به نام خداوند بخشاينده مهربان 1 - بگو: پناه مى برم به پروردگار مردم،2 - فرمانرواى مردم،3 - معبود مردم،4 - از شرّ آن وسوسه گر نهانى،5 - كه در سينه هاى مردم وسوسه مى كند،6 - از پريان و آدميان.
نگرشى بر واژه ها
وسواس: اين واژه در اصل به معنى حديث نفس و خطورات و افكار نامطلوب و ناخوشايند آن، و نداى آهسته اى است كه گويى از ژرفاى دل به گوش مى رسد. اين واژه مفهوم مصدرى دارد، امّا گاه به معنى اسم «فاعل» آمده كه منظور «وسوسه گر» است.خنوس: اين واژه به معنى «نهان شدن پس از ظاهر و آشكار گرديدن» آمده است.واژه «خنّاس» به مفهوم «وسوسه گر نهانى» از اين ريشه است و مفهوم مبالغه دارد.ناس: اين واژه به معنى مردم آمده است. در اصل «اناس» بوده است كه همزه حذف گرديده است.
تفسير
به پرودگار مردم پناه مى برم
در آغاز اين سوره نيز فروفرستنده قرآن بنده برگزيده اش را مخاطب مى سازد و مى فرمايد:قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ هان اى پيامبر! بگو پناه مى برم به پرورگار مردم،به همو كه انسان هارا آفريد، و تدبير امور و شئون آنان را به كف قدرت خويش دارد و فرجام و بازگشت آنان نيز به سوى اوست.آن گاه مى فرمايد:مَلِكِ النَّاسِ به فرمانروايى مردم،به همو كه سالار و مالك و حاكم مردم است،در آيه مورد بحث واژه «مَلِك» به مفهوم «فرمانروا» مى باشد و جز به اين معنا راو نيست كه خوانده، يا تفسير گردد، امّا در سوره «فاتحه» «مَلِك» و «يا مالك» هر دو وجه جايز است.دليل اين نكته آن است كه وصف «مَلِك» به مفهوم «فرمانروا»، نشانگر تدبيرگرى و گردانندگى آگاهانه و هدف دار و حكيمانه كار كسى است كه تدبير وتربيت را در مى يابد، امّا وصف «مالك» داراى اين بار و مفهوم نيست. به همين دليل مى توان گفت: او، مالك اين پيراهن است، امّا نمى توان گفت فرمانروا و تدبيرگر آن است، چرا كه پيراهن فاقد شعور و دركِ تدبير و تربيت است با اين بيان در آيه مورد بحث منظور اين است كه: بگو: پناه مى برم به پروردگار مردم، فر مانروا و تدبيرگر امور و شئون مردم، همو كه انسان ها در همه نيازها و گرفتارى ها به او پناه مى برند و از او يارى مى جويند.سپس در بيان وصف ديگر او مى فرمايد:إِلهِ النَّاسِ به خداى يكتا و معبود راستين مردم پناه مى برم،به همو كه بر انسان ها واجب است تنها او را بپرستند، چرا كه تنها او شايسته عبادت است، و هيچ كس ديگرى در خور پرستش نيست.با اين كه پديد آورنده هستى پروردگار و تدبيرگر همه پديده هاست، بدان جهت فرمود: به خداى مردم، و به فرمانرواى مردم پناه ببريد، تا روشنگرى كند كه با وجود بزرگان و خردمندان و قدرتمندان بسيارى در ميان انسان ها، بايد به او پناه برد، چرا كه او پروردگار همگان است و تدبير امور و تنظيم شئون و حيات و مرگ همه، حتى همان صاحبان قدرت و صولت به دست اوست، نه هيچ كس ديگر.افزون بر اين بدان دليل كه در ميان انسان ها شاهان و رهبران و زورمداران بسيارى ظهور مى كنند، بدين وسيله روشنگرى مى كند كه نه خود اينان فرمانرواى پاينده و ماندگارى هستند، نه فرمانروايى و سلطنت اينان، پس بايد به فرمانرواى جاودانه و پاينده و هستى بخش پناه برد.