/ سوره قريش / آيه هاى 5 - 1
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ 1. لِإِيلافِ قُرَيْشٍ. 2. إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ. 3. فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ. 4. الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ. 5. وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ.ترجمه
به نام خداوند بخشاينده مهربان 1 - براى اُلفت دادن قريش [به اين سرزمين مقدّس، خدا پيلداران را نابود ساخت ]؛2 - اُلفت دادن آنان در سفر زمستانى و تابستانى.3 - پس بايد پروردگار اين خانه [ گرامى ] را بپرستند؛4 - همان كسى كه آنان را از [گرسنگى و سختى رهانيد و] خوراك داد؛5 - و آنان را از هراسى [بزرگ ] امنيت بخشيد.نگرشى بر واژه ها
ايلاف: اين واژه مصدر، به معنى مهر والفت بخشيدن با تدبير نيكو و طراوت ويژه آمده است. اين واژه در برابر «ايحاش» مى باشد كه به معنى ايجاد وحشت است.رحلة: به معنى سير و سفر به وسيله شتر و يا مركب ديگر آمده است. واژه «رحل» از همين ريشه است كه به معنى سفر آمده و «ارتحال» به معنى برداشتن و حركت دادن بار سفر و كالا آمده است.تفسير
نعمت گران رفاه وامنيت
در سوره پيش خداى فرزانه از نعمت بزرگ خود به ساكنان مكّه و درهم نورديدن سپاه «ابرهه» سخن گفت، اينك مى فرمايد:لِإِيلافِ قُرَيْشٍ براى الفت دادن قريش به اين سرزمين مقدس، خدا پيلداران را درهم كوبيد.از ديدگاه پاره اى از مفسران «لام» در بردارنده معنى «الى» مى باشد و منظور اين است كه: خدا افزون بر نعمت خود بر قريش در سفرهاى زمستانى و تابستانى، نعمت و احسان ديگرى بر آنان نمود و پيلداران و تجاوزكاران را براى الفت دادن قريش به اين سرزمين نابود ساخت.به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: ما سپاه تجاوزكار «ابرهه» را درهم كوبيديم تا قريش پس از فرار از مكّه به هنگام يورش پيل سواران، دگر باره بتواند به اين سرزمين مقدس بازگردد و با آن الفت گيرد و محمّد(ص)براى مژده رسانى و هشدار دادن به انسان ها در آن سرزمين ولادت يابد و برانگيخته شود.آن گاه مى افزايد:إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ براى الفت بخشيدن به آنان در سفرهاى زمستانى و تابستانى...واژه «ايلاف» در اين آيه، «بدل» از «ايلاف» در آيه نخست است و ضمير «هم» مفعول اوّل و «رحلة الشتاء» مفعول دوّم، و مفهوم آيه شريفه اين است كه: «قريش» در قلمرو حرم امن خدا، از ديرباز از تهاجم و يورش پيل سواران و سياست هاى ظالمانه آنان، به تدبير خدا در امنيت بود، و خداى فرزانه يورش پيل سواران را در هم نورديد تا آن قوم، هم چنان در آن سرزمين، و در سفرهاى زمستانى و تابستانى خود، در امنيت باشد؛ چراكه آن سرزمين بيابانى شوره زار و فاقد قابليت زراعت بود و آن جامعه از راه داد و ستد و تجارت زندگى را اداره مى كرد. مردم آن سر زمين در طول سال ، دو سفر تجارتى داشتند كه در يكى از آن ها به سوى «يمن» - كه گرمسير بود - بار سفر مى بستند، و در سفر ديگر به شام - كه سردسير بود - مى رفتند، و اگر اين دو سفر تجارتى به خطر مى افتاد، در آن شرايط براى قريش امكان زندگى در آن سرزمين نبود؛ و مى دانيم كه امكان چنين سفرهاى تجارتى، پيش از هر چيز در گرو سايه گستربودن نعمت آرامش و امنيت همه جانبه و پايدار است. اين نعمت گران براى ساكنان حرم تا پيش از هجوم پيل سواران بود، امّا با يورش آنان به خطر افتاد و خدا بر مردم آن سرزمين منت نهاد و با درهم كوبيدن سپاه تجاوزكار «ابرهه» اين نعمت را براى آنان پاس داشت و دگر باره ارزانى فرمود.پاره اى بر آنند كه هر دو سفر زمستانى و تابستانى قريش، به شام بود؛ كه سفر زمستانى را از راه دريا - كه هوا معتدل بود - مى رفت و سفر تابستانى را براى بهره ورى از آب و هواى مناسب از راه مناسب ديگرى مى رفت.واژه «قريش» نام قبيله و جامعه اى است كه در مكّه مى زيست. آنان نسل و تبار «نضر بن كنانه» بودند. در مورد نامگذارى آنان به اين عنوان ديدگاه ها يكسان نيست:1 - پاره اى اين واژه را از ماده «قرش» به معنى كسب وكار و يا جايگاه آن گرفته اند، و بر اين باورند كه: اين قوم را بدان دليل كه در رشته تجارت و داد و ستد در تلاش بودند، و از اين راه روزگار مى گذراندند - و نه از راه زراعت و يا دامدارى و صنعت - قريش ناميده اند. هنگامى كه گفته مى شود «هو يقرش لعياله»، منظور اين است كه: او براى خانواده اش تلاش مى كند و با كسب و كار، زندگى آنان را تأمين مى نمايد.2 - امّا «ابن عباس» در اين مورد نظر ديگرى دارد. از او پرسيدند، چرا «قريش» را با اين عنوان خوانده اند؟ او گفت: واژه «قريش» در اصل به معنى غول پيكرترين حيوان دريايى است كه بر هر حيوان چاق و لاغر و بزرگ و كوچكى گذرش افتاد، همه را مى بلعد و فرو مى برد. با اين بيان اين نام براى قريش به خاطر توانمندى و اقتدار آنان است.آن گاه به او گفتند: آيا در اين مورد شاهد و گواهى از ادبيات و شعر عرب نمى خوانى؟او اين شعر را شاهد آورد كه:
و قريش هى التى تسكن البحر
بها سميت قريش قريشا...
بها سميت قريش قريشا...
بها سميت قريش قريشا...
تحمل هاشم ما ضاق عنه
واعيا ان يقوم به ابن بيض...
واعيا ان يقوم به ابن بيض...
واعيا ان يقوم به ابن بيض...
ياذ الذى طلب السماحة و الندى
هلا مررت بآل عبدمناف...
هلا مررت بآل عبدمناف...
هلا مررت بآل عبدمناف...