به نام خداوند بخشاينده مهربان 1 - هان اى پيامبر! هنگامى كه خواستيد زنان [خود] را طلاق گوييد، آنان را در زمان بندى عدّه آنان [كه از حيض پاك شده اند و با آنان همبستر نشده ايد] طلاق دهيد، و [زمان ] عدّه را به شمار آوريد [و حساب نگاه داريد]، و از خدا، پروردگارتان پروا كنيد. آنان را [در دوران عدّه ] از خانه هايشان بيرون مكنيد و [خود آنان نيز] بيرون نروند، جز اين كه به كار زشت آشكارى دست يازند. اين مرزهاى [مقررات ]خداست؛ و هر كس از مرزهاى [مقررات ] خدا پا را فراتر نهد [و بگذرد] بى ترديد به خود ستم نموده است. تو نمى دانى، شايد خدا پس از آن [گسست و طلاق ]پيشامدى [تازه ] پديد آورد.2 - پس آن گاه كه [آن زنان ] به پايان عدّه خود رسيدند، [يا جوانمردانه و بر اساس قانوگرايى و اخلاق انسانى ] به شايستگى آنان را [به عنوان همسر و شريك زندگى ] نگاه داريد و يا به طور پسنديده اى از آنان جدا شويد و دو تن عادل از ميان خودتان را [بر اين طلاق ] گواه بگيريد، و گواهى را براى خدا به پا داريد؛اين چيزى است كه هر كس به خدا و روز واپسين ايمان بياورد، به آن اندرز داده مى شود؛ و هر كس از خدا پروا دارد، [خدا] راه برون شدنى براى او قرار خواهد داد.3 - و به او از جايى كه [خودش ] حسابش را نمى كند روزى مى رساند؛ و هر كس به خدا اعتماد كند، او برايش بسنده است. به يقين خدا فرمانش را به انجام خواهد رساند؛ بى گمان خدا براى هر چيزى اندازه اى مقرر داشته است.4 - و از زنان شما، آنان كه از خون ديدن [ماهانه ] نوميد شده اند، اگر ترديد داريد [كه خون خواهند ديد يا نه؟] عدّه آنان سه ماه است. و [نيز] آنان كه [هنوز ]خون نديده اند [بايد سه ماه عدّه نگاه دارند]؛ و عدّه زنان باردار اين است كه وضع حمل كنند، و هر كس از خدا پروا دارد، [خدا] براى او در كارش آسانى اى فراهم مى آورد.5 - اين است فرمان خدا كه آن را به سوى شما فرو فرستاده است؛ و هر كس از خدا پروا كند، [ذات بى همتاى او] بدى هايش را از وى دور مى كند، و پاداش [كارهايش ] را براى او پرشكوه مى سازد.
نگرشى بر واژه ها
احصوا: از ريشه «احصاء» به مفهوم شمردن آمده است.فاحشة: به كار بسيار زشت و ناپسند گفته مى شود.
تفسير
شرايط انحلال نظام خانواده يا جدايى دو همسر
در آغازين آيه از آيات اين سوره مباركه خداى فرزانه روى سخن را به پيام آورش مى نمايد و مى فرمايد:يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَ هان اى پيامبر! هنگامى كه خواستيد زنان خود را طلاق گوييد، آنان را در زمان عده - كه از خون ماهانه پاك شده و با آنان همبستر نشده ايد - طلاق دهيد.به باور مفسران در آيه مباركه گرچه روى سخن با پيامبر است، امّا مورد خطاب امت او هستند و بدان دليل كه آن بزرگوار پيشواى توحيد و تقوا است، خداى فرزانه به او پيام مى دهد تا مقررات او را بر مردم بيان كند و خود آن حضرت نيز بسان ديگران مخاطب پيام و موظّف به رعايت مقررات است و همه دانشمندان بر اين اصل اتفاق نظر دارند.امّا از ديدگاه «جبايى» تقدير آيه اين است كه: هان اى پيامبر! به جامعه و امت خود بگو: آن گاه كه خواستيد همسران خود را طلاق بگوييد، بايد با اين شرايط طلاق دهيد0.با اين بيان خود پيام آور خدا از حكم آيه بيرون است؛ امّا همان گونه كه ترسيم شد، اجماع و اتفاق علماى اسلام بر اين است كه آن حضرت نيز داخل در حكم آيه است.نظير اين آيه در قرآن فراوان است، از آن جمله اين آيه كه مى فرمايد: اذا قمتم الى الصّلوة فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق...(471)هنگامى كه به عزم نماز برخاستيد، صورت و دست هايتان را تا آرنج بشوييد...و نيز اين آيه كه مى فرمايد: فاذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرّجيم(472)پس آن گاه كه قرآن را مى خوانى از شيطان رانده شده به خدا پناه بر.آرى، در همه اين آيات پيامبر نيز بسان يكى از امت و به عنوان پيشوا و سرمشق آنان موظّف به رعايت مرزهاى مقررات خداست، و آن حضرت نيز در همه زندگى و سبك و سيره مترقى خود چنين بود.امّا منظور از طلاق در دوران عدّه، كه در آيه آمده اين است كه: بايد طلاق در زمان پاكى زن از خون ماهانه يا حيض، كه شوهر با او همبستر نشده است، واقع گردد. با اين بيان بايد طلاق در زمان پاكى زن از حيض و زمان همبستر نشدن شوهر با او در آن دوران پاكى، داده شود و اين نخستين شرط طلاق و جدايى است.آنچه آمد ديدگاه مذهب ما رهروان راه خاندان وحى و رسالت است كه طلاق در زمان آن طُهر و پاكى كه آميزشى صورن نگرفته است، داده مى شود و آن زمان، از دوران عدّه به شمار مى رود؛ بر اين باور طلاق زن در طُهرى كه با او آميزش انجام گرفته باشد باطل است. مذهب شافعى نيز همين گونه است، امّا از ديدگاه «ابوحنيفه» و ياران او منظور آيه اين است كه طلاق بايد در طُهرى كه آميزشى در كار نبوده و عدّه حيض است داده شود؛ و اين مفهوم آيه بسان اين جمله است كه گفته مى شود: «توضأت للصلوة»؛ براى انجام نماز وضو ساختم و يا نظير اين جمله كه: «لبست السلاح للحرب»؛ براى پيكار با دشمن لباس رزم پوشيدم.در اين مورد «سعيد بن مسيب» بر آن است كه «لام» در «لعدتهن» براى سبب مى باشد و بسان اين است كه گفته شود: آنان را طلاق دهيد براى اين كه عدّه نگاه دارند.و روشن است كه اين حكم براى آن زنانى است كه با همسران خويش همبستر شده اند وگرنه عدّه اى نخواهند داشت، و قرآن به اين نكته توجه مى دهد كه مى فرمايد:يا ايّها الّذين آمنوا اذانكحتم المؤمنات ثم طلقتموهن من قبل ان تمسوهن فما لكم عليهن من عدّةٍ تعتدونها...(473)هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر زنان باايمان را به نكاح خويش درآورديد و آن گاه پيش از آن كه با آنان همبستر گرديد، طلاقشان داديد، ديگر بر عهده آنان عدّه اى كه آن را به شمار آوريد به سود شما نيست...با اين بيان از آيه مورد بحث چنين دريافت مى گردد كه اگر كسى زن خويش را در زمان عادت ماهانه حيض و يا در دوران طُهر و پاكى او كه همبستر شده است طلاق دهد، اين طلاق درست نيست، چرا كه «امر» در آيه شريفه وجوب را نشانگر است، و ديدگاه علماى شيعه نيز همين است، امّا از ديدگاه ديگر فقهاى اسلامى اين گونه طلاق دادن، بدون رعايت اقتضا و ظاهر آيه، طلاقى است كه درست واقع مى شود، گرچه بدعت است و كارى خلاف حكم و ظاهر آيه.و نيز اگر مردى در يك نشست ميان سه طلاق جمع كرد و گفت: «انتِ طالق ثلاثة»، از ديدگاه «ابوحنيفه» و ياران و همفكرانش طلاق واقع مى شود، امّا بدعت و گناه است، امّا از ديدگاه پژوهشگران و محققان فقه شيعه در صورت فراهم بودن شرايطِ طلاق، يك طلاق به حساب مى آيد، نه بيشتر.
