/ سوره عبس / آيه هاى 23 - 1 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 30

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 30

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره عبس / آيه هاى 23 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

1. عَبَسَ وَ تَوَلَّى

2. أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى

3. وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى

4. أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى

5. أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى

6. فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى

7. وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّى

8. وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى

9. وَ هُوَ يَخْشى

10. فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى

11. كَلاَّ إِنَّها تَذْكِرَةٌ

12. فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ

13. فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ

14. مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ

15. بِأَيْدِي سَفَرَةٍ

16. كِرامٍ بَرَرَةٍ

17. قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ

18. مِنْ أَيِّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ

19. مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ

20. ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ

21. ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ

22. ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ

23. كَلاَّ لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ

ترجمه

به نام خداوند بخشاينده مهربان

1 - چهره درهم كشيد و روى گردانيد،

2 - كه آن نابينا نزد او آمد.

3 - و [تو اى چهره درهم كشيده ] چه مى دانى، شايد او به پاكى گرايد [و اصلاح پذيرد]،

4 - يا اندرز گيرد و آن اندرزگيرى او را سود بخشد.

5 - امّا آن كس كه بى نيازى جست،

6 - تو به او روى مى آورى؟!

7 - با اين كه اگر پاكى نجويد، [چيزى ] بر عهده تو نيست.

8 - و اما آن كس كه شتابان نزد تو آمد،

9 - در حالى كه [از خدا] مى ترسيد،

10 - تو از او غفلت مى ورزى و به ديگران سرگرم مى گردى؟!

11 - نه، چنين نيست؛ بى گمان اين [قرآن ] اندرزى [جاودانه ] است.

12 - پس هر كه بخواهد، از آن پند گيرد.

13 - در نامه هايى ارزشمند [ثبت شده ] است،

14 - كه بلند مرتبه و پاكيزه است.

15 - به دست نويسندگانى،

16 - گرانقدر و شايسته كردار [نوشته شده است ].

17 - كشته باد انسان! چه چيز اورا [در برابر خدا] ناسپاس ساخته است؟!

18 - [خدا] او را از چه چيزى آفريد؟

19 - او را از نطفه اى [ناچيز] آفريد و اندازه مقررش بخشيد.

20 - سپس راه [رشد و كمال ] را براى او آسان ساخت.

21 - آن گاه او را به مرگ رساند و در گورش نهاد.

22 - سپس هرگاه بخواهد او را بر مى انگيزد.

23 - نه، اين گونه نيست [كه او مى پندارد]؛ او هنوز آنچه را كه [خدا ]به وى دستور داده، به انجام نرسانده است.

نگرش بر واژه ها

تصدى: به معنى رو به روى چيزى ايستادن و به او توجه كامل كردن آمده است؛ نظير توجّه و تعرض ماهى گيران به آب.

صحف: جمع «صحيفه» به معنى نامه يا هر نوشته ديگرى نظير كتاب و ورقه نازك يا نوشته بر روى پوست آمده است.

سَفَره: در مورد نويسندگان كتاب هاى حكمت و فلسفه به كار مى رود. اين واژه جمع مى باشد، بسان «كسبه» و مفرد آن «سافر» آمده، بسان كاسب. اين واژه از ماده «سَفر» در اصل به معنى پرده بردارى از روى گفتار و سخن، و روشن ساختن آن است. به همين تناسب به زنى كه پرده از چهره بر گيرد، مى گويند: «سفرت المرئة». و به كسى كه ميان دو فرد يا گروه و يا دو كشور رفت آمد مى كند تا ديدگاه آنان را به يكديگر برساند و صلح و آشتى پديد آورد «سفير» مى گويند و كارش را ايجاد صلح و آشتى.

بَرَرَه: اين واژه از ريشه «بر» در اصل به مفهوم وسعت و گستردگى است، به همين جهت به بيابانهاى پهناور «بَرّ» مى گويند. و به همين تناسب به كار شايسته و سودبخش كه گسترش دهنده دوستى هاست، «بَرّ» گفته اند، و به انجام رسان آن «بارّ» كه مفرد «برره» است. به گندم نيز كه سود همگان در گسترش توليد آن است، «بُّر» مى گويند.

