/ سوره ضحى / آيه هاى 11 - 1 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 30

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 30

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره ضحى / آيه هاى 11 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

1. وَ الضُّحى .

2. وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى .

3. ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى .

4. وَ لَلْ آخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى .

5. وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى .

6. أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَ آوى .

7. وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى .

8. وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى .

9. فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ.

10. وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ.

11. وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ.

ترجمه

به نام خداوند بخشاينده مهربان

1 - سوگند به نيمروز،

2 - و به شب آن گاه كه آرام گيرد،

3 - كه پروردگارت تو را نه وانهاده و نه دشمن داشته است.

4 - و بى ترديد آخرت براى تو از دنيا بهتر است.

5 - و بى گمان پروردگارت به تو [نعمت ها] خواهد بخشيد كه خشنود گردى.

6 - آيا او تو را يتيم نيافت؛ و جاى داد؟!

7 - و گم گشته ات يافت؛ پس راه نمود.

8 - و تو را تهى دست يافت؛ پس بى نياز گردانيد.

9 - پس بر يتيم چيرگى نجوى؛

10 - و بر گدا بانگ نزن.

11 - و از نعمت پروردگارت سخن گوى.

نگرش بر واژه ها

ضحى: اين واژه به معنى آغازين ساعت هاى روز و آن گاهى است كه خورشيد بالا مى آيد، و نور آن همه جا گسترش مى يابد.

سجو: اين واژه به معنى سكون و آرامش يافتن، پوشانيدن، و تاريك شدن آمده است، كه در اين جا منظور سكون و آرامش يافتن است. واژه «سجى» از همين واژه «سجو» بر گرفته شده است.

در شعر عرب نيز اين واژه به همين معنى آمده است: براى نمونه شاعر مى گويد:

فما ذنبنا اِذ جاش بحر ابن عمكم، و بحرك ساج ...

گناه ما چيست آن گاه كه درياى پسر عموى شما به هيجان مى آيد، در حالى كه درياى تو آرام است..،

و شاعر ديگرى مى گويد:




  • يا حبذا القمراء
    والليل الساج....



  • والليل الساج....
    والليل الساج....



راستى كه مهتاب و شب ساكن و آرام و راه هايى كه بسان پرده بافته شده است، چقدر زيباست!

ودع: از ريشه «توديع» به معنى خداحافظى و وداع آمده است.

قلى: كينه و دشمنى.

تنهر: اين واژه از ريشه «نهر» به معنى فرياد زدن بر چهره سؤال كننده و راندن آن باتندى و خشونت آمده است.

تقهر: از ماده قهر به معنى چيرگى بر ديگرى و تحقير او آمده است.

شأن نزول اين سوره

در مورد شأن نزول و داستان فرود آيات روشنگر اين سوره، رواياتى رسيده، كه اين گونه اند:

1 - «ابن عباس» آورده است كه: در آغازين سال هاى بعثت پيامبر بود كه به مدت 15 روز فرشته وحى نيامد و آيه اى بر محمد (ص) نازل نشد. اين رويداد بهانه اى به دست شرك گرايان و ظالمان داد تا بر بافته هاى منفى و گزنده خود شدت بخشند، كه خداى محمد (ص) او را رها ساخته و به او خشم گرفته است.

درست آن گاه بود كه اين سوره و آيات روح پرور آن فرود آمد.

2 - پاره اى آورده اند كه گروهى از مسلمانان پس از نيامدن وحى و پيام رسان خدا، به حضور پيامبر آمدند و گفتند: چرا فرشته وحى نمى آيد و آيات نازل نمى شود؟

پيامبر فرمود: و كيف ينزل الوحى وانتم لاتتقون براجمكم، ولاتقلمون اظفاركم؟ چگونه وحى فرود آيد در حالى كه شما بندهاى انگشتان خود را پاك و پاكيزه نمى سازيد وناخن هاى خود را نمى گيريد؟ و بدين سان آنان را به رعايت بيشتر بهداشت و نظافت و پاكيزگى ظاهر و باطن ترغيب كرد.

پاره اى مدت نيامدن وحى را دوازده روز، و برخى چهل روز گفته اند...

پس از فرود فرشته وحى، پيامبر به او گفت نيامدى و پيام نياوردى تا سخت در شور و شوق ديدارت شدم ما جئت حتى ما اشتقت اليك. جيريل گفت: من به ديدار تو اى پيامبر! شور و شوق بيشترى داشتم اما من بنده اى فرمان بردارم و تنها به فرمان پروردگارم فرود مى آيم و انا كنت اشد اليك شوقاً و لكنى مأمور...!

