/ سوره فتح / آيه هاى 5 - 1 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 26

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 26

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره فتح / آيه هاى 5 - 1




1. إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا




2. لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا




3. وَيَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا




4. هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا




5. لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَيُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَكَانَ ذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِيمًا




ترجمه




1. به راستى كه ما به تو [اى پيامبر!] پيروزى درخشانى ارزانى داشتيم!




2. تا خدا از گناه گذشته و آينده تو [كه بدخواهانت در مورد تو مى پندارند] درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام سازد و تو را به راهى راست راه نمايد.




3. و تو را به يك پيروزى [نمايان ] يارى رساند.




4. اوست آن كسى كه [نعمت گرانِ ] آرامش را بر دل هاى مؤمنان فرود آورد تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند؛ و سپاهيان آسمانها و زمين، تنها از آن خداست؛ و خدا هماره دانا و فرزانه است.




5. [آرى، خدا نعمت آرامش را بر دل هاى مردم توحيدگرا فرود آورد] تا مردان و زنان با ايمان را در بوستان هايى [از بهشت ]كه از زير [درختان ] آن جويبارها روان است، درآورد، در حالى كه آنان در آنجا جاودانه خواهند بود، و [خدا] بدى هاى آنان را از آنها دور مى سازد؛ و اين [فرجام شكوهبار] در پيشگاه خدا كاميابى بزرگى است.




نگرشى بر واژه ها




«فتح»: اين واژه در اصل به مفهوم گشودن و درست ضد بستن آمده است، امّا به همين تناسب به تدريج در اين مفاهيم به كار رفته است:




1- به مفهوم داورى و قضاوت




2- به مفهوم حكم و حكومت، و به همين جهت است كه به حاكم، «فتاح»، و به حكومت «فتاحه» گفته شده است.




3- به مفهوم پيروزى، و به همين جهت است كه واژه «استفتاح» نيز به معناى طلب پيروزى آمده است.




4- و به مفهوم علم و دانش آمده است؛ درست نظيرِ آيه «و عنده مفاتح الغيب...»(219) كه منظور علوم غيب است.




«سكينه»: اين واژه از ماده «سكون» به مفهوم آرامش دل و اطمينان خاطر آمده است.




«فوز»: به پيروزى و نايل آمدن به نعمت ها و خيرات توام با سلامت و امنيت گفته مى شود.





تفسير


نويد پيروزى درخشان



خداى فرزانه سوره محمد(ص) را با يادآورى بى نيازى خويش از همگان، و نياز بندگان به بارگاه او به پايان برد، اينك در پيوند دادن اين سوره به آن سوره، از نويد پيروزى درخشان و فتح نمايان پيامبر خويش آغاز مى كند و مى فرمايد:




إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا




به راستى كه ما به تو اى پيامبر پيروزى درخشان و فتح نمايانى ارزانى داشتيم.




آنچه آمد ترجمه اى از آيه است و ديدگاه مفسران در اين مورد متفاوت است:




1- به باور «قتاده» منظور اين است كه: ما براى تو اى پيامبر! داورى و قضاوتى نمايان كرديم؛ قضاوتى كه به سود هدف و آرمان تو مى باشد.




امّا به باور «مقاتل» منظور اين است كه: ما براى تو اى پيامبر! كار رساندن پيام خدا و پيروزى در راه هدف را آسان ساختيم.




3- از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: ما به تو اى پيامبر! دانش و بينشى ژرف در مورد قرآن و تعاليم آن ارزانى داشته و تو را در كار دين سخت دانا و آگاه ساختيم.




4- امّا از ديدگاه «زجاج» منظور اين است كه: ما تو را اى پيامبر! به سوى اسلام راه نموديم و با فرود قرآن بر تو در كار دين و آيين تو گشايش پيش آورديم.




لازم به يادآورى است كه همه اين دريافت ها و ديدگاه ها دربردارنده همان مفهوم پيروزى درخشان و فتح نمايان است.