پديده طلاق در شريعت
امّا طلاق شرعى عبارت از آن است كه: مرد پيوند نكاح خويش را با همسرش بگسلد و گرهى كه آن دو را به هم پيوند داده است، بگشايد و او را مخاطب ساخته و بگويد: «انتِ طالق»؛ تو از اين ساعت طلاق داده شده و از قيد نكاح آزاد و رها هستى. و يا با اشاره به همسرش بگويد: «هده طالق»؛ اين زن رها و آزاد است و ديگر همسر من نيست. و يا بگويد: «فاطمة بنت فلان طالق»؛ «فاطمه»، دختر «حسن» طلاق داده شده و رهاست.از ديدگاه پيروان مذهب اهل بيت، طلاق جز با اين واژه واقع نمى شود و با كنايه و يا نظير آن خواه آهنگ طلاق نمايد و يا قصد طلاق نمايد، طلاق واقع نمى گردد و حتى نوشته هم بسنده نيست.(474)به هر حال در مورد «طلاق» ديدگاه ها متفاوت است و جاى بحث كتاب هاى فقهى است و نه تفسيرى، امّا گاه جدايى زن و مرد و گسستن پيوند زناشويى بدون طلاق هم واقع مى گردد، نظير: «ارتداد» و «لعان» و «خلع» از ديدگاه بسيارى از فقهاى ما اگر چه اين عناوين را طلاق نمى گويند.و نيز جدايى زن و مردى كه با هم پيمان زناشويى بسته اند، به سبب فسخ شدن نكاح به وسيله عوامل فسخ، نظير آنچه در فقه آمده است، و يا به خاطر عيبى از عيوب، كه اگر در مرد بود، نكاح به هيچ شمرده مى شود، ممكن است اما به اينها طلاق گفته نمى شود.
رواياتى در نكوهش طلاق
«بخارى» و «مسلم» در كتاب هاى خويش آورده اند كه: «عبدالله بن عمر» زن خود را در حال ديدن خون ماهانه طلاق گفت، امّا پيامبر به او دستور داد تا همسرش را به خانه باز آورد و به او فرصت دهد تا پاك گردد و در خانه او خون ماهانه ديگرى ببيند، آن گاه به او مهلت دهد تا پاك شود، سپس اگر آهنگ طلاق دارد، در حال پاكى او پيش از همبستر شدن با وى، او را طلاق دهد؛ آن گاه افزود: اين عدّه اى است كه خدا براى زنان مقرر داشته است تا اين گونه طلاق داده شوند.و نيز «بخارى» در «صحيح» خود آورده است كه: پسر عمر همسرش را در حال حيض طلاق گفت، امّا پيامبر به او دستور داد تا همسرش را به خانه خويش باز گرداند و هنگامى كه پاك شد، اگر تصميم دارد، او را طلاق گويد.(475)از على (ع) آورده اند كه پيامبر گرامى فرمود:تزوجوا و لا تطلقوا فانّ الطلاق يهتز منه العرش.(476)ازدواج كنيد و طلاق ندهيد كه طلاق و جدايى عرش خدا را به لرزه درمى آورد.و نيز «ثوبان» از پيامبر آورده است كه فرمود:ايّما امرأة سألت زوجها الطلاق فى غير مابأس فحرام عليها رائحة الجنة.(477)هر زنى كه بدون دليل و جهت قانع كننده اى از شوهر خويش طلاق بخواهد، بوى خوش بهشت زيباى خدا بر او حرام مى گردد.و نيز «اشعرى» از آن حضرت آورده است كه فرمود:لا تطلقوا النساء الاّ من ريبةٍ، فانّ الله لايحب الذواقين و الذواقات.(478)زنان خويش را جز آن گاه كه در مورد پاكدامنى و عفت آنان به راستى دستخوش تزلزل شديد، طلاق ندهيد، چرا كه خدا مردان طلاق دهنده و زنان طلاق گيرنده را دوست نمى دارد.و نيز «انس» آورده است كه فرمود:ما حلف بالطلاق و لا استحلف به الاّ منافق.(479)جز نفاقگرا و تاريك انديش كسى بدون دليل قانع كننده سوگند به طلاق دادن و طلاق گرفتن نمى خورد.گفتنى است كه اين چهار روايت از تفسير «ثعلبى» نقل شده است.در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَو زمان عدّه را به حساب آوريد و بشماريد.به باور پاره اى منظور اين است كه: روزهاى عادت ماهانه اى كه زنان به آن عادت دارند، آن روزها را بشماريد.امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: زمان طلاق را بشماريد تا براى زمان عدّه طلاق گوييد.اين دستور قرآن به شمارش دوران عدّه براى اين است كه در آن زن داراى حق نفقه و هزينه زندگى و مسكن است كه شوهر بايد براى او فراهم آورد و شوهر نيز در آن دوران حق دارد تا در صورت تمايل به سوى همسر خويش بازگردد، و پيوند گسسته را دگرباره به حال نخست برگرداند و او را از جدايى هميشه باز دارد.با اين بيان دستور به شمارش عدّه براى آگاهى از هنگامه و فرصت رجوع شوهر، هنگامه پايان فرصت رجوع و حرمت آن زن بر آن مرد، پايان يافتن پرداخت هزينه زندگى و مسكن زن از سوى شوهر، و نيز آگاهى از زمان فوت شوهر است، تا به هر صورت، نه حقوق زن ناديده گرفته شود و نه حقوق مرد.
