/ سوره قريش / آيه هاى 5 - 1 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 30

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 30

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره قريش / آيه هاى 5 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

1. لِإِيلافِ قُرَيْشٍ.

2. إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ.

3. فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ.

4. الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ.

5. وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ.

ترجمه

به نام خداوند بخشاينده مهربان

1 - براى اُلفت دادن قريش [به اين سرزمين مقدّس، خدا پيلداران را نابود ساخت ]؛

2 - اُلفت دادن آنان در سفر زمستانى و تابستانى.

3 - پس بايد پروردگار اين خانه [ گرامى ] را بپرستند؛

4 - همان كسى كه آنان را از [گرسنگى و سختى رهانيد و] خوراك داد؛

5 - و آنان را از هراسى [بزرگ ] امنيت بخشيد.

نگرشى بر واژه ها

ايلاف: اين واژه مصدر، به معنى مهر والفت بخشيدن با تدبير نيكو و طراوت ويژه آمده است. اين واژه در برابر «ايحاش» مى باشد كه به معنى ايجاد وحشت است.

رحلة: به معنى سير و سفر به وسيله شتر و يا مركب ديگر آمده است. واژه «رحل» از همين ريشه است كه به معنى سفر آمده و «ارتحال» به معنى برداشتن و حركت دادن بار سفر و كالا آمده است.

تفسير

نعمت گران رفاه وامنيت

در سوره پيش خداى فرزانه از نعمت بزرگ خود به ساكنان مكّه و درهم نورديدن سپاه «ابرهه» سخن گفت، اينك مى فرمايد:

لِإِيلافِ قُرَيْشٍ

براى الفت دادن قريش به اين سرزمين مقدس، خدا پيلداران را درهم كوبيد.

از ديدگاه پاره اى از مفسران «لام» در بردارنده معنى «الى» مى باشد و منظور اين است كه: خدا افزون بر نعمت خود بر قريش در سفرهاى زمستانى و تابستانى، نعمت و احسان ديگرى بر آنان نمود و پيلداران و تجاوزكاران را براى الفت دادن قريش به اين سرزمين نابود ساخت.

به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: ما سپاه تجاوزكار «ابرهه» را درهم كوبيديم تا قريش پس از فرار از مكّه به هنگام يورش پيل سواران، دگر باره بتواند به اين سرزمين مقدس بازگردد و با آن الفت گيرد و محمّد(ص)براى مژده رسانى و هشدار دادن به انسان ها در آن سرزمين ولادت يابد و برانگيخته شود.

آن گاه مى افزايد:

إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ

براى الفت بخشيدن به آنان در سفرهاى زمستانى و تابستانى...

واژه «ايلاف» در اين آيه، «بدل» از «ايلاف» در آيه نخست است و ضمير «هم» مفعول اوّل و «رحلة الشتاء» مفعول دوّم، و مفهوم آيه شريفه اين است كه: «قريش» در قلمرو حرم امن خدا، از ديرباز از تهاجم و يورش پيل سواران و سياست هاى ظالمانه آنان، به تدبير خدا در امنيت بود، و خداى فرزانه يورش پيل سواران را در هم نورديد تا آن قوم، هم چنان در آن سرزمين، و در سفرهاى زمستانى و تابستانى خود، در امنيت باشد؛ چراكه آن سرزمين بيابانى شوره زار و فاقد قابليت زراعت بود و آن جامعه از راه داد و ستد و تجارت زندگى را اداره مى كرد. مردم آن سر زمين در طول سال ، دو سفر تجارتى داشتند كه در يكى از آن ها به سوى «يمن» - كه گرمسير بود - بار سفر مى بستند، و در سفر ديگر به شام - كه سردسير بود - مى رفتند، و اگر اين دو سفر تجارتى به خطر مى افتاد، در آن شرايط براى قريش امكان زندگى در آن سرزمين نبود؛ و مى دانيم كه امكان چنين سفرهاى تجارتى، پيش از هر چيز در گرو سايه گستربودن نعمت آرامش و امنيت همه جانبه و پايدار است. اين نعمت گران براى ساكنان حرم تا پيش از هجوم پيل سواران بود، امّا با يورش آنان به خطر افتاد و خدا بر مردم آن سرزمين منت نهاد و با درهم كوبيدن سپاه تجاوزكار «ابرهه» اين نعمت را براى آنان پاس داشت و دگر باره ارزانى فرمود.