كدامين فتح و پيروزى




در مورد اين پيروزى و فتح نمايان نيز ديدگاه ها متفاوت است:




1- از ديدگاه گروهى از مفسرين پيشين منظور از اين پيروزى، فتح مكّه است كه خداى فرزانه آن را در سال صلح «حديبيه» وعده فرمود و نويدش را به پيامبر و مردم با ايمان داد و آن گاه با فتح مكه به وسيله پيامبر آن را تحقق بخشيد.




«قتاده» در اين مورد آورده است كه: اين آيه به هنگام بازگشت پيامبر از صلح «حديبيه» فرود آمد و در آنجا نويد پيروزى داده شد و تقدير آيه اين است كه: هان اى پيامبر! ما به سود تو حكم كرديم كه مكه را فتح خواهى نمود و بر شرك و بيداد پيروز خواهى شد.




و از «جابر» نيز آورده اند كه: ما از نويد فتح مكّه در روز صلح «حديبيه» آگاه شديم و آن روز آن مژده را - كه پس از چندى تحقق يافت - شنيديم.




2- امّا از ديدگاه برخى منظور از اين فتح و پيروزى، صلح «حديبيه» مى باشد؛ همان پيروزى درخشان و فتح نمايانى كه بدون درگيرى و پيكار نصيب اسلام و پيامبر گرديد.




«فراء» مى گويد: منظور از فتح در اينجا صلح است، چرا كه اين واژه در فرهنگ عرب به مفهوم گشودن آمده و صلحى كه در «حديبيه» پيش آمد در شرايطى بود كه كار در بن بست قرار گرفته بود و خدا آن روز با لطف خويش گشايش و صلح پيش آورد.(220)




«زهرى» مى گويد: حقيقت اين است كه پيروزى و فتحى پرشكوه تر از صلح «حديبيه» نبود؛ چرا كه در پرتو آرامش و زندگى مسالمت آميز آن، شرك گرايان با توحيدگرايان وارد بحث و گفتگو و نشست و برخاست شدند و در اين رهگذر با ديدگاه ها و سخنان اساسى و پرجاذبه آنان آشنا گرديدند و نور اسلام بر دل هايشان راه يافت، به گونه اى در مدتى فراتر از سه سال شمار فراوانى اسلام آوردند و با گرايش آنان به اسلام و ايمان و برنامه اصلاحى و آسمانى پيامبر، آمار مردم مسلمان فزونى يافت.(221)




«شعبى» در وصف اين پيروزى و صلح مى گويد: پس از صلح «حديبيه» بود كه بيعت رضوان انجام شد و پيروزى روم بر ايران اتفاق افتاد و دل توحيدگرايان را سرشار از شادى و اميد كرد؛ چرا كه روميان مسيحى بودند، امّا ايرانيان پيرو دين و كتاب آسمانى نبودند؛ به همين جهت پيروزى اهل كتاب بر شرك گرايان، نويدگر پيروزى مسلمانان بر كفرگرايان عرب بود كه قرآن نيز از آن بشارت مى داد.(222)




آرى، در اين دوران بود كه زائران براى طواف به سوى مكه شتافتند و قربانيان را به قربانگاه بردند.




يادآورى مى گردد كه «حديبيه» چاهى بود كه آب آن خشك شده بود و به بركت پيامبر و معجزه رسالت دگرباره آب آن جوشيد.




«براء بن عازب» مى گويد: شما فتح مكه را پيروزى آشكار مى شماريد؟ درست است به راستى هم پيروزى نمايانى بود، امّا به باور ما اين فتح و پيروزى عبارت از بيعت رضوان در صلح «حديبيه» بود.




او مى افزايد: ما هزار و چهارصد تن به همراه پيامبر در كنار چاه «حديبيه» فرود آمديم و براى سيراب ساختن خويش آب آن را كشيديم و آبش پايان يافت؛ جريان به پيامبر گزارش گرديد و آن حضرت بر سر چاه آمد و با ظرف آبى وضو ساخت آن گاه دعا خواند و اندكى از آب را كه در دهان مبارك گرفته بود به چاه ريخت و به بركت وجود او، خداى فرزانه به چاه فرمان جوشيدن آب داد به گونه اى كه آب بالا آمد و ما خود و مركب هايمان از آن بهره برديم.