و نيز بدان جهت كه در ميان مردم كسانى پيدا مى شوند كه به پرستش هاى ذلت بار گرفتار مى شوند، و زورمداران و يا ديگر پديده ها را مى پرستند، بدين وسيله روشنگرى مى كند كه بايد به معبود راستين مردم پناه برد و تنها اورا پرستيد، نه جز او را؛ چرا كه جز او در خور پرستش نيست.يكى از قرآن پژوهان مى گويد: واژه «ناس» در اين سوره گر چه چندين بار به كار رفته، امّا هرگز تكرار نشده است، چرا كه واژه «ناس» در آيه نخست به جنين ها و كودكانى اشاره دارد كه در عالم رحم نهانند و فرمانرواى مردم آنان را تربيت مى كند و رشد مى بخشد. در آيه دوّم به كودكان اشاره دارد، كه آن تدبيرگر فرزانه آنان را نيرو وتوان ارزانى مى دارد. در آيه سوّم منظور جوانان هستند و ذات بى همتاى او خداى آنان است و اينان بايد تنها او را بپرستند، و در آيه پنجم منظور از «ناس» دانشمندان هستند كه شيطان آنان را وسوسه مى كند، نه مردم نادادن را، چرا كه نادان خود در كام گمراهى و نادانى خويش اسير است.آرى، شيطان در وسوسه دانشمندان مى كوشد، نه عناصر نادان و بايد به هوش بود كه هر قدر مقام علمى و موقعيت اجتماعى و قدرت و امكانات افزونتر بود، وسوسه شيطان ها نيز بيشتر است، تا با به تباهى كشاندن عالم بزرگ و يا حاكم جامعه اى، همه را تباه سازد.(372)در چهارمين آيه مورد بحث روشنگرى مى كند كه از شرّ و بيداد چه كسانى بايد به پروردگار مردم، و فرمانرواى مردم، و خداى مردم پناه برد.در اين مورد مى فرمايد:مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ از شرّ آن وسوسه گر نهانى.در تفسير اين آيه دو نظر است:1 - به باور پاره اى منظور اين است كه از شرّ وسوسه جنّيان بايد به خداى آدميان پناه برد.2 - امّا به باور برخى، از شرّ شيطان وسوسه گر بايد به خداى مردم پناه برد. در روايت است كه شيطان انسان را به گناه و زشتى وسوسه مى كند، امّا آن گاه كه انسان خدارا به ياد آورد، او مى گريزد و نهان مى شود.انّه يوسوس فاذا ذكر العبد ربه خنس.آيه بعد تفسير آيه پيش و بيان وصف آن وسوسه گر است كه مى فرمايد:الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ همان كسى كه در ژرفاى سينه هاى مردم، به گونه اى آهسته و نهان وسوسه مى كند و افكار نامطلوب و انديشه هاى ناروا را مى پراكند و مى نشاند.و سرانجام مى فرمايد:مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ وسوسه گرى از جنّيان و انسان ها.در آيه روشنگرى مى گردد كه كه اين وسوسه گران از دو گروه اند.گروهى از آن ها از ميان پريان برخاسته اند كه شيطان ها هستند، كه خدا در اين مورد مى فرمايد: ... فسجدوا الا ابليس كان من الجنّ ففسق عن امر ربه...(373)و هنگامى را به ياد آور كه به فرشتگان گفتيم: آدم را سجده كنيد؛ پس همه - جز ابليس - سجده كردند، كه از گروه جنّ بود و از فرمان پرودگارش سرپيچيد...و گروهى ديگر از وسوسه گران انسان هاى تاريك انديش و گمراهگرند كه شيطان صفتانه خود و ديگران را به ستم و گناه وسوسه مى كنند و مى فريبند، و بايد از هر دو گروه به خدا پناه برد.نكته ديگر اين است كه: وسوسه انسان ها بر دو گونه است:1 - نخست اين كه انسان با وسوسه و توجيه خود را فريب دهد.2 - فريب ديگران با نيرنگ و نقشه هاى باريك و پيچيده و به صورت خيرخواهى و دلسوزى هاى دروغين. اين ديدگاه از قرآن نيز دريافت مى گردد كه از فريبكاران جنّ و انس به شيطان ها تعبير مى كند.