تفسير قرآن «سوره مزمل»
هدفهاى سوره
آنچه در اين سوره مىخوانيم: 1 ـ آداب شب زنده دارى؛2 ـ آداب قرائت قرآن؛3 ـ بشارت نزول وحى؛4 ـ مزاياى شب و روز؛5 ـ آداب مسلمانى، در ياد خدا بودن، از غير خداوند بريدن، به خداوند اعتماد داشتن، شكيبا بودن، از مردان بد دورى گزيدن، دنبال روزى رفتن، در راه حق جنگيدن، نماز گزاردن، بر فقرا زكات دادن و در راه خداوند وام دادن؛ 6 ـ خداشناسى: خداوند پروردگار ماست، صاحب و مالك شرق و غرب (همه هستى) است، جز او معبود به حقى نيست، يار و ياور بندگان است، وعده او راست است، بر بندگان مطيع پاداش نيك مىدهد؛ 7 ـ معاد و روز قيامت با زنجيرهاى سنگين و آتش افروخته، طعامهاى گلوگير، عذاب دردناك، لرزش زمين، لرزش كوهها و بالاخره شدت روز قيامت؛ 8 ـ فرمان بردن پيغمبر و گروهى از مؤمنان در شب خيزى از امر خداوند و قبول خداوند از آنان و تخفيف دادن به آنان. اين سوره بنابر قول مشهور دومين سورهاى است كه بر رسول خدا نازل گشته است و داراى چهار بخش است: بخش نخست:
ياايها المزمل (1) قم الليل الاّ قليلا (2) نصفه منه او انقص منه قليلا (3)اوزد عليه و رتل القران ترتيلا(4) سنلقى عليك قولاً ثقيلا (5) ان ناشئة الليّل هى اشد وطأ و اقوم قيلا(6) و ان لك فى النهار سبحاً طويلاً(7) و اذكر اسم ربك و تبتل اليه تبتيلا(8) رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وكيلا(9). ترجمه: اى جامه بر خود پيچيده * شب را زنده بدار مگر اندكى را* نيمهاى از آن را يا اندكى از نيمه كم كن * يا اندكى بر نيمه بيفزاى و قرآن را شمرده و روشن بخوان * ما به تو سخنى دشوار را القاء خواهيم كرد* هر آينه شب هنگام از بستر برخاستن مرافقت زبان و دل را افزايندهتر است و بيان سخن را استوار دارندهتر * كه كارهاى تو در روز بسيار است* و نام پروردگارت را ياد كن و از همه ببر و به او بپيوند* پروردگار مشرق و مغرب. هيچ خدايى جز او نيست. او را كارساز خويش برگزين*(1) چنانكه گفتيم اين سوره بنابر قول مشهور دومين سورهاى است كه بر رسول خدا نازل گشته است: علامه طباطبايى در الميزان مىگويد: اين سوره از حقايق سور است به طورى كه گفته شد اين دومين يا سومين سورهاى است كه بر پيغمبر نازل شده است. عبدالرزاق غالب المهدى در تفسير نظم الدرر از شخصى ـ بدون ذكر نام ـ نقل مىكند كه اين سوره در اول نبوّت نازل شده، همچنانكه يا ايهاالمدثر در اول رسالت نازل گشته است؛ اما اين سخن با توجه به آيه پانزده اين سوره (انا ارسلنا اليكم رسولا شاهدا عليكم كما ارسلنا الى فرعون رسولا) بعيد است. چنانكه در كشاف نيز آمده است كه «سوره مدثر» پس از «مزمل» و مزمل پس از «ن و القلم» و ن و القلم پس از «علق» نازل شده است. ـ سيوطى در درالمنثور از ابن عباس در اين مورد چنين نقل مىكند: سوره مزمل در مكه در نخستين روزهاى وحى نازل گشته است به طورى كه وقتى رسول خدا سخن فرشته را شنيد، بسوى او نگاه كرد و هنگامى كه او را ديد وحشت او را فرا گرفت و به خانه آمد و به اهل خانه گفت زملونى، زملونى. در تفسير منير هم اين سخن با عبارات ديگر نقل شده است. در تفسير برهان نيز آمده است كه سوره مزمل