/ سوره ممتحنه / آيه هاى 5 - 1 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 28

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 28

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره ممتحنه / آيه هاى 5 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

1 . يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِي سَبِيلِي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ.

2 . إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ.

3 . لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ.

4 . قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ.

5 . رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ.

ترجمه

به نام خداوند بخشاينده مهربان

1 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دشمن من و دشمن خودتان را [در زندگى ] به دوستى برمگيريد؛ شما با آنان طرح دوستى مى افكنيد [و آنان را محرم اسرار خويش مى پنداريد] در حالى كه آنان به آن حقيقت كه براى شما آمده است كفر ورزيده اند. [آنان ] پيامبر [خدا] و شما [مردم باايمان ] را به خاطر اين كه به خدا، پروردگارتان ايمان آورده ايد [از شهر و ديارتان با تعصب و تاريك انديشى ]بيرون مى كنند [و طبيعى ترين حقوق شما را پايمال مى سازند]؛ [اينك ]اگر براى جهاد در راه من و طلب خشنودى ام از [خانه خويش ]بيرون آمده ايد [با آن تجاوزكاران طرح دوستى مريزيد]؛ شما در نهان به سوى آنان پيام دوستانه مى فرستيد در حالى كه من به آنچه شما نهان مى داريد و آنچه را آشكار مى سازيد، داناترم؛ و هر كس از شما چنين كند، بى گمان راه ميانه [و درست ] را گم كرده است.

2 - اگر [آنان ] بر شما دست يابند، براى شما دشمنانى [تاريك انديش و كينه توز] خواهند بود، و دست و زبان خود را به بدى بر شما خواهند گشود، و آرزو خواهند نمود [كه اى كاش شما نيز بسان آنان ] كفر مى ورزيديد.

3 - روز رستاخيز نه خويشاوندانتان هرگز براى شما سودى خواهند بخشيد و نه فرزندانتان؛ [در آن روز سرنوشت ساز، خدا] ميان شما جدايى مى افكند؛ و خدا به آنچه انجام مى دهيد، بيناست.

4 - به راستى كه در [زندگى پرافتخار] ابراهيم و آن كسانى كه به همراه او بودند براى شما سرمشق نيكويى است، آن گاه كه [آنان ]به [جامعه و] مردم خويش گفتند: ما از شما و آنچه جز خدا[ى يكتا] مى پرستيد، بيزاريم. ما به [راه و رسم تاريك انديشانه ] شما كفر ورزيده ايم و ميان ما و شما براى هميشه دشمنى و كينه پديدار گرديده است، مگر آن كه شما [با درست انديشى و حق جويى ] به خداى يگانه ايمان بياوريد؛ [آرى، اين گونه بود كه دوستى آنان از هم گسست ]، جز سخن ابراهيم كه به پدرش گفت: بى گمان [من از بارگاه خدا] براى تو آمرزش خواهم خواست، امّا در برابر خدا مالك هيچ چيزى براى تو نيستم. [آن گاه رو به بارگاه خدا آورد كه:] پروردگارا! تنها بر تو توكل نموديم و تنها به سوى تو بازگشتيم و فرجام [كارها] تنها به سوى توست.

5 - پروردگارا! ما را [هدف اذيت و آزار و] وسيله آزمونى براى آنان كه كفر ورزيده اند قرار مده، و ما را بيامرز؛ پروردگارا، بى گمان تو همان شكست ناپذير و فزرانه اى.

شأن نزول

به باور بيشتر مفسران، نخستين آيه مورد بحث در مورد فردى به نام «حاطب» فرود آمد، چرا كه زنى به نام «ساره» كه كنيز «ابوعمر» يكى از مهره هاى استبداد حاكم بر مكّه بود، دو سال پس از پيكار «بدر» و كشته شدن سران شرك و بيداد به مدينه آمد و به حضور پيامبر گرامى شرفياب گرديد.

پيامبر از او پرسيد كه: آيا نور ايمان و اسلام بر دل او تابيده است و از پى آن هجرت نموده است؟

او پاسخ داد: نه!