(374)«مجاهد» مى گويد: «خنّاس»، شيطانى است كه هرگاه نام خدا برده شود و انسان او را ياد كند بساط خود را جمع مى كند و نهان مى گردد و هنگامى كه خدا ياد نگردد، بر گستره دل چيره مى شود.اين ديدگاه را روايت رسيده از پيامبر تأييد مى كند كه در بيانى تشبيه گونه فرمود:ان الشيطان واضع خطمه على قلب ابن آدم فاذا ذكراللّه سبحانه خنس و اذا نسى التقم قلبه.شيطان پوزه اش را بر سراچه قلب فرزندان انسان مى گذارد، هنگامى كه انسان خدا را ياد كند شيطان سرش را مى كشد و نهان مى گردد و آن گاه كه از ياد خدا غفلت ورزد، قلب او را فرو مى برد، و وسوسه آن وسوسه گر نهانى اين است.از ديدگاه پاره اى واژه «خنّاس» به معنى نهان شدن بسيار پس از آشكار شدن است، و منظور از آن شيطان است كه دور از چشم انسان او را وسوسه مى كند.«تميمى» در اين مورد مى گويد: نخستين جايى كه اين وسوسه گر نهانى دست به كار وسوسه مى شود، پيش از وضو ساختن براى نماز و عبادت خداست.پاره اى بر آنند كه «خنّاس» و شيطان هاى همكار و همراه او بذر وسوسه را بر دل هاى مردم مى افكنند، و آن ها به سينه مردم بسيار نزديكند، و اين نشانگر خطر آن ها و توانايى شان بر وسوسه گرى و فريبكارى و پديد آوردن زشتى هاست؛ و اگر جز اين بود كه پناه بردن به پروردگار سپيده دم از شرارت و وسوسه آن ها سفارش نمى شد.نكته ديگر آن است كه همه خطر و زيان وسوسه گرى هاى آن ها، آن كسانى را تهديد مى كند، كه از ياد خدا غفلت ورزند وبه او پناه نبرند، امّا آن كسانى كه به آفريدگار هستى پناه برند، او آنان را پناه مى دهد و شرّ وسوسه گران را از پناهجوى به بارگاه خويش دور مى سازد، چرا كه اگر جز اين بود، دعوت به پناهجويى و پناه بردن به پروردگار مردم و خداى توانا و بى نياز چرا؟!آرى، او ذات بى همتاى خود را پروردگار مردم، و خداى بى نياز از كران تا كران هستى وصف فرمود، چرا كه اگر جز اين باشد خداى مردم نيست؛ و خدايى كه به خاطر توانايى اش از همگان بى نياز است، هرگز زشتى و ناروا را پديد نمى آورد و نمى پسندد؛ بر اين باور پناه بردن به او از شرّ هر موجود وسوسه گر و زيان رسانى، نيكو و تنها راه نجات و رستگارى است.از امام صادق آورده اند كه فرمود: هنگامى كه سوره «فلق» را خواندى و به پرورگار سپيده دم پناه بردى، در ژرفاى جان بگو: به پرودگار سپيده دم پناه مى برم. و زمانى كه سوره «ناس» را خواندى با همه وجود در اعماق جان بگو: به پروردگار مردم پناه مى برم!از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:ما من مؤمن الّا و لقلبه فى صدره اذنان: اذن ينفث فيها الملك، و اذن ينفث فيها الوسواس الخناس فيؤيد اللّه المؤمن بالملك، فهو قوله سبحانه: و ايدهم بروح منه.(375)قلب هر انسان با ايمانى داراى دو گوش است؛ گوشى كه در آن فرشته الهام بخش مى دمد، و گوشى كه وسوسه گر خناس. خداى فرزانه انسان با ايمان و كمال جو را به وسيله فرشته وحى يارى مى رساند و اين است مفهوم اين آيه كه مى فرمايد: ... و ايدهم بروح منه.(376)... خدا ايمان را در دل هاى آنان نوشته و آن ها را با روحى از جانب خود تأييد كرده است.