3 - در روايت ديگرى آورده اند كه: گروهى از يهود به حضور پيامبر آمدند و از داستان «ذوالقرنين» و «اصحاب كهف» و پديده «روح» پرسيدند.

پيامبر به آنان وعده داد كه فردا پاسخ آنان را بدهد اما «انشاءالله» بر زبان نياورد؛ به همين جهت بود كه فرشته وحى نيامد و پيام نرسيد. پيامبر از اين رويداد غرق در اندوه گرديد و دشمنان شاد شدند و زبان گزنده خود را به نكوهش گشودند. آن گاه بود كه اين سوره براى آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر فرود آمد.

4 - درروايت چهارمى آورده اند كه: انگشت مبارك پيامبر هدف سنگ قرار گرفت و آسيب ديد .به هنگام درد انگشت، رو به آن نمود و فرمود: بايد در راه خدا آنچه به تو رسيده است شكيبايى ورزى. دراين شرايط بود كه وحى الهى نيز دو، يا سه شب، بر آن بزرگوار نيامد و رنجى بر ناراحتى او افزود. «ام جميل» همسر «ابولهب» نيز بازبان گزنده اش نمك بر زخم دل او پاشيد و گفت: گويى شيطان او را رها ساخته و ديگر سخن جديدى برايش نياورده است! آرى، آن گاه بود كه اين سوره و آيات روح پرور آن براى آرامش بخشيدن به قلب نازنين آن حضرت فرود آمد.

تفسير

نويدهاى شورانگيز وشوق آفرين به پيامبر

در آخرين آيات سوره پيش خداى فرزانه به پرواپيشه ترين انسان ها نويد داد، كه پاداشى پرشكوه - به گونه اى كه خشنود و شادمان گردند - به آنان ارزانى خواهد داشت، اينك اين سوره را باهدف خشنود ساختن بنده برگزيده بارگاه خود در اين جهان و جهان ديگر آغاز مى كند. نخست مى فرمايد

وَ الضُّحى

سوگند به روز، آن گاه كه خورشيد بر آيد و نور آن همه جارا فراگيرد،

در اين آيه به تمام روز و روشنايى آن سوگند ياد مى شود؛ دليل آن، آيه بعد است كه شب دربرابر روز قرار مى گيرد.

آن گاه مى فرمايد:

وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى

و سوگند به شب آن گاه كه تاريكى آن سايه گستر گردد و آرامش و سكوت همه جا را فراگيرد.

از ديدگاه پاره اى از مفسران واژه «ضحى» به معنى ساعت اوّل روز آمده است.

و از ديدگاه پاره اى ديگر به معنى آغاز روز و آنگاهى است كه خورشيد بالا آمده و نور آن همه جارا فراگرفته و هنگامه اعتدال روز در گرما وسرما در تابستان و زمستان است.

«جبايى» مى گويد: منظور اين است كه سوگند به پروردگار چاشتگاه و پروردگار شب، آن گاه كه تاريكى شب همه جارا فراگيرد.

در تفسير آيه مورد بحث «عطاء» و «ضحاك» مى گويند: منظور اين است كه: سوگند به شب، آن گاه كه تاريكى آن همه جا را فراگيرد.

و به باور «حسن» سوگند به شب، آن گاه كه تاريكى آن روى آورد.

پس از اين دو سوگند، در پاسخ آنها و در مورد واقعيتى كه سوگندها به خاطر بيان آن است مى فرمايد:

ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى

هان اى پيامبر! به روشنايى روز و به تاريكى شب سوگند كه پروردگارت با نفرستادن وحى و قطع موقت آن، نه تو را رها ساخته، و نه از روزى كه تو را برگزيده، دشمن داشته است.

سپس مى فرمايد:

وَ لَلْ آخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى

و بى گمان پاداش پر شكوه و نعمت هاى پاينده خدا در سراى آخرت از دنيا و نعمت هاى زودگذر و فناپذير آن بهتر است.

«ابن عباس» مى گويد: خداى فرزانه در بهشت پر طراوت و زيبا قصرها و سراهاى بى شمارى از «لوءلوء» براى آن حضرت آماده ساخته است، كه خاك آن از مشك عطرآگين تر است، و در هر كاخى، از همسران و همدمان و خدمت گزاران زيبا گرفته تا انواع نعمت ها، به بهترين شكل و كامل ترين صورت براى او موجود است.