پاره اى بر آنند كه هر دو سفر زمستانى و تابستانى قريش، به شام بود؛ كه سفر زمستانى را از راه دريا - كه هوا معتدل بود - مى رفت و سفر تابستانى را براى بهره ورى از آب و هواى مناسب از راه مناسب ديگرى مى رفت.

واژه «قريش» نام قبيله و جامعه اى است كه در مكّه مى زيست. آنان نسل و تبار «نضر بن كنانه» بودند. در مورد نامگذارى آنان به اين عنوان ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - پاره اى اين واژه را از ماده «قرش» به معنى كسب وكار و يا جايگاه آن گرفته اند، و بر اين باورند كه: اين قوم را بدان دليل كه در رشته تجارت و داد و ستد در تلاش بودند، و از اين راه روزگار مى گذراندند - و نه از راه زراعت و يا دامدارى و صنعت - قريش ناميده اند. هنگامى كه گفته مى شود «هو يقرش لعياله»، منظور اين است كه: او براى خانواده اش تلاش مى كند و با كسب و كار، زندگى آنان را تأمين مى نمايد.

2 - امّا «ابن عباس» در اين مورد نظر ديگرى دارد. از او پرسيدند، چرا «قريش» را با اين عنوان خوانده اند؟ او گفت: واژه «قريش» در اصل به معنى غول پيكرترين حيوان دريايى است كه بر هر حيوان چاق و لاغر و بزرگ و كوچكى گذرش افتاد، همه را مى بلعد و فرو مى برد. با اين بيان اين نام براى قريش به خاطر توانمندى و اقتدار آنان است.

آن گاه به او گفتند: آيا در اين مورد شاهد و گواهى از ادبيات و شعر عرب نمى خوانى؟

او اين شعر را شاهد آورد كه:




  • و قريش هى التى تسكن البحر
    بها سميت قريش قريشا...



  • بها سميت قريش قريشا...
    بها سميت قريش قريشا...



قريش آن حيوانى است كه در درياست، و به اين دليل آن را قريش خوانده اند كه بر هر چه بگذرد، از چاق گرفته تا لاغر، همه را مى خورد و پر و بالى بر جاى نمى گذارد.

به هر حال «قريش» جامعه اى صحرانشين بود و بدان دليل كه در كنار حرم خدا و در جوار خانه كعبه رحل اقامت افكنده بود، به آن قبيله نيرومند، ساكنان حرم خدا، و اداره كنندگان بيت اللّه مى گفتند و در ميان جامعه بزرگ عرب اعتبارى ويژه داشت. اقتصاد آن، اقتصاد ساده تجارت و داد و ستد بود، و از اين راه زندگى را تأمين مى كرد.

«كلبى» مى گويد: نخستين كسى كه در فشار فقر و گرسنگى آن سرزمين با آوردن خواربار از شام، تجارت را به آنان آموخت، «هاشم» فرزند «عبد مناف»، نياى گرانقدر پيامبر بود. اين ديدگاه را اين شاعر نيز گواهى مى كند كه مى گويد:




  • تحمل هاشم ما ضاق عنه
    واعيا ان يقوم به ابن بيض...



  • واعيا ان يقوم به ابن بيض...
    واعيا ان يقوم به ابن بيض...



«هاشم» فرزند «عبد مناف» آنچه را مردم به خاطر كمبود آن در تنگنا و فشار بودند، و «ابن بيض» از فراهم آوردن و انجام آن ناتوان بود به عهده گرفت، و از سرزمين شام بارهايى گران و ظرف هايى آكنده از گندم خالص و پاك براى قريش و ساكنان حرم آورد. او به زندگى فقيرانه مردم توسعه بخشيد و با گشايشى كه پديدآورد، خوردن نان و آبگوشت و گوشت و گندم كوبيده را برايشان فراهم آورد.

«سعيد بن جبير» آورده است كه: پيامبر به همراه «ابوبكر» از كنار گروهى از تحريف گران و بدخواهان گذر كردند كه شعرى با اين مضمون مى خواندند:

هان اى كسى كه در انديشه بزرگى و بخشندگى هستى! آيا از كنار خاندان «عبدالدار» نگذشتى و خواسته ات را به آنان نگفتى؟

اگر به سوى آنان مى رفتى و ميهمان آنان مى شدى، تو را از هر تلاش و فشارى مى رهانيدند و باز مى داشتند.

