوار بود، و هم داراى در و پيكر محكم.
إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا
آنان جز فرار از ميدان جهاد و تنها گذاشتن پيامبر و مسلمانان در برابر دشمن، در انديشه چيزى نبودند و چيزى نمى خواستند.
سپس در اشاره به سست ايمانى و تزلزل عقيدتى و فكرى آنان مى افزايد:
وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا
آنان به گونه اى سست ايمان و سست عقيده اند كه اگر دشمن از اطراف و كرانه هاى شهر مدينه بر آنان هجوم آورد، و شهر در خطر اشغال نظامى باشد، و آن گاه به آنان پيشنهاد گردد كه به شرك و كفر باز گردند، بى درنگ آن را پذيرا مى شوند!
به باور «ابن عباس» منظور از اين گروه، همان بهانه جويانى هستند كه براى فرار از كار زار، فقدان امنيت خانه ها و دارايى و خاندان خود را بهانه مى كردند، و منظور از دعوت به «فتنه» نيز دعوت به شرك و كفر و خودكامگى و بيداد است.
وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا يَسِيرًا
و خبر اندك زمانى براى انتخاب شرك و كفر و پذيرش پيشنهاد دشمن درنگ نمى كردند. «قتاده» مى گويد: و براى پذيرش كفر جز اندكى سرپيچى نمى كردند.
امّا به باور «حسن» و «فراء» منظور اين است كه: و آن تجاوزكاران و سپاهيان كفر و ارتجاع در صورت ورود به مدينه و دعوت به كفر و شر و پذيرش فتنه آنان از سوى اين سست ايمانها، با عذاب خدا روبه رو مى گردند و جز اندك زمانى در اين شهر نمى پايند.
در پنجمين آيه مورد بحث در نكوهش آنان مى فرمايد:
وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ
آنان پيش از پيكار خندق و رسيدن سپاه شرك بر كرانه هاى مدينه، با خدا پيمان بسته بودند كه پشت به دشمن ننمايند و از كارزار نگريزند، و به پيامبرش دست بيعت دادند و سوگند ياد كردند كه بسان دفاع از خودشان از او و راه و رسم آسمانى اش دفاع كنند و با دشمن كينه توز و حق ستيز او بجنگند.
وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولًا
و به يقين از عهد و پيمان با خدا هماره بازخواست خواهد شد.
«مقاتل» برآن است كه: منظور از عهد و پيمان در آيه شريفه، بيعت شب «عقبه» مى باشد.(130) كه پيش از هجرت بسته شد؛ و بدين وسيله هشدار داده مى شود كه در روز رستاخيز از آن بازخواست خواهند شد، و آمدن اين مطلب به صورت ماضى براى تأكيد و ترديدناپذير بودن تحقّق آن است.
قرآن پس از روشنفكرى خويش در آيات گذشته، اينك روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و مى فرمايد:
قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمْ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ الْمَوْتِ أَوْ الْقَتْلِ
هان اى پيامبر! به آنان بگو: اگراز مرگ يا كشته شدن مى گريزيد، بدانيد كه اين گريزتان كمترين سودى برايتان نخواهيد داشت؛ چرا كه اگر به سرآمد عمر خويش رسيده باشيد، يكى از اين دو شما را درخواهد يافت و فرار از كار زار و خزيدن در خانه ها در تغيير سرآمد عمر، يا رسيدن پايان زندگى تان اثرى نخواهد داشت.
وَإِذًا لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا
و اگر به سرآمد زندگى نرسيده باشيد، و از مرگ و كشته شدن در راه خدا در ميدان كار زار جان سالم بدر بريد، بيش از مدتى كوتاه از زندگى اين جهان بهره اى نخواهيد برد.
و روشنگرى مى كند كه:
قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنْ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا
و نيز به آنان بگو: چه كسى مى تواند در برابر خدا از شما حمايت كند و شما را پناه دهد، اگر او براى شما بد بخواهد و يا كيفر و عذابى را برايتان بفرستد؟
أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً
يا رحمت و بخشايشى را براى شما اراده كند و بخواهد با يارى خويش شما را پيروز و سرافرازسازد؟
وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا
و آنان جز خداى يكتا براى خويشتن هيچ يار و ياورى نخواهند يافت تا سررشته دار كارهايشان باشد و به آنان مدد رساند و از حقوق و موجوديت آنان دفاع كند.