اقسام عدّه
دوران «عدّه»، در آيه شريفه، به مفهوم نشستن و خوددارى ورزيدن زنِ طلاق داده شده از ازدواج مجدد در آن زمان مشخص و معلوم است، تا آن دوره به پايان رسد و تكليف هر كدام روشن شود؛ و آن بر چند قسم است:1 - نوعى از «عدّه» نگاه داشتن اين گونه است كه زنانى كه خون ماهانه مى بينند، چند طُهر «عدّه» نگاه دارند.2 - نوع ديگر از «عدّه» آن است كه ويژه دخترانى است كه هنوز به سن ديدن خون ماهانه نرسيده اند، كه چنين دختران نُه ساله و يا كمتر از اين سن و سال، «عدّه» ندارند. پاره اى نيز براى آنان چند ماه «عدّه» نگاه داشتن را در نظر گرفته اند.و نيز زنانى كه به خاطر گذشتن ازمرز پنجاه سالگى و يا فراتر از آن، از ديدن خون ماهانه مأيوس شده اند؛ اين گروه از زنان نيز از ديدگاه فقهاى شيعه از نگاه داشتن «عدّه» معاف هستند، گرچه پاره اى برآنند كه بايد چند ماه «عدّه» نگاه دارند.3 - نوع ديگر از «عدّه» از آنِ زن شوهر مرده است كه چهار ماه و ده روز بايد «عدّه» نگاه دارد.4 - نوع ديگر از «عدّه» از آنِ زن باردار است، كه پايان عدّه اش زمانى است كه كودك خويش را به دنيا آورد؛ اما زنى كه همسرش در دوران باردارى او از دنيا برود بايد دورترين مدت «عدّه» را رعايت كند؛ و در اين مورد ديدگاه فقها متفاوت است.5 - و ديگر «عدّه» كنيز است كه دو بار پاك شدن يا يك ماه و نيم و نيز به هنگام باردارى او زايمان در نظر گرفته شده، در حالى كه «عدّه» زنان آزاده سه بار پاك شدن پس از ديدن خون ماهانه است كه حدود سه ماه مى شود.در ادامه آيه مى فرمايد:وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ از خدايى كه پروردگار شماست بترسيد و پروا كنيد و به آنچه مقرر شده است، عمل نماييد و از قانون گريزى و قانون ستيزى دورى جوييد.لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَ شما مردانى كه همسرانتان را طلاق مى دهيد، آنان را در زمان «عدّه» از خانه هايشان بيرون نسازيد؛وَ لا يَخْرُجْنَ و آن زنان نيز در دوران «عدّه» از خانه و محل زندگى مشترك با شما بيرون نروند.با اين بيان در دوران «عدّه طلاق»، نه مرد حق دارد زن خود را از خانه اش بيرون كند و نه آن زن حق دارد تا پايان عدّه طلاق و گسست كامل پيوند زناشويى بدون دليل و ضرورت از خانه بيرون برود كه تخلف هر كدام گناه و حرام است.إِلاَّ أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍمگر اين كه چنين زنانى به كار زشت آشكارى دست يازيده باشند.در مورد منظور از واژه «فاحشة» در آيه ديدگاه ها متفاوت است:1 - به باور گروهى از مفسران پيشين، نظير «حسن»، «مجاهد» و «ثعلبى» منظور اين است كه: مگر اين كه آنان به بى عفتى آشكارى دست يازيده باشند كه آنان را ناگزير براى كيفر كردارشان بايد از خانه بيرون برند.2 - امّا به باور «ابن عباس» منظور ناسازگارى و بدزبانى آن زن با اهل منزل است، كه در آن صورت مى توان چنين زنى را از خانه بيرون كرد، چرا كه ادامه حضور او در خانه مشكلات را حادتر مى كند. گفتنى است كه اين نظر از دو امام راستين حضرت باقر و صادق روايت شده است.(480)و از حضرت رضا آورده اند كه در تفسير آيه فرمود:الفاحشة ان تؤذى اهل زوجها و تسبهم.(481)منظور از «فاحشه» عبارت از اذيت و آزار خاندان شوهر از سوى زن و فحاشى و بدزبانى به آن هاست.2 - از ديدگاه «قتاده» منظور سركشى و پر خاشگرى و نشوز است؛ از اين رو اگر به خاطر سركشى و نشوز او را طلاق داده اند و باز هم به آن شيوه اصرار مى ورزد، بايد از خانه بيرون رود.4 - «ابن عمر» بر آن است كه: منظور از «فاحشه» بيرون آمدن زن از خانه شوهر پيش از پايان دوران عدّه است.و از «ابن عباس» آورده اند كه: هر گناه و نافرمانى خدا به صورت آشكار «فاحشه» مى باشد.وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ و اين ها مرزهاى مقررات خداست كه در مورد طلاق و شرايط آن مقرر فرمود و به صورت روشنى بيان كرد كه بايد رعايت نمود و از آن ها عبور نكرد.وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ و هر كس از مرزهاى مقررات خدا عبور كند در حقيقت به خويشتن ستم روا داشته است؛ چرا كه با اين تجاوز از مرز قوانين و مقررات خدا به گناه و نافرمانى روى آورده و به كارى دست زده است كه خود را در خور كيفر ساخته است.لا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراًتو اى پيامبر، از عالم غيب و آينده بدون آگاهى يافتن از راه وحى و رسالت خبر ندارى و نمى دانى چه پيش خواهد آمد، شايد خدا پس از اين طلاق و اعلام جدايى، رابطه تازه اى براى آن زن و مرد پديد آورد و وسيله اى براى اصلاح آنان پيدا شود و از جدايى منصرف شوند؛ چرا كه اگر تحولى در دل و انديشه شوهر پديد آيد و محبت همسرش در دل او گُل كند و پس از اين طلاق يا طلاق دوم و يا حتى ميان طلاق دوم و سوم تصميم بگيرد مى تواند از فروپاشى خانواده جلوگيرى نمايد.به باور «ضحاك» و «سدى» منظور اين است كه: شايد خداى فرزانه در دوران «عدّه» راه بازگشتى پديد آورد.به باور «زجاج» اگر مردى در يك نشست همسر خود را سه بار طلاق داد، ديگر مفهومى براى بازگشت و فرصتى براى رجوع او نمى ماند، چرا كه قرآن مى فرمايد:لعل الله يحدث بعد ذلك امراًشايد خدا پس از اين گسست و طلاق پيشامد جديدى براى آنان پيش آورد.از آيه شريفه چنين دريافت مى گردد كه بايد سه طلاق به صورت جدا جدا انجام شود و نه يكباره و در يك نشست، كه اين روا نيست؛ چرا كه در آيه شريفه مى فرمايد:فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ...هنگامى كه خواستيد زنان خود را طلاق دهيد، آنان را در زمان بندى عدّه آنان طلاق دهيد، و زمان عدّه را به حساب آوريد و بشماريد و از خدا، كه پروردگار شماست پروا كنيد...