پس از سوره قلم بر پيغمبر نازل شده است. (جز آيات ده و يازده و دوازده و بيست كه بعداً نازل شدهاند.). قرطبى و ابوالفتوح رازى و مفسران ديگر هم همين را آوردهاند. اما از مطالعه در آيات دهم، يازدهم و دوازدهم و دقت در مفهوم آنها و همچنين انسجام و ارتباط آنها با آيات قبلى مىتوان گفت كه نزول اين آيات با آيات قبلى اين سوره همزمان بوده است؛ لكن در عبارات آيه بيستم قراينى وجود دارد كه نشان مىدهد اين آيه با فاصله زمانى نازل شده است. (برخى اين فاصله را يكسال و بعضى بيشتر و حتى ده سال هم ذكر كردهاند.). معناى برخى از واژهها
«مزمل» (به تشديد زا و ميم)، اسم فاعل از تزمل به معناى پيچيدن لباس و پارچه به خويشتن است؛ چون پيغمبر در هنگام نزول اين آيات پارچه يا قطيفهاى روى خود داشت لذا خداوند او را با اين تعبير مخاطب ساخت. زمخشرى مىگويد: اين تعبير نوعى تهجين و توبيخ را مىرساند؛ زيرا آنچه از اين تعبير استفاده مىشود اين است كه: چرا پارچه به خود پيچيده و خوابيدهاى. بايد بپاخيزى و دامن همت بر كمر بندى و دنبال هدايت و تبليغ باشى، با اين همه كار مهم كه دارى هنگام تحرك و كوشش است؛ از اين روى به جاى يا ايهاالنبى، يا ايهاالرسول «يا ايهاالمزمل» خطاب مىشود. در تفسير نظم الدرر هم از اين فكر با كمى تخفيف و ترقيق پيروى شده است. اما در تفسير قاسمى عكس اين آمده است چرا كه او مىگويد از اين آيه تلطيف و تحسين استنباط مىشود. علامه طباطبايى هيچكدام را نپسنديده و مىگويد تحسين و تهجين هيچيك از اين خطاب استفاده نمىگردد. به نظر ما تفسير قاسمى از اين تعبير ـ با بيانى كه مىآيد ـ نزديكتر به صواب است. «قم الليل» برخى از مفسران كلماتى را در اين آيه در تقدير گرفته و گفتهاند: اين آيه در حقيقت چنين است: «قم للصلوة فى الليل يا اقم الصلوة فى الليل». «الا قليلا» استثناء از ليل است؛ نصفه و دو معطوف بعدى بدل است از ليل و ضمير نصفه به ليل و منه و عليه به نصفه برمىگردد. وجوه ديگرى هم گفته شده است؛ ولى آنچه گفته شد استوارتر به نظر مىرسد. «ترتيل» به معنى قرائت قرآن است به گونهاى كه كلمات و حروف درست و روشن و واضح ادا مىشود. (مقاطع به خوبى مراعات گردد). نقل شده است كه رسول اللّه قرآن را با ترتيل مىخواندند و از حضرت على عليهالسلام هم در خصوص نحوه قرائت قرآن چنين نقل شده است: لا تنثروه نثرالدقل و لاتهذه هذا الشعر قفوا عند عجائبه و حركوا به القلوب ولايكن همّ احدكم آخرالسوره. قرآن را مانند رمل در هم نريزيد و مانند شعر تند نخوانيد. در كلمات شگفت انگيز بايستيد. دلها را متوجه آن سازيد به گونهاى كه در تسخير آن در آيند و همّ كسى از شما اين نباشد كه به آخر سوره برسد. «قولا ثقيلا» سخن سنگين؛ سنگينى سخن يا به اين است كه فهم و درك آن سنگين است، به عبارت ديگر به دليل دارا بودن مطالب ظريف و دقيق و يا حقايق فراوان فهم آن براى همگان ممكن نيست و دركش مستلزم نوعى تلاش و مجاهدت است، يا بدين جهت است كه تحقق بخشيدن، و عينيت دادن و عمل نمودن به آن سخت است. به بيان ديگر متضمن تكاليف و وظايف و اوامر و نواهى است كه مخاطب را به زحمت مىاندازد، يا به اينكه