كارشكنان و بازدارندگان از راه حق و عدالت
آن گاه در اشاره به كار زشت و ناجوانمردانه گروهى ديگر - كه افزون برفرار از جهادِ در راه حق، ديگران را نيز به گريز از جهاد و دفاع وسوسه مى كردند - مى فرمايد:
قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ
به يقين خدا كارشكنان و بازدارندگان از جهاد را خوب مى شناسد؛ آن كسانى را كه با بزرگ و شكست ناپذير جا زدن نيروهاى باطل و بيداد، و كوچك و ناچيز شمردن نيروى حق طلب و آزاديخواه مردم را دستخوش ترس و دلهره ساخته، و نيز با مشغول ساختن ايشان به كارهاى ديگر، آنان را از انديشه جهاد و دفاع باز مى دارند؛ آن كارشكنانى كه مى گفتند: محمد (ص) و يارانش در برابر سپاه قريش و هم پيمانان آنان لقمه اى بيش نيستند، و اگر آنان گوشت بودند، ابوسفيان و گروه هاى همراه او اينان را مى بلعيدند.
وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا
و نيز آن كسانى را خوب مى شناسد كه به برادران خود مى گفتند: محمد(ص) و يارانش را واگذاريد و به سوى ما بياييد و دست از اين پيكار سخت و سهمگين بكشيد!
به باور گروهى گوينده اين سخن گروهى از يهود بودند كه به برادران نفاقگراى خود چنين مى گفتند.
امّا به باور پاره اى ديگر گوينده اين سخن ناروا نفاقگرايان و اصلاح ستيزان بودند كه به عناصر و جريان هاى تاريك انديش و سست ايمان اين سفارش را مى كردند و باز شست خيرخواهى و دلسوزى خود را در انديشه جان و مال و آينده آنان را نشان مى دادند؛
وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا
همانان كه نه مرد كارزارند و نه دفاع از حقوق خود و ديگران؛ و جز اندكى، آن هم به انگيزه خود نمايى و جا زدن خويش با شما روى به ميدان جنگ و جهاد نمى آورند.
«قتاده» مى گويد: منظور اين است كه: و آنان جز ناخواسته و به اكراه و اجبار به جهاد بر ضد شرك و بيداد بر نمى خيزند، چرا كه دل هايشان با شرك گرايان است.
در نهمين آيه مورد بحث و در ادامه بر شمردن خصلت هاى زشت و نكوهيده اين كارشكنان و باز دارندگان از جهاد مى افزايد:
أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ
آنان در همه چيز و از آن جمله همكارى و همراهى با شما براى دفاع از حق و عدالت و راندن دشمن از كرانه هاى شهر و ديار خويش بخيل هستند، و انگيزه اين زشتكاريها و كارشكنى ها نيز همين خصلت نكوهيده آنان است!
به باور پاره اى، از جمله «مجاهد» منظور اين است كه: آنان در كمك رسانى به مجاهدان راه حق و آسيب ديدگان ازجنگ بخيل هستند و شما را يارى نخواهند كرد!
در ادامه سخن، در اشاره به ترس و بزدلى آنان مى فرمايد:
فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنْ الْمَوْتِ
و هنگامى كه خطر فرا رسد و بحرانى پديد آيد، آنان را بسان كسى مى نگرى كه گويى مرگ او را فرا گرفته، و در حالى كه چشمانش در حدقه مى چرخد، به سوى تو مى نگرد و بسان كسى كه دستخوش بيهوشى مرگ گرديده و خرد وهوش از كف داده و در حال جان كندن است، در نهايت واماندگى و ذلّت بر تو خيره مى شود و از تو يارى و نجات مى طلبد.
فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ
و چون ترس و خطر برطرف گردد، شما را با زبان هايى تند و گزنده نيش مى زنند و با خشونت مى گزند.
به باور «فراء» منظور اين است كه: و هنگامى كه خطر و بحران از ميان برود شما را با سخنان زشت و زننده مى آزارند و با زبان هاى تيز و گدازنده به دشمنى و كشمكش بر مى خيزند.