پرودگارا! در پايان تر جمه و تفسير اين سوره - كه پايان بخش تفسير مجمع البيان است - ما نيز به فرمان قرآن از وسوسه هاى رنگارنگ وسوسه گران و شرارت بدانديشان و بد خواهى حسودان به تو پناه مى بريم، پروردگارا! خودت يار و ياورمان باش!بارخدايا! ما بى پناهيم، به شكست ناپذيرى ات سوگند ما را در اين سرا در پناه خود، و قرآن شكوهبار و پرمعنويتت، و آن بزرگ اصلاحگر زمين و زمان امام مهدى پناه ده، و لغزش هايمان را بر ما ببخشاى، و بر ما منت گزار و در سراى آخرت با آورنده قرآن، محمد و خاندان گرانقدرش - كه درودت بر همگى آنان باد - محشورمان فرما!پروردگارا! در اين شب مبارك و اين لحظه هاى شورانگيز و شوق آفرين با همه وجود روى سپاس و نياز به بارگاهت مى آورم، و بر نعمت هايت، مهرت، و بنده نوازيت، بى نهايت سپاس مى گويم؛ بر اينكه نعمت قلم را به ما ارزانى داشتى، و قرآن را بر رويم گشودى، و توفيق نگرش بر آخرين پيام آسمان به زمين، و خدمت به آن را، به اين بنده ناچيزت عنايت كردى.بار خدايا! با چه زبانى تو را سپاس گويم، خودت توفيق سپاسگزارى واقعى ارزانى دار!پروردگارا! به فزون بخشى و شكوه وصف ناپذيرت سوگند، اين نگرش بر آيات نورانى قرآن، و اين تلاش بى امان چندين ساله براى به ثمر رساندن اين گام فرهنگى و قرآنى را، از اين بنده ناچيز بپذير.در اينجا بر خود لازم مى دانم از همكاران ارجمند دفتر فرهنگ و انديشه اسلامى، ويراستاران، مصححين، به ويژه جناب حجة الاسلام و المسلمين انصارى محلاتى و ديگر سروران، از گروه تايپ و مقابله و تصحيح، به ويژه دوستان عزيز و فاضل، آقايان سيد عبدالله حسينى، على رضايى، و حسن عميد، و از فرزندان ارجمندم محسن و احسان عزيز، دو جوان باذوق و خوشفكر، و بانوى فاضله محترمه خانم فرهادى به خاطر همكارى صميمانه شان و جناب آقاى محمد فضل خانى مدير حروفچينى و تايپ انتشارات فراهانى، خصوصاً فرزند ارزشمند مدير انتشارات فراهانى سركار خانم فاطمه فراهانى كه دقت نظرشان در خور تحسين بسيار است، و از خدمتگزار پرتلاش فرهنگ قرآن و اهل بيت برادر گرامى جناب آقاى شمس فراهانى، مدير انتشارات فراهانى كه با سرمايه عظيم و صرف وقت و كوشش شبانه روزى از هيچ تلاشى دريغ ننمودند، تشكر و قدردانى نمايم.خداوندا! اين خدمت ناچيز را بپذير، و قرآن و آورنده اش را راهنما و شفاعت گر ما و پدر و مادرمان در سراى آخرت قرار ده. آمين ربّ العالمين.على كرمى پانزدهم شعبان 1422 برابر با نهم آبان 1380شيوه كار در اين تفسير شيوه كار در تفسير عظيم مجمع البيان خداى را سپاس كه پس از نعمت هفت سال تلاش و كوشش پى گير علمى و فرهنگى، در پرتو لطف و مهر خداوند و توفيق و فرصتى كه ذات بى همتاى او ارزانى داشت، كار ترجمه آيات و تحقيق و نگارش تفسير ارزشمند مجمع البيان به صورتى كه مى نگريد با همكارى گروهى از همفكران و دوستان ارجمند در دفتر فرهنگ و انديشه اسلامى به پايان رسيد.جالب اين است كه پايان اين كار با شب ولادت طلوت آن خورشيد رخ كشيده در پى ابرهاى غيبت، و آن اصلاحگر زمين و زمان، و آن تحقق بخش راستين آرمان هاى والاى قرآن همزمان گرديد؛ خداى را بر مهر و لطف و نعمت هايش سپاس، سپاس، سپاس...