پيامبر فرمود: آيا شاعر اين گونه سروده است يا سروده او را تحريف كرده اند؟

ابوبكر پاسخ داد: نه به خدايى كه تو را به حق فرمان بعثت داد شعر شاعر نه آن گونه، بلكه اين گونه سروده شده است:




  • ياذ الذى طلب السماحة و الندى
    هلا مررت بآل عبدمناف...



  • هلا مررت بآل عبدمناف...
    هلا مررت بآل عبدمناف...



هان اى كسى كه در انديشه بزرگى و كرامت هستى، آيا بر خاندان «عبد مناف» گذر نكردى؟ اگر بر آنان گذركنى و ميهمان آنان گردى تو را از هر فقر و تنگنا رها مى سازند.

آنان آن روز كه در اين سرزمين، ثروتمند و بزرگمنشى نبود داراى ثروت و امكانات بودند؛ و آن روز كه كسى ديگرى را به ميهمانى نمى خواند، آنان مردم را به ميهمانى مى خواندند.

خاندان بزرگى كه ثروتمند و تهيدست آن به گونه اى به هم آميخته و در حق يكديگر مهربانند كه فقير و بينوايشان بسان توانگراست. و آن گاه كه مردم مكّه بر اثر كمبود و قحطى در گرسنگى و ناتوانى به سر مى بردند، آنان به وعده ها و دعوت هاى خويش از مردم، وفادار و صادق بودند و از همه دستگيرى مى كردند.

نياى اين خاندان بزرگ، «هاشم» دو سفر تجارتى و پرسود را براى نخستين بار به «شام» و «يمن» رفت و آن ها را به جامعه و مردم خود آموخت كه براى داد و ستد و تلاش و كوشش و تفريح و ميهمانى و براى توسعه و گشايش زندگى زمستان و تابستان بار سفر بندند.

راز پايندگى نعمت ها

پس از بيان نعمت هاى گران خدا به آنان، اينك در اشاره به راز پايندگى و فزونى نعمت ها، در سومين آيه مورد بحث مى فرمايد:

فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ

پس ساكنان اين سرزمين، بايد پروردگار اين خانه پرشكوه و پرمعنويت را بپرستند.

بدين سان خداى فرزانه به آنان فرمان مى دهد كه تنها خداى يكتا را، كه پروردگار اين خانه است، بپرستند و مقررات عادلانه و بشردوستانه و عزت بخش و امنيت آفرين او را پاس دارند، تا هم بر نعمت هاى آنان بيفزايد و هم نعمت و امنيت آن ها را پاينده سازد.

آن گاه مى افزايد:

الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ

همان پروردگارى را بپرستند و به بارگاه او اخلاص ورزند، كه با سبب سازى خود و فراهم آوردن زمينه ها و مقدمات سفرهاى تجارتى زمستانى و تابستانى، به آنان رزق و روزى بخشيد و در گرسنگى غذايشان داد.

وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ

و از بيم دشمن، آنان را امنيت بخشيد و آسوده خاطر ساخت.

آرى، خدا به گونه اى دل ها را آكنده از عظمت و شكوه حرم ساخت و از اين رهگذر به ساكنان مكّه امنيت بخشيد كه در هر سفر و هر كجا مى گفتند: ما از ساكنان حرم و اهل مكّه هستيم، از تعرض و تهاجم در امان مى ماندند و كسى به خود اجازه نمى داد تا در قلمرو حرم و يا بيرون از آن بر آنان يورش برد.

به باور پاره اى در آخرين آيه منظور اين است كه: همان پروردگارى را خالصانه بپرستيد كه شما را پس از گرسنگى و فقر غذا داد و رفاه بخشيد، و پس از بيم و ترس از دشمن، امنيت را به شما ارزانى داشت.

در فرهنگ عرب هنگامى كه گفته مى شود: «كسوتك من بعد عرى» منظور اين است كه: تو را پس از برهنگى پوشانيدم.

به باور «ابن عباس» مردم آن سرزمين در روزگاران جاهليت در گرسنگى و تنگنا بودند و اين جناب «عبد مناف» شخصيت هوشمند و مبتكر و پرتلاش دنياى عرب بود كه به ابتكار خويش سفرهاى تجارتى به سوى «يمن» و شام را آغاز كرد، و به تدريج به آن مردم آموخت و پس از مدتى كار آنان بالا گرفت و «قريش» صاحب ثروت و قدرت و عزت و امكانات شد.

