/ سوره ممتحنه / آيه هاى 11 - 10 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 28

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 28

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره ممتحنه / آيه هاى 11 - 10

10 . يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ.

11 . وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْ ءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَ آتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ.

ترجمه

10 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هنگامى كه زنان باايمان [و ]مهاجر [از قلمرو شرك و استبداد] به سوى [شهر و ديار] شما مى آيند، آنان را [از نظر درستى در گفتار و عمل ] بيازماييد و اگر باايمانشان دانستيد، آنان را به سوى [قلمرو ]كفرگرايان بازنگردانيد؛ نه آن زنان بر آنان روا هستند و نه آنان براى اينان حلال و [روا] مى باشند؛ و آنچه را كه [همسران كفرگرايشان براى آنان ] هزينه كرده اند، به آنها بدهيد، و بر شما [مردان توحيدگرا] گناهى نيست كه در صورت پرداخت مهريه آنان با آنها ازدواج نماييد و رشته پيوندهاى پيشين كفرگرايان را نگاه نداريد [و به ازدواج آنان با كافران پاى بند نباشيد]. و آنچه را شما [براى زنان تاريك انديش و كفرگراى خود كه به قلمرو شرك و بيداد پناهنده شده اند] هزينه نموده ايد، [از كفرگرايان ] بخواهيد و آنان نيز آنچه را بر زنان [توحيدگرا و نوانديش ]خود [هزينه ]نموده اند [ از شما] بخواهند؛ اين [بيان ] حكمِ خداست [كه ]ميان شما داورى مى كند؛ و خدا دانا و فرزانه است.

11 - و اگر [زنى ] از همسران شما [مردان باايمان گريخت و] به سوى كفرگرايان رفت [و آنان هزينه يا مهريه مورد نظر شما را ندادند و خوردند] آن گاه [در پيكارى كه پيش آمد آنان را] به كيفر [تجاوزشان ] رسانديد [و غنيمتى به دست آورديد] به كسانى كه همسرانشان رفته اند [و به قلمرو كفر پناهنده شده اند] معادل آنچه هزينه كرده اند [به آنان ] بدهيد، و از آن خدايى كه به [ذات بى همتاى ] او ايمان آورده ايد، پروا داريد.

نگرشى بر واژه ها

عصم: اين واژه جمع «عصمت» مى باشد كه در اصل به مفهوم «منع» آمده است، امّا در آيه شريفه به گواهى قرائن و سياق آيات، منظور نكاح و زوجيت مى باشد؛ چرا كه از ازدواج با ديگرى باز مى دارد.

كوافر: اين واژه جمع «كافره» به مفهوم زن و يا زنان كفرگرا و حق ناپذير آمده است.

عاقبتم: از «معاقبه» به مفهم عقوبت و كيفر كار زشت و ظالمانه آمده است. اين واژه نيز از واژه «عَقِب» به مفهوم «پاشنه پا» برگرفته شده و به همين تناسب واژه «عقبى» به مفهوم «جزا» و عقوبت و كيفر آمده است.

شأن نزول

گروهى از مفسران از جمله «ابن عباس» در شأن نزول و داستان فرود نخستين آيه مورد بحث آورده اند كه: پيشواى گران قدر توحيد در «حديبيه» با شرك گرايان مكه پيمان صلح و مسالمت امضا كرد. به موجب يكى از بندهاى آن مقرر گرديده بود كه اگر از مردم مكّه كسى به مدينه هجرت كرد و يا به مردم مسلمان پيوست، او را به مكه بازگردانند، امّا اگر كسى از مردم توحيدگرا و باايمان پشت به اسلام نمود و به مكه بازگشت، استبداد حاكم بر آنجا مى تواند او را پناه دهد و باز نگرداند.

پس از نگارش اين قرارداد و امضا و مهر آن، به ناگاه بانويى توحيدگرا و كمال طلب به نام «سبيعه» دختر «حارث» كه در انديشه اسلام بود با پذيرش آن به مسلمانان پيوست و از همان سرزمين «حديبيه» تصميم گرفت كه ديگر به سوى مكه باز نگردد و خود را بدين وسيله از شرارت شرك و بيداد و خرافه پرستى و گمراهى نجات دهد.

همسر اين زن نوانديش و حقجو كه در شرك و كفر پافشارى داشت، به حضور پيامبر رفت و گفت: هان اى محمد(ص)، بايد همسرم را از گروه مسلمانان طرد نموده و او را به من بازگردانى تا به مكه ببرم، چرا كه اين كار يكى از بندهاى قرارداد ما با شماست و هنوز مركب اين قرارداد خشك نشده است.

