تفسير سوره حشر اطاعت از امر و نهيِ پيامبر(ص) و مفهوم تفويض
آية الله جوادي آملي «وَ ما افاء اللّهُ علي رسولِه منهم فَما أوْجَفْتُمْ عليه مِنْ خيلٍ وَ لا رِكابٍ ولكنّ اللهَ يُسلِّطُ رُسُلَهُ علي مَنْ يَشاءُ واللهُ علي كلِّ شيءٍ قديرٌ * ما أَفاءَ اللّهُ عَلي رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَي فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ و لِذِي الْقُرْبَي وَالْيَتامي وَالْمَساكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لايَكُونَ دُولَةَ بَيْنَ الأَغْنِيَاء مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ؛1 و آن چه را خدا از آنان به رسم غنيمت عايد پيامبر خود گردانيد [شما براي تصاحب آن [اسب يا شتري بر آن نتاختيد، ولي خدا فرستادگانش را بر هر كه بخواهد چيره ميگرداند و خدا بر هر كاري تواناست.آن چه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان او، و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [اين اموال عظيم] در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آن چه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد [و اجرا كنيد]، و از آنچه نهي كرده خودداري نماييد؛ و از [مخالفت] خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است!»* * *بزرگان اهل سنت نيز همانند اماميه از آيه «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» اطلاق فهميدند. اگرچه امام فخر رازي نخست «ما اتيكم الرّسول» را به همان «ما آتيكم من الغنيمة والفيء» معنا كرده است، اما بعد ميگويد اَجود اين است كه اين آيه اطلاق دارد در هرچه كه پيامبر گفت يا داد و يا نهي كرد؛ چه در مسائل حكومتي و چه در تبيين احكام. قبل از او زمخشري در «كشاف» نيز همين معنا را بيان كرده است. كه هم شامل حكم ميشود و هم شامل حكومت. توضيح آن اين است كه خداي سبحان رسول الله(ص) را هم والي امور مسلمين معرفي كرد هم مبيّن و مفسّر و معلّم مردم و فرمود: «و انزلنا اليك الذّكر لتبيّن للناس ما نزّل اليهم»2، «يعلّمهم الكتاب والحكمة»3 از طرف ديگر هم به ما فرمود: «اطعيوا الله و اطيعوا الرّسول»4. اين اطاعت رسول، هم در مسائل حكومتي است هم در مسائل احكام، چون اولين مبيّن و اوّلين معلم، وجود مبارك رسول الله(ص) است اگر ايشان چيزي را در احكام يا در حكومت فرمود اطاعت از دستور وي ضروري و لازم است. گذشته از اين كه آيه «ما آتيكم الرّسول» اطلاق دارد آن آيات هم تأييد ميكند.زمخشري در «كشاف» لطيفهاي را نقل ميكند و ميگويد: ابنمسعود به مسلماني كه در حال احرام، لباسهاي رسمي و دوخته در بر كرده بود گفت: تو كه مُحرمي لباسهاي دوخته را نبايد در بر كني. آن شخص به ابن مسعود گفت: يك آيهاي از قرآن بياور كه دلالت كند مُحرم نبايد لباس دوخته بپوشد او همين آيه را خواند كه: «ما آتيكم الرّسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا».ما كه نبايد همه احكام را از قرآن بگيريم، سنّت هم هست، خود قرآن فرمود من خيلي چيزها را به رسول گفتم، هم چنين خود رسول الله(ص) به ما فرمود: «خذو عني مناسككم» شما دستور حج را از من بگيريد. صدها مسئله در باب حج هست كه برخي از آنها در قرآن آمده است بقيّه در قرآن نيست از سنت است، محرّمات احرام چيست؟ تروك احرام چه كفارهاي دارد؟ كفّاره يا قضا دارد يا ندارد؟ مُحرم اگر كجا بميرد حجّش قبول است و كجا حجّش قبول نيست؟ هيچ كدام از اينها در قرآن نيست. درباره نماز هم اين چنين است، پيامبر(ص) فرمود: «صلّوا كما رأيتموني اُصلّي». در ساير ابواب نيز همين طور است.در روايات ما يك سلسله مسائلي هست كه بوي افراط ميدهد، اين روايات فراوان است. مرحوم كليني ـ رضوان الله عليه ـ در اصول كافي، بابي را تحت عنوان «تفويض» باز كرده است؛ يعني كارهاي دين به ائمه(ع) تفويض شده است. در اين روايات كلمه «تفويض» فراوان است. بخشي از اين روايات در اصول كافي است و قسمتي در كتابهاي ديگر روايي. بسياري از اين روايات را صاحب تفسير شريف «نور الثقلين» آورده است، اينك آن روايات را نقل ميكنيم تا معلوم شود كه منظور از اين «تفويض» چيست؟ آيا همان تفويض مصطلح است يا معناي ديگري دارد كه اعتدال است نه افراط و نه تفريط. در همين تفسير نورالثقلين جلد پنجم، ذيل همين آيه «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» رواياتي از «عيون اخبار الرضا» آورده است:
روايت اول
وقتي مأمون از امام هشتم(ع) خواست كه ايمان محض را تشريح كند و مقابل آن هم را بيان كند فرمود: يكي از چيزهايي كه در محض اسلام و شريعت الهي دخيل است اين است: «والبرائة ممّن نفي الاخيار و شرّدهم و آوي الطّرداء اللعناء و جعل الاموال دولة بين الاغنياء» انسان بايد از آن كه اباذر و امثال او را تبعيد كرده و از آن كه تبعيد شدههاي پيامبر را به مدينه برگرداند تبري كند. «واستعمل السفهاء مثل معاوية»5 در فرهنگ قرآن كي مثل معاويه بود واقعا سفيه است چون «و من يرغب عن ملّة ابراهيم الاّ من سفه نفسه»6 در اين روايت سخن از شخص نيست، حضرت نميفرمايد معاويه بلكه ميفرمايد: «مثل معاوية». در بيان نوراني سيّدالشّهدا(س) سخن از «مثلِ يزيد» است نه «يزيد» فرمود: «و علي الاسلام السلام اذ بليت الامّة براعٍ مثل يزيد»،7 فرمود در هر عصري اگر زمام مردم را كسي مانند يزيد در دست بگيرد «فعلي الاسلام السلام». اين چون حكمِ جهاني است از همان اول كلي و فراگير است نفرمود چون يزيد زمامدار شد فعلي الاسلام السلام بلكه ميفرمايد «مثلِ يزيد».در اين بيان امام هشتم(س) سخن از شخص معاويه نيست سخن از «مثلِ معاويه» است، كه فرمود: كسي كه مثل معاويه را روي كار ميآورد معاويه سفيه است و حال اينكه معاويه داعيه هوش سياسي داشت؛ يعني او چهل سال با تمام سياستمدارهاي داخلي و خارجي زد و بند كرد: بيست سال به عنوان والي و نماينده بيست سال هم به عنوان خليفه رسمي. چنين كسي را امام هشتم سفيه ميداند. در بحثهاي قبل هم آورديم كه اگر تعريف عقل اين است كه: «العقلُ ما عُبد به الرحمن واكتسب به الجنان» عكس نقيض آن اين است كه «ما لميُعبَد به الرّحمن فليس بعقل». اگر كسي در دلش نيرويي دارد كه با او نتواند بهشت را كسب كند، سفيه است. عقل آن است كه انسان بتواند با او خدا را عبادت كند و بهشت را كسب كند. بعد فرمود: والبراءة من اشياعهم والّذين حاربوا أميرالمؤمنين(ع) و قتلوا الانصار والمهاجرين و اهل الفضل والصلاح من السابقين».8