متانت و رزانت و قاطعيت و صراحت دارد يا وعده و وعيد آن انسان را سراسيمه و پريشان مىسازد؛ اينها و غير اينها هم هست كه سخن را سخت و سنگين مىسازد. «ناشئة الليل» يا مصدر است مانند عاقبة، به معناى حدوث، تكون و پديدار شدن، يا اسم فاعل بوده و به موصوف خود به طور اضافه بيانيه اضافه شده است و مراد از آن خود شب است كه ما آن را به پديده شب يا حادثه شب معنا مىكنيم. از ابن عباس هم چنين نقل شده است: ناشئة الليل هى نفس الليل. ولى برخى برآنند كه ناشئة الليل نمازى است كه در شب خوانده مىشود و همچنين گفته شده است كه ناشئة الليل شب خيزى است (برخاستن از خواب) و همينطور به معناى ساعات شب (ساعات اول شب يا ساعات آخر شب) نيز آمده است؛ اما همه اين احتمالات به نظر ما مرجوح است. «وطاً» يعنى كلفت، مشقت و به معناى مرافقه دل و زبان نيز آمده است و وطئ الارض قدم گذاشتن بر زمين است. اشد وطاً يعنى قدم محكم و استوار. «سبح» به معناى شنا در آب. سبح طويل كنايه از فرو رفتن در كارهاى روزانه است كه هر گونه فرصت انديشه و تفكر را از انسان مىگيرد. به ماهى شناورى تشبيه شده است كه به دنبال شكار خويش يا به دليل فرار از خطر، به سرعت شنا مىكند و دور مىشود. «التبتل: القطع، الانقطاع» يعنى از ماسوى اللّه بريدن، به خدا پيوستن. جهان و هر چه در آن هست به دور انداختن و خدا را خواستن. «توكل» ثقه داشتن، اعتماد كردن. تفسير
مخاطب آيات اين سوره خود رسول اللّه است و مراد از عبارت «يا ايها المزمل» يعنى اى به لباس پيچيده، يا اى زير لباس يا قطيفه پنهان شده، آن حضرت مىباشد؛ اما با خواندن اين آيه سؤالى كه مطرح مىشود اين است كه اين چگونه خطابى است؟ چرا خطاب يا رسول اللّه نيست يا نبى اللّه و يا محمد نيست؟ در توجيه اين مطلب برخى مانند زمخشرى گفتهاند روح اين خطاب تهجين و توبيخ است و پارهاى برآنند كه اين تلطيف و تحسين است و بعضى گفتهاند نه اين است و نه آن. ـ هر چند اين نوع خطاب ظاهراً نوعى تهجين و توبيخ را مىرساند. اما با در نظر گرفتن وضعيت و حالت رسول اللّه مىتوان گفت كه موقعيت خاص آن حضرت چنين خطابى را اقتضا دارد. و اينگونه خطاب چيزى نيست مگر تحسين و تلطيف.توضيح مطلب:
سخن گفتن با بيگانه كه هيچگونه علاقهاى بين متكلم و مخاطب نباشد؛ با اين لحن و مقال شايسته نيست. شايد هم تهجين و توبيخ و بى اعتنايى از آن به نظر آيد؛ ولى هنگامى كه پيغمبر و حالت او در نظر گرفته مىشود راز اين معما هويدا مىگردد: نخستين روزهاى وحى است. پيغمبر فرشتهاى را مىبيند كه پيش از اين نديده بود و صداهايى به گوش او، به جان و دل او زمزمه مىشود كه پيش از اين نشنيده بود يا اگر هم چيزهايى بوده اينگونه نبوده است. مأموريتى از جانب خداوند به او محول شده كه بسى سنگين و طاقت فرساست و در اين مأموريت از او خواسته شده كه بپاخيزد و امت و جامعه را اصلاح كند. جامعهاى آشفته، بى فرهنگ، با آداب و رسوم زشت و بى حاصل و باورهاى شرك آلود و پست، با مردمى نفرتانگيز كه رسول اللّه از آنها فرار كرده به دل صحراها و شكاف كوهها پناه برده و از دورى آنان احساس راحتى و آسايش مىكرد؛ بايد به ميان آنان