پيامبر در شرايط سختى قرار گرفته بود كه به ناگاه فرشته وحى فرود آمد و آيه مورد اشاره را بر قلب مصفاى او خواند.(326)

«ابن عباس» از شوهر اين زن اسلام گرا و آزادى خواه، بانام «مسافر»، از عشيره «بنى مخزوم» ياد مى كند، امّا پاره اى از مفسران پيشين نظير «مقاتل» در شأن نزول آيه مورد اشاره با اندك تفاوت آورده است كه: همسر آن بانوى اسلام گرا و پناهنده، مردى به نام «صيفى» فرزند راهب بود كه پس از پيوستن همسرش به مسلمانان، به حضور پيامبر شتافت و فرياد برآورد كه: هان اى محمد(ص)! بايد پناهندگى زن مرا نپذيرى و او را به من بازگردانى تا به مكه ببرم، چرا كه اين كار يكى از بندهاى قراداد ما با شماست كه هنوز مركب آن خشك نشده است. درست در آنجا بود كه آيه مورد نظر بر جان پاك پيامبر فرود آمد.

«ابن عباس» در مورد «آزمون» مورد سفارش قرآن مى گويد: امتحان و آزمونى كه قرآن در مورد بانوان مسلمان رهنمود مى دهد، اين گونه بود كه بايد آنان سوگند ياد مى كردند كه گريزشان از قلمرو شرك و استبداد و روى آوردن به سوى مدينه و اعلام اسلام و ايمان، تنها به انگيزه حق گرايى و دين خواهى و ارزش طلبى و بيزارى از كفر و ظلم و خرافه است و نه به خاطر دشمنى و كينه با شوهر يا درگيرى خانوادگى و شخصى و يا علاقه به شهر و ديار جديد و يا به انگيزه هاى ديگر مادى و دنيوى، نظير دست يافتن به ثروت و قدرت و يا شوهر جديد؛ آرى، بايد سوگند ياد مى كردند كه تنها به عشق خدا و معنويت و راه و رسم پيامبر آهنگ هجرت نموده اند. به همين دليل هم پيامبر پس از فرود آيه، «سبيعه» را در برابر بازگشت به سوى مكّه به همراه شوهر كفرگرايش و يا سوگندِ مورد اشاره قرار داد و آن بانوى حق طلب سوگند ياد كرد كه: نه، به انگيزه دشمنى با شوهر و يا در راه ثروت و قدرت و يافتن زندگى و شوهر جديد نيامده، بلكه تنها انگيزه هجرت و پناهندگى او، عشق به حق و عدالت و خدا و پيامبر است و بس.

پيامبر گرامى پس از اين آزمون و اين سوگند، پناهندگى او را پذيرفت و فرمود: او را به مكّه بازپس نمى فرستد، بلكه مهريه و هزينه هايى را كه شوهر كفرگراى او مدعى است در راه او هزينه كرده است، مى پردازد. آن مرد پذيرفت و پيامبر هم هزينه مورد نظر او را پرداخت و آن زن نيز پس از چندى با «عمر» ازدواج كرد.

پس از اين قرارداد و فرود اين آيه، پيامبر گرامى هر گاه مردى از مكّه به مدينه مى آمد و تقاضاى پناهندگى مى كرد، تقاضاى او را نمى پذيرفت و طبق قراداد «حديبيه» او را بازپس مى فرستاد، امّا هر گاه زنى مى آمد و تقاضاى پناهندگى مى نمود، او را طبق رهنمود آيه مورد اشاره مى آزمود و پس از دريافت اخلاص و ا يمان و حق طلبى او، به او حق پناهندگى مى داد و هزينه ها و مهريه اى را كه شوهر كفرگرايش مدعى بود مى پرداخت.

«زهرى» در مورد فرود نخستين آيه مورد بحث آورده است كه: پس از فرود اين آيه شريفه «عمر» دو زن خود را كه در مكّه به حالت شرك و كفر مانده بودند طلاق داد، چرا كه آيه مى فرمايد: و هرگز همسران كفرگراى خويش را كه در حق ستيزى و شرك پافشارى مى كنند در همسرى خويش نگاه مداريد و به رشته پيوند با آنان پاى بند مباشيد.

وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ

يكى از اين دو زن «قرنيه» نام داشت، كه دختر «امية» بود و ديگرى «ام كلثوم» كه دختر «عمر بن جرول» و مادر «عبدالله بن عمر» بود كه به دليل اصرار بر شرك و كفر از «عمر» جدا شدند! «قرنيه» با معاويه ازدواج كرد و «ام كلثوم» با «حذافة بن غانم»، كه از خويشاوندان او بود و هر دو بر حق ناپذيرى خويش ادامه دادند و در مكه ماندند.

