/ سوره مطففين / آيه هاى 36 - 18 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 30

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 30

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره مطففين / آيه هاى 36 - 18

18. كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ

19. وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ

20. كِتابٌ مَرْقُومٌ

21. يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ

22. إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ

23. عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ

24. تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ

25. يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ

26. خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ

27. وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ

28. عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ

29. إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ

30. وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ

31. وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ

32. وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ

33. وَ ما أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حافِظِينَ

34. فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ

35. عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ

36. هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ

ترجمه

18 - نه، اين گونه نيست [كه آنان مى پندارند]؛ بى ترديد كارنامه نيكان در «علّيّون» است.

19 - و تو چه مى دانى كه «علّيّون» چيست؟

20 - نامه اى است نگاشته شده

21 - كه مقربان [بارگاه دوست ] آن را مشاهده مى كنند.

22 - به يقين نيكان در نعمتى [جاودانه ]اند.

23 - بر تخت ها [نشسته اند و مناظر دل انگيز بهشت را] تماشا مى كنند.

24 - در چهره هايشان شادابىِ نعمت [هاى بهشت را] مى بينى.

25 - از شراب ناب و مُهرشده اى نوشانيده مى شوند.

26 - كه مُهر آن مُشك است؛ و در [راه رسيدن به ] اين [نعمت هاست كه ]رقابت كنندگان [و مشتاقان ] بايد به رقابت برخيزند.

27 - و آميزه [و تركيب ] آن [شراب پاك و ناب ] از [چشمه ]«تنسيم» است،

28 - از چشمه اى كه مقربان [بارگاه خدا] از آن مى نوشند.

29 - بى گمان كسانى كه [در زندگى دنيا] به گناه [و بيداد] دست مى يازيدند، به آنان كه ايمان آوردند [و از گناه دورى مى جستند]، مى خنديدند.

30 - و چون بر آنان گذر مى نمودند با اشاره چشم و ابرو از آنان عيبجويى مى كردند.

31 - و هنگامى كه به سوى خانواده خود باز مى گشتند، [از مردم آزارى خود ]شادمان باز مى گشتند.

32 - و هنگامى كه آنان را مى ديدند، مى گفتند: راستى كه اينان در بيراهه اند.

33 - با اين كه [اين ستمكاران ] به عنوان نگهبان بر آنان فرستاده نشده بودند.

34 - امّا امروز آنان كه [در دنيا] ايمان آوردند بر كفرگرايان مى خندند.

35 - بر تخت ها [نشسته اند و بر گرفتارى آنان ] مى نگرند.

36 - اينك آيا به كفرگرايان [و خودكامگان ] در برابر آنچه انجام مى دادند پاداش [مناسب ] داده شد؟!

نگرشى بر واژه ها

علّيّين: اين واژه به معنى «بلندى بر بلندى» آمده و نشانگر مقامى است بسيار پرفراز؛ و به همين دليل هم به صورت جمع - كه نشانگر بزرگداشت و عظمت مى باشد - آمده است.

پاره اى نيز آن را به معنى «برترين مكان ها» گرفته اند. اين واژه جمع مى باشد و مفرد آن «عِلّى» بسان «مِلّى» و «ملّيّون»، كه در اصل به مكان پرفراز و يا ساكنان آن گفته مى شود.

ارائك: اين واژه جمع «اريكه» به معنى تخت هاى پرشكوه و نيز پشتى هايى است كه در اطاق هاى پذيرايى مى چينند.

نضرة: شادابى و طراوت چهره.

رحيق: شراب خالص و ناب.

مختوم: سربسته و دست نخورده.

تنافس: تلاش و آرزو نمودن دو انسان و يا دو گروه براى بردن پديده اى ارزشمند كه از آنِ ديگرى است. پاره اى نيز آن را به معنى رقابت و مسابقه سالم و بزرگوارانه براى پيشى جستن بر ديگرى گرفته اند.

مزج: آميختن دو مايع متفاوت نظير آب و آب ميوه و يا شير و سركه به يكديگر.

تسنيم: اين واژه به معنى چشمه جوشانى است كه از بالا مى جوشد و به سوى پايين روان مى گردد. اين واژه از «سنام» برگرفته شده است.

تغامز: اين واژه از «غمز» گرفته شده و به معنى اشاره با چشم و ابروست و براى ريشخند ديگرى انجام مى شود.