پرسيد: آيا به هجرت دست يازيده است تا نيك بينديشد و حق را بيابد؟

گفت: نه!

پيامبر پرسيد: پس چرا به مدينه آمده است؟

آن زن گفت: هان اى محمد (ص)! شما ركن اصلى و اساسى قبيله من هستيد و سالار و بزرگ من و همه فاميل و بستگان! با آمدن شما سيادت و بزرگى از ما رخت بر بسته و اينك سخت نيازمند و بينوا هستم و آمده ام تا شما به من مهرى ورزيد و مالى ببخشيد و لباس و مركبى مناسب به من دهيد تا بپوشم و سوار شوم و فقر و گرفتارى را از خود دور سازم.

از آن جايى كه اين زن خواننده و نوازنده بود و در مكه براى نسل جوان مى خواند و درآمد سرشارى در روزگار خود داشت. پيامبر پرسيد: پس جوانان مكّه كه برايشان مى خواندى چه شده اند؟

او گفت: حقيقت اين است كه پس از جنگ «بدر» و كشته شدن سران شرك و استبداد، ديگر نه از آن محفل ها و نشست ها براى خواندن چندان خبرى است و نه كسى به سراغ من براى خواندن مى آيد.

پيامبر مهر و مدارا رو به ياران و فرزندان عبدالمطلب كرد و فرمود: براى او لباس و مركب و هزينه سفر فراهم آوريد و اگر مى خواهد به خانه و شهر و ديار خويش برگردد، وسيله رفتن او را آماده سازيد!

و اين رويداد درست در شرايطى بود كه پيامبر و مردم باايمان براى فتح مكّه و حركت به سوى آن شهر آماده مى شدند.

به هر حال «ساره» پس از دريافت مركب و لباس و هزينه زندگى از ياران و بستگان پيامبر، آماده حركت به سوى مكّه شد و درست پيش از حركت او يكى از مسلمانان به نام «حاطب» - كه از ايمان آوردگان نامدار بود و در بيعت رضوان و جنگ بدر نيز به همراه پيشتازان و پيشگامان بود - نزد آن زن رفت و نامه اى را كه براى مردم مكه نوشته بود به او داد و از وى خواست تا آن را به سركردگان استبداد برساند و در برابر انجام كارش لباسى فاخر به همراه ده دينار يا درهم نيز به او هديه داد.

«حاطب» در نامه خويش به مردم مكّه چنين نوشته بود:

من حاطب... الى اهل مكّه ان رسول الله يريدكم فخذوا حذركم.(313)

از سوى «حاطب» به مردم مكّه. بدانيد كه پيامبر به سوى شما خواهد آمد؛ پس سلاح خود را برگيريد و آماده رويارويى باشيد.

«ساره» نامه او را برگرفت و به سوى مكّه حركت كرد، امّا از آن سو فرشته وحى نزد پيامبر آمد و جريان نامه «حاطب» به سوى مكّه را به آن حضرت گزارش كرد.

پيامبر گرامى بى درنگ گروهى را به سرپرستى اميرمؤمنان فرستاد تا به سوى مكه حركت كنند و در يكى از منزلگاه هاى ميان راه كه به زن مسافر برخورد نمودند، نامه اى را كه به سوى سران مكه مى برد، از او بخواهند و تا نامه را نگيرند او را رها نسازند.

اميرمؤمنان به همراه آن گروه حركت كرد و در منزلگاهى كه پيامبر نشان داده بود، سر راه آن مسافر ناشناخته قرار گرفت. وقتى آن زن رسيد، اميروالايى ها جلو رفت و از او خواست تا نامه اى كه به همراه خويش دارد به او بدهد، امّا آن زن سوگند ياد كرد كه هيچ نامه اى به همراه ندارد.

آن بزرگوار با نهايت ادب و مدارا از او نامه را خواست و آن زن با سوگندهاى غليظ پاسخ داد، كه نامه اى به همراه ندارد و پس از بازرسى اثاثيه و بار و بنه او نيز چيزى پيدا نشد!