اين تفسير همانگونه كه در مقدمه جلد اول يادآورى گرديد حدود 30 سال پيش به وسيله گروهى از دانشمندان و قرآن پژوهان به فارسى برگردانده شد و به وسيله انتشارات فراهانى به چاپ سپرده شد. و اين مؤسسه پس از سالها، تصميم گرفت به دلائلى دگر باره آيات قران، از آغاز تا انجام ترجمه گردد و متن تفسير نيز با يك قلم و به صورت روان و گويا و در اسلوبى تازه تر ساماندهى و نگارش يابد و متن روايات و آدرس آنها آورده شود. پس از اين مرحله بود كه با اساس كار قرار گرفتن چارچوب پيشين، به لطف حق اين كارها بر روى اين اثر انجام گرفت: 1 - آيات قرآن در عبارات و قالب هايى روان و گويا و با افزودن واژه ها و گاه جمله اى روشنگر در «كروشه» ترجمه گرديد.2 - متن تفسير به صورت روانى با جايگزينى واژه ها وبازسازى جمله ها و نگرش جديد، با حفظ محتوا و مفهوم، با يك قلم نوشته شد.3 - با الهام از آيات و محتواى بحث ها، در هر بخش عناوينى مناسب و روشنگر برگزيده شد.4 - از آغاز تا پايان تفسير با الهام از مفاهيم و محتواى آيات، هر آيه به آيه پيش از خود به صورت منطقى ارتباط داده شد.5 - در آغاز هر سوره تحت عنوان «آشنايى با اين سوره» ويژگى هاى سوره مورد بحث و مفاهيم و معارف آن نوشته شده و در پايين هر سوره و گاه پس از هر بخش، تحت عنوان «پرتوى از آيات» مطالب محورى و نكات جالب تفسيرى آيات مورد بحث به صورت فشرده نگارش يافت.6 - متن روايات جالب تر و جامع ترى كه در تفسير آمده است آورده شد. 7 - منابع و مدارك روايات تا آنجايى كه فرصت اجازه داد از ديرينه ترين و معتبرترين كتابهاى شيعه و سنى استخراج و نگارش يافت. 8 - و سرانجام اين كه هر بخش به اين صورت ساماندهى گرديد:الف - آيات، ب - ترجمه آيات ج - نگرشى بر واژه ها د - شأن نزول و داستان فرود آيات ه - تفسيرو - پرتويى از آيات پس از اشاره اى كوتاه به كارهاى انجام شده، اينك به جاست كه به شيوه و سبك كار نيز بنگريم و از شما دوست گرامى خداحافظى كنيم. اين كار فرهنگى و قرآنى در چند مرحله و اين گونه انجام پذيرفت:1 - نخست آيات قرآن در هر بخشى به دقّت ترجمه گرديد و از پى آن عناوين ديگرى كه در هر بخش آمده است برگردان و پس از حذف و اضافات و دقت و بررسى بسيار نگارش يافت.2 - در مرحله دوم آنچه آماده شده بود، مورد مطالعه قرار گرفت و بتدريج پاكنويس گرديد.3 - آنگاه براى ويرايش به ويراستار سپرده شد.4 - پس از ويرايش و دقّت هاى لازم، گاه مواردى نياز به بازنگرى داشت كه با دقت مجدد اصلاح گرديد و به تدريج آماده حروفچينى شد.5 - پس از حروفچينى و چاپ مطالب، هر جلد در اختيار گروه مقابله و تصحيح قرار گرفت و آنان پس از انجام كار، آخرين چاپ از نسخه را بر گرداندند تا بررسى گردد.6 - آنگاه پس از كنترل نهائى نوبت چاپ و انتشار اين مجموعه آغاز گرديد كه مسئوليت عظيم اين مرحله با مدير پر تلاش انتشارات فراهانى جناب آقاى شمس فراهانى است كه با صرف سرمايه و صرف وقت و كوشش شبانه روزى از هيچ تلاشى فروگذار نبودند. و با همه اين تلاش و دقت و ظرافت از آن جا كه ما انسان ها در برابر عظمت قرآن و مفاهيم و معارف اين اقيانوس مواج و بى كران خود را ناتوان مى بينيم و بدان جهت كه كار انسانى با خطا و اشتباه قرين است و نيز به خاطر گستردگى كار، در ادامه اين راه هماره آماده ايم تا از نقد و ارشاد صاحب نظران بهره گيريم و غلطهاى چاپى را براى چاپ هاى آينده اصلاح نمائيم. قم - على كرمى شيوه كار در اين تفسير تقدير و تشكر ناشرمهربان خداوندا!