فاكهون: به معنى شوخى و خنده از روى غفلت و غرور آمده است. اين واژه از «فِكاهه» گرفته شده، و مفرد آن «فَكِهْ» بسان «خشن» مى باشد.

ثُوِب: اين واژه از «ثُوب»، به معنى بازگشتن چيزى به حال نخستين آمده است. واژه «ثواب» نيز به معنى پاداشى است كه به انسان در برابر كار شايسته اش باز مى گردد. اين واژه بيشتر در پاداش كارهاى شايسته به كار مى رود، امّا گاه در جزا و كيفر نيز به كار رفته است.

تفسير

جايگاه بلند «ابرار»

پس از روشنگرى در مورد «فُجّار» يا زشت كرداران و سرنوشت شوم آنان، اينك در اشاره به جايگاه بلند و موقعيت والاى «ابرار» يا نيكان و پاكان مى فرمايد:

كَلاَّ

نه، كفرگرايان و حق ناپذيران هرگز ايمان نمى آورند و اصلاح نمى پذيرند.

اين تفسير بر اين اساس است كه واژه «كلاّ» به پيش از خود پيوند داشته باشد، امّا اگر همان گونه كه برخى گفته اند به ادامه آيه پيوند داشته باشد، منظور اين است كه: نه اين گونه نيست كه كفرگرايان مى پندارند، بلكه بى ترديد كارنامه نيكان و پاكان در بلندترين جايگاه قرار دارد.

إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ

به باور گروهى منظور اين است كه: بى گمان نامه عمل نيكان در آسمان هفتم و در همان جايگاه والايى است كه ارواح توحيدگرايان و نيكان در آنجاست.

امّا به باور «ضحاك» در «سدرةالمنتهى» و در آن موقعيت با شكوهى است كه فرمان هاى خدا در آفرينش و تدبير جهان به سوى آن مى رسد.

در مورد واژه «علّيّون» در آيه مورد بحث ديدگاه ها متفاوت است:

به باور برخى منظور بهشت پرنعمت خداست.

امّا به باور «فرّاء» منظور «بلندى بر روى بلندى» است كه پرفرازتر از آنجا نيست و در بلندى جايگاه پايانى ندارد، درست در برابر نامه عمل «فجّار» كه در پست ترين طبقات دوزخ است.

از «ابن عباس» آورده اند كه منظور لوح و ديوانى است از زبرجد سبز كه در زير عرش است و عملكرد بندگان در آن نوشته است.

و از پيامبر آورده اند كه منظور از آن آسمان هفتم و زير عرش خداست.

قال فى عليين فى السماء السابعة تحت العرش(89)

آن گاه در بيان شكوه و عظمت «علّيين» مى فرمايد:

وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ

و تو چه مى دانى كه «علّيون» چيست؟

و اين گونه سخن از آن جايگاه پرفراز و پرمعنويت نشانگر بزرگداشت و شكوه آنجاست و روشنگرى مى كند كه شناخت آنجا جز با ديدن و نظاره كردن ممكن نيست.

سپس مى افزايد:

كِتابٌ مَرْقُومٌ

كتابى است كه در آن، همه كارهاى شايسته مردم كمال طلب و درست كار و هر آنچه مايه روشنى ديدگان و شادى دل هاست رقم خورده است؛ درست در برابر نامه عمل «فُجّار» كه نوشته هاى آن، دل را تيره و تار و باعث اندوه و گرفتارى عميق صاحبان آن مى گردد.

در تفسير آيه «مقاتل» مى گويد: در آن نامه عمل نيكى ها و خوبى هاى نيكان و پاكان نوشته شده و آن نامه بر عرش خدا قرار دارد، و دليل اين سخن آيه بعد است كه مى فرمايد:

يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ

اين كتاب و اين نامه عمل چيزى است كه مقربان بارگاه خدا آن را مشاهده مى كنند.

ممكن است منظور اين باشد كه: و اين نامه را فرشتگان بارگاه خدا گواهى مى كنند، و يا آن را حاضر مى نمايند.

منظور از «مقربان» آن كسانى هستند كه از نظر معنوى به برترين مرحله اوج گرفته و به خدا تقرب يافته اند.

«عبداللَّه بن عمر» مى گويد: آن كسانى كه به «عليون» اوج مى گيرند مردمى هستند كه وقتى از آنجا به سوى بهشت نظاره مى كنند، با نگاه يكى از آنان بهشت به نورش، نورباران مى گردد؛ به گونه اى كه اهل بهشت مى گويند: يكى از ساكنان «عليين» به ما نگريست.