على (ع) به همراه ياران تصميم به بازگشت گرفتند، امّا آن بزرگوار رو به ياران گفت: نه، هرگز، به خداى يكتا سوگند نه پيامبر خدا سخن بى اساس مى گويد و نه خبرى دروغ به او مى رسد و نه ما بيهوده سر راه اين زن را براى دريافت نامه گرفته ايم.

پس از اين جملات بود كه آن حضرت شمشير ستم سوز خويش را بيرون كشيد و به آن زن فرمود: نامه را بيرون مى آورى يا آماده مى شوى تا گردنت را بزنم؟ كدام يك؟

و سوگند ياد كرد كه به خدا قسم مى دانم كه تو نامه اى به همراه دارى و آن را نمى دهى!

«ساره» در اين هنگام بود كه موضوع را جدى گرفت و چون مى دانست كه على (ع) آگاهانه سوگند ياد مى كند، نامه را از ميان گيسوان پيچيده و پرپشت خود بيرون آورد، به سوى آن حضرت دراز كرد و طلب بخشايش نمود.

آن حضرت نامه را گرفت و به همراه ياران به سوى مدينه بازگشت و نامه را به حضور پيامبر تقديم داشت.

پيامبر «حاطب» را احضار فرمود و با نشان دادن نامه اش به او، پرسيد: آيا اين نامه را مى شناسد؟ فقال (ص) له هل تعرف الكتاب؟

او پاسخ داد: آرى پيامبر خدا!

فرمود: فما حملك على ما صنعت؟

پس چه چيزى تو را به اين كار ناروا برانگيخت؟ چرا چنين كردى؟

پاسخ داد: سرورم، به خداى سوگند از آن روزى كه اسلام را برگزيده ام و به خدا و پيام آور او ايمان آورده ام هرگز نه لحظه اى به كفر و شرك گراييده ام و نه خيانت و نه وسوسه و دمدمه شرك و بيداد را پاسخ مثبت داده ام، امّا واقعيت اين است كه هر كدام از مهاجران، در مكه كسانى را دارند كه در برابر فشار استبداد و سران محافظه كار شرك از خاندان و كسان آنان حمايت مى كنند و تنها من هستم كه در ميان مردم مكه غريب و تنها هستم و خانواده ام در چنگال استبداد اسير است! به همين جهت تنها انگيزه ام از نگارش اين نامه اين بود كه از اين راه نظر آنان را به سوى خود جلب نموده و بدين وسيله آنان را مديون خود سازم تا از فشار آنان بر خاندان و نزديكانم بكاهم، وگرنه نيك مى دانستم كه نامه من نمى تواند بلايى كه نتيجه تاريك انديشى و بيدادگرى و اصلاح ناپذيرى آنان است، از آنان دور سازد و برايشان سودبخش افتد.(314)

پيامبر مهر و مدارا سخن او را تصديق كرد و عذر او را پذيرفت، امّا در آن ميان «عمر» با تند و تيزى بسيارى برخاست و گفت: اى پيامبر خدا، اجازه دهيد تا گردن اين عنصر نفاق گرا را بزنم! امّا آن حضرت فرمود: نه، هرگز! هان اى عمر! او از پيشگامان ايمان و اسلام و جهاد است و در پيكار «بدر» حضور داشته است؛ تو چه مى دانى شايد خداى فرزانه به اهل «بدر» مهر و لطف ويژه دارد و از لغزش هاى آنان گذشته است و آنان را آمرزيده است.(315)

درست در اين شرايط بود كه اين آيات بر قلب پاك پيامبر مهر فرود آمد كه:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دشمن بدانديش من و دشمن خود رابه دوستى نگيريد.