برگردد و از نو چهرههاى منحوس و خشن آنان را تحمل كند. مردمى كه با ديدن اولين بارقه دعوت، افتراها و تهمتها را شروع كردهاند. عادىترين سخنانشان اين است كه محمد ديوانه شده است يا مىگويند دروغ مىگويد. شخص قابل تحملى، سخن سنجى، اهل دلى، درد آشنايى، يار و ياورى هم نيست كه اين مطالب را با او در ميان گذارد تا راز دل بگشايد و احساس سبكى كند. بشدت نيازمند مهر و لطف و عنايت دوست و محبوب خويش است. و اين همان وضعى است كه وقتى براى موسى بن عمران پيش مىآيد از خداوند درخواست مىكند كه برادرش هارون را وزير و ياور او گرداند و او را از تنهايى برهاند. اينجاست كه به دور از هر گونه تشريفات معمولى و رسومات عادى مورد خطاب واقع مىشود، در چنين حالتى هيچگونه خطابى دلنشينتر و بى پيرايهتر و عادىتر از اينگونه خطاب نمىباشد. نظير اين گونه خطاب را ما از شاعر مىشنويم كه مىگويد: برخيز شتر بانا بر بند كجاوه! حالتى به مخاطب دست مىدهد كه اگر مىگفت برخيز پادشاها، شاهنشاها، بزرگا و فرمانروايا دستور بده، فرمان بده، حكم بده، اين احساس لطيف را نداشت. آرى مزمل و مدثر زخمهاى است كه بر تارهاى دل حساس و لطيف شنونده مىنوازد كه در اين مقطع تاريخى و شرايط روحى و اجتماعى هيچ خطاب تشريفاتى كار آن را نمىكند. بنابراين حق با آنانى است كه مىگويند اين گونه خطاب تلطيف و تحسين است نه تهجين و تحقير. به ويژه با توجه به اينكه خطاب «يا ايهاالمدثر» در اين مقطع نازل شده است. اگر در خطاب اول توبيخ و تهجين استفاده مىشد اين امر مستلزم آن است كه رسول الله آن توبيخ را دريافت كرده و وضع خود را تغيير دهد تا خطاب بعدى يا ايها المدثر به او نشود زيرا خيلى بعيد است كه رسول الله با خطاب مزمل توبيخ شود و در وضع خود تغيير ندهد تا مستوجب توبيخ دوم شود؛ بنابراين، اين بهترين شاهد است كه ايها المزمل براى تهجين نبوده است. قم الليل الا قليلا* نصفه اوانقص منه قليلا* اوزد عليه؛ شب را بپاخيز مگر اندكى از آن را كه لازم است بخوابى و استراحت نمايى. نصف شب را يا كمى از نصف يا بر نصف نيز بيافزا. برخى گفتهاند تقدير آيه چنين است: قم للصلوة فى الليل، براى نماز خواندن در هنگام شب برخيز. درست است كه شب خيزى بدون اشتغال به عبادت و ذكر خداوند و نماز و تلاوت قرآن مطلوبيت چندانى ندارد؛ ولى اين امر از سياق سخن دانسته مىشود نه اينكه معناى آيه بوده و چنين تقديرى داشته باشد، پس اين تقدير گرفتن بر خلاف حسن سليقه در القاى كلام است. چنانكه به جاى قم الليل گفته مىشد قم للصلوة فى الليل، سخن معمولى بود و از حسن ايجاز خالى. «و رتل القرآن ترتيلا» قرآن بخوان، نه خواندن شتاب زده، بى احساس، بى روح، بلكه با تأنى. به گونهاى شمرده و واضح كه كلمات و حروف و مقاطع دانسته شود؛ با آهنگى موزون كه كلمات آن از ژرفاى جان برخيزد و در دل نشيند. همه وجودت، زبانت، احساست مجذوب آن شده و در آن ذوب گردد. اين ترتيل است نه مطالعه آن، نه تفكر در آن. زبانت بگويد. گوشت بشنود. حواست به آن معطوف گردد آن هم در دل شب و سكوت و خاموشى. خدا مىخواهد با اين شب خيزى و عبادت و ذكر خدا و قرائت قرآن، او را بسازد، احيا