12 . يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ. 13 . يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْ آخِرَةِ كَما يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ.
ترجمه
12 - هان اى پيامبر! هنگامى كه زنان باايمان نزد تو آمدند كه [با اين شرط و با همه وجود] با تو بيعت نمايند كه چيزى را شريك [و همتاى ] خدا نسازند و دزدى نكنند و دامان به زشتى آلوده نسازند و فرزندان خود را نكشند و بهتانى را كه ميان دست و پاى خويش [ساخته و] بربافته اند نياورند [و فرزندى را كه از راه حرام آورده اند به شوهرشان نسبت ندهند] و در هيچ كار نيكى تو را نافرمانى نكنند، با آنان بيعت كن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.13 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! با مردمى كه خدا بر آنان خشم گرفته است طرح دوستى مريزيد؛ بى گمان آنان از [پاداش پرشكوه سراى ] آخرت نوميد شده اند؛ درست همان سان كه كفرگرايانِ اهل گور [قطع اميد كرده و از پاداش آخرت ] نوميد گرديده اند.
تفسير
گامى ديگر در احياى حقوق و شخصيت زن
در آيات پيش، سخن از حقوق و احكام زنان توحيدگرا و نوانديشى بود كه با آگاهى و روشن بينى، به بافته ها و پندارهاى شرك و بت پرستى و بيداد پشت پا زده و به سوى نور ايمان و اخلاق و معنويت و آزادى و عدالت روى آورده اند؛ اينك در راه احياى حقوق و شخصيت آنان و بيعت شان با پيامبر، روى سخن را به پيشواى گران قدر آزادى مى كند و مى فرمايد:يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ هان اى پيامبر! هنگامى كه زنان باايمان نزد تو مى آيند تا با اين شرايط با تو بيعت كنند... با آنان بيعت نما.روز فتح مكّه، پيامبر گرامى بر فراز كوه صفا با مردان مسلمان بر اساس رهنمود وحى بيعت كرد، و از پى آنان زنان مسلمان به حضورش شرفياب شدند تا با آن حضرت بيعت نمايند كه اين آيه بر قلب مصفاى آن حضرت فرود آمد و ضمن ترسيم حق بيعت و مشاركت در امور سياسى و اجتماعى و حق اظهار نظر و نظارت بر روند تاريخ و جامعه، شرايطى را نيز براى بيعت آنان مقرر كرد و آنان موظف شدند تا بر اين اساس بيعت كنند:عَلى أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاًچيزى را همتا و شريك خدا قرار ندهند؛ نه بت ها را و نه ديگر خدايان دروغين را.وَ لا يَسْرِقْنَ و از مال شوهر يا بيگانه دزدى نكنند و به حرام خوارگى روى نياورند.وَ لا يَزْنِينَ و دامان خويش را پاك نگاه دارند و به زشتى و زنا آلوده نسازند.وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَ و فرزندان خود را به هيچ بهانه و دستاويزى نه زنده به گور سازند و نه بكشند و نه دست به سقط جنين زنند، بلكه به هر حال حقوق كودكان خويش، از جمله حق حيات و زندگى آنان را پاس دارند.وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَ و بهتان و ناروايى پيش دست و پاى خود بر نبافند و بياورند.در تفسير اين فراز ديدگاه ها اين گونه است:1 - به باور پاره اى منظور اين است كه نوزادى را كه از راه ناروا باردار شده و به دنيا آورده اند، با دروغ به شوهرشان نبندند.2 - امّا به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: و نوزادى را كه از سر راه برداشته اند، به شوهرشان نسبت ندهند و فرزند او جا نزنند.3 - «فراء» مى گويد: در جاهليت زنانى بودند كه كودكانِ سر راهى را برمى داشتند و آنان را به دروغ كودك خويش و از شوهر خود جا مى زدند، و تعبير آيه شريفه بدان جهت است كه هر نوزاد هنگامى كه از مادر متولد مى شود، ميان دست وپاى او قرار مى گيرد.