و نيز پس از فرود آيه مورد اشاره «طلحة بن عبيدالله» به اسلام گراييد و راه هجرت به مدينه را در پيش گرفت، امّا همسرش «اروى» كه دختر «ربيعه» بود در مكه به حال شرك و كفر ماند و بدين سان ميان آنان نيز جدايى پديد آمد، امّا با گسترش اسلام و فتح دل هاى مردم، او نيز اسلام آورد و پس از «طلحه» با «خالد بن سعيد» ازدواج كرد.

از زنان توحيدگرا و اسلام خواهى كه از قلمرو كفر و استبداد گريخت و به پيامبر پناه آورد، «اميمه» دختر «بشر» بود. او همسر «ثابت بن دحداحه» بود كه بر كفر و شرك اصرار مى ورزيد و همسرش كه اسلام آورده بود به سوى مدينه هجرت كرد و به اسلام پناهنده شد، و پيامبر نيز او را به عقد «سهل بن حنيف» درآورد و ثمره اين ازدواج «عبدالله بن سهل» بود كه از اين پدر و مادر ديده به جهان گشود.

و نيز از زنان توحيدگرا و ترقى خواهى كه پس از فرود اين آيه از قلمرو شرك و استبداد گريخت و به قلمرو اسلام پناه برد «زينب» دختر پيامبر بود.

او همسر مردى از سران شرك به نام «ابى العاص» بود كه بر شرك و كفر پاى مى فشرد، امّا او به اسلام و ايمان بال گشود و دست به هجرت زد و وارد مدينه شد و مدتى در آنجا بود تا شوهرش اسلام آورد و پيامبر او را به خانه شوهرش باز گردانيد.

«جبايى» در مورد صلح نامه «حديبيه» آورده است كه: در اين پيمان نامه شرط نشده بود كه زنان توحيدگرا و مسلمان، كه از قلمرو شرك و بيداد گريخته و به مدينه پناهنده مى گردند به مكه بازگردانده شوند، و تنها در مورد مردان مسلمان چنين چيزى آمده بود؛ به همين دليل هنگامى كه بانويى حق جو و توحيدگرا به نام «ام كلثوم» به مدينه پناهنده شد، پيامبر گرامى به او حق پناهندگى داد و زمانى كه برادرانش به مدينه و به حضور پيامبر آمده و تقاضا كردند تا خواهرشان را ببرند، آن حضرت تقاضاى آنان را نپذيرفت و فرمود چنين چيزى در عهدنامه نيامده است.

«جبايى» پس از بيان اين نكته مى افزايد: در عهدنامه پيامبر چيزى كه آن حضرت را موظّف به باز گردانيدن زنان مسلمان و مهاجر به سوى مكّه و قلمرو شرك و استبداد سازد نيامده بود، به همين دليل هم آن حضرت هرگز زن مسلمانى را باز نگردانيد، چرا كه زن هنگامى كه اسلام بياورد، بر همسرش در صورتى كه كفرگرا باشد، حرام مى شود؛ بر اين اساس چگونه مى توان زن مسلمان را در حالى كه اسلام ميان او با همسر حق ستيز و كفرگرايش جدايى افكنده است، به قلمرو شرك بازگردانيد و او را تسليم كفرگرايان كرد؟!

تفسير

حمايت از زنان آزادى خواه و كفرستيز

در آيات پيش سخن از گسستن روابط با كفرگرايان و حق ستيزان از سوى مردم مسلمان بود تا آنان به خود آيند و بينديشند و دست از حق ستيزى و بيداد و ستم و خودكامگى بردارند؛ اينك در نخستين آيه مورد بحث، سخن را به حمايت از زنان مهاجر و آزادى خواه و پناه جو مى كشد و مى فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَ

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هر گاه زنانى با ادعاى ايمان و اسلام از قلمرو شرك و استبداد خارج شده و با هجرت به سوى مدينه از شما تقاضاى پناهندگى مى كنند، آن ها رااز خود نرانيد، بلكه امتحانشان كنيد تا دريابيد به راستى در انديشه توحيد و تقوا و آزادى هستند، يا انگيزه اى جز انگيزه هاى دينى و اخلاقى و انسانى آنان را به سوى شما آورده است.

در آغاز آيه، قرآن بدان دليل اين گونه زنان ستم ستيز و حق طلب را توحيدگرا و باايمان مى نامد كه در دل و جان حق طلب و حق جو بودند و پيش از اعلام ايمان و اسلام، در دل خواهان آن بوده و به آن عقيده داشتند.

اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِهِنَ

خداى فرزانه از ژرفاى دل و جان آنان آگاه است و از شما كه آنان را مى آزماييد و ظاهر را مى نگريد، به ايمان و اخلاص آنان داناتر است.