در آيه بعد در بيان پرتوى از پاداش پر شكوه خدا به نيكان مى فرمايد:

إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ

بى گمان در سراى آخرت نيكان و خوبان، در بهشت پر طراوت و زيبا غرق در نعمت هاى خدا هستند.

آن گاه مى فرمايد:

عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ

بر تخت هاى شكوهبار بهشتى تكيه زده و به مناظر دل انگيز و زيبا و نعمت هاى وصف ناپذير بهشت مى نگرند و لذت مى برند.

به باور پاره اى، آنان بر تخت ها و پشتى هاى بهشت تكيه زده اند.

«حسن» مى گويد: ما نمى دانستيم «اريكه» چيست تا به مردى از «يمن» برخورد كرديم، و او روشن ساخت كه منظور از آن، تخت پرشكوه و آراسته اى است كه براى داماد و عروس و در اطاق آنان مى چينند.

به باور برخى از مفسران منظور اين است كه: نيكان و پاكان در بهشت بر تخت ها تكيه زده و دشمنان خود را از همانجا در دوزخ نظاره مى كنند كه گرفتار عذاب و شكنجه اند.

سپس مى فرمايد:

تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ

در چهره هاى آنان - با يك نگاه - سپيدى و زيبايى، و روشنايى و شادابى و طراوتِ زندگى در بهشت و بهره ورى از نعمت هاى آن را مى بينى و مى يابى.

به باور «عطا» اين درخشندگى و طراوت آنان به خاطر اين است كه خدا جمال و كمالى به پاداش كارهاى شايسته اى كه در زندگى داشتند به آنان ارزانى مى دارد كه وصف ناپذير است.

در اشاره به نعمت ديگرى كه به آنان ارزانى مى گردد، مى فرمايد:

يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ

آنان از شراب پاك و ناب بهشت كه از هر ناخالصى و ناپاكى به دور و سر به مُهر و دست نخورده است پذيرايى مى گردند.

به باور پاره اى منظور از اين شراب پاك و ناب، شرابى است در شيشه هاى ويژه، و دربسته و مُهرشده؛ و غير از شراب پاك و ناب و سر بسته و در ظرف هاى خاصّى است كه تنها از آنِ «ابرار» و نيكان است و كسى حق دست زدن و گشودن آنها را ندارد.

در آيه بعد در تفسير آيه پيش مى افزايد:

خِتامُهُ مِسْكٌ

مهر آن را با مشك نهاده اند، به گونه اى كه با دست زدن و گشودن درب آن، بوى دلاويز عطر و مُشك فضا را صفا مى بخشد.

به باور «حسن»، «قتاده» و «ابن عباس» منظور اين است كه پايان مزه و طعم آن بوى مُشك دارد؛ به گونه اى كه نوشنده آن وقتى آخرين قطره آن را مى نوشد و لب بر مى دارد بوى خوشى بسان بوى مُشك در فضا مى پراكند.

امّا به باور گروهى ديگر منظور اين است كه: ظرف ها و شيشه هاى آن شراب پاك و ناب، به وسيله مُشك و عنبر بسته بندى و مُهر مى شود، نه بسان ظرف ها و شيشه هاى شراب دنيا با «گِل» يا چوب و يا فلز و مشابه آن ها.

و از ديدگاه برخى، شراب پاك بهشت، شرابى است درخشان و نقره فام كه به وسيله مُشك، بسته بندى شده و مهر گرديده است؛ به گونه اى كه اگر در اين جهان درب يكى از آنها را بگشايند و انگشتى به آن بزنند، بوى خوش و دل انگيز آن تمام شامه هاى مردم دنيا را عطر آگين خواهد ساخت و همه آرزوى آن را خواهند كشيد.

در ادامه آيه مى افزايد:

وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ

و در راه رسيدن به اين نعمت هاى شكوهبار بهشت و اين شراب پاك و ناب است كه بايد مشتاقان - در فرمانبردارى از خدا - بر يكديگر سبقت جويند.

آيه مورد بحث بسان اين آيه است كه مى فرمايد: لمثل هذا فليعمل العاملون(90) براى چنين پاداش پر شكوهى است كه كوشندگان بايد بكوشند.

از ديدگاه «مقاتل» منظور اين است كه: براى رسيدن به اين مقام والاست كه رقابت كنندگان بايد به رقابت برخيزند.