در دو كتاب «صحيح مسلم» و «صحيح بخارى» از «عبدالله بن رافع» آمده است كه: اميرمؤمنان على(ع) در اين مورد فرمود: پيامبر گرامى به من فرمود تا به همراه «مقداد» و «زبير» به سوى مكه حركت كنم و در منطقه اى به نام «بوستان خاخ» توقف نمايم تا زنى كه عازم مكه است برسد و آن گاه نامه اى كه به سوى سران شرك و استبداد مكه مى برد از او بستانم و باز گرديم.

پس از دستور پيامبر، راه مكه را در پيش گرفتيم و در همان منزلگاهى كه پيامبر فرموده بود، «ساره» را ديديم و پس از دريافت نامه از او، با تدابير دقيق، به سوى مدينه بازگشتيم.(316)

تفسير

هشدار از طرح دوستى با دشمنان حق و عدالت

در نخستين آيه مورد بحث قرآن در اشاره به طرح دوستى با دشمنان خدا و تجاوزكارانى كه حاضر به اصلاح پذيرى و زندگى مسالمت آميز و رعايت حقوق و آزادى و حرمت متقابل نيستند، مى فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دشمن بدانديش من و دشمن خود رابه دوستى نگيريد.

بدين سان به مردم باايمان هشدار داده مى شود كه با كافران و تجاوزكاران - كه زندگى مسالمت آميز و رعايت حقوق و حرمت ديگران و آزادى و امنيت آنان را برنمى تابند - طرح دوستى نريزند و به آنان امكان و فرصت حق كشى و بيداد بيشتر ندهند و هرگز در انديشه مهر به آنان و يارى رساندن شان نباشند.

تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِ

شما نبايد با آنان طرح دوستى بريزيد و به آنان اظهار مهر و محبت و خيرخواهى و خيرانديشى كنيد؛ آن هم در حالى كه آن تجاوزكاران نسبت به آن حقيقتى كه از سوى خدا براى شما آمده است، لجوجانه كفر مى ورزند.

به باور «زجاج» برخى اخبار محرمانه پيامبر و جامعه نوبنياد اسلامى را به سران شرك و بيداد مى رساندند، و اين كار، گاه به خاطر دوستى و رفاقتى بود كه ميان آنان بود و نه به انگيزه بدانديشى و خبرچينى و خيانت.

يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ

آنان پيامبر خدا و شما مردم توحيدگرا و باايمان و نوانديش را به خاطر ايمان به خداوندى كه پرورگار همه شماست، از شهر و ديارتان بيرون مى رانند.

آن گاه در ادامه آيه مى افزايد:

إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِي سَبِيلِي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِي

اگر شما مردم باايمان به راستى به منظور جهاد و تلاش در راه من و براى به دست آوردن خشنوديم، رنج توانفرساى هجرت را به جان خريده ايد، اينك نبايد با چنين تجاوزكاران و اصلاح ناپذيرانى طرح دوستى بريزيد و يا به دوستى و رفاقت گذشته خويش با آنان ادامه دهيد.

تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ

پاره اى از شما به طور نهانى با آنان طرح دوستى مى ريزيد، در حالى كه من هر آنچه را نهان مى داريد و يا آشكار مى سازيد، همه را بهتر از همگان مى دانم.

به باور پاره اى «با» در واژه «بالمودة» به مفهوم تعليل مى باشد و منظور اين است كه: پاره اى از شما خبرهاى مربوط به پيامبر را در نهان و به علت مهر و دوستى كه ميان شما و آنان برقرار است، به آنان گزارش مى كنيد، و آن كسى كه به چنين كارى دست يازيد، چنين مى پندارد كه كارش بر ما نهان است و ما از كار او بى خبريم، در حالى كه چنين نيست.

وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ

و به هوش باشيد كه هر كس از شما به چنين گناهى دست يازد از راه درست انحراف جسته و گمراه شده است.

با اين بيان، آيه شريفه روشنگرى مى كند كه هر كس از اين پس و پس از اين هشدار، خبرهاى پيامبر و جامعه نوبنياد اسلامى را به شرك و استبداد حاكم بر مكه برساند، از شاهراه حق و عدالت به بيراهه انحراف جسته و خود را گمراه ساخته است.