با اين بيان، منظور آيه اين نيست كه فرزندى از راه نامشروع نياورند و به شوهرشان نسبت ندهند، چرا كه در آغاز آيه از «زنا» و زشتى هشدار داد و آن را تحريم كرد.4 - امّا پاره اى بر آنند كه منظور از هشدار از «بهتان» در آيه نسبت ناروا دادن به زنان پاك و درستكار و يا نسبت حرامزاده دادن به بچه هاى آنان و يا بستن نوزاد حرام و نامشروع به شوهر خويش است.وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ و در هيچ كار و برنامه شايسته اى تو را نافرمانى نكنند و به هر كار نيكويى كه آنان را رهنمون دادى، آن را بپذيرند و انجام دهند.منظور از واژه «معروف» هر كار شايسته و پسنديده و نيكوست، درست در برابر كارهاى ناپسند و ناشايسته، كه از آن ها به «منكر» تعبير مى گردد و دلايل خردمندانه و خردورزانه و نيز دلايل درست نقلى وجوب و استحباب آن ها را نمى رساند و نمى پذيرد، امّا «معروف» يا كارهاى شايسته و پسنديده آن كارها و يا امورى است كه به خاطر خوبى و شايستگى و كارساز و سودبخش بودن آن ها خرد سالم آن ها را تأييد مى كند و وجدان ها و فطرت ها و جان هاى كمال جو و آزادى خواه و تعالى طلب آن ها را مى خواهد و مى جويد.گروهى از مفسران از جمله «مقاتل بن سليمان» و «مقاتل بن حيان» بر آنند كه: منظور از واژه «معرف» - كه به مفهوم پسنديده و شايسته و نيكو آمده است - عبارت از هشدار دادن و باز داشتن از نوحه سرايى، پاره كردن لباس، كندن موى خويش، چاك زدن گريبان، خراشيدن چهره و داد و فرياد زدن مى باشد.فَبايِعْهُنَ آرى، بر اساس آنچه آمد، تو اى پيامبر با آنان بيعت كن.وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ و براى آنان از بارگاه خدا آمرزش بخواه و از بارگاه او طلب آمرزش نما تا لغزش ها و گناهان آنان را پوشيده دارد و ببخشايد.إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ چرا كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان و نعمت بخش است.
بيعت پيامبر با زنان
در مورد بيعت زنان آورده اند كه: پيامبر گرامى پس از فتح مكه بر فراز كوه صفا بود و گروهى از مسلمانان از آن جمله «عمر» پايين تر از آن بزرگوار نشسته بودند كه گروهى از زنان قريش، از جمله «هند» دختر «عتبه» و زن «ابوسفيان» در حالى كه نقاب زده بود، به صورت ناشناس، به گونه اى كه پيامبر او را نشناسد، به حضور آن حضرت رسيد و آمادگى خود را براى بيعت اعلام داشت.پيامبر رو به زنان كرد و فرمود: من با شما بانوان بيعت مى كنم كه چيزى را شريك و همتاى خدا قرار ندهيد. اُبايعكن على اَن لاتشركن بالله شيئاً.(328)در اين هنگام «هند» - كه سابقه اى زشت و ظالمانه در حق ستيزى و بيداد، از آن جمله از ميدان «اُحُد» و شهادت حمزه سيدالشهداء و شقاوت در حق آن مرد جهاد و شهادت و ايمان را داشت - رو به پيامبر كرد و گفت: اى پيامبر! شما از ما بيعتى مى گيرى كه از مردان ما اين گونه بيعت نگرفتى؛ چرا كه پيامبر آن روز از مردان مسلمان بر ايمان و اسلام و جهاد در راه حق و عدالت بيعت گرفت.پيامبر به سخن خود ادامه داد كه: من با شما بيعت مى كنم كه دست به دزدى نزنيد. و لا تسرقن.