و از ديدگاه «زيد بن اسلم» براى اين درجه و موقعيت پرشكوه است كه تلاشگران بايد در انجام كارهاى شايسته تلاش كنند و آرام نگيرند.

در روايت آمده است كه: من صام للَّه فى يوم صائف سقاه اللَّه على الظمأ من الرحيق المختوم.(91)

كسى كه در گرماى سوزان تابستان روزه بدارد، خدا او را در روز رستاخيز و تشنگى سخت آن روز، با شراب پاك و خالص و سربسته بهشت سيراب مى سازد.

و در وصيت هاى پيامبر به اميرمؤمنان نيز آمده است كه:

من ترك الخمر للَّهِ سقاه اللَّه من الرحيق المختوم(92)

كسى كه در راه خشنودى خدا و فرمانبردارى از او شراب خوارگى را وانهد، خدا او را از شراب ناب بهشت سيراب خواهد ساخت.

و باز هم در وصف اين شراب پاك بهشتى مى افزايد:

وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ

و آميزه و تركيب اين شرابى كه وصف شد، از چشمه «تسنيم» است كه برترين نوشابه هاى بهشت از آن مى جوشد.

در اين مورد «مسروق» آورده است كه: اين شراب پاك و ناب را تنها به مقربان بارگاه خدا مى دهند و آنان هستند كه آن را به طور خالص مى نوشند، امّا براى نيكان و پاكان يا سعادتمندان مقدارى از آن را با «رحيق مختوم» كه شراب پاك ديگرى از شرابهاى بهشت مى باشد، مى آميزند و بدين وسيله به گونه اى عطرآگين مى گردد كه دل را مى ربايد.

از «ابن عباس» در مورد واژه «تسنيم» سؤال شد.

او در پاسخ گفت: اين همان چيزى است كه خدا در وصف نعمت هاى پر شكوه و وصف ناپذير بهشت مى فرمايد: هيچ كس نمى داند چه چيز از آنچه روشنى بخش چشم هاست، به پاداش كارهاى شايسته اى كه انجام مى دادند براى آنان نهان داشته ام.

فلا تعلم نفس ما أخفى لهم من قرة أعينٍ جزاءً بما كانوا يعملون(93)

با اين بيان وصف نعمت هاى بهشت در توان هيچ بيان و نوشته اى در دنيا و به زبان مردم دنيا نيست؛ چرا كه آن نعمت ها در انديشه مردم اين جهان نمى گنجد و آنچه در قرآن آمده، تنها بخشى از نعمت هاى ارزشمند بهشت است.

از «حسن» نيز همين ديدگاه روايت شده است.

به باور «مقاتل» منظور از «تسنيم» شراب پاك و نابى است كه از آسمان و بلنداى بهشت به صورت جالبى بر ظرف هاى نيكان و پاكان جريان مى يابد.

و به باور «قتاده» چشمه اى است كه از آسمان بهشت مى جوشد و روان مى گردد و براى هر كدام از بهشتيان به اندازه اى كه بخواهد در دسترس اوست.

و سرانجام در تفسير آيه پيش مى افزايد:

عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ

همان چشمه اى كه مقربان بارگاه خدا از آن مى نوشند.

به باور گروهى منظور اين است كه: همان چشمه اى كه ويژه مقربان بارگاه خداست و آنان هستند كه از شراب پاك آن به طور خالص و دلخواه مى نوشند؛ امّا براى ديگران از شراب پاك و ناب آن به ديگر نوشابه هاى وصف ناپذير بهشت آميخته مى سازند.

فرجام سياه بدكاران

در آيات پيش پرتوى از نعمت هاى خدا و پاداش پرشكوه او به نيكان و شايسته كرداران ترسيم گرديد، اينك در اشاره به تاريك انديشى كفرگرايان و خودكامگان و عملكرد زشت و ظالمانه آنان مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ

بى گمان آن كسانى كه در زندگى دنيا دست به زشتى و جنايت مى زدند، به آن كسانى كه با درست انديشى و حق پذيرى به خدا و روز حسابرسى ايمان آورده و از ستم و گناه دورى مى جستند، مى خنديدند.

نمونه آشكار و مصداق روشن اين تبهكاران در آغاز بعثت سردمداران زورمدار قريش، نظير «وليد بن مغيره»، و «عاص بن وائل» و ... بودند كه به حق طلبان و كمال جويان و اصلاح پذيرانى چون عمار، بلال، خباب، مقداد و ... مى خنديدند و آنان را به ريشخند مى گرفتند!