در روايت ديگرى در اين مورد «سلمه» آورده است كه: پيامبر دعا خواند و اندكى از آب دهان خويش را به چاه افكند كه بى درنگ آب چاه جوشيدن گرفت به گونه اى كه ما و مركب هايمان سيراب شديم.




در روايت ديگرى آورده اند كه: پيامبر گرامى براى زيارت خانه خدا از مدينه حركت كرد و انبوهى از مسلمانان به همراه آن حضرت آهنگ سفر كردند، امّا هيچ كس در انديشه پيكار نبود.




راه را به سرعت پيموديم تا در بيابانى، پيامبر دستور بار نهادن و پياده شدن داد. به آن حضرت گفته شد كه در اينجا آب نيست به همين جهت جاى مناسبى براى بار نهادن نيست. آن بزرگوار چوبه تيرى به يكى از ياران داد و فرمود: بر سر يكى از چاه ها برو و اين تير را در آن فرو افكن، آن مرد به دستور پيامبر چنان كرد و به خواست خدا آب از چاه جوشيد و همگان از آن نوشيدند و بهره ور شدند.




و نيز از «عروه» آورده اند كه: پيامبر و رايان از سوى مدينه و قريش از مكه هركدام به قصد ديگرى حركت كردند، امّا قريش زودتر بر منطقه «حديبيه» رسيدند و بر سر چاه آب رفتند. پيامبر نيز به همراه ياران در آنجا پياده شد و از فشار گرما و تشنگى گروهى بر سر چاه آب رفتند و پس از كشيدن آب آن، آب چاه پايان يافت. پيامبر مقدارى آب برگرفت و پس از وضو اندكى آب در دهان چرخاند و آن را در چاه ريخت، آن گاه چوبه تيرى از تركش خويش بيرون آورد و آن را نيز به چاه افكند، و سپس دست به دعا و نيايش برداشت و پس از دعاى آن حضرت بود كه آب از عمق چاه جوشيدن گرفت و تا لب چاه بالا آمد.




و «سالم» آورده است كه: از «جابر» در مورد شمار ياران پيامبر در آن سفر پرسيدم، كه گفت: ما يكهزار و پانصد نفر بوديم. آن گاه ضمن سخن از تشنگى و نبودن آب، افزود: در آن شرايط اندكى آب در ظرفى كوچك براى پيامبر آوردند، كه آن حضرت دست مباركش را در آن نهاد و دعا كرد و پس از آن بود كه به ناگاه آب از ميان انگشتان آن حضرت، بسان چشمه اى جوشيدن گرفت، به گونه اى كه همه ما و مركب هايمان را بسنده بود...




3- به باور پاره اى از مفسّران پيشين همچون «مجاهد» منظور از فتح در آغازين آيه اين سوره، فتح «خيبر» است.




در اين مورد يكى از قاريان قرآن آورده است كه: ما در صلح «حديبيه» به همراه پيامبر گرامى بوديم كه پس از امضاى قرارداد به سوى مدينه حركت كرديم. در ميان راه به ناگاه نشان سرور و شادمانى در چهره همراهان پديدار گرديد و ديديم كه برخى به نشان خوشحالى مركب هاى خويش را به رقص درآوردند. پس از پرس و جو دريافتيم كه آياتى تازه بر قلب پيامبر فرود آمده و آماده است تا آنها را بر مردم تلاوت كند.




با شتاب خود را به آن حضرت رسانديم؛ هنگامى كه مردم بر گردش حلقه زدند، آن بزرگوار به تلاوت اين آيات پرداخت كه: انّا فتحنا لك فتحاً مبيناً... عمر گام به پيش نهاد و گفت: هان اى پيامبر خدا! آيا پيروزى بزرگى در راه است؟ پيامبر پاسخ داد: آرى، به خدايى كه جان محمد در كف قدرت اوست پيروزى شكوهبارى در راه است! و آن گاه جريان فتح «خيبر» پيش آمد و آن بزرگوار براى گشودن دژهاى «خيبر» تنها كسانى را شركت داد كه در صلح «حديبيه» بودند و غنائم را نيز ميان آنان تقسيم كرد.