امّا به باور «قتاده» منظور اين است كه: تو هنگامى كه خطر جنگ برطرف گردد و زمان پخش غنايم فرا رسد، زبانهاى تند وتيز خويش را بر شما مى گشايند و بسان شما جنگاوران براى خود بهره مى طلبند و مى گويند شماها نسبت به اين غنايم از ما زيبنده تر و سزاوارتر نيستيد! و بدين سان همانان كه به هنگام پيكار ترسوترين و بزدل ترين انساهايند، زمان پخش غنايم تنگ چشم ترين و بخيل ترين مردم مى شوند.
أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ
بر ثروت و دارايى و افزون ساختن آن حريص اند و در تقسيم غنايم نسبت به ايمان آوردگان و جهادگران بخل مى ورزند.
به باور «جبايى» آنان نسبت به شما در همه چيز حتى بيان يك سخن درست و شايسته و يك خيرخواهى و اندرز خداپسندانه و مفيد، بخيل هستند و آن را از شما دريغ مى دارند.
أُوْلَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا
آنان به خدا و پيام و پيامبرش ايمان نياورده اند و گرنه اين گونه رفتا نمى كردند و به اين زشتكارى ها دست نمى يازيدند.
فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ
و به همين دليل هم خدا كارهاى آنان را تباه ساخته است، چرا كه با اخلاص و ايمان همراه نبوده است و به گونه اى كه درخور پاداش باشند عمل نكرده اند.
اين فراز از آيه شريفه نشانگر درستى ديدگاه ما در موضوع حبط عمل و تباه شدن كار شرك گرايان و نفاق پيشگان و رياكاران است؛ چرا كه عملكرد آنان به دليل تهى بودن از هدف خداپسندانه و نداشتن روح اخلاص پاداشى ندارد تا نابود گردد و جهادشان نيز به خاطر همراه نبودن با ايمان و باورِ درست درخور پاداش نيست.
وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا
و اين كار بر خدا آسان است.
به باور مفسّران منظور نابود ساختن عملكرد رياكارانه و دجالگرانه آنان است.
در آخرين آيه مورد بحث در بيان ديگر خصلت هاى نكوهيده آنان مى افزايد:
يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا
آنان به گونه اى دستخوش وحشت و هراس شده اند كه پس از رفتن و پراكنده شدن سپاهيان شرك، هنوز مى پندارند كه گروه هاى دشمن نرفته اند. اين تصوّر و پندار آنان به دو جهت بود: نخست ترس و وحشت بسيارآنان از دشمن كه در آستانه شهر اردو زده بود، و ديگر آرزوى ابليسى آنان بر شكست و انحطاط شما مسلمانان!
منظور از واژه «احزاب» در آيه شريفه گروه هاى تشكيل دهنده سپاه بيداد پيشه و پر تعصب و خشونت كيش شرك مى باشند. كه با بسيج نيروها و امكانات خويش براى پيكار با پيامبر به مدينه آمده و يهود «بنى قريظه» را هم به سوى خود كشيده و اتحادى شوم پديد آورده بودند.
وَإِنْ يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِكُمْ
و اگر گروه هاى دشمن باز گردند و براى پيكارى ديگر صف آرايى نمايند، اين نفاقگرايان و عناصر سست ايمان آرزو مى كنند كه كاش در ميان باديه نشينان عرب بودند و از دور، از اوضاع و روند كارها پرس و جو مى كردند، و هرگز با شما نبودند تا خطرى آنان را تهديد نموده و يا رويدادى سخت بر آنان پيش آيد.
وَلَوْ كَانُوا فِيكُمْ مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا
و اگر هم درميان شما بودند و از ميدان جهاد نمى گريختند، باز هم جز اندكى پيكار نمى كردند، وتنها به اين بسنده مى كردند كه خود را از شما و در برابر دشمنى جا زنند و هرگز كار مؤثرى به سود شما و يا به زيان دشمن انجام نمى دادند.
به باور «جبايى» و «مقاتل» اگر جهاد و تلاش آنان براى خدا بود، هرگز ناچيز واندك به حساب نمى آمد، چرا كه كار خالصانه، گرچه به ظاهر اندك به نظر آيد، در پيشگاه خدا پذيرفته شده و بزرگ است، امّا آنان بدان دليل كه كارشان براى خودنمايى و فريبكارى است و انگيزه الهى و اصلاح طلبانه و انسانى ندارد، از ديدگاه قرآن ناچيز و بى ارزش است.