چگونگى آزمون زنان پناه جو و مهاجر

در مورد چگونگى امتحان زنان مهاجر و پناه جوى كه با آمدن به سوى مدينه مدعى ايمان و اسلام بودند، ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور «ابن عباس» منظور از آزمون اين بود كه مسلمانان اطمينان يابند كه اسلام و ايمان زنان مهاجر ظاهرى و زبانى و مصلحتى نيست، بلكه به راستى به حق روى آورده و از شرك و استبداد گسسته اند. معيار اين بود كه آنان با همه وجود به يكتايى خدا و رسالت محمد (ص) اعلام ايمان مى كردند و مى گفتند: با همه وجود گواهى مى دهيم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و محمد (ص) پيامبر و فرستاده اوست.

لا اله الا الله، محمد رسول الله

2 - اما در روايت ديگرى آورده اند كه امتحان آنان اين گونه بود كه سوگند ياد مى كردند كه هجرت آنان از مكه به سوى مدينه تنها به خاطر دين خواهى و حق طلبى و عشق به خدا و ايمان به وحى و رسالت بوده است و نه هواهاى دنيوى و مادى و يا به انگيزه انتقام و كينه توزى و يا رسيدن به زر و زيور.

3 - از «عايشه» روايت شده است كه چگونگى آزمون آنان در آيات بعد آمده است و نشان مى دهد كه آنان پيمان مى بستند كه شريك و همتايى براى خداى يكتا نگيرند و او را خالصانه بپرستند و دست به سرقت و بردن مال ديگران نزنند و دامان عفت پاك و پاكيزه دارند و به زشتى روى نياورند.

در ادامه آيه مى افزايد:

فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ

پس اگر با آزمون آنان دريافتيد كه به راستى ايمان آورده اند و دروغ ساز نكرده اند، آنان را به سوى كفرگرايان و اصلاح ناپذيران بازگشت ندهيد.

لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَ

چرا كه نه اين زنان بر مردان كفرگراى خويش روا و حلال هستند و نه آن مردان حق ستيز براى اين زنان باايمان.

اين فراز از آيه نشانگر جدايى ميان آنان است. هنگامى كه آن زنان با عشق به اسلام و ايمان قلمرو شرك را ترك و راه مدينه را در پيش گرفتند، همان بيرون آمدن در حال اسلام و ايمان باعث جدايى و گسستن پيوند با مردان كفرگرا مى شود، گرچه آنان طلاق اينان را نداده باشند.

وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا

به باور «ابن عباس»، «مجاهد» و «قتاده» منظور اين است كه: به همسران كفرگراى اين زنان مسلمان و مهاجر آنچه براى اين پيوند و ازدواج هزينه كرده اند، بپردازيد.

و اين دستور بدان دليل است كه در «عرب» مهريه زنان را در آغاز كار مى پرداختند.

«زهرى» مى گويد: اگر به خاطر قرارداد «حديبيه» نبود، اين مهريه و هزينه زندگى را زنانى كه اسلام مى آوردند و از مكه به سوى مدينه هجرت مى كردند، به شوهران كفرگراى خود نمى پرداختند و اين كار پس از صلح نامه «حديبيه» مقرر شد.

وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَ

و بر شما اى مردم مسلمان هرگز گناه و ايرادى نيست كه با آنان ازدواج كنيد، آن گاه كه مهريه آنان را بپردازيد، چرا كه اين زنان توحيدگرا و كمال طلب با گرايش به حق و ايمان به خدا و هجرت از سرزمين شرك و بيداد، در حقيقت از همسران شرك گرا و حق ناپذير خود جدا شده و پيمان زندگى مشترك را گسسته اند.

وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ

و شما مردان مسلمان نيز زنان كفرگرا و حق ناپذير خود را در همسرى خود نگاه نداريد و رشته پيوند خانوادگى با آنان را بگسليد.

واژه «عصمت» در اصل به مفهوم «منع» و بازداشتن است و نكاح و ازدواج را بدان دليل «عصمت» خوانده اند كه زن هنگامى كه به عقد مردى درمى آيد، در حقيقت در قيد همسرى اوست و نمى توان با او ازدواج كرد.

با اين بيان از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه: ازدواج با هيچ زنى كه در قيد عقد و نكاح مردى باشد، روا و حلال نيست؛ خواه آن زن «ذميه» و يا در پناه اسلام در زندگى مسالمت آميز و صلح و صفا باشد و يا «حربيه» و در حال پيكار و جنگ با مسلمانان؛ چرا كه از آيه عموميت دريافت مى گردد و نمى توان آن را به زن بت پرست تخصيص زد، و گفت آيه مورد بحث در مورد زنان بت پرست است، چرا كه آيه دلالت روشن بر عموم دارد و شأن نزول تخصيص نمى زند و دلالت به عموم بودن در واژه و لفظ آيه است و از ظاهر آن دريافت مى گردد و نه به سبب.