بدين وسيله قرآن شريف «فطلقوهن...» را با دستور به شمارش و به حساب آوردن «عدّه» مورد تأكيد قرار مى دهد، و از پى آن با دستور به رعايت پروا و تقوا همان واقعيت را مورد تأكيدى ديگر قرار مى دهد و روشنگرى مى كند كه از مرز مقررات او عبور نكنند؛ و بار سوم همين نكته سازنده را با بيان حقوق زن وشوهر پس از طلاق و در دوران «عدّه» مورد توجّه قرار مى دهد و مى فرمايد: نه شما مردانى كه زنان خود را طلاق مى دهيد حق داريد آنان را در دوران «عدّه» از خانه هايشان بيرون كنيد و نه زنان حق دارند بروند. لاتخروجوهن من بيوتهن و لا يخرجن و روشن است كه در اين صورت امكان بازگشت و رجوع براى شوهر مى ماند كه از حقوق اوست.و بار ديگر مى فرمايد: و اين مرزهاى مقررات خداست و كسى كه از اين مرزها و مقررات عبور كند و بدون رعايت دقيق اين شرايط طلاق دهد، هم گناه كرده و هم طلاق او فاقد شرايط و باطل است.و سرانجام مى فرمايد: لعل الله يحدث بعد ذلك امراً؛ شايد خدا پس از اين رويداد تلخ، موقعيت و رويداد تازه اى پديد آورد؛ كه بدين وسيله ضمن تأكيد بر همه شرايط و مرزهاى مقررات خدا در طلاق و اعلام جدايى، روشنگرى مى كند كه با طلاق اوّل، حق رجوع و بازگشت براى مرد پايان نيافته و مى تواند از طلاق باز گردد، چرا كه ممكن است اين رويداد پس از طلاق، همان ايجاد مهر در دل مرد به خواست خدا و تصميم او به رجوع و جلوگيرى از فروپاشى اركان خانواده گردد.با اين بيان، از خود آيه شريفه چنين دريافت مى گردد كه سه طلاق بايد جدا جدا انجام شود، چرا كه:1 - پيش از هر چيز، طلاق را تنها در زمان پاكى از خون ديدن ماهانه قرار مى دهد.2 - آن را به شرط همبستر نشدن با زن در آن زمان پاكى و طُهر او درست مى داند.3 - در آيه، «فطلقوهن...» را با دستور به شمارش و به حساب آوردن دقيق «عدّه» مورد تأكيد قرار مى دهد، چرا كه اگر مى توان سه طلاق را در يك نشست گفت و تمام كرد، ديگر شمارش دقيق «عدّه» چرا؟4 - دستور به پرواى خدا پس از دستور به شمارش «عدّه» نيز بيانگر همين نكته است كه بايد سه طلاق به صورت جدا جدا انجام شود.5 - و همين گونه دستور به زن و مرد كه در دوران «عدّه» بايد زن از خانه بيرون نرود و مرد هم نمى تواند او را بيرون كند، چرا كه حقوق هر دو در ميان است و امكان رجوع در اين فرصت، با گذشت زمان و فرو نشستن طوفان خشم، و حضور چند ماهه زن در خانه و در كنار شوهر در زمان «عدّه»، و تدبر و تفكر در كار، و يادآورى فرجام شوم اطلاق و... همه و همه زمينه ساز بازگشت مرد و رجوع او و جلوگيرى از فروپاشى كانون خانواده است.6 - و آن گاه اين جمله تفكرانگيز كه: و تلك حدود الله... و اين از مرزهاى مقررات خداست كه بايد به دقت رعايت گردد.7 - و سرانجام اين جمله كه مى فرمايد: لعل الله يحدث بعد ذلك امراً؛ اميد كه خدا پس از اين طلاق نخست و اين پيشامد تلخ شرايط تازه اى پديد آورد، كه ممكن است يكى از اين شرايط تازه همان بازگشت و رجوع مرد به زندگى زناشويى باشد.با اين بيان اگر سه طلاق را به صورت جدا جدا در نظر نگيريم، همه اين نكات هفت گانه دقيق و ظريف و حكيمانه و راهگشا در آيه ناديده انگاشته مى شود.
طلاق «عدّه» و طلاق سنّت
ممكن است اين پرسش طرح گردد كه: خداى فرزانه در اين آيه به طلاق عدّه راهنمايى مى كند و روشنگرى مى كند كه اگر ناگزير از طلاق دادن همسرتان شديد، اين گونه و با اين سبك و شرايط طلاق دهيد؛ با اين وصف، شما چگونه طلاق «سنّت» را بر طلاق «عدّه» كه مورد سفارش آيه است مقدم مى داريد؟پاسخ اين پرسش اين است كه طلاق «سنّت» نيز طلاق «عّده» است، تنها تفاوت اين است كه علما و فقها، آن طلاقى راكه رجوعى در كار نبود و پيوند زناشويى گسسته شد، آن را طلاق «سنّت» مى خوانند و طلاقى را كه رجوعى پس از طلاق اول بود، آن را طلاق «عدّه» نام مى نهند. اين ديدگاه را روايات رسيده نيز تأييد مى كند، چرا كه از امام باقر و حضرت صادق آورده اند كه: طلاق آن است كه مرد اگر تصميم به جدايى داشت، زن خود را در دوران پاك شدن از خون ديدن ماهانه، كه در آن با او همبستر نشده باشد طلاق دهد و بر اين طلاق دو مرد عادل نيز گواه بگيرد و آن گاه شايسته تر است كه در دوران «عدّه» اگر ممكن است رجوع كند. آرى، اين طلاق همان طلاق و جدايى است كه خدا در قرآن به آن دستور داده و پيامبر نيز در سبك و سنّت خويش به آن فرمان داده است؛ از اين رو هر طلاقى كه جز بر اين سبك انجام شود طلاق نيست.«جرير» آورده است كه از حضرت صادق درباره طلاق «سنّت» پرسيدم كه فرمود: على طُهر من غير جماع بشاهدى عدل...(482)طلاق «سنت» آن طلاقى است كه در پاكى زن، بى آنكه در آن پاكى با او همبستر شده باشى، او را طلاق دهى و دو شاهد عادل نيز بگيرى، چرا كه طلاق بدون دو شاهد عادل و شمارش عدّه درست نيست.(483) و اين همان چيزى است كه قرآن مى فرمايد:فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ......آنان را در زمان بندى «عدّه» آنان كه از خون ديدن ماهانه پاك شده اند و با آنان همبستر نگرديده ايد، طلاق دهيد و زمان «عدّه» را به شمار آوريد.و نيز آورده اند كه فرمود:كلّ طلاق لا يكون على السنة او طلاق على العدّة فليس بشى ء.(484)هر طلاقى كه بر روش «سنّت» و بر اساس شمارش و در نظر گرفتن «عدّه» انجام نگيرد بى اساس و باطل است.«زراره» از شاگردان آن حضرت مى گويد: به آن بزرگوار گفتم: سرورم! طلاقِ سنت و طلاق «عدّه» را براى من تفسير كنيد!فسّر لى طلاق السّنة و طلاق العدّة.