4- و به باور پاره اى ديگر از مفسرين منظور از فتح در اين آيه عبارت است از پيروزى و غلبه بر همه كج انديشان و بدخواهان و دشمنان اصلاح ناپذير اسلام به وسيله دليل و برهان و منطق نيرومند دين و معجزه هاى آشكار پيامبر و قرآن شريف.




آن گاه در دومين آيه مورد بحث مى افزايد:




لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ




هدف اين است كه خداى فرزانه گناهان گذشته و آينده اى را كه بدانديشان به تو نسبت مى دهند، همه را بر تو ببخشايد.(223)




اين ترجمه ظاهرى آيه، امّا در تفسير آن ديدگاه ها بسيار متفاوت است و سخنانى گفته شده است كه با نظرگاه پيروان مذهب اهل بيت - كه پيامبران خدا را معصوم و پاك و پاكيزه مى شناسند، و بر اين باورند كه آنان، نه پيش از دريافت وحى و نه پس از آن هرگز دست به گناه نمى زنند - سخت بيگانه است؛ براى نمونه:




1- به باور پاره اى منظور آيه اين است كه: تا خداوند گناهانى را كه پيش از فرود وحى و دريافت فرمان بعثت انجام داده و نيز پس از دريافت وحى انجام داده اى، همه را ببخشايد و بيامرزد.




2- امّا به باور پاره اى ديگر منظور، آمرزش گناهان انجام شده در روزگار پيش از فتح و پس از آن است.




3- از ديدگاه برخى آيه شريفه نشانگر آن است كه خداى فرزانه وعده ميدهد كه گناهانى كه از پيامبر سر زده و يا در آينده سر خواهد زد، همه را بر او ببخشايد.




4- امّا از ديدگاه برخى ديگر منظور اين است كه: تا خدا گناهان پدرت آدم و مادرت حوا را بر تو ببخشايد و به بركت تو بيامرزد و نيز گناهان و لغزش هايى را كه در آينده از جامعه و امت تو سر خواهد زد، همه را به بركت وجود گرانمايه تو بيامرزد.




سخن از گناه آدم(ع) را كه اين مفسران پيشين از آن ياد كرده اند، درست بسان سخنى از گناه حضرت محمد(ص) است. اگر اينان اين گناهان را، گناهان صغيره و لغزش هاى ناچيز تفسير مى كنند كه از ديدگاه آنان كيفرى ندارند، اين تفسير و ديدگاه آنان باطل است، چرا كه در آن صورت گناه و كيفرى در كار نيست تا خدا اين گونه بر بزرگترين پيامبرش منّت گذارد و ببخشايد. به بيان روشن تر اينكه سخن از فزون بخشى خدا و فضل و كرامت او بر پيامبر و بخشايش گناه ديگران به بركت او، در صورتى درست به نظر مى رسد كه گناه يا گناهان مورد اشاره كبيره و در خور كيفر و عذاب باشند، نه در مورد گناهان صغيره اى كه كيفرى ندارند و اگر خداى دادگر بخواهد در برابر آنها كسى را كيفر كند از عدالت او به دور خواهد بود. با اين بيان اين ديدگاه ها و دريافت ها از آيه بى اساس است.




ديدگاه مذهب اهل بيت




از دانشمندان و مفسران مذهب اهل بيت در اين مورد دو نظر رسيده است:




1- به باور گروهى منظور آيه شريفه اين است كه: تا خدا گناهان گذشته و آينده جامعه و امت تو را به بركت شفاعت تو بر آنان ببخشايد و آنان را بيامرزد.




و روشن است كه نسبت دادن گناهان امت به پيامبر بدان جهت است كه آن حضرت با جامعه و مردم خويش پيوندى ناگسستنى دارد.




اين ديدگاه را روايت رسيده از حضرت صادق(ع) به وسيله «مفضل»، يكى از شاگردان آن بزرگوار به روشنى تأييد مى كند كه آن حضرت در پاسخ پرسش فردى در مورد تفسير آيه فرمود: «والله ما كان له ذنب و لكن الله سبحانه ضمن له ان يغفر ذنوب شيعة على(ع) ما تقدم من ذنهم و ما تأخر»(224) به خداى سوگند كه آن پيشواى بزرگ آسمانى هيچ گناه و لغزشى نداشت. امّا خداى فرزانه به خاطر گراميداشت مقام والاى او ضمانت فرمود تا گناهان گذشته و آينده شيعيان امير مؤمنان را با شفاعت او ببخشايد.