از آيه شريفه چنين دريافت مى گردد كه دست يازيدن به گناه كبيره، انسان را در خور عذاب و كيفر مى سازد، امّا او را از ايمان و اسلام بيرون نمى راند، چرا كه هيچ مفسر و روايت گرى پس از تفسير اين آيه نگفته است كه «حاطب» به خاطر دست يازيدن به اين گناه بزرگ از ايمان و اسلام بيرون رفته و يا به ارتداد و شرك گراييده است.

در دومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً

شما مردم باايمان چرا به تجاوزكاران دست دوستى مى دهيد، در حالى كه اگر آنان بر شما قدرت يابند و مسلط شوند، دشمن بى رحم شما خواهند بود و طبيعى ترين حقوق شما را پايمال خواهند ساخت؟!

وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ

و دست و زبان خود را براى هر گونه بدى و ناروابافى و دشنام به سوى شما مى گشايند.

منظور آيه شريفه اين است كه: هان اى مردم باايمان مهر و دوستى با كسانى كه به زندگى مسالمت آميز و رعايت حقوق و حرمت متقابل پاى بند نباشند، هيچ سودى را نصيب شما نخواهد كرد؛ چرا كه چنين كسانى در انديشه شيطانى سلطه و رسيدن به منافع نامشروع خويش هستند و هر گاه فرصت يابند، با نهايت نمك ناشناسى از هيچ بدگويى و فحاشى و ستم و بيدادى خوددارى نمى ورزند و مهر و محبت ها را ناديده مى گيرند.

وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ

آنان به اين كار شما بسنده نمى كنند، بلكه طمع ورزانه در آرزوى آن هستند كه شما از اسلام و ايمان و آزادى خواهى و كمال طلبى دست شسته و به سوى كفر و استبداد روى آوريد.

سپس مى افزايد:

لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ

هرگز نزديكان و بستگان و فرزندان شما برايتان سودى نخواهند داد و در برابر كيفر خدا كارى از آنان ساخته نيست، از اين رو براى آنان و به انگيزه خدمت به آنان، به زشتى و گناهِ دوستىِ با شرك و بيداد دست نزنيد.

به بيان پاره اى منظور اين است كه: سرنوشت بستگان و فرزندان شما نبايد دوستى با شرك و استبداد و خيانت به پيامبر و مردم باايمان را بر شما تحميل كنند و شما نبايد به بهانه نجات آنان دست به گناه و زشتى بزنيد.

يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ

خداى فرزانه در روز رستاخيز ميان شما و آنان جدايى خواهند افكند؛ چرا كه نيكان و شايستگان را به سوى بهشت پرطراوت و پرنعمت - به پاداش ايمان و عملكردشان - رهنمون خواهد شد و كفرگرايان و ظالمان را به سوى آتش شعله ور دوزخ.

آرى، در روز رستاخيز خوبان و بدان از هم جدا مى گردند و به همين جهت انسان باايمان و پرواپيشه و درست انديش، بستگان كافر و تاريك انديش و ستمكار خود را در بهشت و در كنار خويش نمى نگرد بلكه آنان را به دوزخ خواهند افكند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: و خدا در روز رستاخيز ميان شما مردم - در آنچه بر سر آن كشمكش داريد - داورى خواهد كرد.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ

و خدا به آنچه شما انجام مى دهيد بيناست.

آرى، ذات پاك و بى همتاى او آنچه را گناه كارانى نظير «حاطب» انجام مى دهند و به سوى دشمن نامه مى نگارند، همه را مى داند و چيزى از نيت ها و عملكردهاى نيك و بد بر او پوشيده نمى ماند.

پرتوى از ژرف نگرى و عملكرد شايسته ابراهيم

قرآن پس از هشدار به مردم باايمان از طرح دوستى با تجاوزكاران و استبدادگران، اينك در ارائه سرمشق و الگوى شايسته و بايسته در اين مورد مى فرمايد:

قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ

براى شما مردم توحيدگرا و هدفدار در زندگى ابراهيم، پدر توحيدگرايان و شايسته كرداران الگو و اسوه و سرمشق نيكويى است؛ پس به آن خليل خدا اقتدا كنيد.