كند، از نو متولد شود. تولدى نورانى، ربوبى و خدايى. جان و دلش شكوفا شده و آماده و پخته گردد و لبريز از عشق خدا شود. (ادبنى ربى فاحسن تأديبى). اگر او خود چنين نباشد چگونه مىتواند ديگران را، جامعه را و خلاصه جهان را بسازد و صاحب دعوت باشد. «انا سنلقى عليك قولا ثقيلا» بزودى با تو سخن سخت و سنگين، سخن خواهم گفت؛ سخنى كه فهم و دركش دشوار و سنگين است؛ چون سطحش بالا و ريشه آن عميق و دقيق است؛ مانند توحيد و عرفان حضرت حق تعالى شأنه و آشنايى با راز هستى و شناخت كانون جوشان وجود و حقيقت انسان و جهان و آغاز و انجام آنها و نقاط قوت و ضعف آنها و حركت و پويايى تكاملى آنها و درجه كمال مطلوب آنها كه جز با دلى وسيع و روحى بلند و فكرى بالغ و رشيد و پرتوان كسى نمىتواند به اينها برسد. به تو خواهم گفت «فاستقم كما امرت» (هود / 114) و اين آنچنان سنگين خواهد بود كه خواهى گفت «شيبتنى سورة هود»، به تو خواهم گفت «يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و اللّه يعصمك من الناس» (مائده / 72) و به تو خواهم گفت «فاصبر لحكم ربك و لا تطع منهم اثما او كفورا» (الدهر / 25) به تو خواهم گفت «فاما اليتيم فلاتقهر و اما السائل فلاتنهر و اما بنعمة ربك فحدث» (ضحى / 11 ـ 9) به تو خواهم گفت «فاصبر لحكم ربك و لاتكن كصاحب الحوت اذ نادى ربه و هو مكظوم» (قلم / 49) و درباره تو خواهم گفت «و لو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنامنه الوتين» (حاقه / 47 ـ 45) به تو خواهم گفت «فلا تطع المكذبين ودوا لوتدهن فيدهنون و لاتطع كل حلاف مهين» (قلم / 11 ـ 9). وعده عذاب و نكال بر كفار و معاندان، معارضان و منافقان نازل خواهم كرد و وعده آتش و جهنم و عاقبت سوء خواهم داد. آيات جهاد و رودررويى با كفار و مشركين خواهم خواند و... اينها دلى به پهناى فلك، همتى والا، اراده آهنين، قدرتى شكستناپذير مىخواهد و آنهم جز با نزديكى با خدا و ذكر او و توكل به او و تفكر در او و تلاوت قرآن و شب زنده دارى ميسر نخواهد بود. پس آيه شريفه انا سنلقى عليك قولا ثقيلا نتيجه آيات قبلى و مقدمه آيات بعدى است. اما چرا بايد نصف شب را بيدار بماند و مشغول نماز و تلاوت قرآن گردد و از خواب و خوراك و استراحت دور باشد. اگر براى آمادگى و مهيا بودن است تا توان شنيدن آن پيام سنگين و طاقت فرسا را داشته باشد، مگر نمىشود اين آمادگى را با نماز و تلاوت قرآن در هنگام روز پيدا كرد. چرا شب نه روز؟ پاسخ اين سؤال را در آيات بعدى مىخوانيم: «ان ناشئة الليل هى اشد وطا و اقوم قيلا» همانا پديده شب قدمش از قدم هر راهرو ثابت و استوارتر و سخنش از سخن هر سخنور محكمتر و متينتر است. اين جمله يا در تعريف و تمجيد شب است يا شب زنده دارى يا شب زنده دار. دو احتمال دوم و سوم مرجوحند؛ زيرا احتمال سوم موجب حذف و تقدير است، ناچاريم كلمه نفس را در تقدير بگيريم و «ناشئة الليل» را به «النفس الناشئة فى الليل» معنا كنيم و اگر اين توجيه را بپذيريم، مفهوم كلام از اوج فصاحت تا حد سخن معمولى سقوط مىكند. و احتمال دوم هر چند موجب حذف و تقدير نيست ولى در اشكال دوم با احتمال