«عمربن يزيد» نيز در اين مورد آورده است كه از ششمين امام نور در باره تفسير آيه مورد بحث پرسيدم كه فرمود: «ما كان له ذنب و لا همّ بذنب و لكن الله حمله ذنوب ثم غفرها له»(225) پيامبر گرامى در زندگىِ سراسر پاك و پاكيزه اش نه به گناهى دست يازيد و نه آهنگ گناه كرد، امّا خداى فرزانه گناه و لغزش رهروان راه آسمانى آن حضرت را به او نسبت داد و آن گاه همه آنها را به بركت وجود گرانمايه و يا شفاعت اش نويد بخشايش داد.




2- ديدگاه دوم در تفسير آيه از سوى دانشوران و دانشمندان مذهب اهل بيت، از سوى مرحوم «سيدمرتضى» قدس سرّه آمده است. در اين ديدگان واژه «ذنب» - كه مصدر مى باشد و مى تواند هم به فاعل اضافه گردد و هم به مفعول - در آيه شريفه به مفعول اضافه شده و در حقيقت «ما تقدم من ذنبهم اليك» مى باشد و منظور اين است كه: خدا گناهان كفرگرايان را كه راه ورود تو اى پيامبر! به سوى مكه و خانه خدا را بستند بخشيد.




با اين بيان مفهوم مغفرت و آمرزش در اينجا زدودن و برداشتن مقررات شرك و استبداد - در مورد جلوگيرى از پيامبر براى ورود به مكّه مى باشد. و منظور اين است كه: خدا اين مانع تراشى شرك گرايان نسبت به وجود گرانمايه پيامبر را از سر راه او برمى دارد و به او قدرت و امكاناتى مى دهد تا با پيروزى و سرفرازى وارد مكه گردد و آن شهر را فتح كند، درست به همين دليل است كه اين مهر و لطف را پاداش جهاد و تلاش و شكيبايى سترگ آن حضرت قرار داده و برطرف شدن موانع را هدف پيروزى و فتح گرفته است؛ در حالى كه اگر منظور از اين مغفرت و آمرزش، بخشوده شدن گناهان پيامبر بود لزومى نداشت كه به اين سبك بيان شود و هدف از فتح و پيروزى بخشايش گناهان پيامبر قرار گيرد، چرا كه آمرزش گناهان هيچ ربطى به فتح و پيروزى ندارد تا پشت سر آن قرار گيرد.




براساس اين تفسير منظور از «ما تقدم من ذنبك و ما تأخر» در آيه شريفه جنايت هايى است كه شرك گرايان قريش نسبت به پيامبر و رهروان راه توحيدى او مرتكب شدند.




در تفسير اين فراز ديدگاه هاى ديگرى نيز آمده است براى نمونه:




1- از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: اگر در گذشته دور و يا نزديك به گناهى دست مى زدى خدا همه آنها را برايت مى بخشيد.




2- امّا از ديدگاه پاره اى ديگر منظور از گناه در اينجا ترك اولى است، چرا كه پيامبر نه به گناهى دست مى زند و نه با مقررات خدا مخالفت مى نمايد، بلكه كارهايى كه براى مردم عادى گناه شمرده نمى شود، در مورد آن بزرگ پيشواى ايمان و پروا به گناه تعبير مى گردد و اين خود راز بلندى مقام و شكوه جايگاه او در برابر خداست.




3- و پاره اى نيز برآنند كه اين آيه مباركه به منظور بزرگداشت مقام والاى پيامبر و زيبايى خطاب آمده است، درست همان سان كه در مقام دعا نسبت به ديگرى و يا ادب و احترام به او گفته مى شود: «عفاالله عنك» خداوند بر تو ببخشايد.




يادآورى مى گردد كه اين ديدگاه سست به نظر مى رسد، چرا كه در اين موارد سخن به سبك دعا آورده مى شود نه آن گونه كه در آيه آمده است.