سلام بى پايان ما، نثار روح ملكوتى آخرين پيامبر، پيك امين تو، محمدبن عبدالله و درود و ثنا نثار ديگر پيامبران عظيم الشان كه نغمه هاى روح بخش ترا در صحنه زندگى انسانها سرودند و بذر عشق و مهر و دوستى را در دلهاى سالكان حق و حقيقت افشاندند. اى فياض مطلق تو را سپاس مى گذارم كه توفيق انتشار ترجمه تفسير عظيم مجمع البيان را براى اولين بار در ايران، حدود 30 سال پيش، برايم فراهم نمودى و بار ديگر لطف و احسان الهى ات را شامل حالم فرمودى تا با نگرشى نوين، مجموعه كامل ترجمه تفسير را به دست مترجمى قادر و توانا بسپارم و در طريق مقصدم كه خدمت ناچيز به انسانها، كه همگى نهال باغ تو مى باشند، شادمانه گام بردارم.در اين راستا و پس از مدتها تحقيق و تفحّص از محقق عاليقدر حضرت حجةالاسلام و المسلمين جناب آقاى على كرمى كه از فضلاى حوزه علميه قم مى باشند دعوت به همكارى جهت ترجمه تفسير عظيم مجمع البيان نمودم و بنابر پيشنهاد اين جانب ايشان كل مجموعه تفسير مجمع البيان را با سبك و شيوه نوين و بازنگرى و تحقيق به زيور ترجمه آراستند و با تحقيقات عالمانه خود در آيات و روايات، نظريات خود را تحت عنوان پرتوى از آيات به رشته نگارش درآورند، با افزودن، حدود پنجهزار صفحه افزون بر چاپ اول مشتمل بر شرح لغات و شرح حال مرحوم طبْرسى، مجموعه را آماده چاپ ساختند. اينجانب با تشكر از زحمات گروه مترجمين چاپ اول تفسيرمجمع البيان عزت و سربلندى، ايشان را از خداوند منّان خواستارم .و با قدردانى از زحمات خالصانه محقق عاليقدر آقاى على كرمى، طول عمر و توفيق هماره ايشان را از درگاه احديت خواهانم.الطاف ربوبى قدرتم بخشيد تا در طى 7 سال تلاش و كوشش بتوانم مجموعه كامل تفسير مجمع البيان را با بهترين حروف چينى و تصحيح و ويرايش و با كاغذ مرغوب و جلد سازى متناسب به طبع رسانده و بار سنگين اين كار را در نقطه عطفى بسيار زيبا يعنى رمضان سال 1380 به اتمام برسانم. در اينجا برخود لازم ميدانم از همه عزيزانى كه با تلاش خستگى ناپذير خود من را يارى كردند سپاس گذارى نمايم كه عبارتند از مترجم محترم، گروه ويرايش و مصححين و حروفچينان در شهر مقدس قم و در تهران، مقامات عالى رتبه و مسئولين محترم وزارت ارشاد اسلامى و همچنين مديران محترم سازمان چاپ وزارت ارشاد اسلامى، واحد ليتوگرافى، چاپ و صحافى سازمان چاپ وزارت ارشاداسلامى و مدير حروفچينى اين موسسه آقاى محمد فضل خانى و خصوصاً نور چشم عزيزم خانم فاطمه فراهانى كه در اين مدت 7 ساله قدم به قدم، همكار و همراه من بودند، كمال سپاس و تشكر را دارم و پاداش معنوى همگان را از حضرت احديت خواستارم و در پايان براى روح بلند پدر و مادرم كه در بارگاه ملكوتى سيد الكريم حضرت عبدالعظيم الحسنى عليه السلام در شهر رى آرميده اند و اولين آموزگارانم در دين مبين اسلام بودند، علوّ درجات و مغفرت و آمرزش آرزومندم....و از تو اى لطيف بى نياز صميمانه مى خواهم تا آخرين نفس، رهبرى جريانات زندگى ما را بدست با كفايت خداوندى خويش بگيرى و دانه هاى معرفت و بينايى را در خاك گلشن هستى ما قرار دهى. آمين رب العالمين