اقبره: در گورش قرار داد. واژه «قبر» كه جمع آن «اقبار» مى باشد، به معنى مكانى است كه مرده را در آن مى گذارند. واژه «قابر» به كسى گفته مى شود كه مرده را با دست خود به خاك مى سپارد.

انشار: اين واژه به معنى گستردن لباس يا هر چيزى پس از جمع كردن آن آمده، و به همين تناسب به مفهوم زنده ساختن مردگان و گردآوردن آنان در آستانه رستاخيز آمده است.

شأن نزول

از ديدگاه گروهى از مفسرين، آغازين آيات آين سوره در مورد مردى به نام عبداللَّه فرزند «ام مكتوم» فرود آمد، كه داستانش اين گونه است:

گروهى از سردمداران قريش بسان «عتبه»، «ابوجهل» و عباس در حضور پيامبر نشسته بودند و آن حضرت با ظرافت و ريزه كارى، آنان را به توحيدگرايى و پروا فرا مى خواند و نبض مجلس را در دست گرفته بود واميد هدايت آنان را داشت، كه عبداللَّه وارد شد و پس از سلام در كنار سران قوم نشست.

او از پيامبر خواست تا آياتى از قرآن را بر او بخواند و تفسير كند و در اين مورد شتاب و اصرار ورزيد. آن بنده خدا كه نابينا و فردى عادى بود و از شرايط مجلس و حساسيت آن خبر نداشت، كار اصرار و شتاب را به جايى رساند كه رشته سخن پيامبر را گسست و او را آزرده خاطر ساخت؛ چرا كه آن بزرگوار در انديشه هدايت چهره هاى مؤثر مكّه بود و به همين دليل هم از او روى گردانيد وبه گفتار خويش با سران مكّه ادامه داد. درست آن گاه بود كه اين آيات بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمد و از سوى خدا مورد خطاب و عتابى لطيف و سازنده از سوى دوست قرار گرفت.

پس از اين رويداد هرگاه پيامبر آن مرد را مى ديد مى فرمود: مرحباً بمن عاتبنى ربى.... درود بر كسى كه پروردگارم مرا به خاطر او مورد عتاب قرار داد. آن گاه از او دلجويى مى كرد و مورد لطف قرارش مى داد، و دوبار هم پس از آن جريان او را به هنگام رفتن به ميدان جهاد به جانشينى خود در اداره مدينه گماشت.

«انس» در وصف او مى گويد: او را در جنگ قادسيه ديدم كه با اين كه از نظر چشم هايش سخت مشكل داشت زره بر تن و پرچمى در دست داشت.

مرحوم سيد مرتضى انديشمند نامدار شيعه مى گويد:

1 - آنچه از آيات دريافت مى گردد گزارش از رويدادى است كه روى داده، امّا هيچ دليلى نيست كه نشاندهنده اين ديدگاه باشد كه منظور آيه پيامبر است.

2 - افزون بر اين از آيات چنين دريافت مى گردد كه مخاطب آيات پيامبر گرامى نيست، چرا كه در اين آيات فردى كه مورد عتاب قرار گرفته است، به عنوان «عبوس» وصف مى گردد، در حالى كه آن بزرگوار نمونه درخشان اخلاق انسانى و خوشرويى و خوش خويى بود، و خدا در وصف او فرمود: انّك لعلى خلق عظيم(50) به راستى كه تو اى پيامبر! به اخلاق والايى آراسته اى.