سوم مشترك است. اما بنابر احتمال اول كه به نظر ما احتمال راجح است، آيه مباركه داراى جهاتى از فصاحت و بلاغت و محسنات ادبى است؛ زيرا :اولا: «ناشئة» مصدرى خواهد بود به معناى حادثه و واقعه و در اين صورت اضافه بيانيه است و منظور از آن خود شب است، بنابر آنچه از «ابن عباس» نقل شده در جواب سؤال از «ناشئة» مىگويد: خود ليل است تمام ليل. پس «ناشئة الليل » يعنى پديده شب، و اين خود تعبير زيبايى است؛ مانند صحنه شب، افسانه شب، غول شب و غيره اما اگر بجاى اين تعبير فقط گفته مىشد «ان الليل» آن زيبايى را نداشت. ثانيا: در اين آيه مباركه پديده شب به انسان مصمم و مقاومى تشبيه شده است كه با قدمهاى محكم و ثابت به سوى هدف پيش مىرود و استوارى و قدمهايش از تصميم درونى و مقاومت شگرف روحى او حكايتها دارد و در اين تشبيه به سبك استعاره بالكناية، مشبه به حذف شده و لوازم و مناسبات وى بر مشبه كه ليل است بار شده است «هى اشد وطاً». و همچنين در تعبير دوم «و اقوم قيلاً» شب به يك سخنران متفكر و قوى كه قدرت استدلال و استحكام نطقش نشان روشنى از انديشههاى بلند او است تشبيه شده، در اينجا نيز به همان سبك مشبه به محذوف و مشبه مذكور و مناسبات و لوازم مشبه به، به مشبه نسبت داده شده است و اين همان چيزى است كه نظائرش در كلمات ادبا و شعراء مشهود است مانند
شب سراسيمه بساط خود را
آن همه گوهر رخشنده كه داشت
شب كه ترس آور و وحشت افزاست
شب تاريك كه دل لرزاند
در پس پرده شب روز چو ديد
پابپا كرد و نمىرفت جلو
شب نمىخواست كه مردم گويند
روز هم داشت سر از شرم به پيش
كه نگويند سيه كارى بود
جمع مىكرد و پريشان مىرفت
دور افكنده شتابان مىرفت
كس ندانست چرا مىترسيد
وحشتى داشت از آن مىلرزيد
آنهمه محنت جانفرسا را
داشت در سلسله گوئى پا را
چه بلا خيز شب تارى بود
كه نگويند سيه كارى بود
كه نگويند سيه كارى بود
گوئى از عشق خبر دارد شب
چه خبرها كه ببر دارد شب
چه خبرها كه ببر دارد شب
چه خبرها كه ببر دارد شب
شب على ديد به نزديكى ديد
ليك او نيز به تاريكى ديد
ليك او نيز به تاريكى ديد
ليك او نيز به تاريكى ديد
شب نه چون روز بد و جانكاه است
شب كجا روز كجا شب ماه است
شب كجا روز كجا شب ماه است
شب كجا روز كجا شب ماه است
الف: زهد در عقيده
1 ـ بريدن از دينى على رغم ميل باطنى و على رغم آنكه حسب و علاقه آن در دلش جاى كرده و در اعماق جانش ريشه دوانده است ولى با مشقت و مجاهدت با نفس درباره آن زهد مىورزد. 2 ـ اعراض از دينى به آسانى و سهولت، به طورى كه از نظر روانى هيچ گونه مشقتى براى او پديد نيايد. 3 ـ اعراض از دينى بنحوى كه هيچ گونه تمايل قلبى به آن نداشته باشد و از اين اعراض احساس خوشى و آرامش هم بكند و اين بالاترين حد آزادى از قيد و بند و بريدن از ماسوى اللّه است. ب: زهد در عمل