(485)فرمود: طلاق سنت اين است كه مرد هنگامى كه آهنگ جدايى و طلاق همسرش را نمود، مهلت دهد تا او خون ماهانه را ببيند و پاك گردد، آن گاه كه پاك شد، بى آن كه با او همبستر گردد، با حضور دو شاهد عادل او را يك بار طلاق دهد، و بعد رها كند تا سه بار پاك گردد و پس از پايان «عدّه» از او جدا گردد؛ و بايد به ياد داشته باشد كه در دوران «عدّه» هزينه زندگى و مسكن زن بر عهده مرد است و تا پايان «عدّه» از يكديگر ارث مى برند، و نيز پس از پايان «عدّه» اين مرد نيز مى تواند بسان مردهاى بيگانه از او خواستگارى كند، كه اگر خواست مى پذيرد و اگر رد كرد و خواستگارى شوهر سابق را نپذيرفت، با هر كس كه خواست ازدواج مى كند.امّا طلاق «عدّه» اين گونه است كه: وقتى مرد تصميم به جدايى با اين سبك از طلاق گرفت، بايد صبر كند تا همسرش خون ماهانه ببيند و پاك گردد، آن گاه بى آنكه با او همبستر گردد،او را با گرفتن دو گواه عادل، طلاق مى دهد، و پس از آن طلاق در مدّت پاكى آن مرحله، اگر خواست قبل از اين كه حيض شود رجوع مى كند و بر رجوع خود گواه مى گيرد و با او همبستر هم مى گردد، آن گاه زن حيض مى شود و پاك مى گردد و دگرباره او را بدون اين كه همبستر گردد، با گرفتن دو گواه عادل، طلاق مى دهد، و باز براى بار دوّم پيش از آنكه حيض گردد رجوع مى كند و با او همبستر مى گردد و بر اين كار گواه بر مى گزيند؛ سرانجام حيض سوّم زن مى رسد و شوهر پس از پاك شدن آن، بى آن كه با او همبستر گردد، با گرفتن دو گواه طلاق او را براى بار سوّم مى دهد؛ اين جاست كه ديگر براى هميشه زن بر او حرام مى گردد و تنها هنگامى آن زن بر او حلال مى شود كه با مرد ديگرى ازدواج كامل كند و او آن زن را طلاق دهد.آنچه آمد تفسير طلاق سنت و طلاق «عدّه» از ديدگاه امام صادق بود و روايت در اين مورد فراوان است.با اين بيان در طلاق سنت مرد همسرش را طلاق مى گويد و تا پايان سه بار خون ماهانه ديدن و پاك شدن او را ترك مى كند و آن زن به يك طلاق جدا مى شود و مرد جز با عقد و مهريه جديد نمى تواند با او ازدواج كند؛ حال اگر بار ديگر به همين سبك طلاق داد و رها كرد تا دوران عدّه او سپرى گرديد و رجوع نكرد باز هم جدايى پديد آمده است و اين جدايى دوّم هم با عقد سوّم تبديل به وصال مى گردد، و اگر بار سوّم به همين سبك طلاق داد ديگر راهى براى بازگشت نيست، مگر اين كه آن زن با بيگانه اى ازدواج كند و آن مرد او را پس از ازدواج كامل طلاق دهد تا شوهر سابق بتواند او را به عقد خود درآورد.و بدين سان روشن مى شود كه طلاق سنت نيز با اندك تفاوت همان طلاق عدّه است.(486)
زندگى تحسين برانگيز و يا جدايى خداپسندانه
در دوّمين آيه مورد بحث در راه ترسيم اين واقعيت مى فرمايد:فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ پس آن گاه كه دوران «عدّه» سپرى گرديد و به پايانش نزديك شد، يا بايد همسر خود را به سبك شايسته و خداپسندانه اى نگاه داريد و تصميم دگرباره براى ادامه زندگى مشترك بگيريد و از پرداخت هزينه زندگى و مسكن و در پيش گرفتن رفتار و كردار و گفتار خوش و انسانى كوتاهى نكنيد...أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ و يا اين كه آنان را رها كنيد تا از دوران «عدّه» خارج گردند و به گونه اى خداپسندانه از آنان جدا شويد.روشن است كه منظور آيه، نه سپرى شدن دوران «عدّه» كه منظور رو به پايان نهادن آن است، چرا كه پس از سپرى شدن «عدّه» ديگر راه بازگشت مسدود مى شود و مرد، ديگر حق رجوع ندارد و زن در آن هنگام مى تواند با هر كس كه خواست ازدواج كند، و به يك طلاق بدون رجوع شوهر جدا شده است.وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ و به هنگام جدايى و طلاق، دو گواه عادل از ميان خودتان بر اين كار برگزينيد.به باور مفسران، قرآن به مردهايى كه زنان خويشتن را طلاق مى دهند، دستور مى دهد كه به هنگام طلاق و نيز به هنگام رجوع دو گواه عادل بگيرند تا به هنگام پيش آمدن اختلاف بر سر رجوع به هنگام «عدّه» يا انكار طلاق از سوى مرد را گواهى كنند.امّا پاره اى نيز بر آنند كه: بايد آنان براى حفظ دين خودشان و پايمال نشدن حقوق يكديگر دو گواه عادل برگيرند.از امامان معصوم نيز روايت در تأييد ديدگاه دوم رسيده است و به نظر مى رسد كه اين ديدگاه بهتر باشد، چرا كه اگر گرفتن گواهان عادل را بر طلاق حمل كنيم، اقتضاء وجوب مى كند، در حالى كه گرفتن آن دوگواه از شرايط صحت طلاق است.از ديدگاه كسانى كه گواه خواستن و گواه گرفتن را براى رجوع مى گيرند، در اين صورت آن را كارى مستحب مى شمارند.وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ و آن دو گواه نيز وظيفه دارند كه به هنگام نياز براى خشنودى خدا و تقرب به بارگاه او بر اساس حق و عدالت گواهى دهند، و در انديشه جلب دوستى نابجاى ظالم يا ستمكار نباشند.ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِاين توجه به خدا و رعايت عدالت چيزى است كه هر كس به خدا و روز واپسين ايمان بياورد، به آن اندرز داده مى شود و مى تواند از اين اندرزهاى سازنده بهره گيرد.و بدين سان قرآن به مردم باايمان روشنگرى مى كند كه با توجه به اين نكات و رهنمودها از باطل و بيداد دورى جويند و به رعايت مقررات عادلانه و انسانى روى آورند. و بدان دليل روى سخن را به مردم باايمان مى كند و آنان را ويژه پندآموزى و اندرزپذيرى قرآن وصف مى كند كه اينان به دليل ايمان به خدا و پيامبر و مقررات آسمانى بايد بيشتر از هر كس ديگر از اين پند و اندرزها بهره برند، و پندپذيرى واقعى آن است كه انسان مقررات او را بشناسد و در عرصه هاى زندگى به كار بندد و رعايت كند و پاداش كارش را از خدا بگيرد، و از آنچه ستم و بيداد و حق كشى و قانون شكنى است، نهى فرموده است، هشدار پذيرد و دورى جويد.وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاًو هر كس از خدا پروا كند و ازگناه و ستم و كارهاى ناروا كه از آن ها هشدار داده شده است، دست نگاه دارد، خدا براى او راه نجاتى قرار مى دهد و از رنج و درماندگى دنيا و تيره بختى آخرت در امانش مى دارد.