وَ الَّذِينَ مَعَهُ

و نيز در زندگى و عملكرد كسانى كه به همراه او بودند و از او پيروى نمودند، براى شما نوانديشان و كمال طلبان سرمشق و الگوى نيكى است.

به باور «ابن زيد» منظور، پيامبرانى هستند كه به همراه او بودند و نه پيروان او.

آن گاه در بيان موارد اقتداى به ابراهيم و ياران او مى افزايد:

إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ

آن روز كه به جامعه و مردم خويش كه در اسارت پرستش هاى ذلت بار و تاريك انديشى و خرافه بودند با خيرخواهى و شهامت گفتند: ما از شما و آنچه به جاى خداى يكتا مى پرستيد بيزاريم و هرگز دست دوستى به سوى شما و خدايان دروغين شما نخواهيم گشود.

ممكن است در آيه شريفه «ما» مصدريه باشد كه در آن صورت منظور اين است كه: ما از شما و از پرستش بت ها به وسيله شما نفرت داريم و از اين تاريك انديشى ها بيزاريم.

كَفَرْنا بِكُمْ

ما دين و آيين خرافى و موهوم شما و معبودهايتان را انكار مى كنيم و بر بافته هاى شما كفر ورزيده ايم.

وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً

و در ميان شما و ما دشمنى و عداوت پاينده آشكار گرديده است و جايى براى دوستى ميان ما نيست...

حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ

مگر اين كه شما كفرگرايان و تاريك انديشان به راستى راه اصلاح فكرى و فرهنگى و اجتماعى و عقيدتى را بپذيريد و به خداى يگانه و بى همتا ايمان بياوريد و او را به جاى خدايان دروغين بپرستيد.

«فراء» در اين مورد مى گويد: خداى فرزانه در حقيقت به «حاطب» و كسانى از اين قماش روشنگرى مى كند كه بايد به ابراهيم و كسانى كه به همراه او بودند بنگرند و به آنان اقتدا كنند كه چگونه پس از روشنگرى و خيرخواهى و بحث و گفتگو با نزديكان و بستگان خويش، هنگامى كه از اصلاح پذيرى آنان نوميد شدند، از آنان اعلان بيزارى كردند و دوستى با آنان را تا ايمان آوردن آنان ناروا اعلان نمودند.

إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ

آرى، شما مردم باايمان در همه عرصه ها و ميدان ها به ابراهيم اقتدا كنيد، مگر اين سخن او را كه به پدرش وعده داد كه براى تو از بارگاه خدا آمرزش خواهم خاست...

آن حضرت از پدرش اين عهد را گرفته بود كه اگر ايمان به خداى يكتا بياورد و راه توحيد و تقوا را گام سپارد، از بارگاه خدا براى او آمرزش خواهد خواست و چون او به وعده خود وفا نكرد و ايمان نياورد و براى ابراهيم روشن شد كه او سر حق پذيرى ندارد، از او اعلان بيزارى نمود.

«حسن»، از مفسرين پيشين مى گويد: حق ناپذيرى پدر ابراهيم و پافشارى او بر موضع خويش به هنگامه مرگ، بر ابراهيم روشن شد به همين جهت در آيه اين استثنا آمده است، و اگر نيامده بود چنين پنداشته مى شد كه طلب آمرزش براى شرك گرايان بدون هيچ قيد و شرطى رواست، در حالى كه اين گونه نيست و به همين دليل به مردم باايمان رهنمون داده مى شود كه در زندگى - جز همين يك مورد - به ابراهيم اقتدا كنند و او را سرمشق سازند.