در اين هنگام «هند» گفت: اى پيامبر! «ابوسفيان» مردى بخيل و تنگ چشم است و من به ناگزير مقدارى از مال او برداشته و هزينه كرده ام، اينك نمى دانم كار من رواست يا نه؟«ابوسفيان» كه خود در آنجا بود، گفت: آنچه از مال و ثروت من در گذشته برداشته اى همه را حلال كردم، امّا از اين پس مراقب باش!پيامبر كه «هند» را شناخته بود، خنديد و فرمود: تو «هند»، دختر «عتبه» هستى؟او گفت: آرى اى پيامبر خدا! من «هند» هستم و تقاضايم اين است كه گذشته را ببخشى و ناديده بگيرى و خدا نيز بر شما ببخشايد. فاعف عما سلف يا نبى اللّه عفا اللّه عنك.پيامبر مهر و مدارا نيز با آن مكارم وصف ناپذير اخلاقى خويش از گذشته تباه او چشم پوشيد و به سخن خويش با زنان ادامه داد كه: و با اين شرط با شما بيعت مى كنم كه دامان خود را پاك و پاكيزه داريد و به «زنا» نزديك نشويد. و لا تزنين.در اين هنگام «هند» ژست تعجب به خود گرفت و گفت: مگر زن آزاده تن به زشتى و زنا مى سپارد؟«عمر» كه در آنجا حضور داشت و از وضع او باخبر بود به ياد آنچه ميان او و «هند» روى داده بود افتاد و خنديد. فتبسم عمر بن الخطاب لما جرى بينه و بينها!پيامبر باز هم به سخن خود ادامه داد كه: من با اين شرط با شما بيعت مى كنم كه: فرزندان خود را به هيچ بهانه اى نكشيد و حقوق آنان را رعايت كنيد. و لا تقتلن اولادكن.«هند» گفت: ما آنان را در كودكى مراقبت كرديم و تربيت نموديم، امّا هنگامى كه بزرگ شدند، شما آن ها را كشتيد! و شما و آنان خود اين رويدادها را بهتر مى دانيد.او در اين مورد اشاره به كشته شدن پسرش «حنظله» در جنگ «بدر» به دست اميرمؤمنان داشت.«عمر» از سخن «هند» به گونه اى خنديد كه بر پشت بر زمين غلطيد، امّا پيامبر با تبسم از جسارت «هند» گذشت، و به سخن خويش با زنان ادامه داد كه: و نيز با اين شرط با شما بيعت مى كنم كه بهتانى نسازيد و نبافيد. و لاتأتين ببهتان.در اين هنگام «هند» گفت: اى پيامبر خدا! بهتان بربافتن و تهمت تراشيدن كارى زشت و ظالمانه است، و من گواهى مى دهم كه شما ما را جز به خير و صلاح و مكارم و ارزش هاى اخلاقى و انسانى فرانمى خوانى.باز هم پيامبر ادامه داد كه: من با اين شرط با شما بيعت مى كنم كه در كارهاى نيك و شايسته مرا نافرمانى نكنيد.هنگامى كه پيامبر اين جمله را بيان كرد، «هند» گفت: اى پيامبر خدا! ما در اين نشست گرد نيامده ايم كه در دل و ژرفاى جان در انديشه نافرمانى شما باشيم.(329)
چگونگى بيعت پيامبر با زنان
در اين مورد كه آن حضرت چگونه و به چه سبك با زنان مسلمان بيعت كرد، «زهرى»، از «عروه» و او از «عايشه» همسر پيامبر روايت كرده است كه: پيامبر با شرايطى كه در آيه آمده است(330)، با زنان مسلمان بيعت كرد و روشنگرى فرمود كه آنان نبايد در قلمرو مقررات خدا و كارهاى شايسته نافرمانى كنند. امّا آن بزرگوار در انجام بيعت، دست به دست زنان نامحرم نداد، بلكه به دستور او ظرفى بزرگ و لبريز از آب حاضر شد و دست خود را در آن فرو برد و پس از آن حضرت، زنان به نشان بيعت با او دست در آن ظرف آب فرو مى بردند و به رعايت حقوق و مسئوليت هاى متقابل عهد مى بستند.امّا پاره اى همانند «شعبى» آورده اند كه پيامبر افزون بر اين شيوه، گاه به زنان اجازه مى داد تا با پوششى كه در دست داشتند، با آن بزرگوار بيعت كنند.