از پيامبر گرامى آورده اند كه به هنگام تلاوت اين آيه فرمود:من شبهات الدنيا، و من غمرات الموت، و شدائد يوم القيامة.(487)منظور اين است كه اگر كسى به راستى پرواى خدا را پيشه سازد، خدا او را از شبهات زندگى دنيا و از گرفتارى ها و غمرات مرگ و از فشارها و سختى هاى روز رستاخيز نجات مى دهد.و نيز آورده اند كه فرمود:من اكثر الاستغفار جعل الله له من كلّ هم فرجاً و من كلّ ضيق مخرجاً.(488)كسى كه بسيار آمرزش بخواهد و روى توبه به بارگاه خدا آورد، خداى مهربان او را از هر غم و اندوهى نجات داده و از هر تنگنا و رنجى برايش گشايش پديد مى آورد.و به باور پاره اى منظور آيه اين است كه: و كسى كه همسرش را بر اساس طلاق سنّت، طلاق دهد، خدا براى او راهى در بازگشت و رجوع قرار خواهد داد.در آيه بعد مى افزايد:وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ و او را از جايى كه فكرش را هم نكرده است، رزق و روزى مى دهد.به باور پاره اى اين آيه در مورد فردى به نام «عوف اشجعى» فرود آمد، چرا كه فرزند او به دست دشمن اسير گرديد و او به حضور پيامبر آمد و اين خبر را با آن حضرت در ميان نهاد و از فقر و محروميت شكايت كرد؛ پيامبر گرامى فرمود:اتق الله و اصبر و اكثر من قول لا حول و لا قوة الاّ بالله.(489)هان اى عوف! از خدا پروا كن و شكيبايى پيشه ساز و هر چه بيشتر به او پناه بر و به او اعتماد كن و بگو: هيچ نيرو و قدرتى جز نيرو و قدرت بى كران او نيست و هيچ توانمندى جز به يارى و قدرت او نمى تواند كارى انجام دهد.آن مرد دستور پيامبر را به جان خريد و ضمن آراسته ساختن جان به پرواى خدا، راه شكيبايى را در زندگى پيش گرفت و به آن ذكر توسل جست و آن گاه چيزى نگذشته بود كه پسرش به خواست خدا با غفلت اسارت گيرندگانش فرار كرد و خود را به خانه رساند و شترى نيز كه بر آن سوار شده بود با خود به غنيمت آورد. و اين جلوه اى كوچك از پيام آيه مورد بحث است كه فرمود: هر كس پرواى خدا را پيشه سازد، خدا براى او برون رفتن از مشكلات و تنگناها مى گشايد و روزى او را از جايى كه حساب آن را هم نكرده است مى سازد.از امام صادق آورده اند كه فرمود: منظور از «و يرزقه من حيث لا يحتسب» اين است كه: خدا به كسى كه پروا پيشه سازد، به آنچه به او داده است بركت مى بخشد.يبارك له فيما اتاه.(490)و «ابوذر غفارى» از پيامبر آورده است كه فرمود:انّى لا علم آية لو اخذ بها الناس لكفتهم: و من يتق الله يجعل له مخرجاً... فما زال يقولها و يعيدها.(491)من آيه اى را از قرآن شريف نشان دارم كه اگر همه انسان ها دست به دامان آن زنند، براى حل مشكلات و رفع تنگناهاى آنان بسنده است؛ و آن گاه به تلاوت آيه مورد بحث پرداخت و بارها آن را تكرار كرد كه:و من يتق الله يجعل له مخرجاً و يرزقه من حيث لا يحتسب...در ادامه آيه مى فرمايد:وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ و هر كس بر خدا اعتماد كند، همو برايش بسنده است.آرى، اگر انسانى به او ايمان داشته باشد و كار دنيا و آخرت خويش را به تدبير و تقدير او واگذارد، خداى فرزانه او را كفايت مى كند و با او به گونه اى رفتار مى كند كه دنياى آباد و آزاد و بهشت پرطراوت را به دست آورد.در روايتى آمده است كه: هر كس شادمان مى گردد كه پرتوان ترين انسان ها گردد، بايد به خدا اعتماد نمايد.من سرّه ان يكون اقوى الناس فليتوكل على الله.(492)در ادامه آيه مى افزايد:إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ چرا كه خدا به دليل دانش و قدرت بى كرانش، خواست و فرمان خود را به انجام مى رساند، و هيچ كسى نمى تواند جلو تدبير و تقدير او، در پديد آوردن پديده ها و تدبير هستى را بگيرد.به باور پاره اى منظور اين است كه: بى گمان فرمان خدا در مورد كسانى كه به او توكّل نمايند و يا اعتماد نكنند انجام شدنى است.قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْراًبه يقين خدا براى هر چيز اندازه اى قرار داده است كه آن نظام و تقدير بى كم و كاست رعايت مى گردد.به باور پاره اى منظور اين است كه: خدا براى هر چيزى بر اساس مصلحت و رحمت مقرراتى در حلال و حرام و روا و ناروا و ترغيب و هشدار قرار داده است؛ درست همان گونه كه در پديده طلاق و دوران «عدّه» و موضوعاتى نظير اين ها مقررات و قوانين خود را به روشنى بيان فرموده است.امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: و خدا براى هر خوشى و ناخوشى و سختى و آسايش فرصت و پايانى قرار داده است كه سرانجام فرا مى رسد.در چهارمين آيه مورد بحث به ترسيم تفاوت احكام و مقررات «عدّه» زنان طلاق داده شده، به تناسب تفاوت احوال آنان پرداخته و در بيان احكام و حقوق آنان مى فرمايد:وَ اللاَّئِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍزنانى كه از ديدن خون ماهانه مأيوس شده اند، اگر در مورد آنان از نظر باردار بودن يا نبودن دستخوش ترديد و دودلى گرديد، دوران «عدّه» آنان سه ماه تمام است.منظور از اين زن ها آنانى هستند كه در شرايط و سن و سالى هستند كه امثال آنان خون ماهانه مى بينند، اگر چنين زن هايى در موردشان ترديد پديد آمد كه به دليل سن و سال از ديدن خون ماهانه مأيوس شده اند و يا به خاطر رخدادى ديگر، در اين صورت «عدّه» آنان سه ماه است. اين ديدگاه از پيشوايان دين روايت شده است.به باور پاره اى از مفسران پيشين همانند «مجاهد» و «زهرى» و «ابن زيد» منظور اين است كه: اگر در مورد چنين زنانى شك كرديد و ندانستيد كه آيا خون آنان، حيض است و يا استحاضه، در اين صورت عدّه آنان سه ماه است.امّا به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر در مورد حكم آنان شك كرديد، در اين صورت «عدّه» آنان سه ماه است.