گروهى از مفسران پيشين از جمله «مجاهد»، «قتاده»، «حسن» و «جبايى» مى گويند: «آذر» پدر يا عموى ابراهيم به ظاهر اظهار اسلام و ايمان مى نمود وبه آن حضرت وعده مى داد كه دل در گرو مهر خدا دارد تا بدين وسيله ابراهيم را براى طلب آمرزش از بارگاه خدا براى خويش ترغيب كند، امّا در اين كار صداقت و اخلاص نداشت.

وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ

...و با اين وصف من در برابر خدا و قدرت بى كران او براى تو مالك چيزى نيستم و آمرزش و بخشايش تنها به دست اوست، و آن هم در گرو ايمان عميق و اخلاص و صداقت و اصلاح پذيرى است.

رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا

پروردگارا، ما بر تو توكل و اعتماد نموده ايم،

وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا

و به سوى بارگاه شكوهبار تو بازگشته ايم و فرمان تو را گردن نهاده ايم.

وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ

و فرجام همه كارها به سوى داورى و فرمانروايى توست.

اين فراز از آيه شريفه ممكن است زبان حال و سخن ابراهيم و ياران او باشد كه خداى فرزانه آن را حكايت مى كند، و ممكن است، نه سخن آنان بلكه سخن خدا براى آموزش و تربيت انسان ها باشد كه اين گونه بيان مى گردد و روشنگرى مى كند كه مردم باايمان چگونه بايد به سوى خدا بازگردند و از لغزش هاى خويش توبه نمايند.

آموزش دعا يا بهترين دعاها

در آخرين آيه مورد بحث در راه آموزش بهترين و شايسته ترين دعاها مى فرمايد:

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا

پروردگارا، ما را وسيله آزمونى از سوى خود و هدفِ اذيت و آزار كفرگرايان و ظالمان قرار مده؛ آرى، ما را نه به دست اينان گرفتار ساز و نه به كيفر خود.

به باور پاره اى منظور اين است كه: پروردگارا، اين تاريك انديشان و كفرگرايان را بر ما مسلط مساز تا ما را بفريبند و از دين تو بيرون برند.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: پرودگارا، به ما لطف و رحمت خويش را ارزانى دار تا در برابر فشار اين كفرانگران و ناسپاسان شكيبايى ورزيم و از آنان پيروى نكنيم و وسيله آزمون آنان گرديم.

از ديدگاه برخى منظور اين است كه: پروردگارا، ما را از دوستى با ظالمان و تجاوزكاران بازدار، چرا كه اگر ما آنان را دوست بداريم گمان مى رود كه راه و رسم ظالمانه و استبدادى و شرك آلود آنان را درست پنداشته ايم.

امّا از ديدگاه برخى ديگر منظور اين است كه:پروردگارا! اگر ميان ما و آنان پيكارى به ناگزير پيش آمد، ما را در برابر آنان دچار شكست مساز و به حال خود وامگذار، چرا كه اگر چنين شود، آنان خواهند گفت: اگر راه و رسم اين مردم توحيدگرا و باايمان درست بود، هرگز دچار شكست نمى شدند.

وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا

و اگر گناه و لغزشى از ما سر زد به مهر بى كران خويش آن را بر ما ببخشاى.

إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ

به راستى كه تو شكست ناپذير و فرزانه اى و هيچ كارى را جز بر اساس حكمت و مصلحت انجام نمى دهى.

لازم به يادآورى است كه در اين فراز از آيات ضمن بيان حقايق به مردم توحيدگرا و پرواپيشه آموزش داده مى شود كه به هنگام راز و نياز با خدا اين دعا را زمزمه كنند كه: پروردگارا! ما بر تو توكل و اعتماد نموده ايم،

به سوى بارگاه شكوهبار تو بازگشته ايم،

فرمان تو را گردن نهاده ايم؛

پروردگارا، ما را وسيله آزمون از سوى خود و هدفِ اذيت و آزار كفرگرايان و ظالمان قرار مده،

اگر گناه و لغزشى از ما سر زد به مهر بى كران خويش آن را بر ما ببخشاى كه تو شكست ناپذير و فرزانه اى.

/ 39