تفسير سوره رعد محو و اثبات در آفرينش
آية الله جوادي آملي آيه «يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده امّ الكتاب»1 از آياتي است كه اصول كلّي جهان را تعيين ميكند و اختصاصي به شؤون نبوّت ندارد. اين آيه كريمه جهان را به دو بخش تقسيم ميكند: طبيعت، كه محدوده ماده و حركت است و در آن، تغيير و تبديل پذيري وجود دارد، و ماوراء طبيعت كه ثابت و از تغيير و تبديل، محفوظ است. آنچه كه در جهان طبيعت و در عالم حركت است محكوم به تغيير و تبديل است، و اختصاصي به مسأله حيات و ممات، نبوت، شريعت و معجزه ندارد. شرايع هر كدام در يك حدّ معيّني هستند، هر پيامبري از طرف خداي سبحان شريعتي به او داده ميشود و او شريعت را ميآورد، معجزاتي هم كه انبيا آوردهاند داراي شرايط خاصّي است، احكامي هم كه از طرف خداي سبحان نازل ميشود در شرايط مخصوصي قابل اجراست و سپس نسخ ميشود. امّا بايد گفت كه كلّ جريانهاي عالم اين چنين است: حيات و ممات، سعادت و شقاوت، سعه و ضيقِ عُمر، سعه و ضيقِ رزقْ و سلامت و بيماريِ تمام مردم و همه آثاري كه در جهان اتّفاق ميافتد كه در محدوده حركت است محكومِ قانون تغيير و تبديل است. در اين باره دو دسته سؤال وجود دارد: دسته اول، اين سؤالهاست كه: 1 ـ اين تغيير و تبديل به دست كيست؟ چه كسي تغيير و تبديل را به عُهده دارد. 2 ـ معيار اين تغيير و تبديل چيست؟ آيا كسي در عالم هست كه اثَرِ اشيا را از بين ببرد و اشياي ديگر را تثبيت كند؟ يا زوال و ثبات اشيا بر اساسِ تصادف است و دست شعورمندي در كار نيست؟و دسته دوم هم اين سؤالها كه: اگر يك مبدأ فاعلي، عهدهدارِ محو و اثبات و زوال و تثبيت اشياست، آيا اين كارها را به وسيله يك سلسله علل و عوامل خارجي انجام ميدهد و يا بر اساس معيارهاي تثبيت شده لايتغيّر؟آيه محلّ بحث درباره اين مطالب بحث ميكند.ميفرمايد: يمحوا الله ما يشاء و يثبت، خداوند هر چه را بخواهد محو ميكند و اثرش را زايل ميكند و هر چه را كه بخواهد ثبيت ميكند. پس در جهان حركت و تغيير آنچه كه از بين ميرود و يا ثابت ميماند، محو و اثبات آنها به دست خداست، زيرا ممكن نيست خداي سبحان اين جهان را با همه خصوصيات آفريده باشد ولي ربوبيّت و تدبير آن را ديگري به عهده بگيرد. آن كس كه آفريد ميپروراند و آن كه خالق است ربّ است آن كه اصل هستي را به پديدهها داد حدّ و قدَرِ آنها را هم تعيين كرده است، پس: «يمحوا الله ما يشاء و يثبت» چرا؟ چون «انّ الله تعالي خالق كلّ شيء» اگر كلّ شيء را او آفريد پس هرگونه تغيير و تبديلي كه در اشيا راه پيدا ميكند به مشيّت اوست، او اگر مشيّت كرد براي محو، محو ميشود و اگر مشيّتش به اثبات تعلّق گرفت ثابت ميشود. اين هم جزوِ اوصاف فعليّه خداست نه اوصاف ذاتيّه زيرا مقابل دارد و در جهان فعل ظهور ميكند پس زوال و ثبات اشيا براساس مشيّت خداست.