به باور پاره اى منظور اين است كه: و بى ترديد بخش پايانى عمر تو اى پيامبر! براى تو از بخش نخست آن، از نظر موفقيت و پيروزى و رسيدن به هدفها و آرمان ها بهتر است، و راه و رسم عادلانه ات جهان گستر خواهد شد.

و به آن حضرت نويد مى دهد كه:

وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى

و به زودى پروردگارت به تو آن قدر نعمت ارزانى خواهد داشت كه خشنود و شادمان گردى.

به باور پاره اى منظور از اين نعمت هاى گران عبارت از مقام شفاعت در سراى آخرت، حوض كوثر، و ديگر نعمت هاى وصف ناپذير در جهان ديگراست كه به پيامبر و به احترام او به امت وى ارزانى خواهد شد.

از «محمد حنفيه» آورده اند كه: هان اى مردم عراق! به باور شما، در كتاب خدا اميدبخش ترين آيه اين است كه مى فرمايد:

قل يا عبادى الذين اسرفواعلى انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله...(186)

بگو: اى بندگان من - كه بر خويشتن زياده روى داشته ايد - از مهر و رحمت خدا نوميد نشويد...؟

آنان پاسخ دادند: آرى، ما چنين مى گوييم.

فرمود: اما ما خاندان رسالت بر اين عقيده ايم كه اميدبخش ترين آيه در كتاب خدا اين است كه:وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى

آن گاه افزود: و از جمله اين پاداش پر شكوه و بخشش هاى خدا، مقام شفاعت است كه به پيامبر در روز رستاخيز داده مى شود، و آن بزرگوار از خداپرستان گيتى به قدرى شفاعت خواهد كرد كه شاد و خشنود گردد.(187)

از امام صادق آورده اند كه: پيامبر گرامى به خانه دخت ارجمندش وارد شد و ريحانه اش را ديد كه لباس خشنى از پشم شتر بر تن دارد، آن گاه با دستى دانه ها را آسيا مى كند و با دست ديگر كودك ارجمندش را شير مى دهد. باران اشك از ديدگان پيامبر فرو باريد و فرمود:

يا بنتاه! تعجلى مرارة الدنيا بحلاوة الآخرة.(188)

دخترم! تلخى و سختى اين جهان را براى رسيدن به شيرينى نعمت هاى سراى ديگر بچش، چراكه پروردگارم اين آيه را بر من فرو فرستاده است كه: آن قدر به تو مى بخشد ونعمت ارزانى مى دارد كه شاد و خشنود گردى وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى

جناب «زيد»، فرزند امام سجاد در اين مورد مى فرمايد: بى گمان از چيزهايى كه پيامبر را شاد و خشنود مى سازد اين است كه خاندان خود را در بهشت پرطراوت و زيبا در كنار خويش بنگرد « ان من رضا رسول اللَّه(ص) اَن يدخل اهل بيته الجنة»

از امام صادق آورده اند كه:

رضا جدى اَن لا يبقى فى النار موحد.(189) خشنودى نياى گرانقدرم پيامبر در اين است كه هيچ توحيدگرايى در آتش دوزخ باقى نماند و همه را شفاعت كند.

پرتوى از نعمت هاى گران خدا بر پيامبر

در آيات پيش خداى فرزانه پس از دو سوگند بيدارگر و انديشاننده، به پيامبر گرامى در برابر شرارت و بيداد استبداد، آرامش خاطر بخشيد ونويدهايى شورآفرين داد، اينك خاطر شريف او را به گذشته زندگى اش و الطاف خدا در حق او جلب مى كند و مى پرسد:

أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَ آوى

هان اى محمد (ص)! مگر نه اين است كه خدا تو را يتيم يافت و پناه داد؟

در تفسير اين آيه دو نظر آمده است:

1 - به باور گروهى آيه، نه پرسشى كه تقرير مى باشد و منظور اين است كه: از نعمت هاى گران خدا بر محمد (ص) اين است كه پس از مرگ پدرش - كه كودكى دو ساله بود - خداى فرزانه به وسيله نياى گرانقدرش «عبدالمطلب»، بزرگ و سالار مردم مكّه در روزگار خود، او را پناه داد و دل او را نسبت به آن كودك ارجمند سرشار از مهر و شور ساخت. پس از هشت سال كه آن مرد بزرگ جهان را بدرود گفت، آن حضرت را محبوب دل عمويش «ابوطالب»، بزرگ و فرزانه حجاز ساخت و وى را پناه داد، به گونه اى كه آن بزرگوار، محمد (ص) را از فرزندانش بيشتر دوست مى داشت و بر پرستارى و تربيت ومراقبت از او افتخار مى نمود و از كارى فروگزار نمى كرد.