به باور پاره اى ممكن است آنان به تلاش و كوشش اين بندگان درست انديش در نماز و روزه و ديگر كارهاى شايسته، و آن گاه حق ناپذيرى و انكار معاد و پاداش سراى آخرت از سوى خود مى خنديدند.

امّا به باور پاره اى ديگر آنان بدان دليل به بندگان شايسته خدا مى خنديدند كه آنها از روز رستاخيز و بهشت و دوزخ سخن مى گفتند و آنها را باور مى داشتند، امّا كفرگرايان با تعجب و انكار مى خنديدند كه چگونه استخوان هاى پوسيده بار ديگر زنده مى شوند؟

و از ديدگاه گروهى ديگر آنان از فرط گمراهى و حق ستيزى و نادانى، و به خاطر فريب ساده دلان، خود را درست انديش و برحق جا مى زدند و توحيدگرايان را در بيراهه و باطل مى پنداشتند و آن گاه بر آنان مى خنديدند؟

آن گاه مى فرمايد:

وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ

آنان تنها به تمسخر و ريشخند حق طلبان بسنده نمى كردند، بلكه هنگامى كه مردم با ايمان وعدالتخواه از كنار اين ظالمان مى گذشتند، با اشاره چشم و ابرو از آنان عيبجويى مى نمودند، و با زبان تمسخر مى گفتند: آيا به راستى اين بى سر و پاها، درست انديش و در راه حق هستند و به محمد(ص) از سوى خدا وحى مى گردد؟ و آيا به راستى ما پس از مرگ بار ديگر زنده خواهيم شد و حساب و حسابرسى در كار است؟

در مورد شأن نزول اين آيه شريفه، دو روايت آورده اند:

1 - گروهى از مفسران پيشين از جمله «مقاتل» آورده اند كه: روزى على (ع) به همراه گروهى از مردم با ايمان نزد پيامبر مى آمدند كه عبورشان بر گروهى از نفاق گرايان افتاد. آنان آن حضرت و همراهانش را مسخره كردند و خنديدند، و با اشاره چشم و ابرو از آنان عيبجويى نمودند. آن گاه به سوى همفكران خود رفتند و بر كار زشت خويش افتخار نمودند. آنجا بود كه فرشته وحى بر پيامبر فرود آمد و هنوز اميرمؤمنان و همراهانش به حضور پيامبر نيامده بودند، كه اين آيه را بر قلب مصفاى پيامبر خواند.(94)

2 - روايت دوم را «حاكم حسكانى» از «ابن عباس» آورده است كه:

منظور از «مجرمان» در آيه، نفاق گرايان هستند و منظور از ايمان آوردگان، على(ع) و ياران آن حضرت مى باشند.

ان الذين اجرموا منافقو قريش والذين آمنوا على ابن ابى طالب و اصحابه(95)

سپس مى فرمايد:

وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ

و هنگامى كه به سوى خاندان كفرگرا و گمراه خويش باز مى گشتند، از شرارت و مردم آزارى خود شادمان بودند و شوخى مى كردند.

در آيه بعد مى افزايد:

وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ

و هنگامى كه مردم با ايمان و كمال جو را مى ديدند، مى گفتند: اينان همان گمراهانند، چرا كه به باور ما نعمت هاى اين جهان را وانهاده، و به اميد پاداش و ثوابى كه واقعيت ندارد، به سخنان محمد(ص) گوش سپرده و به راه او مى روند.

و روشنگرى مى كند كه:

وَ ما أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حافِظِينَ

اين واكنش ظالمانه و خردستيز كفرگرايان در برابر دعوت آسمانى پيامبر و پيروان او، در حالى بود كه هرگز اينان به عنوان نگهبان بر مردم توحيدگرا گمارده نشده و مسئول عملكرد آنان نبودند، تا با آنها آن گونه زشت و ظالمانه رفتار كنند، و با عيبجويى و تمسخر و تحقير و اهانت با آنان رو به رو شوند.

با اين بيان اگر كفرگرايان به جاى اين همه مردم آزارى و تاريك انديشى راه درست را مى شناختند و درست رفتار مى كردند، برايشان بهتر نبود؟!