سه سؤال درباره محو و اثبات
1 ـ آيا خداي سبحان كه اشيايي را از بين ميبَرَد و اشيايي را تثبيت ميكند (محو و اثبات) اين كار او حساب نشده و بيهوده است يا بر اساس معيار و ضابطه است؟در جواب بايد گفت: اگر بر اساس معيار نباشد هرج و مرج رخ ميدهد و اين با نظام علّي و حكمت خداي سبحان سازگار نيست، پس محو و اثبات مطابق معيار و ضابطه است.2 ـ اگر روي معيارها و ضوابط است آيا اين معيارها و ضوابط از خارج تحميل ميشود يا خودِ خداوند آنها را به صورت لايتغيّر، تنظيم كرده است؟پاسخ اين است كه: چيزي خارج از كار خدا نيست كه بر كار خدا حاكم باشد و خداي سبحان موظّف باشد كارهاي خود را براساس آن ضوابط بيروني تطبيق كند، قهرا اين ضوابط و اين معيارها هم به خودِ خدا برميگردد؛ يعني آن معيارهاي كلّيِ ثابتِ لايتغيّر را خدا تنظيم كرده است لذا فرمود: «و عنده امّ الكتاب». خودِ ضابطه را هم خداي سبحان تنظيم ميكند نه غير، اگر از غير باشد محال است زيرا غيري در عالَم نيست كه به كارهاي خدا ضابطه، الگو و ميزان بدهد و او كارهاي خود را بر اساس آن معيار و ضابطه انجام بدهد.3 ـ آيا خودِ آن معيارها و ضوابط كه به منزله قانون اساسي جهان آفرينشاند تغييرپذيرند يا نه؟بايدگفت كه: آن معيارها ديگر تغيير پذير نيستند، زيرا آنها امالكتاب و اصل الكتاب و به منزله قانون اساسي نظام آفرينشاند و اصل هميشه ثابت است و آنها عندالله هستند و هرچه عندالله بود ثابت و محفوظ است، «ما عندكم ينفدو ما عندالله باقٍ»2 شما و آن چه در نزد شماست محكوم حركتند امّا ذات اقدس اله و هرچه عندالله است مصون از حركت است. قهرا اين آيه كريمه ميفهماند كه محو و اثبات، حساب شده است و اين حساب هم رويِ معيارهاي الهي است نه غيرالهي.مربي هستي
مطلبي كه بايد بدان توجه داشت اين
است كه هر دو بخشِ محو و اثبات و لوح محفوظ يا امّ الكتاب را يك فاعل اداره ميكند و آن، خداي سبحان است كه «رب العالمين» است؛ يعني همان طور كه الله «خالق كل شيء» است همان طور هم «ربّ العالمين» است، ربوبيّت يعني تدبير، مالكِ مدبّر را «ربّ» ميگويند، چون لازمه تدبير، تربيت است، او كه آفريد بايد بپروراند. پرورش او هم حساب شده است، يعني براساس يك سلسله قوانين لايتغيّري است كه حكمت محض و عدلِ صِرْف است.دگرگوني و تكامل در نظامِ
محو و اثبات
در نظامِ هستي سلسله مقررات و قوانيني وجود دارد كه در تغيير سرنوشت انسان بسيار مؤثر است، مثل دعا، توسل، صله رحم، صدقه و مانند آن. خداي سبحان ميداند كه اگر كسي به صدقه، صله رحم، پايبند بود، عمرش طولاني و پربركت ميشود و اگر كسي به اين مسائل بياعتنا بود، عمرِ كوتاهي خواهد داشت، پس اين گونه مقررات چون در عالم طبيعت و حركت واقع شده در معرض دگرگوني و تغيير است. مسائلي چون: سعادت و شقاوت انسان، تنگي يا توسعه رزق، همه از اين قبيل است. و اين گونه مقررات در نظامِ آفرينش باعث شده كه انسان بر سرِ دوراهيِ انتخاب و اختيار بايستد و زمينه مناسبي براي تكامل بيابد، زيرا تكامل بدون انتخاب ممكن نيست و انتخاب هم معمولاً از ميان دو يا چند راه صورت ميگيرد. اگر فقط يك راه در پيش روي انسان گشوده بود، كمال مفهومي نداشت.پس معيارهايي كه به دست ما دادهاند همه ثابت و لايتغير است: «يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده امّ الكتاب»، اما آنچه كه در عالم ماده و حركت قرار ميگيرد، و زماندار ميشود، قابل تغيير است و اين، لازمه تكامل است.
فلسفه آداب دعا
مسأله دعا امر ديگري هم در بر دارد و آن اين است كه گاهي انسان چيز معيّني را با دعا و خضوع و خشوع و گريه و اصرار از خدا ميخواهد و حال آن كه مصلحت نيست امّا ادب دعا اين است كه دعا كننده، خواسته مشخصي را به صورت جزمي پيشنهاد ندهد، نگويد من اين را ميخواهم بلكه بگويد من از پيشگاه باعظمت تو، خير خود را ميخواهم، حال هر چه كه باشد. گاهي كودكي خالصانه و با آه و ناله، غذايي را ميخواهد، حال آن كه، آن غذا براي او خوب نيست.اين كه گفتهاند وقتي دعا تمام شد دست خود را به صورت بماليد براي اين است كه اين دست با مكانهاي رفيعي پيوند خورده و خالي بر نميگردد و اگر آن خواستهاي كه انسان برايش دعا كرده مصلحت بود خداي سبحان ميداد. خيلي از نعمتها هست كه اگر ما بخواهيم و خدا بدهد گرفتار حسودها خواهيم شد و اَمانِ ما گرفته ميشود خيلي از چيزهاست كه ما نميدانيم مصلحتمان در آن هست يا خير. اگر همان شيء براي انسان و جهان مصلحت داشت خداي سبحان عطا ميفرمود و اگر مصلحت نبود و عطا نكرد، در عوض گناهي از گناهانِ انسان را ميآمرزد و اگر انسان سابقه گناهي نداشت درجهاي بر درجات او ميافزايد، لذا اين دست، خالي برنميگردد، از اين رو در ادبِ دعا گفتهاند داعي بعد از آن كه دستش را به عنوان نيايش بلند كرد وقتي ميخواهد پايين بياورد به صورت بمالد، چون اين دست با جاهاي بلندي ارتباط پيدا كرده است و اين طور نيست كه بينتيجه برگشته باشد.