آن حضرت از مردان براى ايمان و اسلام و پايدارى در راه آزادى و عدالت و انجام كارهاى شايسته و جهاد و تلاش در راه حق بيعت مى گرفت، امّا از زنان براى خودسازى و تربيت فرزندان شايسته و رعايت حقوق و حرمت خانه و خانواده و قانون گرايى و عدم نافرمانى در قلمرو مقررات عادلانه و انسانى بيعت مى گرفت؛ و اين ها چيزى بود كه با عنايت به شرايط روز و جامعه نوبنياد اسلامى تأكيد بر آن ها ضرورى مى نمود، تا آن گاه كه مقررات و احكام اسلامى تشريع گرديد، شكافى در خانواده ها پديد نيايد.در آيه بعد قرآن روى سخن را به مردم مى كند و مى فرمايد:يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، با مردمى كه خدا به كيفر بدانديشى و بدرفتار آنان، آنها را مورد غضب و خشم خود قرار داده است، طرح دوستى نريزيد. منظور از اين گروه يهود تجاوز كار بودند.برخى از مفسران پيشين از جمله «مقاتل» آورده اند كه دليل اين هشدار از دوستى با تجاوزكاران يهود اين بود كه گروهى از بينوايان و تهيدستان مسلمان پاره اى از اخبار جامعه اسلامى را به برخى از يهود مى رساندند تا در برابر آن از ميوه پاره اى باغ ها و بوستان هاى آنان بهره برند، كه خدا آنان را از اين كار هشدار داد.امّا به باور برخى منظورِ آيه شريفه هشدار از دوستى گرفتن همه كفرگرايان بدانديش و تجاوزكارى است كه با كيان و موجوديت مسلمانان سر ناسازگارى و ستيز دارند.در ادامه آيه در بيان وصف اين كفرگرايان و ظالمانى كه در خور دوستى و رفاقت نيستند، مى فرمايد:قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْ آخِرَةِ كَما يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ آنان به خاطر بدانديشى و بيدادگرى خود در زندگى دنيا به طور كلّى از نجات و نيك بختى سراى آخرت نوميد شده اند، درست همان سان كه كفرگرايانِ خفته در گورها از پاداش سراى آخرت نوميد شده اند.در تفسير اين فراز از آيه ديدگاه ها متفاوت است:1 - به باور گروهى از مفسران پيشين از جمله «سعيد بن جبير» و «مجاهد» منظور اين است كه: گروهى از يهود به خاطر دروغ انگاشتن رسالت و دعوت آسمانى پيامبر اسلام و كتاب پرشكوه او - با وجود آگاهى از اوصاف و نشانه هاى آن حضرت در تورات و با وجود شناخت آن بزرگوار ودرستى دعوت آسمانى او - از پاداش سراى آخرت نوميد و مأيوس شدند؛ درست همان سان كه كفرگرايانى كه با تكذيب خدا و وحى و رسالت و سراى آخرت و پاداش و كيفر مردند و در گورها خفتند و از آمرزش خدا و نجات از عذاب آخرت نوميد شدند.2 - امّا به باور برخى ديگر نظير «حسن» منظور اين است كه گروهى از يهود به خاطر بدانديشى و بيدادگرى و حق ستيزى خود، از نجات و نيك بختى سراى آخرت نوميد شده اند؛ درست بسان كفرگرايان عرب كه از زنده شدن مردگان براى هميشه نوميدند.3 - از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: گروهى از يهود از پاداش روز رستاخيز نوميد شده اند؛ درست بسان كفرگرايان كه از رسيدن خبر و اثرى از خفتگانِ در گورها نوميدند.4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر منظور از كفار» در آيه كسانى هستند كه مسئول دفن و به خاك سپارى مردگانند. با اين بيان منظور اين است كه: گروهى از يهود كه خدا بر آنان خشم گرفته است، از پاداش و نجات سراى آخرت نوميد شده اند؛ درست بسان كسانى كه مسئول به خاك سپارى مردگانند و پس از به خاك سپردن مردگان از زنده شدن و آمدن آنان مأيوس مى شوند.