و نيز مهر و مداراى آن حضرت و بشر دوستى و مردم خواهى اش را از رازهاى موفقيت و پيشرفت او در دعوت آسمانى اش عنوان ساخت و روشنگرى فرمود كه به بركت مهرى سرشار از سوى خدا قلب او كانون عشق مردم است و از تندخويى و سنگدلى و نيز پرداختن به زورداران و غفلت از محرومان كمال جو سخت به دور مى باشد. فبما رحمة من اللَّه لنت لهم...(51) با اين وصف چگونه مى توان گفت كه اين آيات در مورد آن حضرت فرود آمده است؟

3 - از امام صادق آورده اند كه فرمود: در آن نشست يكى از سردمداران بنى اميه، هنگامى كه «عبداللَّه» نزد او نشست، به دليل نابينايى و فقرش از او روى گردانيد و رو ترش كرد و آيات در نكوهش كار او فرود آمد.

امّا اگر شأن نزول نخست و خبر آن درست هم باشد، باز هم چيزى در حد يك ترك اولى است و نه بيشتر؛ چراكه چهره در هم كشيدن در برابر يك نابينا چيزى نيست كه مشكلى پديد آورد، مگر نه اين كه «عبداللَّه» نابينا بود و نمى ديد؟ افزون بر آن او رعايت ادب مجلس و حساسيت شرايط را نكرده و هدف پيامبر را كه تنها ارشاد اصلاح ناپذيران و شكستن اتحاد و تعصب و يكدندگى شوم آنان بر ضد اسلام و قرآن بود به خطر افكنده بود؟

آرى، اگر شأن نزول را هم درست بدانيم اين عتاب و خطاب سرشار از مهر و ظرافت هشدارى است تا پيامبر را بيشتر از همگان و هميشه به كرامت اخلاقى توجّه دهد، و به همگان روشن سازد كه دلجويى و توجّه بيشتر به مردم كمال جو در جهت استوار ساختن ايمانشان بهتر از تلاش و كوشش در جهت اصلاح پذيرى كفرگرايان و خودكامگان و طمع بستن به هدايت آنان است.

«جبايى» مى گويد: اگر داستان فرود درست باشد، نشانگر آن است كه چهره درهم كشيدن، پس از هشدار خدا و فرود آيه در اين مورد نارواست و ربطى به پيش از آن ندارد.

و به باور پاره اى، «عبداللَّه» ادب مجلس و گفت گو با پيامبر را رعايت نمى كرد و آن حضرت در انديشه ادب آموزى به او بود، نه اين پندار كه آن انسان والا و بشر دوست و آن تجسم اخلاق پاك و مترقى به سردمداران شرك و استبداد به خاطر زر و زورشان نگريست و يا به آن نابينا به دليل محروميت اش توجه نكرد و خداى فرزانه او را به اين جهت مورد عتاب قرار داد، هرگز.

از امام صادق آورده اند كه: پيامبر مهر و اخلاق از آن پس هرگاه «عبداللَّه» را مى ديد، مى فرمود: مرحباً، مرحباً، لا واللَّه، لا يعاتبنى اللَّه فيك ابداً... نه، هرگز، به خداى سوگند ديگر خدا مرا درباره تو مورد عتاب قرار نخواهد داد. و به گونه اى به او مهر مى ورزيد و او را گرامى مى داشت كه او از شرمندگى كمتر به حضور پيامبر و مجلس او شرفياب مى شد.

تفسير

بايد به جقجويان بها داد نه اصلاح ناپذيران

اين سوره مباركه پس از ياد و نام پرشكوه و الهام بخش خدا اين گونه آغاز مى گردد:

عَبَسَ وَ تَوَلَّى

چهره درهم كشيد و روى برگردانيد.

كه آن نابينا نزد او آمد.

أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى

و تو اى كسى كه چهره درهم مى كشى، چه مى دانى شايد او به پاكى و پاكيزگى گرايد و اصلاح پذيرد، و به بركت اخلاق و عملكرد مترقى و آموزه هاى تو به سوى خدا بال گشايد و خويشتن را بسازد، و آن اندرزهاى قرآن و اندرزپذيرى اش او را در دين و دنيايش سودبخش افتد.

أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى

گفتنى است كه در اين خطاب و عتاب تفكرانگيز، مهر و لطفى ويژه نهفته است، چرا كه از سويى خداى مهربان كمترين ترك «اولى» را به بنده برگزيده اش نمى بخشد و نقد مى كند، و آن تجسم صداقت و پاكى نيز در معجزه جاودانه اش به صراحت و روشنى تحسين برانگيزى آن را مى آورد، و از دگر سو جالب است كه واژه غايب به كار مى رود و نه مخاطب و نمى فرمايد: تو اى پيامبر! رو ترش كردى.

آن گاه در ادامه سخن مى فرمايد:

أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى

امّا آن كسى كه بى نيازى مى جويد و در جامعه به ثروت و قدرت بادآورده اش مى نازد،

تو هم به او روى مى آورى و به او توجه مى كنى؟

فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى

و اين در حالى است كه اگر او پاكى و اصلاح نپذيرد و ايمان نياورد چيزى بر عهده تو نيست، و گناه اصلاح ناپذيريش به گردن خود اوست.

وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّى

سپس خطاب و عتاب ادامه مى يابد كه:

وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى

امّا آن كسى با شور و شوق نزد تو مى آيد و براى آگاهى و ايمان و آموزش و عملِ شايسته شتاب مى كند...

و در همان حال از خدا ترسان است...

وَ هُوَ يَخْشى

تو از او غفلت مى ورزى و به اميد اصلاح پذيرى و هدايت ديگران به آنان سرگرم مى شوى؟

فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى

در آيه بعد هشدار مى دهد كه:

كَلاَّ

نه، هرگز چنين كارى درست نيست و ديگر تكرار مكن و از آن براى هميشه سخت دورى جو.

إِنَّها تَذْكِرَةٌ

تو در دعوت خويش نبايد در انديشه و اندوه حق ناپذيرى زورمداران باشى، نه، هرگز، چراكه اين قرآن و آيات روشنگر آن براى مردم كمال طلب و ترقى خواه اندرزى جاودانه است.

پس هركس خواست و شايسته بود، مى تواند از آن پند گيرد و اصلاح پذيرد.

فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ

آيه شريفه نشانگر آزادى و حق انتخاب براى انسان در انديشه و عقيده و دين و مذهب است، و نشان مى دهد كه هم جبرگرايان در بيراهه اند و هم تحميل گران و خودكامگان.

و نيز نشانگر اين نكته است كه پس از اين هشدار ديگر روى ترش كردن ناپسند و نابخشودنى است، امّا پيش از فرود اين آيه تنها ترك «اولى» است و بس.

و در شكوه و عظمت قرآن در بارگاه خدا مى فرمايد:

فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ

اين واژه ها و آيه هاى گرانقدر قرآن، در نامه ها و نوشته هايى ارزشمند به ثبت رسيده است.

از ديدگاه «ابن عباس» منظور اين است كه: اين قرآن در نوشته ها و نامه هاى پرشكوه نزد خداست و در لوح محفوظ ثبت است.

امّا از ديدگاه برخى منظور همه كتابهاى آسمانى است كه به پيامبران فرو فرستاده شده است.

و مى فرمايد:

مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ

اين نامه ها و نوشته ها، بلند مرتبه هستند و بسيار گرانقدر.

به باور برخى منظور اين است كه در آسمان هفتم قرار دارند. امّا از ديدگاه برخى ديگر منظور اين است كه: خداى فرزانه اين ها را از دسترس دست هاى پليد و ناپاك دور داشته است.

از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه خدا آن را از هر ناپاكى و پليدى به دور داشته است؛ و از ديدگاه پاره اى ديگر از هر تناقض و تضاد و شبهه اى؛ چرا كه در برترين مكان و در دست فرشتگان اوست.

افزون بر اين آيه ها و نامه هاى آسمانى در دست سفيران گرانقدر خداست.

بِأَيْدِي سَفَرَةٍ

به باور «ابن عباس» اين قرآن و آيات نورانى آن در دست فرشتگانِ نويسنده است.