واژه «يتيم» به معنى كودكى است كه سايه پدر بر سر ندارد و مى دانيم كه پيامبر در عالم رحم بود كه پدرش، جهان را بدرود گفت، و تنها دو بهار از عمرش گذشته بود كه مام ارجمندش را از دست داد، و هشت سال از عمر مباركش گذشته بود كه نياى گرانقدرش را؛ و خداى سبب ساز او را با تدبيرى شگرف به «ابوطالب» سپرد.

از امام صادق پرسيدند، چرا اين محبوب ترين فرزند آدم در كودكى پدر و مادرش را از دست داد؟

فرمود: براى اين كه هيچ آفريده اى بر گردن او حقِ نعمتى نداشته باشد و او تنها مرهون لطف و مهر و نعمت هاى خدا باشد و بس «لئلايكون لمخلوق عليه حق».(190)

2 - امّا به باور گروهى از مفسران منظور آيه اين است كه: خدا آن حضرت را از نظر شرافت و كرامت و معنويت، بى همانند و بى نظير آفريد و در پناه خود گرفت و به رسالت و پيام رسانى خود برگزيد. درست همان سان كه به گوهر تك دانه و بى همانند «درّ يتيم» گفته مى شود.

و به باور «ماوردى» منظور اين است كه: خدايت تو را پس از آن كه خود دوران يتيمى را گذراندى، پناهگاه يتيمان قرارت داد و پس از آن كه دوران سرپرستى و مراقبت عموى ارجمندت را سپرى كردى و او در حق تو از هيچ نيكى فروگذار نكرد، خدا تو را پناهگاه مردم ساخت.

آن گاه در مورد نعمت ديگر خدا به پيامبر مى فرمايد:

وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى .

و تو را سرگشته يافت و آن گاه هدايت كرد؟

و در تفسير اين آيه نيز ديدگاه ها متفاوت است.

1 - از ديدگاه گروهى از جمله «حسن»، «ضحاك» و... منظور اين است كه: و تو را از مقام والاى رسالت و پيام رسانى كه اينك در آن هستى به دور يافت، آن گاه تو را به سوى آن راه نمود و به رسالت خويش برگزيد.

با اين بيان آيه مورد بحث بسان اين آيه است كه مى فرمايد:

ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان...(191)

«تو اى پيامبر! نه مى دانستى كتاب چيست و نه ايمان كدام است، امّا ما آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مى نماييم..

و نيز بسان اين آيه كه: ... و ان كنت من قبله لمن الغافلين(192)

و ما نيكوترين سرگذشت را بر تو حكايت مى كنيم، و تو بى ترديد پيش از وحى آن از سوى ما از بى خبران بودى.

و بسان اين آيه كه: ...ان تضلّ احديهما فتذكّر احديهما الاخرى(193)

... تا اگر يكى از آن دو گواه زن، موضوع را فراموش كرد، زن ديگرى آن را به وى ياد آورى كند...

2 - امّا از ديدگاه «ابومسلم» منظور اين است كه: مگر تو را در انديشه و حيرت در مورد راه هاى زندگى و معاش نيافت و تو را به راه هاى برتر و بهتر در اين مورد راه نمود؟ چرا كه وقتى انسانى به راه كسب و كار آگاه نباشد، اين تعبير به كار مى رود كه او در بيراهه بود و نمى دانست از چه راهى بايد معاش خودرا تأمين نمايد، و او را به راه درست راه نمودند.

در روايتى آمده است كه آن حضرت فرمود: من در كار پيام رسانى خويش و برچيدن موانع رشد و رستگارى مردم به وسيله افكنده شدن ترس بر دل هاى محرومان يارى شدم، و رزق و روزى من در سايه شمشير عدالت خواه و ستم ستيزم قرار داده شده است، چرا كه من با كفرگرايان و منافقان حق ستيز و تجاوزكار پيكار خواهم كرد.

3 - به باور برخى منظور اين است كه: خداى فرزانه تو را در آغاز زندگى ات از شناخت كامل خدا و صفات و ويژگى هاى او به صورت استدلالى و كامل بيگانه يافت، آن گاه با ارزانى داشتن خرد بزرگ و دليل ها و برهانها و ظرافت ها بر تو، او را در آن جامعه شرك زده آن گونه كه بايد شناختى و شناساندى و وصف كردى.

4 - امّا به باور «ابن عباس»، خدا تو را در دره هاى مكّه گمشده يافت و در حالى كه كودكى خردسال بودى و به راه خانه آشنا نبودى، تو را راه نمود.