از ديدگاه «ابومسلم» منظور اين است كه: و اين عملكرد نابخردانه كفرگرايان در حالى انجام مى شد كه ما آنان را گواه عملكرد مؤمنان نفرستاده بوديم؛ چرا كه گواهى اينان به زيان آنان پذيرفته نخواهد شد، امّا گواهى مردم با ايمان در روز رستاخيز بر ضد كفرگرايان پذيرفته است.

در ادامه آيات مى فرمايد:

فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ

و اينك در روز رستاخيز كسانى كه در دنيا ايمان آوردند و اصلاح پذيرفتند، بر كفرگرايان مى خندند.

«ابوصالح» مى گويد: اينك مردم با ايمان بر كفرگرايان و ظالمان مى خندند؛ درست همان گونه كه در دنيا آنان مى خنديدند. و اين بدان جهت است كه در سراى آخرت هنگامى كه كفرگرايان به دوزخ رفتند و مردم با ايمان به بهشت پر طراوت و زيبا، به ناگاه گويى دروازه اى از سوى بهشت به طرف كفرگرايان گشوده مى شود و به آنان مى گويند: از اين جا خود را نجات دهيد و به سوى بهشت برويد. آنان سر از پا نشناخته به سوى آن در، حركت مى كنند، امّا هنگامى كه خود را به آستانه در، رساندند، آن در، بسته مى شود و از سوى ديگرى گشوده مى گردد و آنان به آن سو هجوم مى برند، و همين گونه مأموران دوزخ آنان را دست مى اندازند و به كيفر كارشان در دنيا تحقير مى گردند و مردم با ايمان بر آنان مى خندند.

به باور برخى مردم با ايمان هنگامى كه در ميان نعمت ها قرار گرفتند، از همانجا آتش دوزخ و گرفتاران در آن را مى نگرند و مى شناسند و بر آنان مى خندند.

اما به باور برخى ديگر، مردم با ايمان بدان دليل بر كفرگرايان مى خندند كه دشمنى آنان را با خدا و پيامبر در دنيا به ياد مى آورند، آن گاه است كه خدا تماشاى كيفر آنان را براى اينان لذت بخش مى سازد. و اين نشانگر ماندگار بودن آنان در آتش است، چرا كه اگر آنها در خور عفو و بخشايش خدا بودند، مردم با ايمان دشمنى آنان را در دل نمى يافتند و از كيفر آنان شادمان نمى شدند.

و مى افزايد:

عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ

آرى، مردم با ايمان بر تخت هاى پرشكوه تكيه زده و بر گرفتارى و عذاب كفرگرايان نظاره مى كنند.

و سرانجام در آخرين آيه، كه پايان بخش اين سوره است در قالب پرسشى انديشاننده مى فرمايد:

هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ

آيا به كفرگرايان و ظالمان در برابر كفر و بيدادشان پاداش مناسب و عادلانه اى داده شد؟

از ديدگاه پاره اى اين آيه به آيه پيش پيوند دارد و اين گونه است:

آن كسانى كه ايمان آورده اند، از ميان بهشت به كفرگرايان دوزخى مى نگرند كه آيا پاداش كردار زشت و ظالمانه آنان در دنيا داده شد يا نه؟

امّا از ديدگاه گروهى آيه شريفه در برابر آياتى است كه از پاداش مردم با ايمان سخن مى گويد؛ بنابراين منظور اين است كه: آيا همان گونه كه به مردم با ايمان و شايسته كردار پاداش داده شد، به كفرگرايان نيز كيفر داده مى شود؟

نكته ديگر اين است كه به باور پاره اى از دانشمندان گوينده اين سخن خدا و فرشتگان او هستند تا بدين وسيله به مؤمنان اعلام گردد كه كفرگرايان كيفر تمسخر و بيداد و عيبجويى خود را چشيدند تا مردم با ايمان و ستمديده شاد گردند، امّا به باور پاره اى ديگر اين سخن مردم با ايمان است كه از يكديگر مى پرسند.

گفتنى است كه اين ديدگاه ها بنابر ديدگاهى است كه آيه را مستقل از آيه پيش مى نگرد.