امّا به باور «قتاده» منظور از «سفيران» تلاوت گران راستين قرآن هستند كه آن را مى خوانند و مى نويسند.

از امام صادق آورده اند كه فرمود:

الحافظ للقرآن العامل به مع السفرة الكرام البرره.(52)

آن حافظ قرآنى كه ضمن حفظ آيات آن، به مقررات عادلانه و انسانى اش عمل نمايد، به همراه فرشتگان نويسنده و نيكوكردار قرآن خواهد بود.

آن گاه در گراميداشت آنان مى فرمايد:

كِرامٍ بَرَرَةٍ

همان سفيران گرانقدر و شايسته كردارى كه فرمانبردار پروردگارند.

از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: همان سفيران گرانقدرى كه خود را برتر از گناه و زشتى مى دانند و مى دارند و هماره نيكوكار و شايسته كردارند.

«مقاتل» مى گويد: قرآن شريف در شب قدر از لوح محفوظ به فرشتگان نويسنده وحى در آسمان دنيا فرود آمد؛ آن گاه فرشته وحى آن را، به صورت تدريجى بر قلب پاك پيامبر فرود آورد.

در ادامه آيات در هشدارى سخت و تكاندهنده به كفرگرايان و انكارگران قرآن مى فرمايد:

قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ

عذاب و نفرين بر اين انسان ناسپاس! چه چيزى او را در برابر خدا به كفرانگارى كشانده است؟

از ديدگاه پاره اى پيام و هشدار آيه متوجه هر انسان ناسپاس و حق ناپذير است.

امّا از ديدگاه پاره اى ديگر منظور يكى از سردمداران شرك و بيداد، به نام «اميةبن خلف» يا «ابولهب» مى باشد، چراكه پس از فرود سوره مباركه «نجم» يكى از آن دو، نعره برآورد كه: او به پروردگار ستاره فروزان كافر است. به همين دليل قرآن روشنگرى مى كند كه با وجود اين همه دليل و برهان بر وجود خدا و يكتايى ذات پاك و بى همتاى او، و با اين همه وسايل هدايت و اصلاح، چگونه اين انسان در گمراهى پاى مى فشارد و ناسپاسى مى كند!

از ديدگاه «مقاتل» و «كلبى» در آغاز آيه، «ما» پرسشى است و مى پرسد: راستى چه چيزى او را گمراه ساخته است؟ و اين بيان نشانگر آن است كه اگر انسان درست بينديشد و بر كران تا كران هستى نيك بنگرد و به فطرت پاك خويش باقى بماند و خردمندانه رفتار كند، با اين همه اسبات نجات و وسايل هدايت و راهيابى به سوى حق و اين نعمت هاى متنوع و بى شمار، راه و موجبى براى گمراهى و ناسپاسى نيست.

آن گاه به انسان هاى ناسپاس و مغرور توجه مى دهد كه آيا به راستى از ياد برده اند كه خداى توانا آنان را چگونه و از چه چيزى آفريده است.

مِنْ أَيِّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ

راستى خدا او را از چه چيزى آفريد؟

قالب و چهره آيه شريفه پرسشى است، امّا مفهوم آن تقرير و بيان مى باشد، و منظور اين است كه: چرا اين انسان ناسپاس، به اصل آفرينش خويش نمى نگرد كه خدا او را از چه چيزى آفريد، تا آفرينش شگفت انگيز خود او باعث بيدارى و هشيارى او گردد و او را به يكتايى خدا راه نمايد.

سپس در بيان روشن تر همان اصل مى فرمايد:

مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ

او را از نطفه اى بى مقدار و ناچيز آفريد و به صورت گوناگون در آورد و اندازه مقررش بخشيد، و به او نعمت شنوايى و بينايى و ديگر اعضا و اندام ها ارزانى داشت، و رزق و روزى و عمر و جوانى و حالات و شرايط گوناگونى را براى او مقرر فرمود.

و در همين مورد مى افزايد:

ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ

سپس راه رشد و اوج به سوى كمال و جمال را براى او آسان ساخت.