در اين موردآورده اند كه آن حضرت در دوران كودكى خويش در دره هاى مكّه گم شده بود كه خدا او را به وسيله «ابو جهل» به خانه نياى گرانقدرش «عبدالمطلب» راه نمود، و در اين آيه به او يادآورى مى گردد كه وى را به دست دشمن تبهكارش به خانه نيايش راه نمود.

5 - «كعب الاحبار» در تفسير آيه آورده است كه: مادر رضايى محمد(ص)، «حليمه» در روزهايى كه او را شير مى داد به هنگام آوردنش به خانه نياى گرانقدرش «عبدالمطلب»، در نزديكى مكّه او را گم كرد و پس از تلاش و بى قرارى بسيار در يافتن او، فرياد «وا محمداه» سر داد و گفت: اگر او را نيابم خود را از بلنداى كوه به درّه مى افكنم و نابود مى كنم! در همان حال وارد مكّه شد و به مرد سالخورده اى كه بر عصاى خود تكيه داشت برخورد.

آن مرد دليل ناراحتى و پريشانى آن بانو را پرسيد، و پس از آگاه شدن از جريان، گفت: گريه نكن، من تو را به جايى راه مى نمايم كه تو را كمك كند. آن گاه او را به خانه كعبه برد و با اداب خاصّ خود، از بت بزرگ كمك خواست.

امّا «حليمه» آورده است كه با آمدن نام گرانمايه «محمد» به وسيله آن مرد سالخورده، بت ها فرو ريختند و صدايى طنين افكند كه نابودى ما به دست محمد(ص) خواهد بود!

آن مرد سالخورده با خشم، خانه خدا را ترك كرد و آن بانو نيز نزد «عبدالمطلب» شتافت و جريان را با او در ميان نهاد.

نياى محمد(ص) وارد خانه خدا شد و پس از ستايش ذات پاك او، پيداشدن كودك محبوب خود را از بارگاه خدا تقاضا كرد، و در دم نداى جان پرورى شنيد كه او را به جايى كه محمد(ص) آن جا بود راه نمود.

«عبد المطلب» به همراه «ورقه» بى درنگ خود را به آن جا رساندند، و آن عزيزتر از جان را ديدند، كه زير سايه درختى قرار دارد و با برگ هاى آن بازى مى كند.

6 - «سعيد بن مسيب» آورده است كه: آن حضرت به همراه عموى گرانقدرش با كاروان تجارتى «خديجه» آن بانوى نوانديش و كمال جو در راه شام بود، كه در تاريكى شب شيطان مهار مركب او را گرفت و به بيراهه سوق داد. فرشته وحى رسيد و با دميدن خويش، شيطان را به «حبشه» پرتاب كرد و مركب آن حضرت را به راه شام و به همراهى كاروان آورد! و آيه مورد بحث به آن مهر و نعمت خدا اشاره دارد.

7 - از ديدگاه پاره اى منظور آيه اين است كه: خدا وجود گرانمايه تو را در ميان جامعه و مردمى يافت كه تو را نمى شناختند و به مقام والايت آشنا نبودند، و كرامت و حرمت تو را رعايت نمى نمودند، و خدايت آنان را به موقعيت پرفراز تو ارشاد و معترف ساخت. و بدين سان تو را - كه گمنام و بى نام و نشان در ميان آنان بودى - سخت گرامى داشت و بلند آوازه ساخت.

در آيه بعد در توجّه دادن به نعمت گران ديگر خدا بر او مى فزايد:

وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى

و مگر نه اين كه خدا تو را تنگدست يافت و بى نياز گردانيد.

آرى، آن حضرت از نظر ثروت و امكانات زندگى تهيدست بود و خدا با ثروت فراوان «خديجه» و غنايم بسيار، او را بى نياز ساخت.

امّا به باور پاره اى از مفسران: خدا او را با ويژگى قناعت و ساده زيستى بى نياز ساخت، چرا كه توانگرى و بى نيازى، نه در ثروت فراوان، كه در روح بزرگ و چشم سير و دل بريدن از غير خداست، و ذات بى همتاى او اين نعمت گران را به محمد(ص) ارزانى داشت.