وَا سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ

و اگر كسى از زنان شما مردم مسلمان از اسلام جدا شده و راه كفر و شرك را گام سپردند، شما نيز مى توانيد مهريه اى را كه به آنان داده ايد، از آنان بخواهيد و آنان بايد حق شما را بپردازند، درست همان گونه كه شما چنين مى كنيد، و اين رعايت حقوق متقابل در روابط انسانى است.

وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا

و آنان نيز آنچه را هزينه ازدواج خويش با زنان خود كرده اند، و زنانشان با گرايش به اسلام و هجرت از آنان جدا شده اند، آن هزينه را بخواهند.

ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ

آنچه در آيه مباركه ترسيم گرديد، همه حكم خدا و مقررات اوست كه در ميان شما داورى مى كند، و براى زندگى آرام و آميخته با صلح و مسالمت رعايت متقابل آنها بر همه شما لازم است.

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ

و خدا دانا و فرزانه است.

آرى، ذات بى همتاى او هم به همه امور و پديده ها داناست و همه چيز را مى داند و هم در آنچه فرمان مى دهد و داورى مى كند، حكيم و فرزانه است و بر اساس حكمت و مصلحت عمل مى كند.

«حسن» مى گويد: پيش از فرود آيه مورد بحث، اسلام و ايمان شرط همسرى و ازدواج نبود، به همين دليل گاه زنى مسلمان در همسرى مردى كافر و شرك گرا بود و گاه به عكس، امّا با فرود اين آيه شريفه آن سبك و سيره رايج برداشته شد.

«زهرى» مى گويد: با فرود آيه مورد بحث مردم مسلمان، با ايمان به قرآن شريف و مقررات عادلانه و انسانى آن، هنگامى كه زنى از شرك گرايان اسلام را برمى گزيد و به مدينه پناهنده مى شد هزينه اى را كه شوهر كفرگراى او در راه ازدواج با وى پرداخته بود، به او مى دادند و به حكم خدا عمل مى كردند، امّا شرك گرايان نه به حكم آيه شريفه و داورى خدا تن دادند و حقوق مسلمانان را رعايت كردند و نه به اصل رعايت حقوق متقابل در روابط خود با جامعه هاى ديگر.

در آيه بعد ضمن پى گيرى بحث پيشين مى افزايد:

وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْ ءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا

و اگر پاره اى از همسران شما مردم مسلمان به بيراهه كفر و شرك بازگشته و به آنان روى آوردند، و آنان هزينه اى را كه شما در راه ازدواج با آنان پرداخته ايد ندادند و حق كشى كردند، هنگامى كه در پيكارى بر آنان پيروز شديد و غنايمى به كف آورديد، از آن غنيمت ها حق كسانى كه پايمال شده است و همسرانشان به اردوگاه كفر و تجاوز پيوسته اند و هزينه آنان را بازگشت نداده اند، معادل همان هزينه و مهريه اى كه از دست رفته است، به آنان بدهيد.

پيام آيه به باور بيشتر مفسران همان است كه ترسيم گرديد، امّا پاره اى با اندك تفاوت چنين برداشت كرده اند:

1 - به باور «مؤرج» منظور از «فعاقبتم» اين است كه اگر شما پس از آنان زنده بوديد و كار به دست شما افتاد... با اين بيان منظور اين مى شود كه: و اگر پاره اى از همسران شما مردم مسلمان به اردوگاه كفر پيوستند و هزينه اى را كه شما براى ازدواج به آنان داده ايد پايمال شد و شما پس از آنان مانديد و كارها بر وفق مراد شما پيش رفت، معادل حقوق خويش را از آنان بگيريد.

2 - امّا «فراء» واژه «عاقب» در آيه را به همان مفهوم عقوبت و پيكار گرفته و مى گويد: واژه «عقب» و «عاقب» همانند «صغر» و «صاغر» آمده و به يك معناست.

3 - «على بن عيسى» مى گويد: منظور اين است كه: و اگر پاره اى از همسران شما به كفر بازگشتند و به اردوگاه كفرگرايان رفتند... و در فرجام كار زنانى از كفرگرايان به اسارت شما درآمدند و يا با اعلام اسلام و هجرت به مدينه آمدند، معادل حقوق پايمال شده خويش را برگيريد.

4 - از ديدگاه «ابن عباس» و «جبايى» منظور از «مثل ما انفقوا» در آيه اين است كه: معادل حقى كه از شما پايمال شده است از غنائم به دست آمده به صاحبان حق بدهيد و چيزى كم نگذاريد.