به باور گروهى منظور اين است كه: آن گاه پس از آفرينش او از نطفه اى بى مقدار، راه را براى بيرون آمدن از شكم مادر و ولادت را براى او آسان ساخت؛ چراكه كودك در تالار وجود مادر به گونه اى است كه سر او به طرف بالا و پاهاى او به طرف پاهاى مادر است، و دست تواناى آفرينش به هنگام ولادت او را بر مى گرداند، و از سوى سر به خارج راه مى نمايد و ولادت را بر او آسان مى سازد.

امّا به باور گروهى منظور اين است كه: سپس راه شايسته كردارى و كمال طلبى و يا گناه و گمراهى را، با ارزانى داشتن قدرت مقايسه و انتخاب براى او هموار ساخت.

با اين بيان آيه مورد بحث بسان اين آيه است كه مى فرمايد: و هديناه التجدين.(53) و دو راه حق و باطل را به او نمايانديم.

سپس در اشاره به پايان زندگى او در دنيا مى فرمايد:

ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ

سپس او را به پايان زندگى رساند و با پديده مرگ به حيات او پايان داد و در دل خاك نهانش ساخت.

به باور پاره اى سرانجام او را ميراند و در دل خاك جاى داد تا طعمه درندگان و پرندگان نگردد. امّا به باور «ابو عبيده» دستور به خاك سپارى او را داد.

در آيه بعد در اشاره به رستاخيز انسان ها مى فرمايد:

ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ

سپس هنگامى كه خواست او را براى حسابرسى و دريافت پاداش و كيفر كارش در دنيا بر مى انگيزد.

و سرانجام در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

كَلاَّ لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ

نه، اين گونه نيست كه او مى پندارد. او هنوز در برابر نعمت هاى بى شمارى كه خدا به او ارزانى داشته، حق سپاس ارزانى دارنده آنها را به جا نياورده و پروردگارش را آن گونه كه بايد خالصانه نپرستيده و فرمان او را نبرده است.

به باور «مجاهد» پيام اين آيه جهانشمول است و هشداراى است به همگان؛ چرا كه هيچ كس در اين جهان نمى تواند آن گونه كه شايسته و بايسته است سپاس نعمت هاى او را گذارد و او را بپرستد.

پرتوى از آيات

به باور ما قرآن در آيات روشنگرى كه از كنارشان عبور كرديم به نكاتى چند كه بسيار دقيق و زندگى ساز و شخصيت پرداز است توجه مى دهد:

1 - اصل نقد و نقدپذيرى

بسيارى از قرآن پژوهان به هنگام تلاوت و ترجمه و تفسير آغازين آيات سوره عبس، تلاش مى كنند تا به گونه اى شأن نزول و داستان فرود آنهارا، كه به ظاهر به پيشواى گرانقدر توحيد نظر دارد، يا نپذيرند و يا به گونه اى توجيه كنند.

به باور ما هرگز نيازى به اين كار نيست، چرا كه اگر منظور اين آيات پيامبر گرامى باشد، و شأن نزول هم همان گونه باشد كه ترسيم شد، تازه افتخارى بر افتخارات قرآن و پيامبر و انسان هاى كمال جو افزون مى گردد، اين گونه و با اين بيان:

الف - تازه اين درس را مى دهد كه اصل نقد انديشه ها و عملكردها كه از رازهاى ترقى و رشد و كمال فرد و خانواده و جامعه ها و تمدن هاست و اينك از افتخارات نظام هاى مردم سالار و مترقى است، در قرآن شريف در پايه اى از اهميت قرار دارد كه خدا ناچيزترين ترك «اولى» را از محبوب ترين بنده اش نمى پذيرد و در قالب عتاب و خطابى انديشاننده و درس آموز چون و چرا مى كند و مورد نقد قرار مى دهد.