در ادامه آيه شريفه مى افزايد:




وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ




و نعمت گران خود را بر تو كامل سازد.




در مورد اين نعمت گران خدا به پيامبر دو نظر آمده است:




1- از ديدگاه گروهى منظور اين است كه: و خداى فرزانه با پيروز ساختن تو اى پيامبر بر دشمنى، و با اوج بخشيدن به دعوت آسمانى و يارى رسانى به دين و آيين، و با پايدار و ماندگار ساختن شريعت و راه و رسم ات، نعمت گران خويش را در اين جهان بر تو كامل گردانيد؛ درست همان گونه كه در سراى آخرت نيز با اوج بخشيدن به مقام شكوهبار و درجات والايت نعمت گران خود را بر تو تمام خواهد ساخت؛ چرا كه مفهوم كامل ساختن نعمت به كسى، آن است كه ارزانى دارنده نعمت هر كارى لازم است انجام دهد تا آن نعمت را حفظ و بر آن بيفزايد.




2- امّا از ديدگاه برخى منظور اين است كه: خداى فرزانه با پيروز ساختن پيامبرش بر شرك گرايان و ظالمان مكه و خيبر و طايف و گشودن دروازه آنها بر روى آن حضرت نعمت خود را بر او كامل گردانيد.




وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا




و تو را به راهى راست و بى دست انداز راه نمايد؛ راهى كه هركس در آن گام سپارد، به بهشت پرطراوت و پرنعمت و زيباى خدا بال مى گشايد.




آن گاه مى افزايد:




وَيَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا




و تو را اى پيامبر عدالت و آزادى! به پيروزى درخشان و شكست ناپذيرى برساند؛ پيروزى نمايانى كه هر عنصر طغيانگر و جامعه سركشى را در هم مى نوردد و از سر راه حق و عدالت كنار مى زند.




آرى، خداى فرزانه چنين پيروزى و سرفرازى را روزى پيامبرش ساخت و در پرتو آن دين و آيين او را عزيزترين دين ها و مديريت و فرماندهى و حكومت اش را مهم ترين و ماندگارترين حكومت ها قرار داد.




موهبت خدا بر مردم با ايمان



در آيات پيش سخن از برخى نعمت هاى شكوهبار خدا بر پيامبر بود، اينك در اين آيه از موهبت بزرگ او بر مردم با ايمان سخن مى گويد و مى فرمايد:




هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ




اوست آن خدايى كه نعمت گران آرامش را بر دل هاى مردم با ايمان فرود آورد.




در مورد حقيقت اين آرامش دل يا «سكينه» ديدگاه ها متفاوت است:




1- از ديدگاه گروهى منظور از اين سكينه و آرامش آن است كه: خداى فرزانه با لطف خويش و بر اثر ارزانى داشتن بينش ژرف و ايمان استوار و بسيارى دلايل روشنگر و الهام بخش، به روح مردم با ايمان قرار و آرامش مى بخشد؛ به گونه اى كه در راه زندگى از آفت شك و ترديد و دلهره و نگرانى محفوظ مى مانند و با دلى آرام و قلبى مطمئن راه كمال را گام مى سپارند، در حالى كه مردم فاقد ايمان و پروا از آرامش يقين و اطمينانِ روح بى بهره اند و دستخوش تزلزل و اضطراب؛ و با نخستين موج ترديد و شبهه دچار نگرانى و بى قرارى مى گردند و قلب شان دستخوش طوفان مى شود.




2- امّا از ديدگاه برخى ديگر «سكينه» و آرامشِ مورد نظر آيه عبارت است از يارى مردم با ايمان از سوى خدا، تا در پرتو آن در ميدان جهاد و دفاع دل هايشان آرامش يافته و از ترس و دلهره در امان باشند و ثبات قدم و پايمردى نشان دهند.




3- و به باور پاره اى منظور، آرامش دل و اطمينانِ قلبى است(226) كه مردم با ايمان در پرستش خدا و بزرگداشت ذات پاك و بى همتاى او بدان نايل مى گردند و آن گوهر ارجدار را از خود نشان مى دهند.