5 - «قتاده» مى گويد: منظور اين است كه: اگر يكى از همسران شما مردم مسلمان به اردوگاه كفرگرايان و اصلاح ناپذيرانى كه با آنان پيمان عدم تعرض و زندگى مسالمت آميز بسته ايد پيوست و شما غنيمت و سودى به دست آورديد، همسران آنان مهريه زنانشان را از همان غنيمت رسيده بپردازند؛ امّا اين حكم با فرود سوره مباركه «برائت» نسخ گرديد و همه عهدها و پيمان ها با كفار به پايان رسيد.

6 - و «على بن عيسى» مى گويد: منظور اين است كه: پس به كسانى كه همسرانشان به اردوگاه كفر پيوسته اند، همانند آنچه مهريه و هزينه براى آنان كرده اند، به شوهرانشان بپردازيد، درست همان گونه كه بر كفرگرايان لازم بود كه معادل آنچه شما مى پردازيد به كسى كه همسرش رفته است، بپردازند.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ

و از خدايى كه همه شما به او ايمان آورده ايد، پروا كنيد و از گناهان و زشتى ها دورى جوييد و از مرزهاى مقررات او نگذريد.

«زهرى» در اين مورد مى گويد: همه زنانى كه از همسران مسلمان خويش بريده و به انگيزه هاى گوناگون به اردوگاه كفر و استبداد پيوستند - و پيامبر گرامى نيز مهريه و هزينه اى كه شوهرانشان در راه پيوند با آنان هزينه كرده بودند از غنائم جنگى پرداخت - شش تن بودند. اينان زنانى بودند كه نخست ايمان آورده و رنج هجرت به مدينه را به جان خريده بودند، امّا پس از آن به دلايلى راه كفر و ارتداد را در پيش گرفتند و به قلمرو شرك و استبداد باز گشتند، كه عبارت بودند از:

1 - دختر ابوسفيان، «ام الحكم» كه همسر «عياض فهرى» بود.

2 - فاطمه، دختر «ابى اميه»، خواهر «ام سلمه» كه زن «عمر» بود و هنگامى كه عمر آماده هجرت به سوى مدينه شد، او راه ارتداد را در پيش گرفت و به كفار پيوست.

3 - «بروع»، دختر «عقبه» كه همسر «شماس بن عثمان» بود.

4 - «عبده»، دختر «عبدالعزى» كه همسر «عمرو بن عبدود» بود.

5 - «هند»، دختر «ابوجهل» كه همسر «هشام بن عاصم» بود.

6 - «كلثوم»، دختر «جرول» كه همسر «عمر» بود.

پرتوى از آيات

از دو آيه روشنگرى كه ترجمه و تفسير آنها گذشت، فراتر از ده دستور و رهنمود دريافت مى گردد كه هر كدام در خور دقت و درس آموزى است:

1 - آزمون مدعيان ايمان و اصلاح

پيش از هر چيز قرآن دستور مى دهد كه شما مردم مسلمان زنانى را كه از اردوگاه شرك و استبداد بريده و به سوى اسلام و ايمان و مدينه بار سفر بسته اند، آنان را سنجيده و خردمندانه بيازماييد تا انگيزه آنان از اين كار روشن شود و دريابيد كه آنان تنها به عشق توحيد و تقوا و ايمان به خدا و پيامبر و آزادى و عدالت و تنفر از كفر و بيداد آمده اند، يا هواها و هوس ها و دنياطلبى ها، آنان را به اين كار واداشته است؟

آن گاه كه حق طلبان ونوانديشان و صاحبان ايمان و اخلاص را شناختيد به آنان خوش آمد بگوييد و مقدم شان را گرامى داريد.

با اين بيان بايد به حق جويان و ترقى خواهان و اصلاح طلبان يارى كرد و چاپلوسان و دنياطلبان و فرصت جويان را كه از هر رويدادى به گونه اى ابزارى بهره مى جويند نه گفت و در دام آنان نغلطيد.

2 - حمايت از ترقى خواهان و كمال جويان

اين درس ديگرى است كه از آيه مباركه دريافت مى گردد و روشنگرى مى شود كه وقتى انگيزه ترقى خواهان روشن شد، بايد از آنان حمايت كرد و به آنان پناه داد و براى رهايى و آزادى آنان از هيچ فداكارى دريغ نورزيد.

فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ

3 - سنخيت در ازدواج

در تشكيل خانه و خانواده و موضوع ازدواج نكاتى هست كه بسيار در خور تعمق و توجه است و از اركان و پايه هاى بنيان خانواده و جامعه كوچكى است كه به وسيله دو همسر تشكيل مى گردد، و از آن ميان موضوع توافق و هماهنگى و يا دقيق تر سنخيت فكرى و عقيدتى و دينى است. اگر اين تناسب و سنخيت ميان زن و مرد نباشد زندگى مشترك مفهوم و معنا نخواهد داشت، چرا كه چگونه مى توان ميان نور و ظلمت، آگاهى و دانايى و جهل و حماقت، عدالت و دادگرى و ستم و حق كشى، آزادى و آزادگى و آزادى ستيزى و اصلاح ناپذيرى وحدت و سازگارى پديد آورد؟

لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ...

4 - عدالت در حق دوست و دشمن

از شاهكارهاى قرآن و پيامبر اين بود كه به راستى عدالت خواه و دادگستر و عدالت پيشه بودند و ذره اى از مرزهاى آن نمى گذشتند، امّا از آن مهم تر و حساس تر اين بود كه عدالت را نه در حق موافق و آشنا و شهروند عادى، كه در حق مخالف و منتقد، و حتى بيگانه و دشمن به صورت دقيق و تحسين برانگيزى رعايت مى كردند؛ به گونه اى كه دوست و دشمن را شگفت زده مى ساختند. نمونه اى از آن را در اين آيه مى نگريد كه مى فرمايد: به همسران كفرگرا و حق ناپذير زنان توحيدگرا و مهاجر آنچه را در راه ازدواج با آنان هزينه كرده اند، بپردازيد...

وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا...

و اين نشانگر شكوه و معنويت و ظرافت وصف ناپذيرى است، چرا كه بسيارى از جامعه ها و حتى انسان هاى مدعى عدل و داد در شرايط بحرانى و طوفانى، حالت فوق العاده اعلام مى كنند و مدعى مى گردند كه اينك جاى احقاق حق نيست و بايد هر چيزى را تحمل كرد، امّا قرآن و پيامبر به هيچ بهانه اى اجازه نمى دهند كه چنين پندارى رواج يابد و با اعلام شرايط بحرانى، جان و مال و امنيت و آزادى و حقوق بشر پايمال سمِ ستوران استبداد گردد و بر آن هستند كه در سخت ترين فراز و نشيب ها نيز نبايد حقى پايمال شود، حتى از دشمن تا چه رسد به شهروند و افراد ملّت.

5 - چاره انديشى براى زنان پناه جو

از هنرهاى مديريت و برنامه مترقى در اداره جامعه، نه بستن و بريدن و تعطيل ساختن و زندان كردن و نفى و طرد و انكار و مسدود ساختن همه راه ها، و آن گاه كنترل و اداره جامعه با شيوه استبدادى و زورمدارانه و آمرانه و اقتدارگرايانه است؛ نه هرگز، اين ديگر اداره جامعه انسانى نيست، بلكه دامدارى و دامپرورى و چوپانى است.

مديريت آگاه و دانا و توانا آن است كه فضايى باز و شرايطى خردمندانه و سالم و توسعه يافته پديد آورد؛ به گونه اى كه منطق حاكم باشد و نه احساسات، و آن گاه همه تدابير و راه كارها و چاره انديشى ها را براى تأمين نيازهاى فردى و اجتماعى و سياسى و انسانى شهروندان را از نظر دور ندارد تا به خودى خود راه هاى زشتى و انحراف و گناه بسته شود و نه به عكس، و آن گاه كه چنين تدابيرى انديشيد و با مشاركت و همدلى و همگامى و خشنودى و نظارت مردم به تدبير پرداخت، از آن جايى كه در هر جامعه اى گاه، شمارى قانون گريز و زورمدار و تجاوزكار پيدا مى شود، نوبت به دستگاه داورى و قضايى عدالت پيشه و آگاه و بى طرف مى رسد و نوبت به قوانين بازدارنده و كيفرى.

درست در اين راستاست كه قرآن پس از دستور آزمون زنان مهاجر، دستور اعطاى حق پناهندگى به راستگويان و مخلصان و پاكان و ترقى خواهان، به نيازهاى فردى و انسانى آنان مى انديشد و راه را براى ازدواج و تشكيل خانواده براى آنان مى گشايد.

وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَ

6 - زندگى با رضايت متقابل نه زور و استبداد

اين درس ديگر اين آيات است كه زندگى خانوادگى و اجتماعى آن گاه لذت بخش و سازنده و دوست داشتنى است كه با رضايت و خشنودى متقابل باشد، نه نفرت يك طرف يا دو طرف از يكديگر. بر اين اساس پيوند خانوادگى بايد از آغاز كار با خشنودى و همكارى و همدلى و همفكرى و عشق متقابل تشكيل شود و در ادامه كار نيز همين عشق و رضايت و رعايت حقوق متقابل لازم است، وگرنه كار به زورمدارى و شقاوت و بيداد مى رسد كه در شأن انسان مترقى و كمال طلب نيست.