از حضرت رضا در تفسير اين آيات آورده اند كه فرمود:

الم يجدك يتيماً فآوى، قال: فرداً لا مثل لك فى المخلوقين، فآوى الناس اليك، و وجدك ضالاً اى ضالة فى قوم لايعرفون فضلك فهداهم اليك...(194)

آيا تو را در ميان مخلوق، فردى بى همانند و بى نظير نيافت، و آن گاه مردم را در پناه تو قرار داد؟ آيا تو را در ميان جامعه و مردم گمنام نيافت، و به آنان شناساند و بلند آوازه ساخت؟ و آيا تو را در ميان مردمى نيافت كه با مقام والاى تو آشنا نبودند و حقوق و كرامت تو را نمى شناختند، و آنان را به سوى تو ارشاد كرد، و با مقام معنوى ات آشنا گردانيد، و تو را در ميان جامعه ها پرچمدار دانش و بينش و مدنيت قرار داد، و آنان را به وسيله تو بى نياز گردانيد؟

از پيامبر آورده اند كه فرمود: منّ علّى ربى و هو اهل المّن.

پروردگارم به من نعمت ها ارزانى داشت، و او ارزانى دارنده نعمت هاست.

پاره اى از تاريك انديشان با شنيدن اين بيان از آن حضرت به عيب جويى پرداختند كه چگونه منت نهادن و نيكى كردن را مى توان از خداى بزرگ پذيرفت؟ آيا اين كار بزرگان است كه نعمت دهند و منت گزارند؟

در اين مورد پاسخ داده شد كه: منت نهادن در صورتى كه براى تحقير باشد، كارى زشت و ناپسند است، امّا اگر به منظور يادآورى نعمت ها براى سپاس گزاردن و در خور پاداش و نعمت افزونتر شدن باشد، در آن صورت نه تنها ناپسند نيست كه در نهايت زيبايى و مهر است و هدف ذات بى همتاى او در اين آيات اين است كه آن بنده پرواپيشه و سپاسگزار خود را بيشتر در خور نعمت بنگرد و نعمت هاى والاى ديگرى به او ارزانى دارد.

سه رهنمود بسيار مهم پس از يادآورى نعمت ها

پس از يادآورى آن نعمت هاى گران، اينك در سفارش به احياى حقوق يتيمان و محرومان مى فرمايد:

فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ.

امّا تو اى پيامبر! به پاس آن نعمت هاى گران، اينك هرگز يتيم را ميازار،

به باور «فراء» و «زجاج» از آن جايى كه در جامعه آن روز عرب، «يتيم» را ز مال خود مى راندند و حقوق او را پايمال ساختند، خدا در احياى حقوق اين انسان هاى ناتوان و بى دفاع روشنگرى مى كند كه مباد اجازه دهى در جامعه ات حق يتيمى پايمال شود و او را با قهر و غلبه از مال و ثروتش برانند.

امّا به باور «مجاهد» منظور اين است كه: هرگز «يتيم» را تحقير مكن كه تو نيز روزگارى «يتيم» بودى.

پيامبر گرامى در زندگى خويش هماره در مورد يتيمان رفتار و سياستى تحسين برانگيز و نيكو داشت و در مورد آنان به نيكى سفارش مى فرمود.

در روايتى آورده اند كه: روزى كودكى نزد پيامبر آمد و گفت: اى پيامبر خدا! من سايه پدر بر سر ندارم و خواهرى نيز دارم كه بسان من يتيم است، و مادرم بانويى است شوهر مرده؛ پس مارا سير كنيد كه خدا شما را از نعمت هايش هر آنچه مى خواهيد ارزانى دارد و خشنودتان گرداند!

پيامبر فرمود: ما احسن ما قلت يا غلام! پسر جان! چقدر زيبا و سنجيده سخن گفتى!

آن گاه به بلال» دستور داد به خانه پيامبر برود و هر چه موجود است بياورد. «بلال» شتابان به خانه رفت و شمارى خرما آورد. پيامبر هفت عدد از آن را به آن پسرك داد، و هفت عدد به وسيله او براى خواهرش فرستاد و هفت عدد هم براى مادرش.

«معاذ» برخاست و دست بر سر آن «يتيم» - كه از فرزندان مهاجر بود - كشيد و گفت: خدا يتيمى ات را جبران كند و پاداش ات دهد و تو را جانشين پدرت سازد.

پيامبر فرمود: «معاذ» در رفتار سرشار از مهرت با اين كودك چه انگيزه اى داشتى؟ گفت: اى پيامبر خدا تنها مهر به او.

فرمود:لايلى احد منكم يتيماً فيحسن ولايته و وضع يده على رأسه الّا كتب اللّه له بكل شعرة حسنة و...(195)

هر يك از شما مردم، سرپرستى و تربيت يتيمى را به عهده گيرد و كارش را خداپسندانه انجام دهد، و دست پدرى بر سرش كشد، خدا به شمار هر مويى كه از زير دست او بگذرد پاداشى نيكو براى او مى نويسد، و به هر مويى گناهى از پرونده زندگى اش مى زدايد و به هر مويى درجه اى به او مى بخشد.