در ادامه آيه مى فرمايد:




لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ




اوست آن خدايى كه نعمت گرانِ آرامش را بر دل هاى مردم با ايمان فرود آورد تا آنان بدين وسيله ايمانى بر ايمان خويش بيفزايند.




به باور پاره اى از مفسران پيشين منظور اين است كه: تا آنان با ديدن اين پيروزى هاى بزرگ و تماشاى پيشرفت منطبق و فرهنگ اسلام براساس نويد و وعده خدا به پيامبرش، ايمان و يقين آنان فزونى يابد.




امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: تا مردم با ايمان مفاهيم و معارف اسلام و مقررات آن را بيشتر گواهى كنند؛ چرا كه در صورت آراستگى دل ها و جان ها به نعمت ايمان و يقين و آرامش دل است كه وقتى آياتى در مورد نماز و روزه و پرداخت حقوق مالى يا پاره اى از احكام و مقررات فرود مى آيد، آنها را گواهى مى كنند و بدانها عمل مى نمايند.




و از ديدگاه «ابن عباس» منظور اين است كه: خداى فرزانه به مهر خويش آرامش و سكينه قلبى را بر دل هاى آنان فرو فرستاد تا شناخت ها و آگاهى هايى بر آگاهى و شناخت خويش بيفزايند.




وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ




و سپاهيان آسمان ها و زمين از آنِ خداست.




«ابن عباس» مى گويد: و خداى توانا لشكريان آسمانها و زمين را كه فرشتگان و پريان و انسان ها و شيطان ها و ديگر پديده ها باشند، همه را تحت فرمان خود دارد و همه از آنِ او هستند و فرمانبردار او؛ به همين جهت اگر بخواهد شما را به وسيله آنان يارى مى رساند.




در اين فراز از آيه اين نكته به روشنى آمده است كه همه پديده ها آفريده خدا و فرمانبردار اويند ؛ به همين جهت اگر بخواهد تا شرك گرايان و ظالمان و اصلاح ناپذيران را به كيفر گناهانشان نابود سازد، همه را به بوته هلاكت مى سپارد و او از حال و روز آنان و نسل و تبارشان آگاه است و به خاطر دانش و حكمت خويش به آنان مهلت مى دهد. ذات پاك و بى همتاى او از روى ناتوانى و نياز دستور جهاد بر ضد دشمنانش را صادر نكرده و از اين زاويه مردم با ايمان را به پيكار كفر و بيداد فرمان نداده است، بلكه اين فرمان به خاطر آن است كه به جهادگرانِ پراخلاص راه حق و عدالت پاداشى شكوهبار ارزانى دارد.




وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا




و خدا هماره دانا و فرزانه است و كارهايش براساس بينش و حكمت است.




در آخرين آيه مورد بحث در اشاره به هدف ديگر اين جهاد و فداكارى و اين پيروزى و سرفرازى مى افزايد:




لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ




و هدف ديگر اين پيروزى و فتح نمايان اين بود كه مردان و زنان توحيدگرا و با ايمان را در بوستان هاى پرطراوت و زيبايى كه از زير درختان آن جويبارها روانند درآورد.(227)




روشن است كه آيه شريفه تقديرى دارد كه اين گونه است: هان اى پيامبر! ما اين پيروزى نمايان را برايت روزى ساختيم تا خداوند گناهان امت و مردم ات را ببخشايد؛ و ما چنين كرديم تا مردم با ايمان را به بوستان هاى پرطراوت و زيباى بهشت كه از زيرِ درختان آن جويبارها روان است درآوريم.




خَالِدِينَ فِيهَا




آنان در آنجا جاودانه خواهند بود و نعمت هاى پربركت بهشت براى آنان ماندگار و پايان ناپذير خواهد بود.




وَيُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ




و افزون بر آنچه آمد، خداى فرزانه گناهان آنان را كه در دنيا مرتكب شده اند، همه را از پرونده آنان مى زدايد و مى پوشاند.




وَكَانَ ذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِيمًا




و اين پيروزى شكوهبارى است كه در نزد خدا ارزشمند است.




/ 41