پرتوى از آيات

فرجام پرشكوه نيكان و خوبان

در شمارى از آيات اين سوره فرجام پرشكوه نيكان و شايسته كرداران به تابلو مى رود تا خردمندان و خردورزان با تعمق در فرجام كار «فجّار» و «ابرار» بتوانند در انتخاب راه زندگى، درست بينديشند و شايسته برگزينند. در اين مورد قرآن شريف به اين نكات توجه مى دهد:

الف - نامه عمل نيكان در برترين و بلندترين جايگاه قرار دارد؛ درست عكس نامه عمل «فُجّار» يا تاريك انديشان و ظالمان كه در پست ترين طبقه دوزخ است.

ب - نامه عمل آنان نمايشگر افتخارات آنان است و تمام درست انديشى و درستكارى آنان در آن نوشته شده است و مايه چشم روشنى آنان خواهد شد.

ج - نامه عمل آنان را در روز رستاخيز بندگان مقرب بارگاه خدا مى نگرند و بر آن گواهى مى دهند.(96)

2 - پرتوى از پاداش آنان

افزون بر پاداش بسيارى كه در آيات ديگر به «ابرار» وعده داده شده، در اين آيات، قرآن كريم اين چند پاداش پر شكوه را نيز وعده مى دهد:

الف - زندگى جاودانه در ميان نعمت هاى بهشت.

ب - تخت هاى تماشايى و تكيه زدن به آنها با احساس پيروزى.

ج - چهره هاى شاد و شادمان كه نشانگر درون شاد و احساس آرامش و نشاط عميق و سرفرازى و موفقيت است.

د - شراب پاك بهشت.(97)

ه - احساس آرامش و آسايش و پيروزى عميق در سراى آخرت.(98)

3 - رقابت سالم و مترقى در زندگى

پاره اى با ديدن موفقيت و آراستگى ديگران به ارزش ها و برخوردارى از نعمت ها دستخوش بلاى حسادت مى شوند، به گونه اى كه براى محروميت و شكست ديگرى، دنيا و آخرت خود را تباه مى كنند، و پاره اى نيز به بلاى خودخواهى و انحصارگرى روى مى آورند و به قيمت تخريب و حذف ديگران همه امتيازات و فرصت ها و امكانات را به انحصار خويش مى خواهند، امّا كسى كه ره رو راستين قرآن باشد، مى كوشد تا نه، به بلاى انحصارگرى در غلطد، و نه به حسادت و نه بخل و وحرص؛ بلكه از پيام قرآن دريابد كه در زندگى اجتماعى، بهترين راه به رسميت شناختن رقابت سالم و سازنده و مترقى است و نه حذف توانايى ها و سليقه ها و استعدادها و گل هاى رنگارنگ بوستان خدا.

از آن مهم تر درمى يابد كه همه موفقيت ها و پيروزى ها و پيشرفت در اين جهان بايد مقدمه و وسيله سرفرازى آخرت گردد و براى به دست آوردن پيروزى و رسيدن به نعمت هاى بهتر سرمايه گزارى كند و اين كار در گرو قانون گرايى و رعايت تنوع انديشه ها و سليقه ها و حقوق ديگران است، تا همه انسان ها در شرايطى عادلانه و فضايى پاك و آزادمنشانه و دنيايى پاكيزه از بلاى استبداد و اختناق و تحميل و انحصار به رقابت سالم و مترقى تن در دهند.(99)

در اين مورد است كه قرآن مى فرمايد: و سابقوا الى مغفرة مى ربكم...(100)

و به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه گستره آن به پهناورى آسمان ها و زمين است پيشى جوييد و مسابقه دهيد، نه انحصارگرى و زورمدارى و فريب كارى و دوزخ ساختن زندگى براى خود و ديگران...

4 - واكنش مرگ انديشان در برابر نوانديشان كمال طلب

اين آيات نشانگر آن است كه كفرگرايان و ظالمان بر وضعيت جاهلى و ظالمانه موجود پاى مى فشردند، و در برابر نوانديشان كمال جو و ترقى خواه، به جاى منطق و دليل از جمله، به اين كارهاى زشت و بى خردانه دست مى زدند:

الف - تحقير مردم با ايمان با زبان گزنده.

ب - تمسخر كمال طلبان با اشاره چشم و ابرو.

ج - افتخار كردن به اين مردم آزارى و شرارت در نشست هاى درون گروهى خود.

د - بر خورد قيم مآبانه و خودسرانه با مردم و تحميل بافته ها و پندارهاى سنگواره اى خود بر آنان.

ه - خنديدن به مردم درست انديش و شايسته كردار.

و - نواختن مارك گمراهى بر پيشانى كمال طلبان.(101)

/ 82