ب - درس جالب ديگر نقدپذيرى شگفت آور پيامبر است كه با آن معنويت و اخلاق والايش به گواهى قرآن، به گونه اى كه در روايت آمده است، نه تنها اين نقد را مى پذيرد كه تا پايان عمر «عبداللَّه» - كه موجب و باعث اين نقد شده است - او را گرامى مى دارد و از او تجليل مى كند، تا به همگان درس دهد كه انتقادگر و حق گو و هر آن چه و هر آن كس كه باعث يادآورى و تذكر و نقد گردد، بايد گرامى داشته شود و نه تحقير و سركوب گردد و بدون دليل درست و به صورت خودسرانه به بند و زندان و دخمه هاى انفرادى و وحشتناك كشيده شود.

ج - افزون بر اين، اين عتاب و خطاب همان گونه كه بر پيامبر وحى مى گردد، با نهايت صداقت و امانتدارى حفظ مى شود و نه سانسور و يا تحريف و يا كتمان حقيقت، آيا اين ها افتخار نيست؟!

2 - شكوه و عظمت قرآن در بارگاه خدا

نكته دوّم در اين آيات توجّه دادن انسان ها به شكوه و عظمت قرآن در بارگاه خداست، و قدرشناسى و پاسداشت آن از سوى ما انسان ها بايد اين گونه باشد

1 - به صورت دريافت درست پيام آن، به دور از هر نادرستى و ناپاكى و خرافه بافى و با ذهن و مغز سنگواره اى ويا با برخورد ابزارى با آن.

2 - آن گاه ارائه جاذبه ها و زيبايى ها و ظرافت هاى مفاهيم آن به بندگان خدا، با زبان مهر و محبت، نه زبان خشونت و بى رحمى و خرافه و خرد ستيز و در تضاد با حقوق و آزادى انسان و حق حاكميت او بر سر نوشت خويش .

3 - و سرانجام عمل به پيام عدالت خواهانه و حريت طلبانه و بشر دوستانه آن در همه ابعاد، و نه گزينشى و بى قواره و بدون برنامه و خردورزى و خردمندى و آگاهى به زمان و شرايط.

از اين زاويه است كه امام صادق فرمود: الحافظ للقرآن العامل به مع السّفره الكرام البررة(54) فرد و جامعه و نظامى كه قرآن را حفظ نمايد و به راستى خالصانه و به دور از سوداگرى بدان عمل كند، با سفيران گرانقدر و نيكو كردار خدا خواهد بود؛ نه كسانى كه تنها آن را بخوانند و چاپ كنند و زينت و زيور دنياى خويش و يا ابزار سلطه و سركوب سازند، و يا با تاريك انديشى و اوهام، چهره اى گريزاننده و خرد ستيز از آن بسازند و به نمايش نهند!

3 - با اين همه نعمت ها و وسايل هدايت، ناسپاسى چرا؟

قرآن در اين آيات پس از توجه دادن انسان به آفرينش شگفت انگيز خويش و مراحل گوناگون آن، و آن گاه يادآورى نعمت هاى بى شمار خدا به انسان، از او مى پرسد كه: راستى با اين همه نعمت ها و وسايل هدايت و اصلاح و خودسازى، ناسپاسى و بيداد چرا؟

4 - اصل اختيار و حق انتخاب

و سرانجام روشنگرى مى كند كه با اين همه نعمت هاى مادى و معنوى كه به انسان ارزانى شده است، و اين همه وسايل بيدارى و راهيابى و هدايت كه بر سر راه او نصب گرديده، او از نعمت آزادى انديشه و مقايسه و حق سنجش و حق گزينش برخوردار است، به همين جهت بايد او را در اين راه با مهر و مدارا و روشنگرى و دليل و برهان قانع كننده و خردپذير، در انتخاب درست يارى كرد، و جايى براى تحميل و اجبار و خشونت در كلام و عمل در اين راه نمى گذارد؛ اى كاش تاريك انديشان و خشونت طلبان اين را در مى يافتند و بذر خشونت و ترور و پايمال ساختن حقوق و كرامت بندگان خدا را نمى افشاندند.

/ 82