1 ـ اعراض و ترك محرمات و چيزهايى كه شرعاً حرام است، هر چند در آن لذت نفس باشد و اين زهد در محرمات است؛ 2 ـ ترك شبهات؛ 3 ـ ترك همه چيزهايى كه از نياز ضرورى بيشتر است، هر چند حلال باشد؛ 4 ـ ترك هر چيزى كه در آن تمتع و لذت نفس است حتى به قدر نياز و اگر هم به آن روى آورد به دليل ضرورت باشد نه لذت و تمتع؛ 5 ـ ترك همه ماسوى اللّه به طورى كه اشتغال به غير اللّه از باب اكراه و اجبار باشد نه از باب رغبت و تلذذ نفس و اين همان تبتل و انقطاع است. و اما آنچه بايد در اين راه به عنوان هدف در نظر گرفته شود: 1 ـ نجات از آتش جهنم و غضب خدا؛ 2 ـ ثواب آخرت و نعيم آن؛ 3 ـ و بالاخره مرحلهاى كه در آن هيچ رغبت و ميلى به دينى نداشته باشد، فقط خدا و لقاء او را مشغول سازد و لذتى منظور نظر او نباشد. تنها مستغرق در خدا باشد. در اينجا سخنهايى است كه بايد در كتاب اخلاق گفته شود. «رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وكيلاً» ـ خداى مشرق و مغرب، معبود بحقى جز او نيست، او را وكيل خويشتن كن. منظور از مشرق و مغرب كل عالم طبيعت است و كلمه «رب» بيانگر اين است كه نظامى در كل جهان حكم فرماست و محرك و جهت دهنده و كنترل كننده آن خدا است. معبودى كه به راستى معبود باشد جز اللّه نيست و بايد كارها را به او واگذار كرد و او را وكيل گرفت. خدا را وكيل گرفتن همان توكل به خدا كردن است كه در علم اخلاق بخش مفصلى را تشكيل مىدهد: 1 ـ معناى توكل؛2 ـ فضيلت آن؛
3 ـ درجات آن؛
4 ـ آيا سعى و كوشش با توكل منافات دارد يا نه؟؛ 5 ـ راه تحصيل توكل چيست؟. آنچه در اينجا به آن اشاره مىكنيم فقط معناى توكل و درجات آن است: توكل اين است كه انسان از ته دل و از ژرفاى وجودش نسبت به خداوند احساس اعتماد كند و بداند و حس كند كه لاحول و لاقوة الا باللّه العلى العظيم. انسان بايد با توجه، علم و قدرت و عنايت و رحمت خدا را باور كند و كارها را در دست اقتدار او ببيند. در آيات زيادى به اين مطلب تأكيد شده است: 1. و على اللّه فتوكلوا ان كنتم مؤمنين؛ 2. ان اللّه يحب المتوكلين؛ 3. و من يتوكل على اللّه فهو حسبه؛ 4. و من يتوكل على اللّه فان اللّه عزيز حكيم. اعتماد به خدا درجاتى دارد؛ ممكن است اعتماد به خدا در حد اعتماد به ديگران باشد و يا در حد اعتماد بچه به مادرش باشد و ممكن است درجه اعتماد به خدا به حدى باشد كه انسان خود را در برابر خدا آنچنان ببيند كه از خود هيچگونه استقلالى ندارد. جهت هدايت: گفته شد كه قرآن كتاب هدايت است.
هدايت سه مركز و شش محور دارد:
مراكز سه گانه:
1. شناخت خدا؛2. شناخت انسان؛
3. شناخت جهان.
محورهاى شش گانه:
1. ارتباط خدا ـ انسان؛2. ارتباط انسان ـ خدا؛
3. ارتباط خدا ـ جهان؛
4. ارتباط جهان ـ خدا؛
5. ارتباط انسان ـ جهان؛
6. ارتباط جهان ـ انسان. كل مسائل هدايت انسان از اين سه مركز و شش محور بيرون نيست. قرآن هم كه كتاب هدايت است مطالب و گفتارش يا مربوط به يكى است يا به بيش از يكى از اينهاست: ـ آيات يك تا چهار مربوط به مركز دو و محور دو است؛ ـ آيه پنج مربوط به محور يك است؛ ـ آيه شش مربوط به مركز سه است؛ ـ آيه هفت مربوط به محور پنج است؛ ـ آيه هشت مربوط به محور دو است؛ ـ آيه نه مربوط به مركز يك و محور سه و محور دو است. يك خطاب و پنج امر: قم الليل، رتل، و اذكر، تبتل، فاتخذه وكيلا. يك خبر از آينده انا سنلقى عليك دو تعليم ان ناشئة الليل، و رب المشرق و المغرب. مطالب: نبوت، عبادت، قرآن، شب و روز، خدا.