وَ اللاَّئِي لَمْ يَحِضْنَ و همين گونه زن هايى كه خون ماهانه نديده اند و هنوز حيض نمى شوند، آنان نيز بايد سه ماه تمام «عدّه» نگاه دارند؛ و حذف كلام به خاطر دلالتى است كه بيانگر آن است.گفتنى است كه منظور از اين دسته از زنان، آنانى هستند كه هم سن و سال شان خون ماهانه مى بينند.وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَ گروه سوم از آنان آن دسته از زنان هستند كه باردار مى باشند، و «عدّه» آنان اين است كه فرزند خود را به دنيا آورند، خواه يك ساعت و يا يك روز پس از طلاق، كودك خويش را به دنيا آورند يا پس از چند ماه.«ابن عباس» مى گويد: اين فراز از آيه تنها در مورد زنان باردارى است كه طلاق داده شده اند. در اين مورد از امامان اهل بيت هم روايت رسيده است.امّا آن زنانى كه شوهرشان از دنيا رفته است، اگر باردار باشند، بايد بيشترين دوران را كه «عدّه» به دنيا آوردن كودك خويش و يا«عدّه» وفات باشد، نگاه دارند. «عدّه» وفات عبارت از چهار ماه و ده روز است كه اگر در اين مدت كودك او به دنيا نيامد، بايد تا ولادت كودك خويش «عدّه» نگاه دارد.بيشتر فقها و پاره اى از مفسران پيشين بر آنند كه آيه مورد بحث براى زنان شوهرمرده و همه زنان باردارى است كه طلاق داده شده اند، و به همين دليل «عدّه» همه آنان به دنيا آمدن كودك آنان است؛ از اين رو اگر زنى به دو كودك باردار باشد، نبايد پس از ولادت يكى ازدواج كند، بلكه بايد در انتظار ولادت فرزند ديگرش بماند، چرا كه آيه مى فرمايد: «ان يضعن حملهن» و عدّه زنان باردار آن است كه كودك خويش را به دنيا آورند و اين شامل يك و يا چند كودك مى گردد.وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراًو كسى كه پرواى خدا را در رعايت فرمان ها و هشدارهايش پيشه سازد و مقررات او را در زندگى رعايت كند، خدا در كارهاى دنيا و آخرت او گشايش و آسانى برايش فراهم مى آورد و يا در برابر تنگناهاى اين جهان پاداش شكوهبارى در سراى آخرت به او ارزانى مى دارد.به باور پاره اى منظور اين است كه: و هر كس پرواى خدا را پيشه سازد، خدا رنج فراق و جدايى را بر او آسان ساخته و اندوه را از دل او مى زدايد.در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد:ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ اين است فرمان خدا كه آن را به سوى شما فرو فرستاده است؛وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراًو كسى كه پرواى خدا و مقررات او را در زندگى رعايت كند، خدا گناهان و لغزش هاى اورا از اين نماز تا نماز ديگر و يا از اين جمعه تا جمعه آينده مى زدايد و پاداش كارهايش را بزرگ و پرشكوه مى سازد.«ربيع» مى گويد: خداى فرزانه مقرر فرموده است كه:1 - هر كس در زندگى بر او توكل و اعتماد كند، او را كفايت نمايد و كارش را رديف سازد. و من يتوكل على الله فهو حسبه(493)2 - و نيز هر كس صادقانه و خالصانه به او ايمان آورد، دل او را به سرمنزل مقصود راه نمايد. و من يؤمن بالله يهد قلبه(494) 3 - و هر كس به او وامى نيكو دهد و از بندگانش گره گشايى كند، به او پاداشى چندين و چندبرابر بدهد. ان تقرضواالله قرضاً حسناً يضاعفه(495)4 - و هر كس به رشته هدايت او و مهر و قدرت بى كرانش چنگ زند و از او يارى بخواهد، او را به راه راست راه نمايد. و من يعتصم بالله فقد هدى الى صراط مستقيم(496)5 - و نيز كسى كه دعا كند و او را بخواند، دعاى خالصانه او را پاسخ دهد. و اذا سألك عبادى فانّى قريب اجيب دعوة الداع...(497)
پرتوى از آيات
در آيات انسان پرور و رهنمون بخشى كه گذشت، چند نكته را بايد - گرچه به صورت كوتاه و فشرده - نگريست:
1 - محبوب ترين رواها در نظام خانواده
از آيات و روايات رسيده به روشنى چنين دريافت مى گردد كه دوست داشتنى ترين خانه ها و بناها آن خانه اى است كه با ازدواج مطلوب و آگاهانه و سرشار از مهر و عشق دو انسان هدفدار و مسئوليت پذير آباد گردد و رونق يابد و روح زندگى و نشاط و نسيم حيات و سعادت در آن وزيدن گيرد.ما من بناءٍ فى الاسلام احبّ الى الله من التزويج.(498)درست از اين زاويه است كه قرآن شريف در ترغيب و تشويق جامعه و حكومت و خانواده ها به اين موضوع مى فرمايد:و انكحوا الايامى منكم والصالحين من عبادكم و امائكم...(499)مردان و زنان بدون همسر را، در جامعه خويش همسر بدهيد و نيز غلامان و كنيزان شايسته كردار جامعه خود را؛ اگر تنگدست و نيازمند باشند، خدا آنان را از فزون بخشى خويش بى نياز مى سازد.و پيامبر گرامى در اين مورد فرمود:يُفتحُ ابوابُ السماءِ فى اربعة مواضع: عند نزول المطر، و عند نَظَرِ الولدِ فى وجه الوالِدِ، و عند فتح بابِ الكعبةِ، و عند النكاح.(500)در چهار هنگام است كه درهاى رحمت و مهر خدا بر روى انسان ها گشوده مى شود:1 - هنگام فرو ريختن باران،2 - به هنگام نگاه سرشاز از ادب و احترام فرزند بر چهره پدر و نخستين مربى خويش،3 - آن گاه كه درب خانه كعبه گشوده مى شود،4 - و آن گاه كه دو يار دلداده پيمان زندگى مشترك هدفدار مى بندند.و نيز فرمود:مَن تزوج فقد احرز نصف دينه، فليتق الله فى النصف الباقى.(501)هر كس ازدواج كند، در حقيقت يك دوّم از دين و اخلاق انسانى اش را حفظ كرده و باز يافته است و از آن پس بايد در انديشه يك دوّم ديگر باشد و پرواى خدا را در آن مورد پيشه سازد.و نيز فرمود:مَن تَزَوَّجَ فقد أعطى نصف السعادة.(502)كسى كه ازدواجى آگاهانه و هدفدار نمايد، در حقيقت به يك دوم از سعادت و نيك بختى زندگى نايل آمده است.اين ديدگاه اسلام در ازدواج و پيوند دو انسان و آبادى و آزادى خانه با ازدواج؛ روشن است كه وقتى دين و آيينى اين گونه به پيوند و استحكام نظام خانواده مى انديشد، هرگز رضايت نمى دهد كه اين پيوند با هواها و هوس هاى كودكانه و يا بهانه هاى احمقانه و يا عوامل و عوارض ناسنجيده ديگر فرو پاشد و ويران گردد...