نظم و ترتيب آيات اين سوره
خداى فرزانه آيات اين سوره مباركه را با هشدار از دوستى با كفرگرايانِ تجاوزكار و خودكامه آغاز كرد و روى سخن را به مردم باايمان نمود و فرمود: يا ايّها الذين آمنوا... و اينك اين سوره را با همان هشدار در قالب و بيانى ديگر به پايان مى برد و مى فرمايد: يا ايها الّذين آمنوا...
پرتوى از آيات
محدود و مشروط بودن اختيارات نهاد قدرت
در نظام هاى استبدادى و بريده از مردم، نهاد قدرت خويشتن را نه برخاسته از اراده ملى و رأى اكثريت مردم مى نگرد، و نه مردم را منشأ و سرچشمه قدرت و امكانات ملّى در زمين و زمان، تا خود را از سوى آنان امانتدار و خدمتگزار جامعه بنگرد و با رأى و نظر موافق آنان قدرت را به كف گيرد و با خواست آنان به ديگرى وا گذارد؛ نه، هرگز! به همين دليل استبدادگران خود را فراتر از مقررات و قوانين مى نگرند و در حقيقت خود را قيّم و ربّ مردم، ميزان و معيار حق و باطل و ملاك درست و نادرست جا مى زنند، و براى قدرت خويش حدود و ثغورى را به رسميت نمى شناسند، و آن را محدود و مشروط نمى پذيرند. ثمره زيانبار و اسارت آور اين نگرش منحط نيازى به بيان ندارد و با اندك دقت روشن مى شود كه كمترين ره آورد آن تباهى حرث و نسل و انحطاط و عقب ماندگى و اسارت و بردگى اكثريت و حكمرانى بى قيد و بند اقليتى فريبكار و زورمدار خواهد بود.در روش مديريت و حكومت مدرن، خردمندان و متفكران بشر به منظور نفى استبداد و خودكامگى و دست يابى انسان به عدالت و آزادى و حقوق بشر تدابير تحسين برانگيزى انديشيده اند كه از جمله آن ها، مشروط و محدود بودن اختيارات نهاد قدرت و دستگاه سياست و مديريت و رهبرى جامعه است؛ چرا كه اگر قدرت و اختيارات حكومت را مطلقه پنداريم و حاكم را فراتر از قانون و مقررات، نتيجه اين روش و اين بينش در مديريت، اين است كه مردم را فاقد قدرت و اختيار در تصميم گيرى هاى اجتماعى و سياسى و فاقد حقوق در برابر حكومت و مديريتِ جامعه پنداشته ايم. روشن است كه نه چنين جامعه اى روى رشد و رستگارى و آزادى و عدالت را خواهد ديد و نه چنين حكومت و قدرتى، مرزشناس و رعايت گر حقوق ديگران خواهد شد، و ثمره چنين جامعه و حكومتى جز تباهى و انحطاط چه مى تواند باشد؟جالب است كه وقتى انسان به آيات و روايات در اين مورد مى نگرد و مى انديشد، درمى يابد كه برخلاف بافته هاى جاه طلبانه استبدادگران قرون و اعصار و برخلاف پندار سست واپسگرايان و محافظه كاران ، در نگرش دينى نيز قدرت و امكانات ملّى، امانت از سوى جامعه و مردم است و زمامدار و مديريت جامعه امانتدار است و نه قيّم و فرمانرواى مطلق و بى چون و چرا؛ و منشأ و سرچشمه قدرت ملّى به خواست خدا و مقررات او، خود مردم و اراده آنان است؛ چرا كه او انسان ها را بر سرنوشت فردى و اجتماعى و سياسى آنان حاكم ساخته است، از اين رو از آغاز تا هميشه بايد با رأى و خشنودى مردم قدرت ملّى جا به جا شود و چهره ها جاى خود را به ديگرى بدهند، نه با قهر و غلبه يا فريب و بهانه هاى رنگارنگ آسمانى و زمينى .