زندگى سياسى و اجتماعى و اداره جامعه نيز همين گونه است؛ بايد رهبران و زمامداران و مديران با رأى و خشنودى مردم بيايند و نظام تشكيل شود و در ادامه كار هم بايد خشنودى و رأى و رضايت مردم را جلب و كسب و همراه داشته باشند وگرنه آن سوى اين روش ديكتاتورى و زورمدارى و استبداد است كه در شأن انسان نيست تا چه رسد به انسان توحيدگرا و باايمان و پرواپيشه و آزادمنش.

تِلْكَ الدَّارُ الْ آخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ(327)

آن سراى جاودانه و زيباى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين و زمان خواهان برترى طلبى و برترى جويى و تبهكارى نيستند و با رعايت حقوق و حرمت انسان ها و مقررات خدا رفتار مى كنند، و فرجام خوش از آن تقواپيشگان است.

آيا اين كار جز با همكارى و مشاركت و انگيزش همدلى مردم در اداره امور ممكن است؟ و آيا در نظام خانواده يكى از دو همسر مى تواند بدون رأى و نظر موافق ديگرى كارش در ادامه زندگى مشترك به زورمدارى و برترى طلبى و تباهى نكشد؟

روشن است كه هرگز؛ و به همين دليل قرآن به مردان باايمان سفارش مى كند و دستور مى دهد كه اگر همسرانتان به هر دليلى از اسلام و ايمان روى برتافته و به كفر گرايش يافتند آنان را رها كنيد و در انديشه پافشارى و تحميل ادامه زندگى به آنان نباشيد.

7 - انديشه حقوق متقابل

درس ديگر اين آيات اين است كه برخلاف پندار برترى جويان و انحصارگران كه مديريت و رهبرى و قدرت و همه امكانات و امتيازات را براى خود، و محروميت و باركشى و فرمانبردارى را براى ديگران مى خواهند و به وظايف و حقوق متقابل در نظام خانواده و يا جامعه بها نمى دهند و آن را به انواع بهانه ها و دستاويزها رد مى كنند، اسلام و قرآن بذر دل انگيز انديشه حقوق متقابل و حرمت متقابل را در كران تا كران زندگى و روابط انسان ها مى افشاند و به گل و ميوه مى نشاند؛

رعايت حقوق متقابل در ميان زن و مرد يا دو همسر،

رعايت حقوق و حرمت متقابل ميان دو دوست،

رعايت حقوق و حرمت متقابل ميان جامعه و حكومت،

و رعايت حقوق و حرمت متقابل ميان جامعه ها و تمدن ها در ابعاد گوناگون زندگى.

وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْ ءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَ آتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا

8 - زمينه سازى براى قانون گرايى

درس ديگر اين آيات اين است كه قرآن روشنگرى مى كند كه آنچه در اين آيات و ديگر آيه هاى قرآن به عنوان مقررات زندگى ارائه مى گردد، نه سخن و انديشه پيامبر است و نه ساخته و پرداخته يك قشر و يك طبقه و يك گروه از جامعه بدون رضايت و مشاركت ديگر گروه ها كه يك طرفه باشد و تضمين گر منافع يك طبقه و يك گروه؛ نه هرگز، اين مقررات از انديشه هاى محدود و آگاهى هاى بشرى نيز برنمى خيزد و نيز برداشت ها و يافته هاى فقيه و مفسر و دانشمند، كه به هر حال خطاپذير هستند هم نيست، بلكه اين ها مقررات خداست و از دانش بى كران و حكمت او سرچشمه گرفته است؛ به همين دليل هم از سويى حقوق و حرمت همگان در آن ها در نظر گرفته شده و با عدل و داد هماهنگ و آميخته است و از دگرسو با حكمت و مصلحت و فرزانگى و آينده نگرى؛ به همين دليل هم ضمانت تحقق و عمل به آن ها به همراه آن هاست و بدين وسيله قرآن براى قانون گرايى و قانون مدارى زمينه سازى و روشنگرى مى كند.

9 - پرواى خدا

و سرانجام قرآن شريف پس از همه گام ها و راه ها و تدابير تحسين برانگيز فكرى، فرهنگى، عقيدتى، انسانى، اجتماعى، سياسى و اخلاقى براى ساختن زندگى آزادمنشانه و عادلانه و سرشار از مهر و عشق، به پرواى خدا كه بزرگ ترين پشتوانه عمل شايسته است توجه مى دهد و شرط ايمان و تقوا را رعايت حقوق مردم مى نگرد و نه شعر و شعار و ظاهرسازى هاى رايج.

/ 39