2 - نارواترين رواها يا منفورترين حلال ها
درست به همين دليل است كه از جدايى و گسستن و طلاق نفرت دارد، امّا به ناگزير آن را روا و حلال شمرده است، تا در شرايطى كه زندگى به درگيرى و كشمكش و آتش سوزانى تبديل مى گردد و زندگى شايسته و انسانى به بن بست رسيده است، هر كدام به راه خود بروند و به وسيله طلاق جدا شوند.با اين بيان طلاق در حقيقت يك ضرورت است كه بايد تا سرحد امكان از آن دورى جست و تنها در شرايط سخت و بحرانى و پس از آزمون همه راه هاى خردمندانه و مصلحانه و حكيمانه براى سازش و زندگى شرافتمندانه به آن روى آورد.پيامبر گرامى فرمود:ما من شى ءٍ ابغض الى الله من بيتٍ يخرب فى الاسلام بالفرقة، يعنى الطلاق.(503)هيچ كارى در بارگاه خدا منفورتر از اين نيست كه اركان خانه و خانواده اى به وسيله طلاق و جدايى از هم فرو پاشد و ويران گردد.و نيز هشدار داد كه:تزوجوا و لا تطلقوا، فانّ الطّلاق يهتز منه العرش.(504)ازدواج كنيد و طلاق ندهيد كه طلاق پديده اى است كه عرش خدا را به لرزده درمى آورد.و از حضرت صادق آورده اند كه فرمود:ما من شى ءٍ مما احلَّه الله ابغض اليه من الطّلاق.(505)چيزى از كارهاى حلال و روا در بارگاه خدا منفورتر از طلاق و جدايى نيست.روشن است كه اين هشدارها و بازدارندگى هاى قانونى و حقوقى و اخلاقى و اجتماعى و... به خاطر عوارض ويرانگر و ره آورد شوم طلاق و جدايى زن و مرد است كه در اين فرصت تنها مى توان به ره آورد ويرانگر عاطفى طلاق،ره آورد اجتماعى وحشتناك آن،و ره آورد خطرناك تربيتى آن كه بر روى فرزندان آنان و حتى نسل ها بر جاى مى گذارد، مى توان اشاره كرد.
3 - چرا طلاق؟
مى دانيم كه هيچ پديده اى از پديده هاى اجتماعى و سياسى و خانوادگى بدون ريشه ها و انگيزه هاى گوناگون نمى تواند پديد آيد و دوام يابد، و بر اين اصل براى مبارزه با آن ها بايد ريشه يابى كرد و با شناخت و آگاهى، آن ريشه ها و انگيزه هاى آن آسيب ها، آن ها را خشكانيد و از ميان برداشت.و هنگامى كه از ديد جامعه شناختى به اين پديده شوم و ريشه هاى آن مى نگريم اين عوامل را مهم ترين عوامل طلاق و گسترش آن مى يابيم:1 - فقدان تناسب و سنخيت در انديشه و فكر و باورها و ارزشها،2 - انتظارات بى جا و نامحدود زن و مرد از يكديگر و رفتار فراقانونى آنان در نظام خانواده،3 - رواج روح تجمل پرستى و چشم و هم چشمى و اسراف و تبذير، كه عامل پيدايش نارضايتى ها و كشمكش ها و سرانجام جدايى ها مى گردد،4 - ناديده انگاشتن حقوق و خواسته هاى قانونى و اخلاقى يكديگر و عدم رعايت مسايل عاطفى و هنرى، انسانى و آرمانى و بهداشتى و زينتى و آرايشى.براى نمونه امام صادق فرمود:لا ينبغى للمرئة ان تعطل نفسها.(506)بر زن همسردار در نظام خانواده شايسته نيست كه خود را بدون آرايش و آراستگى نگاه دارد.و به مردان همسردار نيز فرمود:و لقد خرجن نساء من العفاف الى الفجور ما اخرجهن الاّ قلة تهيئة ازواجهن.(507)زنانى از جامعه شما از راه پاكدامنى بيرون رفتند كه علت اين انحراف اين بود كه مردان آنان از نظر ظاهر و آراستگى و بهداشت و آرايش به خود نمى رسيدند.
4 - اين همه تدابير و شرايط براى طلاق چرا؟
در آياتى كه گذشت قرآن شريف ضمن روا و حلال شمردن طلاق به عنوان يك ضرورت اجتماعى در نظام خانواده، شرايط سنگين و تدابير متنوعى براى انجام آن مقرر فرموده است كه پاره اى از آن ها عبارتند از:1 - طلاق بايد در زمان پاكى و عدّه صورت گيرد،2 - بايد در آن پاكى و عدّه، مرد با زن خويش همبستر نشده باشد،3 - نگاه داشتن عدّه لازم است،4 - زن در دوران عدّه بايد با هزينه مرد و در خانه او زندگى كند،5 - زن حق ندارد در دوران عدّه، بدون ضرورت از خانه خارج شود،6 - گرفتن دو گواه عادل براى طلاق،7 - و سرانجام چندين بار سفارش به پروا و ترس از خدا و رعايت دقيق مقررات،8 - انديشيدن و مشاوره بر اين واقعيت كه آياسازش انسانى و زندگى شرافت مندانه ممكن است يا نه؟9 - سفارش به ايجاد دادگاه صلح و سازش خانوادگى،(508)10 - هشدار از سخت گيرى بر زنان و در تنگنا قرار دادن آنان،11 - دستور به مشاوره اى خداپسندانه در مورد سرنوشت كودك يا كودكان، اگر در ميان باشند.اين ها اهمّ تدابير و شرايط براى انجام طلاق است، راستى چرا؟ فلسفه اين همه تدبير و دقّت چيست؟آيا جز اين است كه طلاق ها به هنگام ضرورت و آن گاه كه به راستى راه زندگى خداپسندانه و انسانى بسته است، انجام پذيرد و در نتيجه خانوادها و جامعه ها و عصرها و نسل ها از عوارض دهشتناك و ويرانگر آن در امان بمانند.و آيا با تعمق در اين تدابير درنمى يابيم كه طرح طلاق و سبك انسانى و اخلاقى و بزرگمنشانه جدايى نيز از ديدگاه قرآن به گونه اى طراحى شده است كه اگر در جامعه آموزش و تربيت شايسته قرآنى بود و رعايت مى گرديد، آمار جدايى ها به شدت كاهش مى يافت و تا سرحد امكان، همان جدايى ها با رجوع و بازگشت و پيوند قرين مى شد.