پرتوى از سوره مباركه

در اين سوره با اين كه از چهار آيه شكل گرفته و واژه ها و حروف آن نيز به ظاهر اندك است، قرآن، افزون بر بيان هدف خدا از درهم كوبيدن سپاه تجاوزكار «ابرهه»، به دو اصل بسيار مهم و حياتى توجه مى دهد:

1 - توسعه اقتصادى

الف - جامعه گرسنه و توسعه نيافته و فقرزده و بيكار و فاقد امكانات، نه در خور افتخار است و نه زندگى و رسالت، و وظيفه مديريت جامعه توسعه و شكوفايى اقتصادى و تقسيم عادلانه ثروت و امكانات ملّى و ايجاد فرصت هاى برابر براى رشد و پيشرفت همه شهروندان است، و نه گروهى خاص و عزيزان بى دليل. اين بلاى بزرگى است كه كشورهاى در بند نظام هاى استبدادى كه قدرت ملّى با بهانه هاى گوناگون از دست صاحبان اصلى آن خارج و در انحصار گروهى قرار گرفته و دست به دست مى گردد - دامان اكثريت مردم را گرفته است و در جهان كنونى راه اصلاح و نجاتى نيز جز با اصلاح ساختار سياسى آن جامعه ها و پذيرش شيوه مديريت به سبك دموكراسى و مردمسالارىِ مورد توافق همه، يا اكثريت مردم در افق نمايان نيست. تنها در اين شرايط است كه سرمايه هاى عظيم مغزى و فكرى و فرهنگى نمى گريزند و مى مانند و با آرامش و امنيت خاطر و دلگرمى و اميد، ابتكار و اختراع و خلاقيت و توانمندى هاى خود را به جامعه و مردم خود هديه مى كنند و سرمايه هاى سرگردان و گريزان مادى نيز جرأت سرمايه گذارى مى يابند و رونق اقتصادى و آزادى و عدالت و نظارت و محاسبه پذيرى و قانون مدارى چهره جامعه را دگرگون مى سازد.

توسعه سياسى

از سوى ديگر اين آيات روشنگرى مى كند كه جامعه فاقد توسعه سياسى و امنيت ملّى، نيز جاى زندگى نيست و به سوى عقب گرد و انحطاط و سقوط خواهد رفت. بايد براى ساختن دنياى خوب و جامعه پيشرفته و فراهم آوردن امكانات رشد و اوج، امنيت را براى همه توسعه داد و سياست و مديريت را به راستى اخلاقى و انسانى و در نظارت و محاسبه مردم و روشنفكران و آگاهان و نويسندگان آنان قرار داد. بايد حقوق انسانى و امنيت را براى همه خواست، نه بسان نظام هاى ستمكار و استبداد زده و بسته، تنها به امنيت حاكمان و زورمداران و يك حزب و يك گروه و يك اقليت انديشيد؛ آرى، هنگامى كه براى گروهى آزادى و امنيت بى حساب و كتاب و قدرت بى چون و چرا و موقعيت محاسبه ناپذير و غير قابل نقد در جامعه اى مقرر شد، مفهوم واقعى اين كار اين است كه ديگر براى شهروندان و روشنفكران و اصلاح گران و توده هاى مردم امنيت و آزادى و حقوقى تضمين نمى گردد، مگر اينكه به ميل حكومت و حاكمان بينديشند و بنويسند و عمل كنند و دنباله رو آنان باشند؛ روشن است كه چنين دنيايى رو به خمودى و خاموشى و انحطاط خواهد رفت، و نه شور و شوق زندگى و رشد و ابتكار و شكوفايى و سعادت.

بر اين اساس است كه خدا در اين آيات به دو نعمت تأمين اقتصادى و امنيت ملّى براى همه، سخت بها مى دهد و آن دو را از مهم ترين شاخصه ها و ويژگى هاى جامعه پيشرفته و خداجو مى نگرد.

3 - راز پايدارى و فزونى نعمت ها

و سرانجام به راز پايدارى و فزونى نعمت ها توجه مى دهد كه عبارت است از پرستش خالصانه و آگاهانه خدا و در سايه آن رعايت مقررات و حقوق انسان ها؛ و اين سپاس واقعى نعمت هاى خدا و دين باورى و ديندارى است، و نه تاريك انديشى و واپسگرايى و مشتى شعر و شعار افراطى و پوچ و گزنده و تخريبى و استفاده ابزارى از دين خدا براى دنيادارى و سوداگرى و پايمال ساختن حقوق مردم و كار بى دينى كشيدن از دين.

/ 82