و نيز آورده اند كه فرمود:

من مسح على رأس يتيم كان له بكل شعرة تمر على يده نور يوم القيامة(196)

كسى كه دست بر سر يتيمى بكشد و او را خداپسندانه و بشردوستانه نوازش كند، به شمار هر مويى كه از زير دست او مى گذرد، در روز رستاخيز نورى خواهد داشت.

و نيز فرمود:

انا و كافل اليتيم كهاتين فى الجنة اذا اتقى الله عزّ و جّل...(197)

من و سرپرست يتيم - اگر پرواى خدا را در كارش پيشه سازد - بسان اين دو، در بهشت خواهيم بود، و آن گاه به انگشت «سبابه» و «وسط» خود اشاره فرمود.

و نيز فرمود:انّ اليتيم اذا بكى اهتز لبكائه عرش الرحمان...

هنگامى كه يتيم گريه مى كند، به خاطر گريه او عرش خدا به لرزه مى آيد، و خدا به فرشتگان مى فرمايد: هان اى فرشتگان من! چه كسى اين كودك را كه پدرش در دل خاك نهان شده، به گريه انداخته است؟ پاسخ مى دهند خدايا، تو داناترى. آن گاه مى فرمايد: شما گواه باشيد كه هر كس او را خاموش سازد و قلبش را شاد كند، من در روز رستاخيز او را شاد و خشنود خواهم ساخت.(198) «عمر» كه اين روايت را آورده است، پس از شنيدن اين سخن، هرگاه يتيمى را مى ديد دست نوازش بر سر او مى كشيد و به او چيزى انفاق مى كرد.

در آيه بعد در سفارش به رسيدگى به محرومان مى فرمايد:

وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ

و گدا را مران و بر سرش داد نزن و او را محروم نساز.

آرى، هرگاه محرومى نزد تو آمد او را دست خالى باز مگردان، بلكه به گونه اى رفتار كن كه يا او را از نظر غذا و پوشاك و نيازهاى زندگى بهره ور سازى، و يا با خوش زبانى و خوشرويى و مهر، او را سراغ كارش بفرستى؛ چرا كه تو نيز روزگارى نيازمند بودى و خدا تو را بى نياز ساخت.

از آن حضرت آورده اند كه فرمود: هرگاه گدايى نزد شما آمد، بر او حرمت گزاريد و چيزى دهيد، گرچه به اندازه نصف خرما.

به باور «ابومسلم» منظور آيه اين است كه: هان اى پيامبر! همان گونه كه خدا به تو نعمت ارزانى داشت و مورد رحمت و مهرش قرارت داد، تو نيز به نيازمندان رحمت آور و چيزى بده.

امّا «جبايى» بر آن است كه گرچه روى سخن با پيامبر است، امّا دستورى است به همه انسان ها.

و از ديدگاه «حسن» آيه مورد بحث به آيه هفتم پيوند دارد و منظور اين است كه: هرگاه دانشجو و پژوهشگرى به سوى تو آمد و چيزى پرسيد، به او بياموز، و از گنجينه دانش خويش او را بهره ور ساز، و نياز علمى او را بر طرف كن، درست همان گونه كه خدا تو را در كودكى سرگشته و تنها و نيازمند به دانش يافت و به وسيله وحى و رسالت و آموزش مقررات خويش بى نيازت ساخت.

و سرانجام در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش اين سوره است مى فرمايد:

وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ

و از نعمت گران پروردگارت به خود، با مردم سخن بگو، و آن ها را با بيان رسا بر شمار.

در روايت است كه: هر كس از مردم نيكو كردار سپاسگزارى نكند، خدا را سپاس نگفته است، و نيز كسى كه سپاس نعمت هاى كوچك و اندك را نگزارد، سپاس نعمت هاى بزرگ و گران را هم نمى گزارد. آرى، بر شمردن نعمت هاى خدا و آشكار ساختن آن ها نوعى سپاسگزارى است، همان گونه كه كتمان و نشمردن آن ها، نوعى كفرانگرى و ناسپاسى است.

در مورد واژه «نعمة» ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور «كلبى» منظور از آنها، قرآن شريف است كه پرشكوه ترين نعمت خدا به پيامبر مى باشد، و خدا بدين وسيله به تلاوت آن فرمان مى دهد.