اين واقعيت ظريف و سرنوشت ساز از عناوين گوناگونى دريافت مى گردد، از آن جمله از عناوينى نظير: خلافت مردم،(331)امامت مردم،(332)مديريت و سرپرستى مردم،(333)وراثت مردم،(334)انديشه مترقى امانت بودن قدرت ملّى،(335)ارائه سيستم شورايى در بُعد كلان براى اداره امور،(336)ترسيم حقوقِ همانند حكومت و ملت،(337)متوجه ساختن خطابات اجتماعى و سياسى قرآن به سوى مردم،(338)و ديگر محدود و مشروط بودن مديريت و رهبرى به قانون گرايى و عمل در چارچوب قانون مورد توافق جامعه و بر اساس راستى و درستى و تخصص و كار آيى. در آيات روشنگرى كه سخن از بيعت پيامبر با زنان بود نيز به اين واقعيت به گونه اى جلب توجه شده است، كه مى فرمايد: هان اى پيامبر، با زنان باايمان... با اين شرايط بيعت كن كه چيزى را همتا و شريك خدا نگيرند،... و در هيچ كار شايسته و پسنديده اى تو را نافرمانى نكنند.با اين كه پيشواى گران قدر توحيد به ويژگى «عصمت» و دانش و آگاهى وصف ناپذيرى به دليل وحى و رسالت آراسته است، امّا قرآن فرماندهى و رهبرى او را محدود و مشروط، و قلمرو اطاعت از او را مشخص و مقيد مى سازد، و نه مطلقه! و بدين وسيله به همه زمامداران لايق و شايسته روشنگرى مى كند كه آنان بايد امانتدار باشند و در چارچوب قانونِ روشن و سياست هاى شفاف و به دور از شيوه هاى نهان كارانه و پليسى و آميخته به اختناق و زور و فريب جامعه را اداره كنند و قدرت خود را محدود و مشروط بدانند و نه مطلقه و فراتر از مقررات، و به مردم نيز روشنگرى مى نمايد كه وقتى اطاعت و فرمانبردارى از انسان والا و بى نظيرى چون پيامبر مقيد به معروف و پسنديده و در قلمرو قانون است، چگونه از ديگر زمامداران مى تواند نا محدود و مطلقه باشد؟با اين بيان از نكات ارجدار و درس هاى گران قدر اين آيات اين است كه زمامداران و مديران جامعه هنگامى در خور اطاعت و همكارى و همدلى هستند كه كارها و گفته هايشان با مقررات عادلانه و انسانى دين خدا و قوانين مورد توافق جامعه هماهنگ و سازگار باشد؛ تنها در آن صورت است كه به آيه شريفه عمل شده است كه فرمود: وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ(339) و در هيچ كار شايسته و پسنديده و قانونى تو را نافرمانى نكنند...اميرمؤمنان در نامه اى به مردم مصر در مورد مديريت و فرمانروايى «مالك» با وجود وصف بسيار از آن انسان والا و با اين كه نماينده ويژه امام معصوم است و نه نايب عام او، با همه اين ها قدرت و اختيارات او را محدود و مشروط وصف مى كند و نه مطلق و بى چون و چرا و مى فرمايد:فقد بعثت اليكم عبداً... فاسمعوا له و اطيعوا امره فيما طابق الحق.(340)من بنده اى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم كه در روزهاى وحشت و ناامنى نمى خوابد و دستخوش غفلت نمى گردد و در لحظه هاى ترس، از دشمن روى نمى گرداند و بر بدكاران و زشت كرداران از شعله هاى آتش تندتر است... بنابراين سخن او و فرمانش را تا آنجايى كه هماهنگ با حق و عدالت و مقررات است، بشنويد و او را در قلمرو قانون اطاعت كنيد، كه او شمشيرى از شمشيرهاى خداست.بارخدايا، ما را در آزمون هاى زندگى پيروز و سرفراز داشته و در دوستى ها و دشمنى ها و جاذبه ها و دافعه ها به راه درست و سازنده رهنمون ساز، و هرگز ما را در زندگى اين سرا و سراى آخرت از مهر و رحمت بى كرانت نوميد مساز.ترجمه تفسير مجمع البيان