فلسفه آداب صدقه
در خصوصِ صدقه نيز اين چنين است كه دستِ صدقه دهنده با خدا ارتباط پيدا ميكند و مقدس ميشود چنان كه در سيره معصومين ـ سلام الله عليهم ـ ميبينيم كه آن بزرگواران بعد از صدقه، دست خود را ميبوسيدند يا ميبوييدند و ميفرمودند كه از آن روست كه گيرنده اين صدقه، خداست. در جوامع روايي هم آمده است كه: «المسكين رسول الله؛ مسكين، فرستاده خداست» خدا ميخواهد ما را امتحان كند كه چه ميكنيم. البته «متكدّي» با «مسكين» تفاوت دارد. اصل تكديگري را در بسياري از حالات گفتهاند حرام است. اگر انسانِ آبرومندي به سراغ شما آمد و كاري داشت او فرستاده خداست تا ببيند چه ميكني. اين مال و قدرتي كه داري آيا به جا مصرف ميكني يا نه؟ اگر انسان توان آن را داشت كه اين رسالت الهي را به خوبي بشناسد و براساس وظيفه امتثال كند، چيزي به او بدهد، بايد دست خود را ببوسد زيرا گيرنده ديگري است: «يقبل التوبة عن عباده و يأخذ الصدقات»3 ذات اقدس اله است كه صدقه را ميگيرد، مگر نه آن است كه بايد قبول كند و مگر نه آن است كه «انّما يتقبل الله من المتقين»4 در اين جا از قبول به «أَخْذْ» تعبير كرده است، بنابراين در هنگام اجابت دعا اوست كه ميدهد و او هم «باسِطُ الْيَدَيْنِ بالعطيّة» است. وقتي بخواهد به مؤمن چيز بدهد در كمال احترام ميدهد. شما اگر خواستيد مثلاً كتابي را به ديگري بدهيد، با احترام و دودستي ميدهيد. ذات اقدس اِله دستي كه ندارد اما اين كه فرمود من دو دستي ميدهم يعني در كمال تكريم ميدهم. درباره آفرينش انسان فرمود: «من انسان را با دو دستم خلق كردم». و به شيطان ميفرمايد: چرا استكبار كردي در برابر كسي كه من با دو دستم او را آفريدم: «خلقته بيدي» با اين كه ذات اقدس اِله منزّه از دست داشتن و جسم بودن و مادّي بودن است ولي به خاطر نشان دادن تكريم، اين گونه ميفرمايد. در هنگام دعا هم ميگوييم: «يا باسط اليدين بالعطيّه؛ اي كسي كه با دو دستت ميبخشي» يعني با احترام اعطا ميكني نه با ترحّم. اگر گفتهاند در هنگامِ صدقه بايد قصد قربت كني از آن روست كه گيرنده خداست بنابراين كمك به مستضعف در فرهنگ ما از سرِ احترام است نه ترحّم، چون ترحّم براي ارضاي غريزه است؛ يعني ممكن است كسي اهل نماز و روزه هم نباشد ولي در زمستان سرد ببيند كسي ميلرزد متأثّر بشود براي ارضاي نفس خود و آرامشِ وجدان يك لباسي به او بدهد. او نميداند كه با اين عمل، خودش را تأمين ميكند نه غير را. اين كار فضيلتي ندارد كسي كه ميگويد من دلم سوخت به او كمك كردم ثوابش از ديگران خيلي كمتر است.پس صدقه معقول ثواب دارد نه صدقه ترحّمي، صدقه قهرا بايد با احترام همراه باشد نه با ترحّم، مگر نه آن است كه انسان بايد قصد قربت بكند، قصد قربت كه با ترحّم و تحقير سازگار نيست. قهرا هيچ فقيري در نظام اسلامي احساس خفّت نميكند، زيرا ميداند حقِّ او را با احترام به او ميدهند نه با ترحّم و انسان با آن احترام زنده است نه با مال، فقير ممكن است با كم داشتن بسازد امّا با تحقير نميسازد، دين ممكن است بگويد اين مقداري كه داري قانع باش امّا اجازه نميدهد كسي ترحّم بپذيرد و تحقير را تحمّل كند. هم از آن طرف ميگويند احترام بكن، هم از اين طرف ميگويند ترحّم را قبول نكن. پس اين نشانه عظمت است در آن عمل كه خداي سبحان بخواهد قبول كند و تا آخرين لحظه انسان بين اين دو حالت است چه حالت حُسنِ عاقبت، چه حالت سوء عاقبت: «يمحوا الله مايشاء و يثبت و عنده امّ الكتاب»، آن كتاب اصلي پيش خداست.گفتني است كه اين آيه مباركه، مسأله «بَدا» را هم در بر دارد كه بسيار پيچيده و فني است و شايد به ده جلسه بحث و بررسي نياز داشته باشد.ادامه دارد
1 ) رعد (13) آيه 39.2 ) نحل(16) آيه96.3 ) توبه (9) آيه104.4 ) مائده(5) آيه27.