2 - امّا به باور «زجاج» و «مجاهد» منظور نعمت گران رسالت است و بدين وسيله به آن حضرت فرمان مى رسد كه پيام خدا را به مردم برساند.

3 - از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه به پاس نعمت هايى كه به تو ارزانى شده است و در اين سوره از آن ها سخن رفت، خدا را سپاس بگو.

از امام صادق آورده اند كه: فحدّث بما اعطاك الله و فضّلك و رزقك و احسن اليك و هداك.(199)

نعمت هاى گرانى كه خدا به تو ارزانى داشت بر شمار، و به مردم بگو كه ذات بى همتاى او چگونه تو را برترى بخشيد، و رزق و روزى داد، و در حق تو نيكى كرد، و تو را به سوى خود راه نمود.

نظم و پيوند آيات

1 - آيه چهارم از آيات مورد بحث به آيه پيش از خود پيوند دارد و منظور اين است كه: واقعيت آن گونه نيست كه شرك گرايان و ظالمان مى پندارند، نه، هرگز خداى مهربان، نه تو را به حال خود واگذارده است و نه در آينده چنين خواهد كرد، بلكه تو هماره مورد مهر و لطف او بودى و خواهى بود و دل قوى دار كه در سراى آخرت براى تو از دنيا و نعمت هاى آن بهتر و ارجدارتر خواهد بود.

2 - آيه «الم يجدك...»نيز به آيه پيش از خود پيوند دارد و منظور اين است كه: ارزانى دارنده نعمت ها، كه در گذشته به تو نعمت ارزانى داشت، در آينده نيز چنين خواهد كرد.

پرتوى از سوره مباركه

از كنار آيات يازده گانه اين سوره نيز عبور كرديم و جان را به لطف حق عطرآگين ساختيم. اگر بخواهيم فشرده اى از مفاهيم ارزشمند آن را گزارش گونه به تابلو بريم اين گونه مى شود:

الف - خداى فرزانه نخست به روز و شب سوگند ياد مى كند كه بسيار تفكرانگيز است. بايد شب و روز و نقش حياتى آن هارا در زندگى انسان و ديگر پديده ها شناخت و با شگفتى هاى آن ها آشنا گرديد، تا به گوشه اى از قدرت و حكمت خدا پى برد.

ب - آن گاه به پيامبر مهر اطمينان مى دهد كه او را رها نساخته، و هماره مهر خود را شامل حال او مى سازد، و در دنيا و آخرت او را از نعمت هاى گرانش بهره ور مى گرداند. و بدين سان از سويى پندار شرك و استبداد را پاسخ مى گويد، و از ديگر سو به فلسفه نيامدن وحى به دلخواه پيامبر اشاره كرده و روشنگرى مى كند كه همه كارها بر اساس حكمت و مصلحت و خواست خداست، نه هيچ كس ديگر.

ج - سپس به پيامبر نويد مى دهد كه سراى آخرت و نعمت هاى گران آن براى او و همه رهروان راستين راه او بهتر است، و خدا به او چنان لطف و مهرى خواهد نمود كه در وصف مردم دنيا نگنجد؛ به گونه اى كه او خشنود و شادمان شود.

د - در آيات 8 - 6 به سه نعمت گران خود به پيامبر در آغازين روزها و مراحل زندگى اش توجه مى دهد:

1 - به دوران يتيمى و مهر خدا بر او كه چگونه پناهش داد؟

2 - به دوران گمنامى و لطف خدا بر او، كه چگونه بلندآوازه اش ساخت؟

3 - به دوران نياز و لطف حق بر او، كه چگونه بى نيازش گردانيد؟

و - و سرانجام سه دستور سرنوشت ساز مى دهد كه اگر فرد و جامعه و حكومت و نظامى به آن ها به راستى دل بندد، و به خاطر سپارد، پيروز و سرفراز خواهد شد. اين سه دستور مهم عبارتند از:

1 - يتيم نوازى و رسيدگى به آن ها و تأمين حقوق و كرامت و اخلاق و تربيت آنان،

2 - نراندن نيازمندان و محرومان در قلمرو زندگى مادى و معنوى و يارى رسانى به آنان در حد توان و تلاش براى تأمين حقوق قشرهاى آسيب پذير،

3 - و ديگر سپاس واقعى نعمت مال، قدرت، پست، دانش، كمال و هر آنچه خدا ارزانى داشته است، و به كارگيرى و بهره ورى از آن ها در راهى كه ارزانى دارنده نعمت ها مقرر داشته است. اميد كه چنين باد!

/ 82